تحمیل اراده¬به حاکمیت، نه نمایشی از صندوق

نویسنده

khataminame.jpg

دانشجویان همدانی در نامه به محمد خاتمی ضمن ترسیم خطرات زندگی در فضای فعلی و تاکید بر آنکه این که شرکت ‏در انتخابات تنها هدف نمی تواند بود، از وی خواستند به کمپینی برای گفتگو با مردم بپیوندد. ‏

دانشجویان همدانی در این نامه که اردیبهشت ماه نوشته اند به رییس جمهور اصلاحات نوشته اند بی اشتیاقی امروز ‏محصول حداقل خواهی های دیروزست و فاش کرده اند که واهمه از روزهای نیامده دارند.‏

متن نامه ‏

جناب آقای سید محمد خاتمی؛

سلام و وقت بخیر‏

برای نوشتن نه زود است و نه خیلی دیر اما برای خوانده شدن این چند خط شاید دیر شده باشد. شاید، هم برای نوشتن ‏دیر شده و هم برای خواندن. البته غریب نیستند این دیر¬ شدن¬ها و دیر رسیدن¬ها، حداقل برای ما که می نویسیم.‏

همان حکایت کهنه است، چرخ جور دیگری می¬چرخد. زمانه¬ی بهکامی نیست، اشتیاق هم نیست، امید اما… هست به ‏کفایت بهانه¬ای برای نوشتن و نه چیزی افزون.‏


جناب آقای خاتمی؛ سه دهه کافیست برای اینکه نسلی از کنشگران تازه شوند، نسل تازه از میانه¬ی ناشکیبایی حاکمیت و ‏انکار توامانش سر برآورده، فرزندی ناخواسته که اینک به بلوغش نشسته¬اند. نگارندگان این نامه شهروندانی از این ‏دست¬اند اما نه نمادی تمام¬قد از آن. شهروندانی که کنش سیاسی را در آزادی¬های مقطعی فضای آکادمیک سالهای پیشین ‏و به دیگر سخن: سالهای شما تجربه کرده¬اند. بسان همیشه تجربه کوتاه بود اما گران، آنچنانکه آینده¬ی ما هنوز بیعانه¬ی ‏بهای آن است. این البته سنت سرزمین مادری است که هویت شهروندی شوخی باشد و فرصت آزمودن، اندک. مراد اما ‏شکایت از روزگار نیست.‏

ما در تعدد ساختگی و تنوع ناداشته¬ی گستره¬ی سیاست ایرانی، انتخابی پیش رو نداریم و بی تردید این نشانه¬ای است از ‏انسداد ممتد فضای سیاسی ایران. مرزبندی¬ها هنوز هم بر اساس منش سیاسی و مفاهیم قابل تعریف و ملموس رخ نداده ‏است. بازگشت به افراد و تغییر آرایش سیاسی مبتنی بر میزان نفوذ رجال سیاست، تأویلی است از ارتجاع در چیدمان ‏نیروهای سیاسی. ورود کنشگران تازه با روند فعلی در فردگرایی مطلق سازگار نخواهد بود. ‏

در برابر انسداد مستقر دو رویکرد متصور است. یکم: کرنش در برابر حاکمیت اقتدارگرا که گرویدن به افراد و مفاهیم ‏انتزاعی و نهایتا دلبری کردن برای حاکمان نتیجه¬ی طبیعی آن است. و دیگری تغییر و ارتقای خواسته¬ها و دگرگونی ‏مرزبندی¬های سیاسی که واکنشی منطقی به افزایش انسداد خواهد بود.‏

خواست حاکمان ‏

بازی به خواست حاکمان، سیاست ورزی نیست. در ایران امروز که بنیادگرایی نو بنیاد، جوانی می¬کند و نزاع ارزش ‏های مدنی و توده¬گرایی، عریانی بی شرمانه¬ ای به خود می گیرد، نسل ما نمی¬تواند مخاطب ایجاد مثلث¬هایی از رجال ‏سیاست برای ارضای نوستالژی بازگشت به قدرت نیم¬بند باشد. مشی فعلی نمی تواند مخاطب سیاسی را به کنش وا ‏دارد. شگفت اینجاست که پوپولیسم دولت فعلی به مدد ایرانگردی¬ها و آمارهایی که صحت شان متناسب با سبک ارایه¬‏شان است، هر روز قد می¬کشد و آمال اصلاح طلبی آب می رود.‏

جناب آقای خاتمی؛ این نزاع، تمام عیار است و باید تمام قد به میدان آمد. باید باور کرد که جز حضور در هر انتخابات ‏غیر رقابتی و نامه¬نگاری به نهادهای شبه ناظرِ غیر منتخب هم می¬توان فعلی مرتکب شد. این لیست¬های ناقص و ‏ستادهای چند روزه راه به جایی نخواهند برد.‏

بایدی برای شرکت در انتخابات و در معنایی عام¬تر: بایدی برای این سبک از سیاست ورزی حداقل¬گرا وجود ندارد. ‏نمی توان در موضع¬گیری متناقض هم رقابتی بودن انتخابات را زیر سوال برد و هم به هوای عایداتش در آن شرکت ‏جست. هضم این انتقاد و آن فریفتگی کمی سخت است. رای در نگاه ما به منزله¬ی سرمایه¬ای اجتماعی است. مراد، ‏تحمیل اراده¬ی شهروندان به حاکمیت است نه نمایشی از صندوق و شناسنامه. اگر رای دادن بتواند متضمن تبلور اراده¬ی ‏شهروندان باشد پذیرفتنی است، در غیر اینصورت جز مشروعیت بخشی به فرآیندی غیر دموکراتیک حاصلی در بر ‏ندارد. اگر آزاد و رقابتی نبودن فرآیند انتخاب، خط قرمزی برای اصلاح¬طلبان نیست حق داریم بپرسیم پس چه هنگام ‏نباید رای داد؟ تنزل کنش سیاسی تا مرز یک لجاجت خانوادگی مایه¬ی تأسف است. برای اقتدارگرایان ایرانی پایانی ‏خوش¬تر بر این داستان نیست که جریانی سیاسی خالصانه مشروعیت بخشی کند و فروتنانه عزلت اختیار کند. بگذریم از ‏اینکه سنجش دموکراسی نیز تنها در معیار رقابتی بودن خلاصه نمی شود. کدام جریان مدنی در سالیان گذشته ورای ‏حبس و فشار و اتهام حاکمیت زیسته که اینک مشارکت در روند انتخابات را منوط به تأیید چند نیروی رده¬ میانی از ‏سوی شورای نگهبان کنیم؟

بی اشتیاقی شهروندان در مشارکت سیاسی و فربه¬گی جسارت اقتدارگرایان، محصول این حداقل¬گرایی مفرط است. ‏سکوت در برابر رخدادی همچون انتخابات در ایران می¬تواند یک کنش تمام عیار باشد. باید ایمان آورد که همه چیز از ‏کوچه¬ی انتخابات نمی¬گذرد که دودمان فدایش کنیم. از حیثیت اجتماعی یک جریان سیاسی گرفته تا ارزش¬های قابل ‏احترامی که همچون کالایی فصلی به میدان می¬آیند و خیلی زود خرج می¬شوند.‏

بی¬تردید توفیق جریان دگراندیش در ایران در جذب مخاطب سیاسی از طبقه¬ی متوسط است. مخاطبانی که این روزها ‏آگاهی¬های نسبی سیاسی¬شان انگیزه¬ی مشارکت را از آنها می¬گیرد. پاسخ ثابت و الزام آور اصلاح¬طلبان بر ارجحیت ‏رای دادن هرگز نتوانسته است دامنه¬ی مخاطبان را گسترش دهد. نباید از یاد برد که ادبیات الزام آور برای شهروندان و ‏وظیفه پنداشتن رای به صندوق ریختن، مخاطبانی دیگر دارد که از بد ایام آنان دلباخته¬ی وضع موجودند و انبان ‏اصلاح¬طلبان همچنان تهی است. برای اصلاح¬طلبی ایرانی نداشتن مخاطب سیاسی، شکست است نه کاهش در صندلی¬‏های فتح شده.‏

از روزهای نیامده ‏

جناب آقای خاتمی؛ واهمه¬ی ما در این نامه نگاریِ اینک به درازا کشیده، چیزی بیش از عقده¬گشایی از گذشته است. ‏واهمه از روزهای نیامده است. واهمه آنجاست که منتقدین وضع موجود در وسوسه¬ی تجمیع آرای سلبی گرفتار شوند و ‏تمام ناتوانی خود را در برقراری ارتباط با اجتماع در رویای یقین یافته¬ی سودازدگیِ دولت فعلی، جبران شده ببینند. ‏وسوسه¬ی سهمگینی است: امید به برآمدن دوباره. چرایی آنکه جنابعالی مخاطب این نامه¬اید در این است که مقصد ‏همگرایی این نگاه سلبی، حضرتعالی خواهید بود و نوستالژی ثبات نسبی روزگار شما، بدیلی خواهد شد بر این تهدید و ‏تشویش ایام پیش¬رو.‏

ایران امروز تمام آن چیزی است که نباید باشد. دولت نهم، روزگار و آینده و وطن را در گروگان دارد. میل به تغییر ‏مسالمت آمیز دولت فعلی کتمان ناپذیر می¬نمایاند و این احساس برای ما که جوانی تباه می کنیم، صد چندان است.‏

در ازدحام نفس¬گیر حرافی¬های دولت و در میانه¬ی این همه ناراستی و توهم، تردیدی باقی نمی¬ماند که تغییر دولت ‏مستقر نه فقط رخدادی برای نجات ملی که وظیفه¬ای است فرا وطنی. در زمانه¬ای که به کیمیای ساحت تک رسانه¬ای از ‏افتضاح “کلمبیا”، حماسه می¬سازند و از قطعنامه¬های بی¬قرار و پی¬درپی، شاهکار دیپلماتیک، نمی¬شود فریفته¬ی ‏روزهای بهتر نبود اما از سر ترس هم نمی¬توان تقدیر بر هم زد.‏

به دنبال رای سلبی رفتن در معنای مجاب کردن شهروندان است نه اقناع ایشان. اصرار بر تداوم رویکردهای معطوف ‏به قدرت و دل به تنوع طلبی اجتماع بستن جز در پی ستاره¬ی اقبال بودن، تعبیری ندارد و اقبال نیز خویی به تکرار ‏نخواهد داشت. این شیوه¬ی ناصواب دردی از وطن درمان نمی¬کند و این بخت آزمایی هرگز آینده¬ای تازه نخواهد ساخت.‏

وقت آن رسیده که شهروندان این سرزمین، انتخابی فراخ¬تر داشته باشند. نمی¬شود سالها ایرانیان را از بیم شرایط بدتر به ‏کنش سیاسی فرا خواند. وقت آن رسیده که شیوه¬ی بازی در ایران تغییر کند.‏

کمپین گفتگو

جناب آقای خاتمی؛ شایسته است بجای تداوم روند فردگرایی در سیاست ایران به ترویج “گفتگو” اهتمام ورزید. گفتگو ‏ایده¬ی قابل احترام شما در مجامع بیرونی است اما هرگز به گفتگو در عرصه¬ی داخلی وقعی نهاده نشده. گفتگو به عنوان ‏یک راهبرد برای بازیابی مفاهیم و محورهای مشترک و تقویت درک متقابل، باید جایگزین روند فعلی شود. گفتگویی ‏که نمی¬تواند رخدادی ژورنالیستی باشد و دامنه¬ی آن نسل¬های متفاوتی از منتقدین و دگراندیشان را فرا می¬گیرد. تساهل و ‏تسامح در این گفتگو همان کیمیای این روزهاست. باید به یاد داشت: آینده، تقدیر مشترک تمام ماست. چنین راهبردی نه ‏مصاحبه¬ای با رجال قدرت است و نه یک چانه¬زنی سیاسی. گفتگو تلاشی برای ابهام زدایی و بازآفرینی مرزبندی¬ها در ‏فضای سیاسی ایران است. گفتگو فراری است از تبعات همه¬گیری دیگاه¬¬های سلبی حاکم بر اجتماع. اینکه تمام ما می¬‏دانیم که چه چیزی باید تغییر کند کافی نیست، آینده با آنچه نمی¬خواهیم ساخته نمی شود و این گفتگوست که انتظارات ‏همه را از آینده نقاشی خواهد کرد.‏

جناب آقای خاتمی؛ ویژگی¬های شخصیت حقیقی جنابعالی ما را بر آن می دارد تا در مقام شهروندانی که هنوز دامن در ‏دامان قدرت نیالوده¬اند از شما برای تلاش جهت عمومیت دادن به “گفتگو” در ایران دعوت کنیم. شرایط این روزهای ‏سرزمین مادری از تقدم گفتگو بر هر کنش سیاسی دیگری حکایت دارد. گفتگو گام نخست برای شکل دادن به کمپینی ‏است که عزم تغییر وضعیت را خواهد داشت.‏

کمپینی فراگیر که تکثر خود را هضم می¬کند و مقصدی تعریف شده را دنبال خواهد کرد. آغازین تلاش¬ها برای تغییر ‏دولت مستقر در انتخابات ریاست جمهوری آتی، ترویج گفتگوست نه آن اصرار همیشگی و این امتناع نمادین. سخن از ‏اجماع و اقبال پس از گفتگو معنا پیدا می¬کند. غیر این، قصه همان است که بارها شنیده¬ایم و شنیده¬اید. تجربه¬ی انتخابات ‏ریاست جمهوری گذشته که به خلق جبهه¬ای سلبی، ناپایدار و بدفرجام انجامید می¬تواند با تن دادن به گفتگویی پی¬گیر و ‏شفاف به کمپینی هدفمند منتهی شود. ‏

این دعوت، دعوتی است متفاوت. از آن حیث که مرجعش چند شهروند منتقد حضرتعالی¬اند و نه چند نفری شیفته¬ی ‏روزهای رفته. دیگر تفاوتش این است که کلام به آمدن و نیامدن ختم نمی¬شود که اگر اینگونه ¬باشد و همه چیز بسته به ‏آمدن و نیامدن یک شخص، توصیفی جز ارتجاع نخواهد داشت. ‏

جناب آقای خاتمی؛ روزها بر ایران فیروزه¬ای¬مان سخت می¬گذرد و سخت¬تر بر تمام ما که وطن را اینگونه می¬بینیم. ‏گمانمان بر این است که هنوز سرنوشت ایران بدست ایرانی است پس کاری باید کرد. برایمان دشوار است اما می¬توان ‏به فردا امید داشت در این روزهای دلواپسی.‏

با بهترین آرزوها. ‏

اردی¬بهشت هشتاد و هفت.‏


‏-‏ مصطفی پهلوانی دبیر سابق تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه¬های بوعلی¬سینا و علوم پزشکی ‏همدان

‏-‏ صابر شیخلو عضو سابق شورای مرکزی و مسئول سابق روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت، عضو سابق ‏انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه¬های بوعلی¬سینا و علوم پزشکی همدان

‏-‏ یحیی صفی¬آریان دبیر سابق تشکیلات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه¬های بوعلی¬سینا و علوم پزشکی ‏همدان، دبیر نخستین فستیوال دانشجویان وبلاگ نویس ایران

‏-‏ محمد جلال کریمی عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه¬های بوعلی¬سینا و علوم پزشکی همدان

‏-‏ نوید لطیفی عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه¬های بوعلی¬سینا و علوم پزشکی همدان، دبیر ‏نخستین فستیوال دانشجویان وبلاگ نویس ایران