بروال هر هفته در این شماره هم فیلم های روز سینمای جهان معرفی شده اند.
فیلم های روز سینما ی جهان
پلیس خوب، پلیس بد Bon Cop, Bad Cop
کارگردان: اریک کانوئل. فیلمنامه: پاتریک هورد، کوین تیرنی، لیلا باسین، الکس اپستاین. مدیر فیلمبرداری: بروس شون. تدوین: ژان فرانسوا برگرون. طراح صحنه: ژان بکوته. بازیگران: پاتریک هورد[دیوید بوشار]، کولم فیوره[مارتین وارد]، لوسی لوریه[سوزی]، سارا ژان لابروس[گابریل]، سارین بویلان[ایریس وارد]، لویی ژوزه هوده[جف]، پاتریس بلانژه[قاتل]. ۱۱۶ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ کانادا.
جسدی در مرز دو ایالت کبک و انتاریو پیدا می شود. دو مامور پلیس محلی از دو ایالت در سر صحنه کشف جسد حاضر می شوند. دیوید بوشار از بخش فرانسوی زبان و مارتین وارد از بخش انگلیسی زبان و هر دو معتقدند که پرونده متعلق به دیگری است، چون نیمی از جسد در آن سوی خط مرزی قرار دارد. مافوق های آنها تصمیم می گیرند تا این پرونده توسط هر دوی آنها حل شود و دو مامور پلیس ناجور به شکل ناخواسته همکار می شوند. به زودی جسد دوم یافت می شود که مانند جسد قبلی، پیش از کشتن روی آرنج وی خالکوبی شده است. به زودی سرنخ ها یافت شده آن دو را به مردی روان پریش و همکار غول پیکرش جف می رساند که با کشتن گردانندگان لیگ هاکی روی یخ در صدد انتقام گرفتن از آنهاست. ولی زمانی که دختر بوشارد گروگان گرفته می شود و جف سر وقت خانواده وارد می رود، پرونده شکلی خصوصی پیدا می کند.
چرا باید دید؟
اگر مدت هاست کمدی اکشن درست و حسابی ندیده اید، اگر دل تان برای زوج ناجور مورتا و ریگز در اسلحه مرگبار تنگ شده و اگر با سینمای کانادا اشنا نیستید؛ پلیس خوب پلیس بد همه این فرصت ها را در اختیارتان می گذارد. فیلمی که با صرف هزینه ۸ میلیون دلار کانادا تولید شده و سازندگان آن مدعی هستند که اولین فیلم دو زبانه این کشور نیز هست. تکیه فیلمنامه نویس و کارگردان روی عنصر زبان در کشوری دو زبانی توانسته زمینه را برای کمدی موقعیت و کلام فراهم کند. از اولین لحظه فیلم با پیدا شدن جسد تماشاگر می فهمد این دو کارآگاه زبده فقط قادر به کار در محیطی آشنا هستند و قرار گرفتن شان در محیطی با زبانی کمتر آشنا یا کار کردن با طرف مقابل یعنی دلقک بازی!
این شوخی ها از نام فیلم که ترکیبی از فرانسه و انگلیسی است آغاز و به حوادثی تلخ و شیرین منتهی می شود. البته بدون زیرنویس تعدادی از شوخی های کلامی برای بیننده غیر کانادایی و حتی کانادایی! دور از دسترس باقی می ماند، ولی چه اهمیتی دارد به قول نویسنده جمله تبلیغاتی فیلم: اول شلیک کن، بعد ترجمه!”
تهیه کنندگان فیلم را در دو نسخه با دو زیر نویس متفاوت در سینماهای کانادا به نمایش گذاشته اند تا جنگ لفظی بین دو هنرپیشه اصلی و طنز نهفته در این دیالوگ ها بیشتر درک شود، با این حال بعضی از شوخی های فیلم برای غیر کانادایی ها قابل درک نیست یا جذاب نیست. مانند صحنه کالبدشکافی ریتا که جف آن را بر عکس به شکل atir تلفظ می کند، کلمه ای که در فرهنگ عوام کبک à tire [مخفف elle tire] شنیده می شود که به معنی بی بند بار و جنسی است.
پلیس خوب پلیس بد که از ۴ جولای ۲۰۰۶ در کانادا روی پرده بوده، تا این لحظه ۱۴ میلیون دلار کانادا عایدی داشته که در تاریخ سینمای این کشور نیز رقم کم سابقه ای است و در حال پیشی گرفتن از پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای کانادا[پورکی در دهه ۱۹۸۰] است. شخصاً از تماشای ماجراهای ژاندارم مونترالی و کارآگاه تورنتویی دو ساعت بدون نیاز به تفکر سرگرم شدم، که اینها در سایه کار خوب همه عوامل و از همه مهم تر بازی کولم فیوره میسر شده بود. سهم اریک کانوئل را فراموش نمی کنم. او در خانواده ای هنرمند متولد شده و از ۱۹۹۹ با ساختن یک تک چهره از همینگوی و دریافت جایزه Genie برای بهترین فیلم کوتاه ورودی خیره کننده به عالم سینما داشت. پلیس خوب پلیس بد پنجمین فیلم او محسوب می شود.
ژانر: اکشن، کمدی، جنایی.
اقلیم ها Iklimler/Climates
نویسنده و کارگردان: نوری بیلگه جیلان. مدیر فیلمبرداری: گوکهان تیریاکی. تدوین: آیهان ارگورسل، نوری بیلگه جیلان. بازیگران: ابرو جیلان[بهار]، نوری بیلگه جیلان[عیسی]، نازان کسال[سرآپ]، عاریف آشچی[عاریف]، محمت اریلماز[محمت]، جان ئوزباتور[گوون]، اوفوک بایراکتار[راننده تاکسی]، فاطما جیلان[مادر عیسی]، محمت امین جیلان[پدر عیسی].۱۰۱ و ۹۷ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ ترکیه، فرانسه. نامزد نخل طلا و برنده جایزه فیپرشی از جشنواره کن، برنده جایزه فیپرشی از جشنواره فیلم شمال-نروژ، جایزه سینمای اوسلو، برنده جایزه بهترین فیلمبرداری از جشنواره فیلم تایلند، برنده جایزه ویژه هیئت داوران از جشنواره باستیا-کورسیکا، برنده جایزه بهترین کارگردانی و برنده جایزه دن کیشوت از جشنواره شب تاریک-استونی و برنده جوایز بهترین کارگرئانی، تدوین، بازیگر نقش مکمل زن، صدابرداری و لابراتوار از جشنواره آنتالیا.
انسان به دلایلی ساده تر خوشبخت و به دلایلی ساده تر بدبخت آفریده شده اند. مانند دلایل مشابه تولد و مرگ شان … عیسی و بهار نیز دو انسان تنها هستند که در اقلیم های متفاوت روح شان- که مرتباً تغییر می کند- به دنبال خوشبختی هستند که به آنان تعلق ندارد.
چرا باید دید؟
نوری بیلگه جیلان خوش شانس ترین کارگردان نسل جدید سینمای ترکیه است که هر سه فیلم بلند او در ایران[جشنواره فجر، سینما و تلویزیون] به نمایش در آمده و توانسته نظر مثبت بسیاری از منتقدان طرفدار سینمای مینی مالیستی و تماشاگران فرهیخته را جلب کند. بیلگه جیلان یک مولف کامل است که می نویسد، فیلمبرداری می کند، کارگردانی و تدوین می کند و حالا در برابر دوربین خود نیز ظاهر شده است.
جیلان متولد ۱۹۵۹ استانبول است. در دانشگاه بوغازایچی مهندسی الکترونیک خوانده و سپس در دانشگاه معمار سینان دو سال در رشته سینما و تلویزیون آموزش دیده است. جیلان در ۱۹۹۵ اولین فیلم کوتاه خود به نام پیله را ساخت که در جشنواره کن به نمایش در آمد. سال بعد اولین فیلم بلندش قصبه را به شکل سیاه و سفید کارگردانی کرد که در جشنواره های آنتالیا و آدانا جوایز بهترین کارگردانی و جایزه ویژه یلماز گونی را به چنگ آورد. او که با اولین فیلم کوتاه خود خانواده اش را در به عنوان بازیگران ثابت فیلم هایش برگزیده بود، دومین فیلم خود را نیز با حضور پدر و مادرش در بطن زندگی روستایی به نام ابرهای ماه مه در ۱۹۹۹ کارگردانی کرد. ابرهای ماه مه توسط انجمن منتقدان سینمای ترکیه به عنوان بهترین فیلم سال برگزیده شد و جایزه بهترین کارگردانی را نیز دریافت کرد. سپس راهی جشنواره های خارجی شد و جوایز ارزنده دیگری نیز به چنگ آورد. شهرت بین المللی با سومین فیلم بلند به سراغ جیلان رفت. دوردست در ۲۰۰۲ فیلمی شهری بود که باز هم هنر پیشگان آشنای وی در آن حضور داشتند و روایت گر قصه دو نفر از اعضای خانواده اش بود [یکی از کاراکترها به نوعی بازتاب چهره خود جیلان است]. دوردست غیر از جوایز معتبر محلی موفق شد تا جایزه بهترین فیلم جشنواره دهلی و جایزه ویژه داوران کن را برای جیلان و سینمای ترکیه به ارمغان بیاورد. تونجا ارسلان –یکی از منتقدان به نام ترکیه- بعد از نمایش قصبه آن را بعد از فیلم امید یلماز گونی واقع گراترین فیلم سینمای ترکیه خوانده بود. آتیلا دورسای، رئیس انجمن منتقدان سینمای ترکیه نیز بعد از نمایش دوردست جیلان را یک کارگردان بین المللی خواند. و اینک بعد از گذشت چهار سال جیلان به همراه همسرش در برابر دوربین قرار گرفته تا پاسخی در خور به کنجکاوی دوستداران خود بدهد. فیلمبرداری اقلیم ها از اول اکتبر ۲۰۰۴ تا ۱۱ مارچ ۲۰۰۵ طول کشیده، صحنه های تابستان در ۳۰ روز و زمستان در ۴۰ روز در شهرهای کاش، استانبول، کارس، آغری و دوغو بیازیت فیلمبرداری شده است و تدوین آن شش ماه در فرانسه و بلژیک به طول انجامیده است. ابرو جیلان که هنگام فیلمبرداری به تازگی پسری به دنیا آورده بود، مجبور شد تا مدتی طولانی از او دور باشد که به گفته خودش تاثیر حسی خوبی روی بازی اش داشته است. تماشای اقلیم ها فرصت خوبی برای کسانی است که از سینمای او خوششان می آید[در ترکیه و خیلی کشورهای دیگر او را با کیارستمی مقایسه می کند، البته من جیلان فیلمساز صادق تر و هنرمندتری می دانم]، چون او در سه فیلم بلند و یک فیلم کوتاه بر دنیای مردها تمرکز کرده بود و برای اولین بار به سراغ زن ها رفته است. حتماً درباره این فیلم مطلبی بلند یا گفت و گویی با عوامل سازنده آن خواهیم داشت. تا آن روز سعی کنید فیلم را ببینید!
ژانر: درام.
تاکیشی Takeshis’
نویسنده و کارگردان: تاکیشی کیتانو. موسیقی: ناگی. مدیر فیلمبرداری: کاتسومی یاناگیشیما. تدوین: تاکیشی کیتانو، یوشینیرو اووتا. طراح صحنه: نوریهیرو ایسودا. بازیگران: تاکیشی کیتانو[بیت تاکیشی/آقای کیتانو]، کوتومی کیونو[دوست دختر کیتانو/همسایه مونث کیتانو]، کایوکو کیشیموتو[زنی سالن ماه یونگ/مشتری/مسئول آزمون صدا]، رن اوسوگی[مدیر برنامه تاکیشی/راننده تاکسی]، سوسومو تراجیما[دوست تاکیشی/همسایه یاکوزای تاکیشی]. ۱۰۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۵ ژاپن. نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز.
بیت تاکیشی زندگی شلوغ و دور از واقعیتی را در دنیای نمایش می گذراند. یک روز با فردی شبیه به خود، اما موطلایی به نام کیتانو آشنا می شود، صندوقداری خجالتی که در عین حال بازیگری ناشناخته محسوب می شود و منتظر است تا شانس به وی رو کند. این برخورد باعث می شود تا بیت تاکیشی بر خلاف کیتانو به فکر داشتن زندگی وی افتاده و شروع به خیال پردازی در این زمینه کند….
چرا باید دید؟
قصه آلیس در سرزمین عجایب برای بزرگسالان و فیلم سازان!
تاکیشی کیتانو کارگردان و بازیگر شناخته شده ژاپنی متولد ۱۹۴۷ توکیو است که با نام بیت تاکیشی بازیگری و با نام اصلی خود کارگردانی می کند. او از پدیده های سینمای امروز ژاپن است که تخصص غریبی در ایفای نقش های فوق خشن، و هم چنین ساخت چنین فیلم هایی دارد. کیتانو که با فیلم آتش بازی در ۱۹۹۷ نامش بر سر زبان ها افتاد و با کیکوجیرو نامزد نخل طلای کن شد، تا این لحظه ب جوایز بین المللی زیادی برای فیلم هایش کسب کرده است. بنا بر گفته خود وی ایده ساخت فیلم فعلی در ۱۹۹۳ هنگام ساختن Sonatine به ذهن وی خطور کرده بود. ایده برخورد دو دنیای خیالی، سوژه بکری نیست. اما زیاد هم کهنه و لو رفته هم نیست، با این حال کیتانو برای بهتر و ملموس تر کردن قصه سال های صبر کرده و بالاخره با قرار دادن شخصیت واقعی خود در برابر شخصیتی خیالی در فیلم آن را به تصویر کشیده است. فیلم که در جشنواره کن امسال با سر و صدای فراوانی به نمایش در آمد، شخصی ترین فیلم کیتانو محسوب می شود و طرفدارانش را خشنود خواهد ساخت. البته بسیاری از تماشاچیان امسال جشنواره ونیز که بعد از زاتوایچی، شمشیر زن نابینا خود را برای دیدن یک اکشن سامورایی دیگر آماده کرده بودند، آشفته و سرخورده سالن را ترک کردند. محض اطلاع عرض شد تا با آمادگی به تماشای فیلم بروید!
ژانر: کمدی، درام.
بوگندو Reeker
نویسنده و کارگردان: دیو پاین. موسیقی: دیو پاین. مدیر فیلمبرداری: مایک مایکنز. تدوین: دانیل بارون. طراح صحنه: پل گرین استین. بازیگران: دیوون گامرسال[جک]، درک ریچاردسون[نلسون]، تینا ایلمن[گرتچن]، اسکات وایت[تریپ]، اریل کبال[کوکی]، مایکل آیرونساید[هنری]، اریک مابیوس[ردفورد]، دیوید هدینگر[بوگندو]. ۹۰ دقیقه. محصول ۲۰۰۵ آمریکا.
وقتی اتوبانی خلوت به دلیلی نامعلوم بسته می شود، پنج دانشجو که در حال رفتن به میهمانی هستند خود را در میان بیابان گرفتار می یابند. آنها در جستجوی راه نجات، به هتلی عجیب و غریب می رسند و در آن پناه می گیرند. در آنجا با مردی مرموز و ترسناک که همسرش مفقود شده، آشنا می شوند. این مرد شاهد قتل های زیادی بوده و ادعا دارد که این قتل های از سوی شخصی صورت می گیرد که نیروهایی اهریمنی از وی پشتیبانی می کنند. جوان بعد از شنیدن این ماجراها و مشاهده برخی اتفاق های هراس آور خود را در میانه سفری دوزخی می یابند.
چرا باید دید؟
یکی نمونه دیگر از موج فیلم هایی که جوانان قصابی می شوند. قصه گمشدن چند نوجوان یا جوان و برخورد شان با قاتلین سریالی و روان پریش و حتی موجودات ناشناخته تشنه خون چیز تازه ای نیست، اما هنوز این نوع قصه ها برای بسیاری جذابیت دارد و هیجانی که عرضه می کند بی مشتری نیست!
دیوید پاین در سال ۱۹۹۴ با ساختن سلاح سری/هنر کشتن وارد دنیای فیلمسازی شد و تا امروز نزدیک به ده فیلم و اکثراً در ژانر ترسناک و فانتزی ساخته است. تنها نکته قابل اشاره در کارنامه وی ساخت ادامه ای بر فیلم خانواده آدامز در سال ۱۹۹۸ به نام گردهمآیی خانواده آدامز است. بوگندو با مایه های علمی تخیلی اش آخرین کار اوست که فیلمنامه اش گرته برداری و ادای دینی به کارناوال ارواح، Evil Dead و جمعه سیزدهم است. این سه فیلم که امروز جزو فیلم های محبوب Cult بسیاری از تماشاگران هستند قرار است در ترکیبی تازه دل عشاق خود را راضی کنند. پس بروید و ببینید، اگر به فیلم های خون چکان علاقه دارید!
ژانر: ترسناک.
اکو پارک، لس آنجلس Echo Park, L.A./ Quinceañera
نویسده و کارگردان: ریچارد گلیتزر، واش وستمورلند. موسیقی: ویکتو باک، مایکل بی جیتر، جی پیتر رابینسن، میکو وستمورلند. مدیر فیلمبرداری: اریک استیلبرگ. تدوین: رابین کتز، کلای زیمرمن. طراح صحنه: دنیس هادسن، جونا مارکوویتز. بازیگران: یسوس کاستانوس[ارنستو]، آرکلی گازمن ریکو[ماریا]، امیلی رایوس[ماگدالنا]، جی. آر. کروز[هرمان]، لیستت آویلا[جسیکا]، آلیشیا سیگتوس[ایلین می گارسیا]، جانی چاوز[عمو والتره، کارمن آگوئیره[عمه سیلویا]، مارگریتا لوگو[عمه کندی]، جسی گارسیا[کارلوس]. ۹۰ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نامزد جایزه جان کاساوتیس از جشنواره روحیه مستقل، برنده جایزه تماشاگران و جایزه ویژه هیئت داوران از جشنواره سندنس.
ماگدالنا، دختر ۱۴ ساله خانواده ای مکزیکی و مومن است. او نیز باید مانند همه دخترهای مکزیکی که به سن پانزده سالگی می رسند، خود را برای جشن بلوغ آماده کند. اما حامگلی ناخواسته همه زندگی او را بر هم می ریزد. ماگدالنا که می پندارد خانواده اش روی خوشی به این مسئله نشان نخواهند داد، خانه را ترک می کند. رفتن به سراغ پدر بچه نیز سودی در بر ندارد و او ناچار نزد عمو و پسر عمویش پناه می گیرد. اما پنهان نگه داشتن این موضوع با بزرگ تر شدن تدریجی شکمش سخت تر می شود و در آنجا نیز به دردسر می افتد. بزرگ ترین دردسر وی در این لحظه بودن صاحبخانه ای همجنس گرا و نامطبوع است که باید از پس آن بر آید!
چرا باید دید؟
یکی از بهترین فیلم های مستقل امسال که دوست دارم آن را به تقلید از فریب خورده و رها شده پیترو جرمی، باکره و آبستن بنامم. فیلم که نام خود را از محل سکونت گلیتزر و وستمورلند گرفته و بنا بر گفته آنها همه لوازم صحنه نیز متعلق به خود آنها و دوستان شان است. اغلب بازیگران غیر حرفه ای هستند و شخصیت عموی ماگدالنا نیز بر اساس شخصیت عموی بزرگ وستمورلند نوشته شده است.
اکو پارک، لس انجلس که با هزینه ناچیز ۴۰۰ هزار دلار ساخته شده، موفق شد تا در یک نمایش محدود نزدیک به چهار برابر آن را برگرداند.
گلیتزر و وستمورلند کارگردان های جوان فیلم از استعدادهای تازه سینمای آمریکا به شمار می روند. گلیتزر در ۱۹۹۳ برای فیلم اندوه موفق شد تا جایزه بهترین فیلم جشنواره تورینو و جایزه تماشاگران جشنواره سن فرانسیسکو را به چنگ اورد. وستمورلند نیز که نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ با بازیگری، نویسندگی، فیلمبرداری و کارگردانی وارد دنیای فیلمسازی شده، در سال ۲۰۰۳ برای فیلم هفت گناه کبیره جایزه بهترین کارگردانی جشنواره GayVN و در سال ۲۰۰۴ جایزه تماشاگران جشنواره AFI را برا فیلم تلویزیونی Gay Republicans به چنگ آورد.
ژانر: درام.
زمان Shi gan/ Time
نویسنده و کارگردان: کیم کی دوک. موسیقی: هیونگ- وو نوه. مدیر فیلمبرداری: یونگ-موو سونگ. تدوین: کیم کی دوک. طراح صحنه: کیون-وو چویی. بازیگران: یونگ-وو ها[جی-وو]، جی-یئون پارک[سه-هه]، هیئون-آ سئونگ[سی-هیویی]. ۹۷ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ ژاپن، کره جنوبی. برنده پلاک جشنواره شیکاگو.
سه هه که از رفتار معشوق خود جی وو و توجه وی به زنان دیگر خسته شده، می پندارد که دلیل اصلی این اتفاق سرخوردگی جی وو از دیدن چهره ای ثابت و یکنواخت است. از این رو تصمیم می گیرد تا در سایه پیشرفت های تکنولوزیک سال های آغازین قرن بیست و یکم در زمینه جراحی پلاستیک، رابطه عاشقانه شان را رنگ و رویی تازه ببخشد. اما مشکل اینجاست که شش ماه زمان لازم است تا جای زخم های چاقوی جراحی التیام بیابد و این برای جی وو مدت کوتاهی نیست. سه هه بعد از عمل، شش ماه ناپدید می شود و جی وو شروع به قرار گذاشتن با زنان دیگر می کند، اما همه این قرارها به ناکامی ختم می شود تا این که شش ماه بعد او با سی هیویی، دختری که در یک قهوه فروشی پیشخدمت می کند و نامش به سه هه شبیه است آشنا می شود…
چرا باید دید؟
کیم کی دوک برای سینما دوستان و منتقدان نامی آشناست که نگاه وی به زندگی و سبک کارش، وی را به فیلمسازی قابل اعتنا و احترام و نماینده سینمای امروز کره جنوبی نزد آنان تبدیل کرده است. موضوعی که کی دوک برای آخرین فیلم خود انتخاب کرده، هم چون آثار قبلی وی به مشکلات ارتباطی میان انسان ها می پردازد. او که موفق شده بود با فیلم های خانه خالی و دختر فداکار/سامری بسیاری را شیفته خود کند، با نمایش افتتاحیه زمان در جشنواره کارلو ویواری بار دیگر موفق شد تا استقبال گسترده بینندگان و منتقدان را جلب کند.
زمان نیز در کنار موضوع اصلی خود که نامش را به فیلم بخشید، به سوژه های فرعی اما مهم دیگری نیز می پردازد که از ویزگی های اثار کی دوک به شمار می رود. در زمان نیز مانند فیلم های قبلی او زمان کمی برای گفتگو در نظر گرفته و بر گویایی تصاویر تاکید زیادی شده است. تم اصلی فیلم مانند فیلم های قبلی وسوسه است که به عنوان حسی ویرانگر تصویر شده و به موضوعی اساسی در جامعه امروز کره و بسیاری کشورهای آسیایی دیگر[از جمله ایران] می پردازد. بله، منظورم درصد بالای خانم هایی است مه خود را به زیر تیغ جراحان پلاستیک می اندازند! تا چهره یا اندامی بی عیب و نقص به چنگ بیاورند. زمان با کارگردانی بسیار خوب کیم کی دوک به خصوص در نیمه دوم فیلم و بازی های عالی سه هنرپیشه اصلی فیلم یکی از بهترین فیلم های امسال است. امیدوارم با پخش گسترده جهانی آن بخت تماشای اش را پیدا کنید.
ژانر: درام.
آشنا پنداری Deja Vu
کارگردان: تونی اسکات. فیلمنامه: بیل مارسیلی، تری روسیو. موسیقی: هری گرگسون ویلیامز. مدیر فیلمبرداری: پل کامرون. تدوین: جیسون هلمن، کریس لبنزون. طراح صحنه: کریس سیگرز. بازیگران: دنزل واشنگتن[داگ کارلین]، پائولا پاتون[کلر کوچیور]، وال کیلمر[مامور اندرو پریزوارا]، جیمز کاویزال[کارول اوئرشتات]، ادام گولدبرگ[دنی]، بروس گرین وود[جک مک کردی]. ۱۲۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا.
کارلین یکی از مامورین زبده و مورد اطمینان پلیس است. پس از وقوع انفجارهایی در نیواورلئان، تحقیق درباره این ماجرا به او سپرده می شود و این موضوع سبب می شود تا کارلین در موقعیتی تازه و غریب قرار بگیرد. کارلین دچار این احساس می شود که حوادثی را که می بیند، قبلاً تجربه کرده است. در سایه این حس از وقایع قبل از انفجار آگاهی پیدا کرده و کشف می کند که می تواند زمان را برای مدت کوتاهی به عقب بازگرداند. این کشف و وجود رابطه ای احساسی میان او و یکی از قربانیان مونث انفجار باعث می شود تا کارلین دست به کار شود، اما راز جلوگیری از انفجار نیز در گذشته این زن پنهان شده است و کارلین برای جلوگیری از انفجار فقط شانسی کوچک دارد…
چرا باید دید؟
چند دلیل خوب برای این کار وجود دارد:جری بروکهایمر، تونی اسکات و دنزل واشنگتن…
اولی که برای تماشاگر عادی کمتر شناخته شده است، نامی است که اکشن های پر خرج امروز هالیوود مدیون اوست و در واقع فیلم هایی که تولید می کند به دلیل شباهت های شان[هر چند افراد متفاوتی آنها را کارگردانی می کنند] او را به تهیه کننده ای مولف شبیه ساخته است. اما دومی که به مدد فیلم های پر تحرک و هیجانش که به مدد تجربه اش از دنیای کلیپ سازی با خود به دنیای سینما منتقل کرده، کارگردانی کم و بیش مشهور-نه به اندازه اخوی بزرگ شان ریدلی اسکات- است که از ۱۹۸۳ با فیلم The Hunger توانست برای خود اسم و رسمی فراهم کند و تا امروز تقریباً همه فیلم هایش پر فروش و در نزد تماشاگران به یاد ماندنی بوده، از تاپ گان و پلیس بورلی هیلز۲، آخرین پیشاهنگ و مد خون تا دشمن امنیت ملی و جاسوس بازی و این اواخر دومینو و مردی در آتش…
نفر سوم که قبلا با اسکات چندین تجربه موفق داشته، به دنبال توفیق آخرین فیلم مشترک شان مردی در آتش/آتش خشم این بار شانس آن را یافته تا در ادامه تیپی که او را به قهرمان اکشن متفاوت این سال ها تبدیل کرده، به جای تحقیق در زمینه های بروز جرم و یافتن مجرمین در موقعیتی قرار بگیرد که بتواند از وقوع جرم پیشگیری کند. البته این تصمیم هالیوود نیست، بلکه تبلیغ هنرمندانه سیاست های پیشگرانه دولت آمریکاست که در فیلم ها نمود پیدا کرد و قرار است تا حرکت های تروریستی را در نطفه و قبل از تولد خفه کرد. اما فراموش نکنیم که اسپیلبرگ چند سال قبل با گزارش اقلیت ثابت کرد که در همین سازمان های خیالی پیشگیری از وقوع جرم می تواند و حتماً فساد و خطا در قضاوت راه پیدا خواهد کرد. اتفاقی که همیشه در زمان دسترسی به قدرت برای آدمی رخ می دهد. با این حال آشنا پنداری برای کسانی که مردی در آتش و ساختار دیداری شنیداری آن را پسندیدند، از واشنگتن خوش شان می آید و از همه مهم تر تشنه دیدن یک اکشن حسابی هستند، فرصتی استثنایی است که در زیر سایه ۸۰ میلیون دلار ناقابل فراهم شده و قرار است که رکورد شکن باشد. باید منتظر بود و دید.شخصاً معتقدم فیلم هیچکس را دست خالی از سالن بیرون نخواهد فرستاد!
ژانر: اکشن، عاشقانه، علمی تخیلی، تریلر.