سولماز شریف
اعتیاد، جوانان ایران را نشانه گرفته است؛ از مدرسه تا دانشگاه.هم سن اعتیاد پایین آمده هم دسترسی به “مواد”اسان تر شده. اختاپوس اعتیاد می رود که در همه جای ایران خانه بگیرد و چه آسان هم. در این باب مصاحبه هایی کرده ایم که به تدریج انعکاس خواهد یافت. گزارش زیر، حاصل یکی از این گفت و گوهاست.
مریم، دانشجویی سال سومی که به تازگی اعتیادش را ترک کرده و شبنم، دانشجوی سال آخر دانشگاه. شبنم به این دام نیفتاده، اما از دوستانش گفته است که بسیارند.
شبنم از مصرف مواد مخدر در دانشکده خود می گوید: “اوضاع خیلی بدی است. هر روز صبح که سر کلاس حاضر می شوم، خیلی از دانشجویان به اصطلاح بنگند. یعنی قبل از ورود به دانشگاه استفاده کرده اند.“
وی از توزیع کننده مواد می گوید: “ساقی ها ـ نامی که به توزیع کنندگان مواد مخدر اطلاق می شود ـ مشتری هایشان را از دانشگاه ها هم پیدا می کنند. همیشه بین دو کلاس درس، بچه ها چند نفر چند نفر به پارک ها و فضاهای روبروی دانشگاه می روند و یا جاهایی که نزدیک دانشگاه است و در آنجا جنس را تقسیم و مصرف می کنند. البته این بیشتر بین پسرها رایج است.اعتیاد دختران به دو شکل دیگر است.در دانشکده ما، رایجترین شکل بین دختران شهرستانی است.آنها معمولا از خانواده ها و محیط هایی می آیند که بسیار بسته و سخت گیر هستند. از آنجا که واقعا اوضاع خوابگاهها بد است، نه غذای درست و حسابی، نه آزادی فردی، نه آرامش، نه فضایی برای درس خواندن و نه هیچکدام از چیزهای دیگر، دخترانی که خانواده هایشان توانایی پرداخت اجاره بها دارند، چند نفری خانه ای اجاره می کنند و این در موارد بسیاری می شود آغاز ماجرا و درگیری با اعتیاد.“
حکایت دختران تهرانی به گونه دیگریست: “حکایت آنها کاملا متفاوت است. چرا که اولا کماکان با خانواده هایشان زندگی می کنند. دوما اینکه تهران شهر بزرگی است و نمی توان کسی را در مخمصه شدید مثل شهرستان قرار داد. دختران تهرانی خیلی چشم و گوش بسته نیستند و برای همین در برابر مسائل آگاهانه تر برخورد می کنند.”
اما دختران شهرستانی چگونه گرفتار می شوند: “ارتباط ها در خارج از دانشگاه است. ساقی ها مواد دختران را به هنگام دیدار با پسرها به آنها می دهند تا به دختران برسانند. آنها پول می خواهند و درآمد. کاری ندارند که دارند چکار می کنند.“
این دختر دانشجو در خصوص ارتباط گیری دانشجویان می گوید: “فضای دانشگاه سراسری خیلی فرق می کند. به شدت امنیتی است. در هر کلاسی حداقل یکی- دوتا دانشجو به عنوان جاسوس برای مسئولین دانشگاه کار می کنند. در این فضا مشتری پیدا کردن با روند کندی پیش می رود.دانشجوی معتاد تا به شخص دیگری دوست شود، صمیمی شود، و بفهمد که او هم طالب مواد است زمان می برد تا به ساقی معرفی اش کند. اما برخوردی صورت نمی گیرد چرا که اولا رئیس حراست ما که مصرف روزانه سیگارش را از طریق بچه ها تامین می کند! هر روز از بچه ها سیگار می گیرد. دوم اینکه خیلی هایشان را واقعا نمی شناسند .بچه ها خیلی احتیاط می کنند. اما موارد خیلی نادری هم بوده که اگر مصرف دانشجو در مرحله حادی نباشد، از این حربه به عنوان به اصطلاح «آتو» استفاده و دانشجو را مجبور می کنند تا در ازای عدم اخراجش کارهای دیگری برایشان انجام دهد. مثلا برایشان بر علیه دانشجویان سیاسی امضا کنند یا بر علیه آنان اعتراض کنند و یا در مواردی عجیبتر ـ موردی که در دانشگاه ما اخیرا اتفاق افتاد ـ رئیس دانشگاه این دانشجویان را وادار می کرده، تکه هایی از دستگاههای مختلف کامپیوترهای دانشگاه را بدزدند و به او بدهند. بعد او خود آن قطعات را با خود می برده و مثل اینکه می فروخته است. اما به مقامات بالاتر گزارش می داده که دانشجویان این قطعات را دزدیده اند!حالا آن دانشجوها که دو دختر شهرستانی بودند، ترک تحصیل کرده اند. رفته اند دنبال «کسب». خانواده هایشان هم خبر ندارند و فکر می کنند هنوز در دانشگاه هستند.“
مریم اما در مورد رواج اعتیاد در دانشگاه آزاد می گوید: “در دانشگاه ما خیلی مصرف بالاست. هم ساقی هست و هم مشتری. خود مواد هم هست. بنگ،سیگار،حشیش، کراک و … معمولا از قبل آدم را مدنظر می گیرند که ببینند «مشتری» هست یا نه.بعد از طریق دایره دوستانش به او نزدیک می شوند.“
وی از شروط انتخاب یک فرد می گوید: “اولین و مهمترین شرطش وضعیت مالی است. اگر وضعت خوب نباشد اصلا طرفت نمی آیند چون به قول خودشان بعدا به پیسی می خورد و دردسر می شود.“
این دختر دانشجو از انواع مصرف مواد مخدر در دانشگاه می گوید: “بچه های دانشجو، مصرف «شیک» دارند. یعنی با وضعیت معتادهای خیابانی خیلی فرق می کند. بخر، بکش، حالش را ببر. پولش را یا بعدا سر برج می دهند یا بعضی وقتها دُنگی حساب می کنند.حتی بعضی وقتها درصدی تخفیف می دهند در ازای چیزهای دیگر. مثل تلافی کردن در یک شب پارتی که البته اجباری نیست. برای مشتری ثابت جور کردن هم دست و دلباز می شوند.مثلا دو جنس را با هم مخلوط می کنند اما پول یک نوع جنس را می گیرند و … یک راه دیگر هم این است که کاغذهایی را به در و دیوار دانشگاه می زنند با این مضون که«انجام پروژه های دانشگاهی پذیرفته می شود» .بعد از اینکه مشتری می رود، هر دو طرف به نوعی به هم حالی می کنند که دنبال چه چیزی هستند. مواد را هم در داخل خود دانشگاه استفاده می کنند. من بارها شاهد بودم که بچه ها در دستشویی ها، لابراتوارها و یا در سلف سرویس ها مواد می کشیدند.“
وی از آثار استفاده این مواد در دانشگاه می گوید: “اسنیف می کنند؛ ضمن اینکه تاحالا مواردی بوده که مسئولان دانشگاه متوجه «آویزان» بودن دانشجو شده اند اما کاریش نداشته اند. «آویزان» اصطلاح بچه هایی هست که می توان با دیدنشان تشخیص داد معتاد هستند. چطور مسئولین متوجه نمی شوند؟ و اگر متوجه می شوند چرا کاری نمی کنند؟ حتی یک مورد آخر خیلی برایمان جالب بود. پسری از دانشجویان کیف سایر بچه ها و بعضی از استادها را می زد. یعنی دزدی می کرد برای خرید مواد. بعد چند نفری فهمیدند و به دفتر اطلاع دادند. آنها هم مادرش را خواستند! خلاصه مادرش هم آمد و گفت بچه من مریض (معتاد) است. هیچ کاریش نتوانستیم بکنیم گفتیم بیاید دانشگاه سرش گرم شود. منظور اینکه علی رغم تایید مادرش بر اعتیاد شدید این پسر، اما هیچکس نگفت بالای چشمت ابروست. «اسنیف» هم به مواد مخدری می گویند که آن را به صورت پودر بسیار بسیار سبک در می آورند بعد آن را داخل یک فویل (کاغذ آلومینیومی) می پیچند. بعد آن را با یک طرف سوراخ بینی بو می کنند. فقط هم با یک طرف. اگر هم احیانا خاک داخل آن کرده باشند، حال استشمام کننده را بدجوری به هم می ریزد. این هم نه بو دارد و نه نشئگی دراز مدت. به طور کلی مصرف مواد استشمامی بین بچه ها زیاد است مثل سیگاری.“
وی در خصوص سرنوشت این دانشجویان می گوید: “اگر خیلی زرنگ باشند، راه خودشان را پیدا می کنند و ترک می کنند اگر هم نه که ادامه می دهند و به همین صورت شیک جلو می روند. نمونه های زیادی هم داشتیم که خودزنی کردند. یعنی نه می خواستند ادامه دهند و نه می توانستند ترک کنند پس به فکر خودکشی افتادند. به دانشگاه رفته بودند تا کسی شوند نه اینکه معتاد شوند.“
مریم خودش یکی از همان دانشجوهایی است که از این طرق معتاد شدند اما خوشبختانه موفق به ترک شده است. وی در خصوص گرایش دانشجویان به پیشنهادات مصرف مواد مخدر می گوید: “راستش با زور مجبور نمی کنند اما با شستشوی مغزی و با ایجاد اشتیاق در بچه ها،آنها را به سمت مصرف مواد می کشانند. با حرفهایی مثل اینکه سر سوزنی دلخوشی نداریم. آینده ای نداریم. در دانشگاهها هم که خبری نیست و همین امروز را داشته باشیم و از این حرفها.که البته حرفهای درستی است اما تفکر اشتباه است.همین امروزش در دانشگاه تمام مدت تحقیرمان می کنند. سرخورده مان می کنند. انگار ما انگل هستیم. اضافه ایم. هم خودم و هم دوستانی که می شناسم جملگی از دانشگاه بدمان می آید اما چاره دیگری هم نداریم. اگر آنجا هم نرویم چکار کنیم؟ من خودم در کنکور رتبه 300 دانشگاه سراسری و رتبه 14 دانشگاه آزاد را کسب کردم. رتبه سه رقمی برای دانشگاه سراسری خیلی خوشحال کننده بود و من خیلی امیدوار بودم اما در مرحله مصاحبه و گزینش رد شدم. دلیلش را هیچوقت نفهمیدم. هیچوقت! شکایت هم کردم که نتیجه ای نداشت. “
از این داستان غمبار باز هم خواهیم نوشت.