دغدغه های یک نسل

نویسنده

seidshahabeddintabatabaee.jpg

چند وقتی است که به شکلی جدی و مداوم با برخی دوستان از جوانان احزاب مختلف، به ویژه آنها که در علاقه و سلیقه و ‏عقیده ممکن است هم نظر و همراه نباشیم جلساتی را برای پرداختن به دغدغه های مشترک تشکیل داده ایم. سخنان ما ‏بیشتر پیرامون موضوعاتی است که بر سر آنها اشتراکات فراوان داریم، و البته به جای خود و به اندازه کافی در مورد نقاط ‏افتراق و تفاوت دیدگاه هایمان هم بحث و جدل می کنیم.‏

از جمله نقاط اشتراک مان که فعلاً قرار شده بیشتر به آنها بپردازیم یکی نگاه به مجموعه فعالان سیاسی جوان بدون در نظر ‏گرفتن خط و جناح و گرایش است، نگاه به نسل سوم کشور به عنوان مجموعه یی که قرار است آینده کشور به آنان سپرده ‏شود، و در مقایسه با نسل قبل از خود فارغ از دیدگاه و جریان سیاسی وابسته به آن تفاوت هایی آشکار و اساسی دارد. ‏نگاه به مجموعه یی از جوانان که با وجود هزینه های بالای کار سیاسی در ایران به عضویت احزاب درآمده اند و در این عرصه ‏همچنان امیدوار و پرتلاش فعالیت می کنند. نسلی که برخلاف نسل قبل از خود چندان احساساتی نیست تا به راحتی و ‏بدون استدلال کافی تحت تاثیر قرار گیرد، به اندازه یی زیاد تعصب بی منطق را کنار گذاشته اند. و از این بابت شاید بویی از ‏جوانی نبرده اند. ‏

عمده دلیل این خصوصیات را شاید بتوان نگاه این نسل به نسل قبل از خود و عبرت گرفتن از گفتار و کردار آنان دانست، بی ‏آنکه نسل قبل چندان در انتقال تجربیات و مخصوصاً نکات منفی عملکرد خود به این نسل تلاشی کرده باشد. البته در موارد ‏بسیاری خود را بی نیاز از پشتیبانی و راهنمایی های بزرگان مان نمی دانیم و از حضورشان بهره های فراوان برده ایم و می ‏بریم. نقطه دیگری که بر سر آن به اتفاق نظر رسیده ایم، ضرورت کار حزبی و ضروری تر از آن لزوم فرهنگ سازی و اقناع ‏جامعه برای پذیرفتن تحزب به عنوان یگانه راه و اصلی ترین ابزار دستیابی به دموکراسی در کشور است.اگر از شفافیت در ‏عرصه سیاست سخن گفته می شود یا آنکه مسوولیت پذیری و تعهد به وعده ها اساسی و غیرقابل انکار خوانده می شود ‏اینها جز با شناسنامه دار شدن جریانات و گروه های فراوان و بی شناسنامه و بی تعهد عملی نمی شود. یعنی آنکه تا ‏احزاب به شکل واقعی و استاندارد مطابق آنچه در دموکراسی های دیگر وجود دارند شکل نگیرند اوضاع با کمی کم و زیاد ‏همین است که هست.‏

‏ انتظار معجزه هم که نداریم، دیدیم که معجزه هزاره سوم با این کشور چه کرد.آنان را که تحزب و نهادینه شدن تفکر حزبی ‏در کشور را نفی و تکفیر می کنند در به تاخیر انداختن دموکراسی در کشور مقصر می دانیم و البته گناه برخی دیگر که به ‏نام تحزب هرکاری می کنند جز فعالیت حزبی را نیز کمتر نمی دانیم.پذیرفته ایم که تکثر و تنوع دیدگاه ها برای اداره کشور و ‏شادابی و نشاط جامعه ضروری است، بخشنامه یی کردن وحدت و همگرایی های ظاهری را هم نمی پسندیم، اما معتقدیم ‏باید در فضایی منطقی و به دور از تنش و التهاب ناشی از اختلافات بیهوده و به ظاهر هویت ساز به فکر موضوعاتی اساسی ‏تر باشیم.توافق کرده ایم فعلاً با بزرگ ترهایمان تقسیم کار کنیم، آنها همچنان مشغول اختلافات و نقاط افتراق باشند و ما به ‏تقویت نقاط اشتراکمان بپردازیم. با وجود آنکه در شرایط حاضر سخن گفتن از اختلاف و تاکید بر جدایی ها جذابیت بیشتری ‏دارد و در


کوتاه مدت تامین کننده اهداف بیشتری است، می خواهیم این جذابیت را واگذاریم و دورتر را ببینیم.در این مجال می خواهم ‏به نکته یی اشاره کنم که از هم پوشانی دو نقطه اشتراک پیش گفته برایمان حاصل شد؛ اگر شکل گیری احزاب واقعی در ‏کشور را مفید و بلکه ضروری می دانیم، دعواهای بیهوده و بی فایده و تا حدی نامربوط که بین اشخاصی از احزاب مختلف ‏جریان دارد را نیز مضر و سم مهلک می دانیم. باور کنید بخشی از بیزاری مردم از احزاب و یکی از دلایل فراگیر نشدن تحزب ‏در کشور بیزاری و تنفر مردم از همین دعواهاست، دعواهایی که در بیشتر موارد ریشه و اصل و نسب درست و حسابی هم ‏ندارد.دعواهایی که ما بی آنکه نقشی در پیدایش و حتی ادامه شان داشته باشیم تنها شاهدان آنیم. شاهدانی خاموش که ‏قرار گذاشته ایم دیگر سکوت نکنیم.واقعاً هرچه فکر کردیم دلیل عقلانی و استدلالی بیشتر از یک توجیه برای برخی نزاع ها ‏و اختلاف نظرهای بعضی بزرگ ترهایمان پیدا نکردیم.‏

بدتر از آن اغلب اختلاف نظرهای شخصی و کاملاً خصوصی بعضی از این بزرگان با یکدیگر در شکل و شمایل یک اختلاف نظر ‏ایدئولوژیک و دارای ریشه هایی عقیدتی و نظری مطرح شده و موضوع اصلی همین است. زمانی ندادن یک جواب سلام ‏ساده منشأ و عامل اختلاف نظری جدی بین دو نفر که اتفاقاً از دو جناح سیاسی متفاوت بوده اند شده و با گذشت زمان در ‏حالی که ریشه اختلاف همچنان همان موضوع ساده و پیش پا افتاده است، شاخ و برگ هایی با شکلی متفاوت از آن روییده ‏اند.جماعتی از دو طرف نیز به طرفداری از طرفین این خصومت شخصی به میدان آمده اند و به این ترتیب و به همین سادگی ‏حول اختلاف نظری کاملاً شخصی اختلافاتی در حد و اندازه ملی شکل گرفته و هر روز که گذشته بر عمق و ابعاد و طرفین ‏دعوا افزوده شده است. اگر روزی فلان شخصیت سیاسی در جلسه یی به احترام شخصیت دیگری از جا برنخاسته و سلام ‏گرمی نکرده، کافی بوده تا نه تنها خود او که مجموعه همفکرانش به بی دینی متهم شوند، یا دیگری به همین دلیل طرفدار ‏استبداد و مخالف آزادی شناخته شده است، یا مثلاً اتفاقاتی که در زندان برای مجموعه یی از فعالان سیاسی آن دوران رخ ‏داده نیز همچنان در شکل و ابعادی دیگر بر مناسبات و روابط این آدم ها و البته گروه ها و احزاب منتسب به آنان سایه افکنده.‏

خلاصه کنم از آنجا که ما در هیچ کجای این دعواها و اختلافات نشانه یی از حداقلی از دلیل و منطق نمی یابیم، مهم تر آنکه ‏منفعتی نیز برای اهداف بلندمدت خود در آنها نمی بینیم، نه تنها در حد امکان زیر بار دنباله روی و تبعیت از این گونه برخوردها ‏نخواهیم رفت به هر روش ممکن سعی می کنیم از شدت و غلظت آن بکاهیم و البته بی توجه به این اختلافات کار خودمان ‏را می کنیم. میراث داری دعواهای شخصی، پیش پاافتاده و بچگانه نسل گذشته را شایسته خود و نسلی که به آن تعلق ‏داریم و کشورمان ایران نمی دانیم. فکر می کنم مردم هم دیگر خسته شده اند.‏

منبع: اعتماد،29 ابان ‏