دموکراسی فرانسوی: همه مردم برای اینکه یک ناسیونالیست ضد خارجی روی کار نیاید، جمع می شوند و یک سوسیال دموکرات را انتخاب می کنند، بعد از هفت سال روشنفکران فرانسه روشنگری می کنند تا خطرات سوسیال دموکراسی را گوشزد کنند و مردم می روند به یک لیبرال آمریکایی رای می دهند و کشورشان در اثر سیاست های لیبرال ثروتمند می شود اما بازنشسته ها فقیر می شوند، بعد مردم برای حفظ حقوق بازنشسته ها علیه لیبرالیسم روشنگری می کنند و یک سوسیالیست روی کار می آید که همه فقیر می شوند، بعد همه علیه سوسیالیست ها تجدید نظر می کنند و دنبال یک لیبرال می گردند تا روی کار بیاورند و کشور دوباره ثروتمند می شود ولی بازنشسته ها فراموش می شوند، دوباره سوسیالیست ها……( و هر پنج سال این داستان ادامه دارد)
دموکراسی ایتالیایی: مردم از دست برلوسکونی خسته می شوند و دولت را به دست کمونیست ها می دهند، کمونیست ها سر کار می آیند و درآمد مردم ده درصد کم می شود. دوباره مردم در انتخابات در حالی که به برلوسکونی فحش می دهند او را انتخاب می کنند، برلوسکونی روی کار می آید و مردم ثروتمند می شوند و برلوسکونی ده شبکه تلویزیونی درست می کند، مردم از دست برلوسکونی عصبانی می شوند و لیبرال مسیحی ها را روی کار می آورند و آبروی برلوسکونی را می برند، اما لیبرال مسیحی ها بلد نیستند دولت اداره کنند و ۲۰ درصد درآمد مردم کم می شود. مردم در انتخابات به برلوسکونی فحش می دهند و او را انتخاب می کنند، دوباره ثروتمند می شوند و این بار برلوسکونی ۲۰۰۰ فاحشه خانه درست می کند، برلوسکونی را در انتخابات برکنار می کنند و سوسیالیست ها سر کار می آیند و برلوسکونی محاکمه و به ده سال زندان محکوم شده و سوسیالیست ها در عرض سه سال قدرت خرید مردم را سی درصد کم می کنند، این بار برلوسکونی را از زندان بیرون می آورند و باز رئیس جمهور می کنند و مردم ثروتمند می شوند و برلوسکونی برده داری را دوباره قانونی می کند، مردم دوباره در انتخابات او را برکنار می کنند و حزب ایتالیای جوان قدرت را در دست می گیرد و درآمد مردم پنجاه درصد کاهش پیدا می کند و برلوسکونی در اثر عمل جراحی زیبایی بیش از حد می میرد. این بار مردم در انتخابات برلوسکونی را از قبر بیرون می کشند و در حالی که آبرو برایش باقی نگذاشته اند باز هم رئیس جمهورش می کنند….. ( و این رویداد ادامه دارد)
دموکراسی آمریکایی: حزب دموکرات با 56 درصد آرا برنده انتخابات شده و آمریکا به کلیه دیکتاتورهای خاورمیانه هشدار می دهد تا مانع اجرای حقوق بشر نشوند، اما دیکتاتورهای خاورمیانه مانع اجرای حقوق بشر می شوند و حزب جمهوریخواه روی کار می آید و به سه کشور خاورمیانه حمله می کند، در نتیجه جمهوریخواهان محبوبیت شان را از دست می دهند و دموکرات ها بر سر کار می آیند. با روی کار آمدن دموکرات ها آمریکا از کشورهای تحت اشغال بیرون می آید و اعلام می کند که در کشورهای تحت اشغال دموکراسی حاکم خواهد شد، اما در کشورهای خاورمیانه دموکراسی حاکم نمی شود بنا براین آمریکا ۲۲ درصد نیروهایش را بیرون می کشد و به همین دلیل جمهوریخواهان بر سر کار می آیند و آمریکا به کشورهای خاورمیانه هشدار می دهد که با تروریسم مقابله خواهد کرد، دموکرات ها بر سر کار می آیند و با دیکتاتورهایی که در زمان جمهوریخواهان تروریست بودند می جنگند، جمهوریخواهان سرکار می آیند و با تروریست هایی که در زمان دموکرات ها دیکتاتور بودند می جنگند و همچنان آفتاب می درخشد و پرچم آمریکا با باد تکان می خورد.
دموکراسی آمریکای لاتینی: در انتخابات حزب لیبرال آمریکایی برنده می شود، قدرت خرید مردم دوبرابر می شود و مردم علیه دولت اعتراض می کنند، در انتخابات جدید سوسیالیست ها برنده می شوند، قدرت خرید مردم ده درصد پائین می آید، رئیس جمهور علیه آمریکا سخنرانی می کند و در انتخابات بعدی با ۸۵ درصد آرا برنده می شود، رئیس جمهور جدید بانک ها و کارخانه ها را ملی می کند و قدرت خرید مردم پائین می آید ولی چون در ده سخنرانی علیه آمریکا حرف می زند با ۹۰ درصد آرا انتخاب می شود، مردم جشن می گیرند و رئیس جمهور میدان ها و پارک ها و باغ ها و اتوبوس ها و تاکسی ها را ملی می کند و قدرت خرید مردم پنجاه درصد کاهش پیدا می کند و رئیس جمهور علیه توطئه آمریکا روزی یک سخنرانی تلویزیونی می کند و با ۹۴ درصد آرا بر برادرش که از حزب خودش است پیروز می شود و شش ماه بعد از دوره جدید ریاست جمهوری اش سکته می کند و می میرد و حزب لیبرال طرفدار سیاست های اقتصاد آزاد آمریکایی برنده می شود و در عرض چهار سال قدرت خرید مردم دو برابر می شود، اما در انتخابات بعدی به دلیل حمایت رئیس جمهور آمریکا در انتخابات شکست می خورد و دوباره یک سوسیالیست بولیواریست برنده می شود و این داستان ادامه دارد…..
دموکراسی ترکیه: حکومت نظامی اعلام می شود و کلیه احزاب و گروههای اسلامی “وطن مسلم لیگ” دستگیر و زندانی و اعدام و کردها زندانی و تبعید می شوند. حکومت نظامی ۱۲ سال طول می کشد و همه روزنامه ها برای سه سال توقیف می شوند. بعد از دوازده سال انتخابات آزاد برگزار شده و آدمیرال مهمت از حزب “سکولار تپانچه” با ۹۰ درصد آرا بر حزب “سکولار لیبرال” پیروز می شود، در انتخابات بعدی حزب “سکولار لیبرال” بر حزب “لیبرال دموکراتی” برنده می شود، در انتخابات بعدی حزب “لیبرال دموکراتی” بر حزب “چوخ دموکرات” برنده می شود، در انتخابات بعدی حزب “چوخ دموکرات” بر حزب “دموکرات وطنی” پیروز می شود، در انتخابات بعدی حزب “دموکرات وطنی” بر حزب “رفاه وطنی” پیروز می شود. در انتخابات بعدی حزب “رفاه وطنی” بر حزب “آز مسلم لیگ” پیروز می شود، در انتخابات بعدی حزب “آز مسلم لیگ” بر حزب “چوخ مسلم لیگ” برنده می شود، در انتخابات بعدی بعد از چهل سال حزب اسلامی “ چوخ مسلم لیگ” برنده انتخابات می شود و شروع به اسلامی کردن کشور می کند، بعد از سه سال نظامیان کودتا می کنند و کلیه اعضای وطن مسلم لیگ را دستگیر و زندانی و اعدام کرده و کردها را هم محض تفریح باز هم تبعید و سرکوب می کنند و حزب سکولار “تزه تپانچه وطنی” با حکومت نظامی دولت را به مدت شش سال در دست می گیرد و دوباره به ترتیب حزب سکولار لیبرال، لیبرال وطنی، لیبرال دموکراتی، دموکرات وطنی، رفاه وطنی، آز مسلم لیگ و چوخ مسلم لیگ در طول چهل سال سر کار می آیند و دوباره همین داستان تکرار می شود.
دموکراسی هندی: هندی ها در انتخابات نمایندگان مجلس عوام و مجلس سنا را انتخاب می کنند و بعد به خانه شان می روند. نمایندگان مجالس هند از میان داوطلبان رئیس جمهور را انتخاب می کنند و به او اختیار سه قوه و پارلمان و ارتش را می دهند، ولی او هیچ وقت از این قدرت استفاده نمی کند. در عوض مجلس یک نخست وزیر تعیین می کند که این نخست وزیر تعدادی وزیر تعیین می کند که شورای وزرا همان اختیارات رئیس جمهور را اجرا می کند، نخست وزیر می تواند کشور را اداره کند ولی قدرت تغییر دادن چیزی را در کشور ندارد، در عوض رئیس جمهور قانونا می تواند همه چیز را تغییر دهد اما عملا نمی تواند. زنان نقش مهمی در رهبری هند دارند و چند زن مهم در هند قدرتمند هستند، ولی زنان هنوز حق مشارکت در پارلمان ندارند. در هند هیچ وقت مردم رئیس جمهور را برکنار نمی کنند چون اصلا رئیس جمهور قدرت ندارد که برکنار شود.
دموکراسی افغانستان: دموکراسی در افغانستان شعار محمد ظاهرشاه در سال ۱۹۷۳ بود، او که پادشاه بود بعد از ده سال توسط برادرزاده اش با کودتا برکنار شد، داوود خان با کودتا رئیس جمهور شد، چهار سال بعد نورمحمد تره کی کمونیست با کودتا رئیس جمهور شد و چند ماه بعد حفیظ الله امین کمونیست تر او را از میان برد و رئیس جمهور شد، و چند ماه بعد ببرک کارمل بسیار کمونیست با زور رئیس جمهور شد، بعد از هشت سال ببرک کارمل که خیلی دموکرات بود با کودتا برکنار شد و حاجی محمد چکمنی توسط کودتا انتخاب شد و دو ماه بعد دکتر نجیب الله که خیلی باسواد بود با کودتا رئیس جمهور بعدی شد، اما با شکست کمونیسم گروههای جهادی دکتر نجیب الله را برکنار کردند و عبدالرحیم هاتف کمونیست مدتی با کودتا رئیس شد تا اینکه صبغت الله مجددی عارف با کودتا بر سر کار آمد و دکتر نجیب الله را برای حفظ دموکراسی تکه تکه کردند. بعد برهان الدین ربانی با کودتا برسر کار آمد و یک سال بعد توسط طالبان برکنار و چند سال بعد با عملیات انتحاری طالبان مرد. سپس طالبان دموکراسی را دودره کردند و به مدت پنج سال کلا حکومت را در دست گرفتند و کشور افغانستان را تبدیل به زباله دانی کردند و برای اولین بار بعد از حکومت سلطنتی ظاهر شاه، حامد کرزای با یک انتخابات دموکراتیک سر کار آمد و چون خیلی به دموکراسی پای بند بود الآن دوازده سال است که دائم رئیس جمهور می شود و نشان می دهد عمر یک رئیس جمهور دموکرات در افغانستان از عمر چهار نوع حکومت متفاوت بیشتر است.
دموکراسی دینی ایرانی: مردم با یک انقلاب حکومت سلطنتی را که در آن همه آزادی های اجتماعی جز آزادی سیاسی را دارند تغییر می دهند و یک جمهوری روی کار می آورند که همه چیزهایی را که داشتند به علاوه آزادی سیاسی از آنها می گیرد، ولی می توانند رئیس جمهور انتخاب کنند. اولین رئیس جمهور انتخاب می شود و بعد از یک سال سخنرانی به رهبر اپوزیسیون تبدیل می شود و از ایران فرار می کند، دومین رئیس جمهور انتخاب می شود و دو ماه بعد کشته می شود، سومین رئیس جمهور قبل از اینکه انتخاب شود ترور می شود ولی بازسازی شده و رئیس جمهور می شود و هشت سال با نخست وزیر خودش دائما درگیر می شود، چهارمین رئیس جمهور با قدرت سر کار می آید و همه برنامه های اقتصادی را اجرا می کند و آزادی سیاسی نمی دهد و تبدیل به مخالف می شود و می رود، پنجمین رئیس جمهور توسط مردم انتخاب می شود و آزادی سیاسی و اجتماعی می دهد ولی چون با حکومت درگیر می شود برنامه هایش نیمه تمام می ماند، ششمین رئیس جمهور به عنوان نوکر رهبر و مردم سر کار می آید و در هشت سال تبدیل به دشمن مردم و رهبر می شود و می رود. هفتمین رئیس جمهور به عنوان نماینده مورد قبول رهبر و مردم انتخاب می شود و منتظر می ماند که برنامه هایش را مردم و رهبر تعیین کنند و همه دست به دست هم بدهند تا او هم نتواند کارهایی را بکند که می خواهد. اصولا دموکراسی در ایران یکی از روش های تبدیل رئیس دولت به رهبر مخالفان است. در ایران کسانی که معتقد به دموکراسی هستند، دوست دارند انقلاب کنند، کسانی که معتقد به انقلاب هستند دوست دارند همه چیز سرجای خودش باشد، مردم به کسی رای می دهند تا کسی دیگر رئیس جمهور نشود و وقتی کسی رئیس جمهور شد همه از او می خواهند استعفا بدهد.
دموکراسی مصری: مردم مصر دست به دست هم داده و یکی از بزرگترین دیکتاتوری های سکولار جهان را که مورد حمایت آمریکا بود از میان بردند و با دادن شهدای بسیاری حکومت جمهوری را که سی سال بود یک نفر رئیس جمهور آن بود تبدیل به حکومتی کردند که با رای مردم رئیس جمهور آن تعیین شود. بعد تحت نظارت بین المللی و با رای خودشان رئیس جمهوری را تعیین کردند که از فقرا بود، تحصیلکرده بود و طرفدار حکومت دینی بود. بعد از یک سال به خیابان آمدند و با کمک همان ارتشی که علیه اش انقلاب کرده بودند، رئیس جمهوری را که خودشان انتخاب کرده بودند کنار گذاشتند و رئیس جمهور منتخب ارتش را سرکار آوردند و جشن گرفتند. و دعوا همچنان در خیابان ها ادامه دارد.
نتیجه گیری اخلاقی مصری: کسی که دوست دارد هر سال یک بار رئیس جمهور عوض کند مدت ریاست جمهوری را یک سال تعیین می کند نه چهار سال.
نتیجه گیری اخلاقی افغانی: شما می توانید ده حکومت دیکتاتوری عوض کنید که عمر هر کدام پنج سال باشند و با کودتا تغییر کند، یا یک رئیس جمهور تعیین کنید که بیست سال رئیس جمهور باشد و اسمش هم جمهوری باشد.
نتیجه گیری ایرانی: انتخاب حکومت جمهوری برای کسانی که از رای دادن خوششان نمی آید، کار اشتباهی است.
نتیجه گیری ونزوئلایی: یک رئیس جمهور برای ماندن لازم نیست منافع مردم را تامین کند، لازم است که دائم به میان آنها برود و آنها را ماچ کند، حتی اگر علیه منافع مردم عمل کند.
نتیجه گیری اروپایی: رئیس جمهور لیبرال موجودی نفرت انگیز است که ثروتی را تولید می کند که رئیس جمهور دوست داشتنی سوسیالیست آن را به باد می دهد.
نتیجه گیری آمریکایی: رئیس جمهور آمریکا می تواند حکومت های زیادی را در جهان تغییر دهد، اما در حکومت خودش نمی تواند تغییر زیادی بدهد.
نتیجه گیری فلسفی: دموکراسی هم با تانک و هواپیما می آید هم با انقلاب و کودتا، ولی دموکراسی فقط با دموکراسی می ماند، نه با تانک می ماند و نه با انقلاب.