براساس گزارشاتی که طی سه سال اخیر در رسانه های بین المللی منتشر شده، اسراییل بارها آماج های نظامی سوریه متعلق به حزب الله یا ارتش حکومت اسد را مورد حمله قرار داده. شاخص مشترک این حملات هوایی این است که از یک طرف، اسراییل مسؤولیت انجام آنها را به طور رسمی اعلام نکرده و ازطرف دیگر، این حملات در راستای منافع امنیتی اسراییل در امتداد سرحداتاش با سوریه و لبنان روی داده است. اسراییل بی شک این حق را دارد که از حضور حزب الله و ژنرالهای ارتش ایران در بلندیهای جولان مطلع شود و این درحالی است که مسؤولان نظامی جمهوری اسلامی هرگز نیات خود را در حمله علیه دولت یهود پنهان نساخته اند. با این حال، حتی اگر اسراییل بنا به دلایل امنیتی، حملاتی هدفمند و مقطعی را علیه برخی آماج های مشخص که تهدیدی برای مرزهایش به شمار می روند انجام دهد، ولی باید اذعان داشت که این کشور نه تنها تاکنون دشمنان خود در سوریه را بر مبنای میزان تهدیدشان طبقه بندی نکرده، بلکه هرگز نیز هیچگونه استراتژیی برای نوع حکومتی که مایل است در سوریه روی کار بیاید اتخاذ نکرده. و البته هیچ گاه نیز از شیوه رسیدن به اهدافاش سخنی به میان نیاورده.
تقریباً سه نیروی اصلی در سوریه با یکدیگر درگیرند: ارتش حکومتی که تحت حمایت حزب الله و ایران است؛ نیروهای اسلام گرا شامل جبهة النصره و داعش؛ و ارتش آزاد سوریه. من معتقدم که بزرگ ترین نگرانی اسراییل نیروهای اسلامگرایی هستند که که درتلاشاند تا ارتش حکومت را شکست دهند و کنترل دولت را به دست گیرند. بنابراین، اسراییل، ایران و حزب الله یک دشمن مشترک دارند که باید آن را در کوتاه مدت، نه تنها در امتداد بلندیهای جولان، بلکه در سراسر سوریه، شکست دهند. درحالی که ارتش آزاد سوریه عاملی ضعیف و حتی کم اهمیت در عرصه رویاروییهای سوریه محسوب می شود، ولی پیکارجویان حزب الله و ارتش سوریه نیرویی را تشکیل داده اند که توانسته اسلام گرایان را از کنترل بر سوریه و برقراری یک دولت “مشروع” در دمشق برحذر دارد.
پادشاهی های سنی میانه رو، مانند اردن یا عربستان سعودی، به شدت نسبت به جنبش شیعه ایرانی بدگماناند، ولی نگرانی و هراس بیشتر آنها به جنبشهای اسلامگرای سنیای مربوط میشود که علناً از نیت خود دایر بر سرنگونی آنها سخن گفتهاند. اکنون با توجه به مسایل ژئوپلیتیکی امنیتی و چنین نگرانیهایی، این سؤال در ذهن ایجاد می شود که: آیا حمله هوایی روز ۱۸ ژانویه که باعث مرگ یک ژنرال ایرانی و شش تن از فعالان حزب الله شد و منجر به انجام اقدامات تلافیجویانه حزب الله در نزدیکی “کشتزارهای شبعا” گشت، قابل توجیه بوده؟
اسراییل تاکنون به شکلی یک جانبه عمل کرده و منافع خود را صرفاٌ در کوتاه مدت و بدون هیچ گونه هماهنگی با دولتهای سنی میانه رو دنبال کرده؛ این اقدام می تواند یک اشتباه مهلک ازسوی اسراییل باشد. اکنون دو نکته وجود دارد که اسراییل باید نسبت به آنها تصمیم گیری کند.
ابتدا اینکه هدف اصلی اسراییل باید شکست النصره و داعش بوسیله حملات هوایی سرّی در هماهنگی با نیروهای ائتلاف به سرپرستی ایالات متحده باشد. اسراییل طی این مدت نباید به پیکارجویان حزب الله حمله کند. درحقیقت، از زمان آغاز جنگ داخلی در سوریه، حزب الله به تنش های خود با اسراییل کاهش داده تا بتواند بر حمایت از حکومت اسد و شکست جنبش های تندروی اسلام گرای سنی متمرکز شود. نه ایران نه حزب الله به سودشان نیست که نگاه خود را از صحنه داخلی سوریه به سوی اسراییل معطوف دارند.
دوم اینکه اسراییل باید در راستای تقویت یک حکومت دموکراتیک میانه رو در سوریه تلاش و همیاری کند. پس از مرگ بیش از ۲۰۰ هزار از مردم سوریه، دیکتاتور سوری به هیچ وجه امکان روی کار ماندن به شکلی مشروع را ندارد. حکمرانی وی همواره با ایستادگی اسلام گرایان و همچنین میانه روها روبرو شده و به خروج فزاینده پناهجویان به کشورهای مجاور انجامیده است. درنتیجه، با توجه به اینکه اسراییل نمی تواند ثبات را به مانند دوران قبل از جنگ داخلی سوریه به مرزهای سوریه-اسراییل بازگرداند، اسد برایش بیشتر به یک دردسر شبیه است تا یک امتیاز. به همین دلیل، اسراییل باید روی ائتلاف با دولت های سنی میانه رو و ایالات متحده متمرکز شود تا بتواند حکومت اسد را سرنگون سازد. با اینکه شاید این ایده چندان خوشایند ایران نباشد، ولی بی شک متوجه خواهد شد که باید اسد را برای نجات حزبالله قربانی کند، زیرا ادامه این جنگ داخلی ممکن است درنهایت به شکست هر دو متحدش منجر شود.
اگر اسراییل به شکلی یک جانبه وارد عمل شود و بدون درنظر گرفتن یک دیدگاه جمعی، تنها به منافع امنیتی خود بیندیشد، ممکن است با نیروهای اسلام گرا و حکومت های اصولگرا احاطه گردد. بی شک حزب الله در مقایسه با چنین نیروها و حکومت هایی، میانه رو محسوب می شود.
منبع: آی ۲۴ نیوز، اول فوریه ۲۰۱۵