تزهایی در رابطه با تحولات عراق

فرخ نگهدار
فرخ نگهدار

1.      آنچه طی روزهای اخیر در عراق رخ داده تاثیر مستقیم بر امنیت و منافع کشور ما دارد. ایرانیان نیز، مثل همه کشورهای همجوار عراق بسط برق آسای قلمرو داعش (به این نقشه نگاه کنید) و تسخیر بخش های سنی نشین شمال عراق را با نگرانی و حساسیت دنبال می کنند. هیچ یک از کشورهای منطقه، و هیچ یک از قدرت های جهانی، نسبت به تسخیر موصل و تکریت و دیگر شهرهای سنی نشین در عراق بی طرف نیستند.

2.      علت اصلی سقوط برق آسای موصل و تکریت، علت اصلی مقاومت توانمند فلوجه در برابر ارتش عراق، علت اصلی استقبال نسبی قبائل عرب در آن مناطق از مهاجمان، قبل از همه همدلی بافت قومی-هویتی مردم آن مناطق با مهاجمان داعش است. تحلیل هایی که حمایت عربستان و اسرائیل و یا زبونی ارتش عراق، یا غیرمسئولانه “توطئه کردها“ و از این قبیل را “علت اصلی” تلقی می کند، تحلیل هایی است که در نهایت پاکسازی نظامی را “راه حل نهایی” می داند. سقوط مناطق اعراب سنی در عراق، همانقدر با “عامل خارجی” و “ضعف ارتش” مربوط است که جدایی کریمه یا شهرهای شرق اوکراین. عصری که پاکسازی نظامی اعتراض قومی را “حل” می کرد بسر آمده است.

3.      داعش حامل رویای احیای سلطه یک دولت (خلافت) عربی-سُنی فراگیر در سراسر منطقه است. داعش در خاک عراق شکل گرفت و سپس به سوریه بسط یافت. “قوم گرایی عربی-سنی” در پیدایش و در شکل دهی هویت داعش عنصر غالب است. در حالی که عنصر غرب گرایی در ارتش آزاد سوریه و افراط گرایی اسلامی در جبهه نصرت عنصر مسلط و هویت ساز است. داعش بر بستر سرکوب و تحقیر تاریخی “اعراب سنی” در سوریه، و بر پایه شکست و تحقیر سنگین اعراب سنی، پس از اشغال عراق، شکل گرفته است. آبشخور رشد داعش از جنس همان روحیاتی است که در میان جامعه آلمانی بعد از جنگ اول جهانی شکل گرفت. به همین دلیل داعش از همه جبهه های شورشی در سوریه و عراق، هم افراطی تر و هم قدرتمندتر است. داعش یک نیروی قومی-بومی و القاعده یک نیروی ایدئولوژیک و فراقومی است.داعش از نوع طالبان و جبهه النصره از جنس القاعده است.

4.      ارتش عراق ارتش نوری المالکی نیست. خصلت ها و پیوندهای بعثی-صدامی و عناصر هویتی عربی-سنی در این ارتش نیرومندتر از آن است که بر طرف شود. دولت شیعی نوری المالکی، برخلاف ایران، فاقد ارتش ایدئولوژیک است. با سقوط صدام، فقط کردها بودند که از مزیت داشتن نیروهای مسلح وفادار به خود برخوردار بودند. جامعه سنی و جامعه شیعی عراق فاقد بازوی مسلح یک پارچه اند. عدم مقاومت ارتش عراق در برابر خیزش سنی ها قبل از هر چیز با عدم وفاداری بخش بزرگی از ارتشیان به دولت مالکی، و پیوندهای قومی و هویتی با شورشیان، ارتباط دارد. هم اکنون بخش بزرگی از نظامیان و امنیتی های بعثی که از بغداد گریخته اند در صفوف نیروهای داعش نقش آفرینی می کنند.

5.      ارزیابی های نادقیق و گاه خیالیِ دولت های ترکیه و ایران، از یک سو، و دیدگاه های بشدت محافظه کار، راست گرا و غیرمسئول حاکم بر ریاض و متحدان منطقه ای آن، زمینه را برای “رشد انفجاری داعش” فراهم ساخت. هرگاه دولت ترکیه در سال ۲۰۱۱ می دانست که حمایت همه جانبه از قیام علیه اسد به سقوط سریع او و غلبه ارتش آزاد و شورای ملی سوری (طرفدار غرب) منجر نمی شود، و هرگاه جمهوری اسلامی ایران می دانست که دوران “حضور انحصاری” وی در سوریه به سرآمده و دولت اسد نمی تواند “هویت عربی-سنی”‌ و به ویژه شاخه اخوانی آن را همچنان زیر سرکوب نگاه دارد، و در همان حال امنیت کشور را نیز حفظ کند؛ هرگاه ایران و ترکیه مشترکا و از دو سو دولت اسد را به تجدید نظر در ساختار قدرت در سوریه زیر فشار می گذاشتند، آنگاه شکل گیری دولت فراقومی در سوریه واقعا امری بسیار ممکن می بود و هویت سرکوب شده اعراب سنی نه از طریق چاشنی های انفجاری، که با رفتن پای صندوق رای بروز می یافت و ارضاء می شد. در چنان وضعی مهار افراط گرایی مورد حمایت ریاض و متحدان منطقه ای آن در سوریه اصلا ناممکن نبود.
انتقال “دولت اسلامی عراق” به سوریه و تبدیل آن به “دولت اسلامی عراق وشام، داعش” دو علت داشته است: موفقیت امریکا در جدا سازی قبائل عرب سُنی از “دولت اسلامی عراق” و ملحق شدن آنان به روند انتخابات ۲۰۱۰ و حمایت از ائتلاف العراقیه از یک سو و به خشونت گرائیدن اعتراضات صلح آمیز علیه اسد و آغاز جنگ داخلی سوریه با حمایت ترکیه از سوی دیگر.

6.      بسیاری از تحلیل گران هنوز به تصوری دامن می زنند که گویا عربستان و اسرائیل، تحت فرمان غرب عمل می کنند. این تحلیل گران علاقه مندند که وقایع سوریه و عراق بیش از آنکه حاصل سیاست های کشورهای منطقه و رفتار قدرت های درون این دو کشور ارزیابی شود، تحت تاثیر سیاست های ایالات متحده امریکا و متحدین اروپایی آن شناخته شود.
وقایع چند ساله اخیر به خوبی نشان می دهد که این تاثیر قدرت های منطقه ای به اصطلاح “غرب گرا” بر غرب به هیچ وجه کمتر از نفوذ غرب بر این کشورها نیست. این قدرت ها به هیچ روی غرب گرا نیستند. آنها راست گرا، محافظه کار و حتی ارتجاعی هستند. جنگ داخلی در سوریه و تحولات اخیر عراق محصول مشترک تمایلات قومی تحقیر و سرکوب شده با استراتژی سیاسی دست راستی ترین نیروها در غرب و حمایت فعال دولت های محافظه کار در عربستان و اسرائیل است.

7.       جمهوری اسلامی ایران از بدو تصمیم ایالات متحده امریکا به اشغال عراق اعلام مخالفت کرده و در روند اشغال عراق نیز مشارکتی نداشت. این مواضع با نیروهای صلح دوست جهان همسو بود. ایران پس از اشغال عراق و سقوط صدام مصرانه خواهان خروج همه نیروهای امریکایی از این کشور شد. این موضع گیری ایران شتاب زده و ناسنجیده بود. بسود ایران و به سود صلح بود که ایالات متحده قبل از تثبیت وضعیت امنیتی عراق را ترک نمی کرد و تنها پس از انتقال قدرت به دولت منتخب مردم عراق و یک رشته توافقات امنیتی با دولت عراق و دولت های همسایه عراق را ترک می کرد. فشار مشترک ایران و همه گروه های سُنی برای عدم امضای توافق نامه امنیتی با نیروهای امریکایی و ابقای حدود ۱۰ هزار نیرو برای مدت معین در عراق به زیان ایران و عراق و به سود گروه های تندرو سُنی در عراق و سوریه تمام شد. به سود ایران بود که بلافاصله بعد از ورود اوباما به کاخ سفید در ژانویه ۲۰۰۹، با آن کشور بر سر چگونگی خروج امریکا از عراق و تعهدات طرفین وارد مذاکره مستقیم می شد و از همان زمان مذاکرات هسته ای با همین مضمون کنونی در دستور قرار می گرفت. اما مداخله سپاه و نهادهای وابسته در جریان انتخابات ۸۸ این دو فرصت را از بین برد.

8.      مرزهای فعلی میان اکثر کشورهای خاورمیانه مرزهای استعماری است. خطوط مرزی میان سوریه و عراق و اردن مرزهایی کاملا استعماری است. در ترسیم این مرزها کوچک ترین مراجعه ای به ساکنین مناطق مذکور نشده است. در ترسیم این مرزها تمایل و خواست اقوام بزرگی، از جمله کردها، بکلی نادیده گرفته شد. مرزهای میان این سه کشور حاصل تصمیم ها و توافق هاییست که پس از جنگ اول جهانی میان فرانسه و انگلستان و بر اساس منافع وقت آنها ترسیم شده اند. ایران تنها کشوری در منطقه است که مرزهایش از یک قرن قبل از پیدایش سایر دولت ها در منطقه وجود داشته است.
تا قبل از فروپاشی شوروی هر تلاشی برای تغییر در مرزها، جهان را به مرز مقابله هسته ای نزدیک می کرد. این وضعیت مرزهای استعماری را حفظ و جنبش های قوم گرایانه را ناکام می کرد. با فروپاشی شوروی نه تنها چندین و چند کشور مستقل پدید آمد بلکه حوزه نفوذ غرب نیز با وسعت و سرعت زیاد به مرزهای روسیه نزدیک شد بی آنکه جهان به لبه پرتگاه جنگ هسته ای نزدیک شود.

9.      امروز 25 سال از سقوط دیوار برلین می گذرد، اما هنوز در هیچ کجا مرزهای استعمارساخته تغییری نکرده است. اما تقریبا در همه کشورها حرکت ها و تمایلات قومی، دینی در تمام جوامعی که ساختارهای دموکراتیک و مدرن در آن ها نهادینه نیست، به سرعت گسترش یافت. علل وقوع این جنبش ها و خیزش ها البته در همه جا یکی نیست. اما هیچ جا نیست که حاکمان “از جنس” توده های تحت سلطه خود نباشند و صلح و امنیت و ثبات در آن جا پایدار مانده باشد و یا پایدار بماند. تحول اجتماعی عمیق و تبدیل اهالی به شهروندان ـ- به معنای افرادی با موضع سیاسی و خواهان حق مشارکت -ـ از یک سو و تاثیر غیرقابل انکار رقابت قدرت های جهانی و منطقه ای از سوی دیگر تمام جوامع بشری، و بیش از همه جوامع خاورمیانه ای را به سویی برده که دیگر هیچ یک از قدرت های جهانی، منطقه ای و حتی داخلی قادر نیستند بر مردمی که “از جنس” آنان نیستند حکم روایی و صلح و ثبات درست کنند. مهم نیست که این شهرها و مناطق در شرق اوکراین است، یا در شرق ایران یا میانمار. در همه جا آسمان همین رنگ است. در جهان امروز هنوز محتمل است که یک “قدرت خارجی” حکومتی را سرنگون کند. اما یقینا دیگر قادر نیست، مثل روند تاسیس عراق و اردن و سوریه، برای آنها حکومت دست چین کند.

10.  ممکن است دولت مالکی شبه دولت داعش را از شهرهای موصل و تکریت و فلوجه و دیگر جاها بیرون کند. ممکن است اسد بتواند برخی مناطق تحت کنترل شورشیان را پس بگیرد، اما محال است این دو دولت قادر شوند ثبات و امینیت را به آن شهرها و مناطق بازگردانند. این حقیقت تلخ که داعش قدرتی به مراتب ظالم تر از طالبان است به هیچ روی نمی توان ساتری باشد بر این حقیقت عریان که جوامع عرب سنی در عراق و سوریه تا اعماق وجود خود را “قربانی توطئه” غرب و عوامل ضد سنی تصور می کنند و اکثریت بزرگ آنان حاضرند مجدانه برای تغییر این وضعیت اقدام کنند. بحران عراق پایان نخواهد یافت مگر اینکه بخش عمده ای از جامعه عرب های سنی عراقی خود را در حکومتی ببینند که بر زیست بوم های آنان حکم می راند.
 بحران عراق “راه حل داخلی” ندارد. اگر هیچ نیروی خارجی مداخله نکند محتمل ترین چشم انداز،خونریزی بیشتر و فراگیر شدنِ جنگ شیعه و سنی است. حمایت یک جانبه دولت های ایران و عربستان از هم جنسان خود نیز جنگ داخلی را ناگزیر می کند. بحران عراق باید از طریق یک کنفرانس بین المللی با شرکت ایران و ترکیه و عربستان سعودی، و با مشارکت و پشتیبانی قدرت های بزرگ جهانی و با حضور دولت های بارزانی و مالکی فراخواندن بررسی و حل شود. این راه حل هنوز چاره ساز است.

11.   در عراق فقط کردها “نیروی مسلح خودی” دارند. شیعیان در دستگاه اداری و بخش های غیر نظامی حکومت نیروی غالب اند. اما عملا فاقد نیروی نظامی شیعی هستند. اعراب سنی نیز هم از قدرت رانده شده اند و هم نیروی مسلح خاص خود ندارند. در چشم انداز آتی هر راه حلی که به دوام سلطه یک بخش از عراق بر بخش دیگر بیانجامد غیرواقع بینانه است و صلح را به تاخیر می اندازد. تناسب قدرتی که طی سال های اخیر بر عراق حاکم بوده دوام پذیر نیست. یا عراق از هم خواهد پاشید و یک دولت سنی عربی در قسمت هایی از خاک عراق و سوریه شکل خواهد گرفت و یا مولفه های شیعی و کرد در عراق خواهند پذیرفت که مناطق سنی نشین عرب نیز از همان سطح قدرتی که دو مولفه دیگر برخوردارند، در کادر یک دولت مرکزی با اختیارات محدود، برخوردار شوند. لازمه راه حل دوم توافق و کمک همسایگان قدرتمند و پشتیبانی غرب است.

12.  تلاش دولت اوباما این بود که تا قبل از خروج کامل نیروهای امریکایی از عراق نیروهای تندروی سنی که “دولت اسلامی عراق” را تاسیس کرده بودند منزوی شده و رهبران قبائل ساکن مناطق سنی و شخصیت های مورد اعتماد جامعه اعراب سنی در عراق نمایندگی جامعه عرب سنی را بر عهده گیرند. این سیاست موفق بود و در انتخابات ۲۰۱۰ ائتلاف العراقیه به رهبری ایاذ اعلاوی ۹۱ کرسی و ائتلاف شیعیان عراق ۹۰ کرسی به دست آورد. اما در نهایت دولت عراق توسط شیعیان تشکیل شد و سهمی کوچک تر از سهم اعراب سنی به ایشان اختصاص یافت. در انتخابات ۲۰۱۴ ائتلاف العراقیه از هم گسیخت، و بخش های مهمی از جامعه سنی نیز از شرکت در انتخابات نومید بود.

13.  دولت اسلامی عراق و شام بر بستر استیلای حس تحقیر و شکست بر جامعه اعراب سُنی و با حمایت فعال قدرت های ارتجاعی و راست گرا در منطقه و در غرب شکل گرفت. اما نه آن بستر و نه آن حمایت هیچ یک قادر نبودند ائتلاف العراقیه را بپاشاند و داعش را از قدرت کنونی برخوردار سازد. این قدرت گیری محصول مشترک کوته بینی، سنجش های یک جانبه و محاسبات بی پایه ی حاکمان در تهران، آنکارا و بغداد است. آنها که ائتلاف العراقیه را بر نتافتند، آنها که راه حل بحران مشروعیت در سوریه را به مساله “اسد آری،- اسد نه” تبدیل کردند، در انتقال نقش رهبری کننده تمایلات سرکوب شده ی اعراب سُنی از العراقیه به داعش نیز نقشی تعیین کننده بر عهده دارند. هرگاه نگاه و ارزیابی تهران آنکارا و واشینگتن از چشم انداز تناسب قوا و خطرهای پیش رو یک سان بود؛ و هرگاه صرفا عقلانیتی که اکنون، در آستانه تابستان ۹۳، بر تهران حاکم است در تابستان ۸۸ بر تهران حاکم شده بود، منطقه ما نه تنها می توانست از صدها هزار کشته و میلیون ها نفر بی خانمان و این همه خرابی به میزان وسیعی اجتناب کند، بلکه امید و اعتماد به آینده ای بهتر می توانست جای دلهره هایی را بگیرد که اکنون از بسط قلمرو داعش منطقه ما و جهان ما را فراگرفته است.
آیا عراق هنوز شانس دارد که به فضای انتخاباتی ۲۰۱۰ بازگردد؟ دولت فعلی در تهران قطعا امروز بیش از ۴ سال پیش به سودمندی این بازگشت واقف است. دولت اوباما نیز همانند ۴ سال پیش این راه حل را معقول ترین راه می شناسد. نتایج وخیم و سنگین سیاست اردوغان در سوریه دولت و خطر جدی داعش برای امنیت ترکیه ممکن است ترکیه را به تجدید نظر در سیاست ۴ ساله خود در سوریه تشویق کند. بهبود چشمگیر اخیر در مناسبات ایران و ترکیه نیز یک عامل مثبت است. اکنون حل بحران در عراق و سوریه عملا با یک دیگر پیوندی تنگاتنگ یافته است.
خطر داعش مهار نخواهد شد هرگاه تهران، آنکارا و واشینگتن قادر نشوند یک روند همکاری و همآهنگی تنگاتنگ و دوام دار با یک دیگر را برای اجرای همزمانِ “یک راه حل” در هر دو کشور عراق و سوریه سازمان دهند؛ راه حلی که، مثل لبنان، دسترسی و مشارکت متوازنِ نمایندگان جوامع کُرد، سُنی و شیعه (یا علوی) به منابع قدرت سیاسی در هر دو کشور را تضمین می کند. بدون تامین و تضمین این سطح از مشارکت در قدرت، موجودیت عراق و سوریه در مرزهای کنونی عملا پایان یافته است.