چند وقتی است که به شکلی جدی و مداوم با برخی دوستان از جوانان احزاب مختلف، به ویژه آنها که در علاقه و سلیقه و عقیده ممکن است هم نظر و همراه نباشیم جلساتی را برای پرداختن به دغدغه های مشترک تشکیل داده ایم. سخنان ما بیشتر پیرامون موضوعاتی است که بر سر آنها اشتراکات فراوان داریم، و البته به جای خود و به اندازه کافی در مورد نقاط افتراق و تفاوت دیدگاه هایمان هم بحث و جدل می کنیم.
از جمله نقاط اشتراک مان که فعلاً قرار شده بیشتر به آنها بپردازیم یکی نگاه به مجموعه فعالان سیاسی جوان بدون در نظر گرفتن خط و جناح و گرایش است، نگاه به نسل سوم کشور به عنوان مجموعه یی که قرار است آینده کشور به آنان سپرده شود، و در مقایسه با نسل قبل از خود فارغ از دیدگاه و جریان سیاسی وابسته به آن تفاوت هایی آشکار و اساسی دارد. نگاه به مجموعه یی از جوانان که با وجود هزینه های بالای کار سیاسی در ایران به عضویت احزاب درآمده اند و در این عرصه همچنان امیدوار و پرتلاش فعالیت می کنند. نسلی که برخلاف نسل قبل از خود چندان احساساتی نیست تا به راحتی و بدون استدلال کافی تحت تاثیر قرار گیرد، به اندازه یی زیاد تعصب بی منطق را کنار گذاشته اند. و از این بابت شاید بویی از جوانی نبرده اند.
عمده دلیل این خصوصیات را شاید بتوان نگاه این نسل به نسل قبل از خود و عبرت گرفتن از گفتار و کردار آنان دانست، بی آنکه نسل قبل چندان در انتقال تجربیات و مخصوصاً نکات منفی عملکرد خود به این نسل تلاشی کرده باشد. البته در موارد بسیاری خود را بی نیاز از پشتیبانی و راهنمایی های بزرگان مان نمی دانیم و از حضورشان بهره های فراوان برده ایم و می بریم. نقطه دیگری که بر سر آن به اتفاق نظر رسیده ایم، ضرورت کار حزبی و ضروری تر از آن لزوم فرهنگ سازی و اقناع جامعه برای پذیرفتن تحزب به عنوان یگانه راه و اصلی ترین ابزار دستیابی به دموکراسی در کشور است.اگر از شفافیت در عرصه سیاست سخن گفته می شود یا آنکه مسوولیت پذیری و تعهد به وعده ها اساسی و غیرقابل انکار خوانده می شود اینها جز با شناسنامه دار شدن جریانات و گروه های فراوان و بی شناسنامه و بی تعهد عملی نمی شود. یعنی آنکه تا احزاب به شکل واقعی و استاندارد مطابق آنچه در دموکراسی های دیگر وجود دارند شکل نگیرند اوضاع با کمی کم و زیاد همین است که هست.
انتظار معجزه هم که نداریم، دیدیم که معجزه هزاره سوم با این کشور چه کرد.آنان را که تحزب و نهادینه شدن تفکر حزبی در کشور را نفی و تکفیر می کنند در به تاخیر انداختن دموکراسی در کشور مقصر می دانیم و البته گناه برخی دیگر که به نام تحزب هرکاری می کنند جز فعالیت حزبی را نیز کمتر نمی دانیم.پذیرفته ایم که تکثر و تنوع دیدگاه ها برای اداره کشور و شادابی و نشاط جامعه ضروری است، بخشنامه یی کردن وحدت و همگرایی های ظاهری را هم نمی پسندیم، اما معتقدیم باید در فضایی منطقی و به دور از تنش و التهاب ناشی از اختلافات بیهوده و به ظاهر هویت ساز به فکر موضوعاتی اساسی تر باشیم.توافق کرده ایم فعلاً با بزرگ ترهایمان تقسیم کار کنیم، آنها همچنان مشغول اختلافات و نقاط افتراق باشند و ما به تقویت نقاط اشتراکمان بپردازیم. با وجود آنکه در شرایط حاضر سخن گفتن از اختلاف و تاکید بر جدایی ها جذابیت بیشتری دارد و در
کوتاه مدت تامین کننده اهداف بیشتری است، می خواهیم این جذابیت را واگذاریم و دورتر را ببینیم.در این مجال می خواهم به نکته یی اشاره کنم که از هم پوشانی دو نقطه اشتراک پیش گفته برایمان حاصل شد؛ اگر شکل گیری احزاب واقعی در کشور را مفید و بلکه ضروری می دانیم، دعواهای بیهوده و بی فایده و تا حدی نامربوط که بین اشخاصی از احزاب مختلف جریان دارد را نیز مضر و سم مهلک می دانیم. باور کنید بخشی از بیزاری مردم از احزاب و یکی از دلایل فراگیر نشدن تحزب در کشور بیزاری و تنفر مردم از همین دعواهاست، دعواهایی که در بیشتر موارد ریشه و اصل و نسب درست و حسابی هم ندارد.دعواهایی که ما بی آنکه نقشی در پیدایش و حتی ادامه شان داشته باشیم تنها شاهدان آنیم. شاهدانی خاموش که قرار گذاشته ایم دیگر سکوت نکنیم.واقعاً هرچه فکر کردیم دلیل عقلانی و استدلالی بیشتر از یک توجیه برای برخی نزاع ها و اختلاف نظرهای بعضی بزرگ ترهایمان پیدا نکردیم.
بدتر از آن اغلب اختلاف نظرهای شخصی و کاملاً خصوصی بعضی از این بزرگان با یکدیگر در شکل و شمایل یک اختلاف نظر ایدئولوژیک و دارای ریشه هایی عقیدتی و نظری مطرح شده و موضوع اصلی همین است. زمانی ندادن یک جواب سلام ساده منشأ و عامل اختلاف نظری جدی بین دو نفر که اتفاقاً از دو جناح سیاسی متفاوت بوده اند شده و با گذشت زمان در حالی که ریشه اختلاف همچنان همان موضوع ساده و پیش پا افتاده است، شاخ و برگ هایی با شکلی متفاوت از آن روییده اند.جماعتی از دو طرف نیز به طرفداری از طرفین این خصومت شخصی به میدان آمده اند و به این ترتیب و به همین سادگی حول اختلاف نظری کاملاً شخصی اختلافاتی در حد و اندازه ملی شکل گرفته و هر روز که گذشته بر عمق و ابعاد و طرفین دعوا افزوده شده است. اگر روزی فلان شخصیت سیاسی در جلسه یی به احترام شخصیت دیگری از جا برنخاسته و سلام گرمی نکرده، کافی بوده تا نه تنها خود او که مجموعه همفکرانش به بی دینی متهم شوند، یا دیگری به همین دلیل طرفدار استبداد و مخالف آزادی شناخته شده است، یا مثلاً اتفاقاتی که در زندان برای مجموعه یی از فعالان سیاسی آن دوران رخ داده نیز همچنان در شکل و ابعادی دیگر بر مناسبات و روابط این آدم ها و البته گروه ها و احزاب منتسب به آنان سایه افکنده.
خلاصه کنم از آنجا که ما در هیچ کجای این دعواها و اختلافات نشانه یی از حداقلی از دلیل و منطق نمی یابیم، مهم تر آنکه منفعتی نیز برای اهداف بلندمدت خود در آنها نمی بینیم، نه تنها در حد امکان زیر بار دنباله روی و تبعیت از این گونه برخوردها نخواهیم رفت به هر روش ممکن سعی می کنیم از شدت و غلظت آن بکاهیم و البته بی توجه به این اختلافات کار خودمان را می کنیم. میراث داری دعواهای شخصی، پیش پاافتاده و بچگانه نسل گذشته را شایسته خود و نسلی که به آن تعلق داریم و کشورمان ایران نمی دانیم. فکر می کنم مردم هم دیگر خسته شده اند.
منبع: اعتماد،29 ابان