نجف دریابندری از مجله بخارا و سخنرانان و حاضران تشکر می کند
شب نجف دریابندری صد و پنجاه و ششمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت، مرکز دایرهالعمارف بزرگ اسلامی و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار عصر چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۳ برگزار شد.
دراین شب علاوه بر ناصر تقوایی، محمدعلی موحد، داریوش شایگان و مصطفی ملکیان شخصیتهایی همچون جلال خالقی مطلق، سیروس ابراهیمزاده، حسین محجوبی، جمشید ارجمند، پرویز کلانتری، محبوبه مهاجر، محمود امیدسالار، رضا جعفری و … شرکت داشتند و نمایشگاهی از کتابهای دریابندری نیز برقرار بود.
علی دهباشی با خوشآمد گویی به استاد دریابندری و سخنرانان و همه حاضران این نشست را آغاز کرد و سپس از دکتر محمدعلی موحد به عنوان نخستین سخنران دعوت کرد تا از نجف دریابندری سخن بگوید و دکتر موحد چنین گفت:
” تصور میکنم آقای دهباشی به دو ملاحظه خواستند من این همایش را افتتاح کنم. یکی ملاحظۀ سن و سال من و دیگری ملاحظۀ سابقۀ ارادت من به نجف دریابندری که درست شصت و سه سال از آن تاریخ میگذرد. خودش اصلاً یادش نیست. کم نیست شصت و سه سال.
من از آقای دهباشی باید یک تشکر ویژه بکنم برای فرصتی که در اختیار من گذاشتند تا بیایم اینجا در عرض احترام به نجف عزیز و از دوستان سبقت بگیرم و نیز باید تشکر دیگری بکنم از همین آقای دهباشی که این تشکر من جنبۀ عام دارد. به این معنا که تشکری است که بنده از طرف عموم اهل قلم دارم از ایشان بابت اهتمامی که برای بزرگداشت و تجلیل نامداران عرصۀ قلم و فرهنگ مبذول میدارند و شب نجف دریابندری حلقهای است از زنجیرۀ شبهایی که به این منظور برگزار میشود. نام و افتخار عزیزانی چون دکتر شایگان، ایرج افشار، زریاب، منوچهر ستوده و دیگران. حدیثی است از پیغمبر اکرم که اصحاب خود را به ستارگان تشبیه کردهاند و این عزیزان هم که بخارا شبهایی را برای تجلیل از ایشان اختصاص میدهد ستارگان فرهنگ معاصر ایراناند. به روان رفتگانشان درود میفرستیم و برای آنان که هنوز از فیض انفاسشان برخورداریم دوام عمر توآم با سلامت و شادمانی آرزو میکنیم.
دکتر محمدعلی موحد ـ عکس از ژاله ستار
خانمها و آقایان عزیزی که در مجلس حضور دارند تصور نمیکنم که به همین دو کلمه تشکر و احترام، احترام به نجف و تشکر از دهباشی اکتفا بکنند. از کسی که پشت این بلندگو قرار گرفت، انتظار میرود که به قول قدما از حالات و موالات نجف هم حرفی زده بشود. اما دوستان دیگری هستند که در این باب از من اولیترند. دوستانی که سالهای سال از محضر شیرین و دلپذیر نجف لذت برده و از نکتهسنجیها و بذلهگوییهای او خاطرهها اندوختهاند و نیز گروه بسیار دیگری که با قلم سبکخیز و چابکرو، شاد و خوشخرام نجف مأنوس هستند، الفت دیرینه دارند با این قلم و حق مطلب را خیلی بهتر از من میتوانند ادا بکنند و من که بنا را بر اختصار دارم خدمت آقای دهباشی گفتم که من بیش از چند دقیقه نمیتوانم صحبت کنم.
من اینجا دو نکته از ویژگیهای نجف را میخواهم یاد بکنم. اول آن که نجف آدمی است خودآموز، به معنی خودآموخته. خود استاد خود بوده. خود کشته و خود دُروده. به تعبیر نظامی کباب از ران خود خرده. گر به ز خود گلبنی دیدمی/ گل سرخی را زرد از او چیدمی. از ران خود خورد باید کباب. از آنها نیست که متاعشان تفاخر به حضور چند صباحی در سر کلاس فلان احیاناً و گذراندن رسالهای با یکی از آن اساتید خلاصه شود و از همین رو سخنش از باد و بروت فضل فروشی و علامه نمایی خالی است. نظام رسمی تعلیماتی معمولاً با مقدار زیادی خودنمایی و اظهار فضل و معلومات توأم است. اگر موضوعی را عنوان میکنند نه برای آن است که در ایضاح آن بکوشند، بلکه اطلاعات و معلومات خود را به رخ خواننده میکشند.چنین چیزی در نجف نیست. او در نوشتههایش مثل یک دوست با شما حرف میزند. در پی هیچ کشفی نیست. در مصاحبت او احساس ثقل و سنگینی نمیکنید.
شب نجف دریابندری ـ عکس از ژاله ستار
این یک نکته بود. نکتۀ دیگری هم دارم که باید عرض بکنم که در این دور و زمان که ما هستیم، سرعت حیرتانگیز و فوقالعاده و هولناک تحولات چنان است که پیوند میان نسلها در کمترین مسافت و کوتاهترین زمان پیوند میگسلد. پدر و پسر چنان با هم بیگانه میشوند که زبان یکدیگر را نمیفهمند. در چنین محشری که بر پا شده، نویسندهای که امروز چیز مینویسد و مورد توجه عامه قرار میگیرد، هر دم در خطر آن است که مخاطبان خود را از دست بدهد و رابطهاش با نسلهای بعدی قطع بشود. نجف از معدود نویسندگانی است که من فکر میکنم تا حدود زیادی در این میدان موفق عمل کرده است. نجف همواره مورد توجه و علاقۀ جوانان بوده.به همین جهت از همان شصت و چند سال پیش در باشگاه ایران شرکت نفت جوانها برایش کف میزدند و جوانها هنوز پای منبر ایشان هستند. نجف جذابیتش را در میان جوانان از دست نداده است. به همین جهت من فکر میکنم که من و امثال من در این همایش در سخن گفتن به حداقل قناعت کنیم و عرصه را برای جوانان باز بگذاریم تا بیایند و دربارۀ شناختی که از نجف دارند، از جایگاهی که او در میان جوانان دارد سخن بگویند.
پس من اگر بخواهم واعظ غیرمتعز نباشم باید همین جا توقف کنم و زبان بربندم. جز این که ندایی از درونم آواز میدهد که یک چیز دیگر باقی است و سزاوار نیست که پیش از گفتن آن سکوت کنم. باید بگویم در این همایش جای محمد زهرایی خالی است. محمد زهرایی در سالهایی که نجف به لحاظ جسمی و روحی دچار بحران شدید بود با نهایت مهر و شفقت مواظب حال او بود. اگر مراقبتها و مهربانیهای او نبود، شاید امشب ما سعادت آن را نداشتیم که نجف را در میان خود ببینیم. پس درود میفرستیم به روان محمد زهرایی و یاد او را گرامی میداریم که شرط محبت و رفاقت به جای آورد. ای کاش اجل مهلتش میداد و امشب در بزرگداشت نجف با ما بود. پس بیایید با حافظ شیراز هم آواز شویم و بخوانیم به یاد رفتگان و دوستداران :
رفیقان قدر یکدیگر بدانید / چو معلوم است شرح از بر بخوانید
مقالات نصیحتگو همین است / که حُکمانداز هجران در کمین است.
سپس نوبت به محمود دولت آبادی رسید و او نیز از دریابندری و کتابهایش سخن گفت:
“سلام بر دوستان. من اول قصد داشتم به جای صحبت در اینجا داستان یک گل سرخ برای امیلی را بخوانم که یکی از آثار بینظیر ادبیات مدرن است، هم تراز آثار کافکا و رومن گاری. و همه را غافلگیر کنم که مگر ممکن است در یک جلسهای کسی بیاید و داستانی برای همگان بخواند؟ اما به نظرم رسید که شاید امکانش نباشد. فکر کردم من از نجف دریابندری چی یاد گرفتم. یادگیری آدمی مثل من یادگیری مَدرسی نیست. یادگیری آدمی مثل من، تا آنجا که متوجه شدم مثل تنفس هواست.
محمود دولت آبادی عکس از مجتبی سالک
اخیراً کسی از من پرسید شما از کدام نویسنده متأثر هستید یا یاد گرفتید. گفتم من از همه یاد گرفتم. الان شما به من بگو من چه گونه هوایی را تنفس میکنم.یادگیری من هم از همین مایه بوده است. وقتی برمیگردی و به آثار واقعاً دوستانۀ نجف دریابندری ـ چه اصطلاح واقعاً زیبایی آقای دکتر موحد به کار برد ـ وقتی به ذهنت مراجعه میکنی، میبینی از آقای دریابندری علاوه بر آن تنفس هوا نکات مهمی یادگرفتی. یکی از آن نکات را میخواهم با اسنادش برای شما بگویم. نجف دریابندری به من یاد داده است که میشود همۀ ارزشها را دید، شناخت و دربارهشان داوری واقعبینانه کرد. نجف به من یاد داده است که هیچ پدیدهای مهمتر از خود آن پدیده نیست. وقتی یک مبحثی را مطرح کرده است. در مورد بوف کور، نجف برای نخستین بار نگاه دیگری را به بوف کور باز کرد و به زودی هم بسته شد. نگاهی که آدمهایی مثل من را از آن احوالات مجذوبیتِ صرف نسبت به یک نویسنده و نسبت به یک اثر واداشت که دور بشویم، فاصله بگیریم و واقعبینانهتر نگاه بکنیم. این کار را با نویسندگان خارجی که آثارشان را ترجمه کرده است هم کرده. با فلاسفه هم کرده. شما اگر میخواهید که همینگوی نویسنده مهم قرن بیستم آمریکا را بشناسید باز هم میبایستی به پیشنهاد من، به ترجمهها و نقطهنظرهای انتقادی نجف توجه کنید. اگر میخواهید که ویلیام فاکنر را بشناسید باز هم میبایستی به نگاه دریابندری دقیق بشوید. و اگر بخواهیم دکتروف را بشناسیم به طریق اولی.یادم هست زمانی کتاب بیلی باتگیت اثر دکتروف را میخواندم. مقدمهای را نجف دریابندری در این کتاب نوشته و گفتوگویی را با نویسنده ترجمه کرده که به مرا به یاد بیتی از سعدی انداخت. در آن گفتوگو نویسنده میگوید در دانشگاههای ما نویسنده زاده نشده است. از این دانشگاهها آنچه بیرون آمده معلم نویسندگی بوده و من چطور یاد حرف سعدی نیفتم که میگوید: از مدرسه برنخاست هیچ اهل دلی. یا وقتی نجف درباره یکی از کارهای همینگوی صحبت میکند. این کتاب فقط پیرمرد و دریا نیست، این کتاب شناسنامۀ همینگوی هم هست “ دولتآبادی در اینجا جملاتی را از مقدمه دریابندری بر این کتاب خواند و در ادامه افزود:” نویسندگانی مثل نجف به ما میگویند به اسامی که برای ما خیلی مهم و بزرگ هستند و در واقعیتشان هم چنین هستند، میتوان نگاه واقعبینانه و انتقادی داشت.”
نجف دریابندری به همراه دکتر جلال خالقی مطلق ـ عکس از ژاله ستار
منوچهر انور سخنران بعدی بود که از نخستین آشناییاش با انتشارات فرانکلین، همایون صنعتیزاده و پس از آن ورود دریابندری به این انتشارات حکایت کرد: “… زمانی که من پیشنهاد همایون صنعتی زاده را پذیرفتم و به انتشارات فرانکلین رفتم، نخست کارم کتابخوانی و تهیه گزارش برای کتابها بود اما بعد از آن طبق خواسته صنعتی زاده به ویراستاری که در آن موقع کاری نو در ایران بود پرداختم، طولی نکشید که فهمیدم کاری نیست که بتوان به تنهایی و یک تنه انجام داد و به صنعتی زاده گفتم که باید کسان دیگری را به این مجموعه آورد و او نیز بلافاصله پذیرفت و به این ترتیب بود که نخست دکتر فتحالله مجتبایی آمد و پس از آن به دنبال معرفی دکتر عبدالرحیم احمدی با نجف دریابندری آشنا شدم و همین آشنایی سنگ بنایی شد که نجف به فرانکلین بیاید و همکاری با این مؤسسه را به عنوان ویراستار آغاز کند.”
منوچهر انور ـ عکس از مجتبی سالک
پس از آن دکتر ایرج پارسی نژاد “در فضائل استاد نجف دریابندری” سخن راند:
من در این پنجاه سالی که با استاد نجف دریابندی انیس و مونس بوده ام و پدران ما هم با هم رفاقتی خالصانه مخلصانه داشته اند به علت حشر و نشر خانوادگی و همکاری در موسسۀ انتشارات فرانکلین و ارادت و اعتقاد به او، به سوادش، به شعور و شرفش، به قدرت فکر و حدّت ذهنش حرف های زیادی دارم که در این فرصت کوتاه نمی گنجد.
آن قدر هست که می توانم بگویم که “نجف دریابندری” مثل اسمش یگانه است. خلقیاتش، حرف هایش، روایتش، طنز و ترجمه اش همه خاصِ خود اوست. اما من در این جا ترجیح می دهم به آثار مکتوب او اشاراتی بکنم. این اشارات را می توان در چند موضوع زیر خلاصه و طبقه بندی کرد :
فلسفه : دریابندی در موضوع فلسفه و ترجمۀ آثار فیلسوفان جهان کتاب های متعددی دارد که معروف ترین آنها تاریخ فلسفۀ غرب اثر برتراند راسل در سه جلد است. به گمان من روایت دریابندری از تاریخ فلسفۀ غرب به زبان فارسی پس از “سیر حکمت در اروپا”ی محمدعلی فروغی مهم ترین و معتبرترین کتابی است که در این حوزه به فارسی منتشر شده است.
دکتر ایرج پارسی نژاد ـ عکس از متین خاکپور
در نظر داشته باشید پنجاه سالی پیش که دریابندری این کتاب را ترجمه کرد هنوز زبان فارسی اصطلاحات لازم را در زبان فلسفۀ جدید پیدا نکرده بود. او با روایت روشن و در خور فهم راسل از فلسفۀ غرب به روشنی و رسایی زبان فارسی در بیان مفاهیم فلسفی کمک کرد. به یاد بیاوریم که جامعۀ ایرانی در چند سدۀ گذشته چیز تازه ای در زمینه های علوم و فنون و فکر فلسفۀ جدید پدید نیاورده بود تا توانسته باشد زبان فارسی را برای بیان آنها توانا کند. از این روست که کوشش دریابندری در رسا کردن و توانایی زبان فارسی نه تنها در فلسفه که در نقد هنر و ادبیات نیز درخور توجه است.
و اما ناگفته نماند که دریابندری در فلسفه تنها “ مترجم ” نبوده، که اومولف “ درد بی خویشتنی ” در بررسی مفهوم الیناسیون در فلسفۀ غرب بوده که طی سال ها کار پژوهشی در آثار فلسفی و با بهره گرفتن از کتاب های تخصصی بسیار تالیف کرده است. به گمان من اگر مولف ترجمۀ خود را از آن به انگلیسی تمام می کرد این کتاب در صورت انتشار شهرت و اعتبار فراوانی در ردیف کتاب هایی از نوع خود در جامعۀ انگلیسی زبان پیدا می کرد. ناگفته نماند که او در کتاب “افسانه اسطوره” به شرح چند نظریه در میتولوژی پرداخته است.
داستان : ترجمۀ رمان و داستان حوزۀ دیگری از کارهای دریابندری است. او در گزینش زبان در هر اثر داستانی هنری دارد که خاص خود اوست. هنر او در ترجمۀ “ انحطاط و سقوط غالب اشخاص ” از ویل کاپی نویسندۀ آمریکایی با روایت فارسی “ چنین کنند بزرگان ” و همچنین “بازماندۀ روز” اثر ایشی گورو نویسندۀ ژاپنی تبار در حدی است که باید آن نه “ ترجمه ” که “ بازآفرینی هنرمندانه ” نامید. در “چنین کنند بزرگان ” با کاربرد زبان زندۀ گفتار زبانی شیرین و در “بازناندۀ روز ” با گزینش نثر مصنوع و ساختگی عصر قاجار لحن آشنا و مناسبی به این آثار داده که خوانندگان باور نمی کنند که آنچه خوانده اند ترجمه ای استادانه از زبانی بیگانه بوده نه نوشته ای به قلم مترجم. همچنان که ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی از “حاجی بابای اصفهانی” رمان معروف جیمز موریه آن چنان هنرمندانه بازآفرینی شده که خواننده را در اصالت آن به عنوان یک ترجمه دچار تردید می کند.
ناصر تقوایی، منوچهر انور و صفدر تقی زاده ـ عکس از ژاله ستار
در بیان ارزش و اعتبار ترجمه های دریابندری از ادبیات داستانی همین بس که یادآوری شود داستانهای “پیر مرد و دریا ” ارنست همینگوی و “ هکلبری فین ” مارک تواین پیش از او به ترجمه های دیگران منتشر شده بود، اما دلپذیری روایت دریابندری از این داستان ها تا به آن جا بود که ترجمۀ دیگران را از یاد برد. معروف تر از این همه ترجمۀ دریابندری از کتاب “ پیامبر ” جبران خلیل جبران است که پنجاه ترجمه پیش از او از این متن شده بود، با این همه ترجمۀ نجف دریابندری از آن تاکنون به رز صدمین چاپ رسید که در تاریخ نشر کتاب در ایرانم بی سابقه است.
ناگفته نماند مقدمه هایی که دریابندری بر بعضی از کتاب هایش مانند “پیرمرد و دریا ” از همینگوی، “بیلی باتگیت ” از دکتروف، “سرگذشت هکلبرفین” از مارک تواین، “متفکران روس” از آیزایا برلین و دیگران نوشته هر کدام رسالۀ روشنگری است از احوال و آثار نویسندگان این کتاب ها که در معرفی سبک فکر و اثرشان به خوانند ایرانی سودمند بوده است. خوشبختانه این مقدمه ها به تازگی در مجموعه ای با عنوان “از این لحاظ ” منتشر شده است.
حرف آخر در گزارش احوال و آثار استاد نجف شم تیز و هوشمندانۀ اوست در نقد ادبیات و هنر که بخشی از آن را می توانیم در مجموعۀ مقالات “در عین حال” و “به عبارت دیگر” بیابیم. به یاد بیاوریم او بود که نخستین بار نویسندۀ گمنامی موسوم به علی محمد افغانی و رمان خواندنی اش “شوهر آهوخانم” را به خوانندگان فارسی زبان شناساند. و همچنین داستان نویسان، نقاشان، شاعران و نمایشنامه نویسان دیگری که نقد و معرفی باریک بینانۀ دریابندری هنرشان را آشکار کرد.
این همه را گفتم اما ذکر “کتاب مستطاب آشپزی” ناگفته ماند. این کتاب را استادنجف با همکاری همسر هنرمندش فهمیه راستکار فراهم آورده است. گذشته از متن کتاب مقدمۀ آن دربارۀ تاریخ آشپزی در ایران و جهان رسالۀ عالمانۀ معتبری است که ترجمۀ آن به زبان های دیگر می تواند سهم ایرانیان را در تهیۀ غذا به عنوان یکی از عناصر مهم فرهنگ و هنر ایرانی نشان دهد.
نجف دریابندری بدون شک یکی از خدمتگزاران زبان و ادبیات و فرهنگ معاصر ایرانی ماست. او با آثار ارجمندش به روشن شدن ذهن و زبان مردم ما خدمت بسیار کرده است. نام و یادش ماندگار خواهد بود.
و اما نمی توانم حرفم را تمام کنم بدون آن که چند کلمه ای در باب سلوک و رفتار و خلقیات استاد نجف نگویم.
من که سعادت صحبت و همراهی با او را جز در ایران، در آفاق عالم، بخصوص در شهرهای انگلیس و امریکا داشته ام از دقت و باریک بینیاش در همه جا و همه چیز به راستی غرق حیرت شده ام. به یاد می آورم روزی در لندن جلو دکۀ پارچه فروشی ایستاد و پارچه های آن جا را ورانداز کرد. پرسیدم چه می خواهی؟ گفت: می خواهم کمی از این پارچه بخرم ببرم ایران ازش چنته و خورجین درست کنم. برای کوه پیمایی های ما خوب است. یا در شهر پاسادنا در امریکا، که چند روزی مهمان ما بود و ما در خدمتش بودیم، روزی که در کوچه و خیابان های اطراف پیاده روی می کردیم چند خانه نظرش را جلب کرد و از من خواست از آن خانهها عکس بگیرم. پرسیدم برای چه می خواهی؟ گفت: به نظرم طرح معماری این ساختمان ها برای خانۀ ویلایی که می خواهم در کرج بسازم جالب می آید. ناگفته نماند که استاد نجف طرح معماری ساختمان های خانه هاش را خودش ریخته. البته مهندس معمار داشته (مهندس ایرج کلانتری که از بهترین معماران ایران است)، اما طراح ساختمان خانه های خودش، خودش بوده. شاید بدانید که استاد نجف طراح و نقاش زبردستی هم هست. پرتره هایی که از دکتر مصدق و دکتر خانلری کشیده یا آثار نقاشی دیگری مثل تابلو نقاشی رنگ و روغن از اتاقش در زندان همه و همه گواهی است بر استعداد او در این زمینه.
سپس علی دهباشی از حسین معصومی همدانی دعوت کرد تا سخنران بعدی باشد و او نیز از “ اصالت نجف دریابندری” حکایت کرد:
“دریابندری حدود شصت سال است که فعالیت مستمر در زمینه ادبی از ترجمه تا دست نوشته داشنه است اما آن چه اهمیت دارد آن است که در برخورد با آثار اشخاصی چون نجف دریابندی و بسیاری از هم نسلان او اصالت باقیست چرا که ایشان اشخاصی خودآموختهاند و کار و زندگیشان در پی هماند که البته این کیفیت در آدم مَدرسی دانشگاهی وجود ندارد.همدانی این کیفیت قریحی فرهنگی را فهم اصالت نامید و بیان کرد که نجف دریابندی در تمامی وجوه کاری خود از این اصالت بهره برده است چنانچه همه میدانیم که او دانشگاه نرفته و خود آموخته است.
نثری مثل نثر دریابندری، نثری نیست که صرفا در اثر خواندن کتابها حاصل شود. اگر این تجربه زیستن در قالب نثر او وجود نداشت شاید می توانست مثلا تبدیل شود به نویسنده ای مقلد نثر قاجاری در دوران معاصر. نثر آن دوران یک ظاهری به بعضی اصطلاحات و نامه ها و اشیا می چسباند و نیز سعی بر تکرار آنها داشت، در صورتی که نثر دریابندی تکرار هیچیک از متون کلاسیک فارسی نیست و نثری تقلیدناپذیر است و اگر کسی بخواهد به سبک دریابندی بنویسد نمونه موفقی بیرون نخواهد داد و تنها که کاری که با نثر او میتوان انجام داد، همان کاریست که وی با نثرهای دیگر انجام داده است که همانا غوطهایست عمیق در عمق نثر و استفاده از بهرۀ ماحصل این تجربه در اثر خود.
نثر نجف دریابندی نه تنها از جاهای مختلف سنت ادبی فراهم آمده بلکه از تجربه زندگی مؤلف به درجه خلوصی رسیده که روان و ساده منظور را به مخاطب منتقل می کند.
طنز او نیز در نثر خاص است و نه از آن دسته طنزهای نثر علمی که صرفاً تکراری تقلیدی است و از درونمایه نویسنده نمیجوشد.” معصومی همدانی در ادامه افزود “ کتاب مستطاب آشپزی دریابندی یک اثر کلاسیک از نثر فارسی خواهد بود چرا که بسیاری از موارد که در حال از بین رفتن بوده در این کتاب جمع آوری شده است و شیوۀ بیان کتاب از نوع فارسی گویا و سالمی است که قادر است بسادگی منظورش را بیان کند و به غیر از نحوه و دستورالعمل طبخ، بهره ادبی نوعی نگارش فارسی نیز به مخاطب منتقل می شود.
در زمینه نقد هم نقدی که نجف دریابندی بر شوهر آهو خانم نوشته است در واقع دو مسیری را که نویسنده می توانست در آینده پیش بگیرد نشان می دهد و حتی نویسنده را از نقاط ضعفش بر حذر می دارد و یا نقد های دیگر او که در واقع نوعی کشف است که از طریق نجف دریابندی حق نویسنده بجا آورده شده است.
امروزه نقد و نوشته بر تمام آثار منتشر شده اعم از رمان تا داستان کوتاه، هیچیک قادر به معرفی وجه یگانه اثر به مخاطب نیست و آنچه بیشتر بدان پرداخته می شود در خصوص تعلق اثر به کدام دسته از آثار و غیره است، در صورتی که دریابندی در مواجه و کشف شخصی خود از اثر آنرا با دیگران به اشتراک می گذارد همانطور که در مستطاب آشپزی نیز مخاطب را با لذتی که خود برده شریک می کند.
در ترجمه های او که تماماً ترجمه آثار برجسته ایست باز با او که ما را سهیم کرده همراه میشویم و از او میآموزیم چرا که نجف دریابندی هیچگاه خود را پشت الفاظ و القاب پنهان نکرده است.”
صفدر تقیزاده سخنران بعدی بود که از “شخصیتی شاخص و دوست داشتنی” سخن گفت:
” سلام بر دوستان عزیز و قدرشناس.آن طور که از قراین برمیآید، در جوامع مختلف بشری در هر دهه یا چند دههای کسانی ظهور میکنند با نوعی ادراک غریزی یا قریحه ذاتی که اگر در مسیری درست بیفتد، آثاری عالیقدر و ماندگار به جای میگذارند و مایه افتخار سرزمین خود میشوند. عدهای هم البته هستند که با تمرین و کار مستمر و زیاد چیزهایی فرامیگیرند و با نوعی فوت و فن اکتسابی آثاری میآفرینند. دریابندری بیشک از دستۀ نخست است” تقیزاده در ادامه از روزهای زندگی در آبادان و حشر و نشر با دریابندری و کار در نشریه دبیرستان رازی آبادان حکایت کرد.
پس از آن نوبت به ناصر تقوایی رسید تا خاطراتی را از سالهای زندگی در آبادان روایت کند:
” آقای تقیزاده از مدرسه رازی حرف زدند، من هم با تفاوت ده سال در همین مدرسه درس خواندم. عاشق خلاصه داستان فیلمهایی بودیم که قرار بود در سینمای شرکت نفت آبادان به نمایش دربیاید. این فیلمها دوبله به فارسی نبود. این فیلمها به زبان اصلی نمایش داده میشد و اکثر ما زبان انگلیسی نمیدانستیم و در خبرهای روز همیشه خلاصهای بود از این فیلمها تا بقیه با این فیلمها آشنا بشوند که خودش برای ما راهنمایی بود تا فیلمها را بفهمیم. من فکر میکنم گاهی دست تقدیر جوری عمل میکند که تمام چیزهایی که عیب و ایراد آدم هستند در زندگیاش کارگشا میشوند. یکی از همین مسائل همین زبان انگلیسی و تماشای فیلم و همین خلاصه داستانهاست برای من. فیلمها در دو سانس در سینما تاج آبادان نمایش داده میشد و نمایشش تقریباً همزمان بود با تولیدشان در آمریکا یا اروپا با فاصلۀ چند ماه. به نوعی خلاصه داستانهایی که نجف دریابندری آنها را مینوشت ندانستن زبان انگلیسی را برای ما جبران میکرد. و من غیاباً یک آشنایی خیلی نزدیکی با نجف پیدا کرده بودم بدون آن که خودش را دیده باشم. همان طور که آقای تقی زاده در آن روزنامه کار میکرد، یک دوره آقای گلستان آنجا بود، یک دوره هم آقای صفریان.
ناصر تقوایی ـ عکس از مجتبی سالک
خلاصه داستان فیلمها که برگرفته از نگاه نجف بود، به من تربیتی در تماشای فیلم داد. من فیلم را از دیالوگهایی که رد و بدل میشد نمیفهمیدم. من فیلم را از ساختارش میفهمیدم و این مثل یک میراث از همان دوران برای من باقی ماند. “ تقوایی در ادامه افزود : گ مهمترین ویژگی نجف آن است که مترجمی را به عنوان کسب و کار انتخاب نمیکند.ترجمه عشق زندگیاش بود. کتابی را که خوانده بود، مال خود میکرد و یک بار تحریرش میکرد. و این میراث نجف دریابندری است در ادبیات ما و نه تنها در ادبیات ما بلکه در بقیۀ هنرها.”
پخش قسمتی از فیلم مستند “باز هم زندگی” کار بیژن بیرنگ با تدوین محمد حمزهای یکی دیگر از بخشهای این مراسم بود و کلیپی از دریابندری و آثارش ساخته مجید عاشقی نیز به نمایش درآمد.
و سپس پرتره نحف دریابندری کار فخرالدین فخرالدینی توسط ایرج پارسی نژاد و ناصر تقوایی به وی اهدا شد. و پس از آن نجف دریابندری از مجله بخارا و سخنرانان و تمام حاضران برای برپایی این مراسم تشکر کرد.
نجف دریابندری در کنار علی دهباشی و فخرالدین فخرالدینی ـ عکس از مجتبی سالک
پایان بخش شب نجف دریابندری اجرای موسیقی جنوب ایران توسط گروه لیان به سرپرستی محسن شریفیان بود.
منبع: سایت مجله بخارا