نوشابه امیری
با اکبر گنجی، در روزهایی که یک به یک بر تعداد زندانیان کشور و به ویژه دانشجویان افزوده می شود، از علل فشار بر فعالین جامعه مدنی و راه های حمایت از آنان سخن گفته ایم. مصاحبه در پی می آید.
اصولا این همه فشار روی دانشجویان، زنان، کارگران و… ناشی از چیست؟
دولت جمهوری اسلامی، رژیمی است که از قدرتمند شدن جامعه به شدت می هراسد. یک نظام استبدادی را وقتی می توان تداوم بخشید که جامعه ضعیف باشد. لذا هر جا که می بینند جریاناتی به نام زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و غیره در حال شکل گیری است که می تواند علایق، منافع و ترجیحات مختلف اجتماعی را متشکل و به این ترتیب جامعه را قدرتمند سازد، همه نیروی خود را معطوف به سرکوب آن گروه ها می کنند. رژیم جمهوری اسلامی به خوبی واقف است که جامعه قدرتمند، راهگشای دموکراسی و جامعه ضعیف، متناسب با دیکتاتوری و خودکامگی است. از همین روست که نیروهای خود را به تمامی متوجه سرکوب سازمان یابی جامعه کرده است.
در چنین شرایطی چه باید کرد؟
سردرگمی عجیبی ما را گرفتار کرده است. یا از طریق انقلاب و جنگ مسلحانه به دنبال تسخیر دولت هستیم و یا هیچ کاری جز شرکت در انتخابات نمی کنیم. در هر دو حال “لنینیست” هستیم. یعنی تنها راه تحول را تسخیر دولت می دانیم. در حالیکه تنها راه درست رسیدن به دموکراسی، متشکل کردن جامعه است؛ متشکل کردن علایق مختلف، منافع و ترجیحات مختلف و همچنین هویت های گوناگون. اینها باید بتوانند متشکل شوند تا جامعه قوی شود. تا زمانی که جامعه قدرتمند نشود، دموکراسی پدید نخواهد آمد. به همین دلیل امروزه هر گونه پروژه دموکراسی خواهی در ایران باید معطوف به حمایت از جریان هایی باشد که در جهت متشکل کردن علایق و ترجیحات مختلف اجتماعی حرکت می کنند. فراموش نکنیم که دانشجویان در این سال ها زحمات زیادی در این زمینه کشیده و بیش از هر گروه اجتماعی دیگر، از آغاز انقلاب تا به امروز، در این راه هزینه داده اند. دوستان ما در دفتر تحکیم وحدت و خصوصا ادوار تحکیم ، در سالهای اخیربه طور همه جانبه از آزادی و حقوق بشر دفاع کرده اند. هر گاه گروه های مختلف مورد ظلم قرار گرفته اند، این تحکیمی ها و ادواری ها بوده اند که در دفاع از آنان پیشقدم شده و برایشان جلسه گذاشته اند. به همین خاطر معلوم بود که حکومت در یک جایی با اینها برخورد می کند. افرادی که امروز در ایران دستگیر شده اند، به یک معنا تنها صداهای دموکراسی خواهی و آزادی طلبی در ایران هستند. اما متاسفانه ما گرفتار وضعیتی شده ایم که نه تنها برای آزادی و دموکراسی کاری انجام نمی دهیم، بلکه از کسانی هم که در این راه مبارزه می کنند، حمایتی به عمل نمی آوریم و از کنار آنهابی تفاوت می گذریم.
منظور در داخل و خارج است؟
خارج و داخل دو بحث متفاوت دارد؛اپوزیسیون خارج از کشور، با اینکه در اطلاع رسانی واقعیات داخل کشور، از طریق چند سایت، خوب عمل می کند، اما در انجام اقداماتی که حکایتگر یک اپوزیسیون باشد، تاکنون ناتوان بوده است. به صرف صدور بیانیه نمی توان اپوزیسیون ایجاد کرد. عمل جمعی، تشکل ساز است. اگر گروه های خارج از کشور نتوانند روزنامه راه بیندازند، اگر نتوانند یک تلویزیون ملی برای ایران راه بیندازند، اگر نتوانند گردهمایی های اعتراضی به سرکوب گسترده رژیم داشته باشند، ادعای هژمونی و وجود اپوزیسیون را کسی جدی نخواهد گرفت. جمعیت میلیونی ایرانیان خارج از کشور، برای گذار ایران به دموکراسی و زندگی صلح آمیز، بسیار کارها می تواند انجام دهد. در جهان غرب، گردهمایی برای ایرانیان هیچ هزینه ای جز صرف چند ساعت وقت ندارد. اما مسأله آنست که همه ما از گفتمان آرمان خواهانه و ایثارگرانه دهه چهل و پنجاه به گفتمان بی آرمان وکاسب کارانه عبور کرده ایم. گفتمانی که فقط به دنبال فایده است ، اما حاضر به پرداخت هیچ نوع هزینه ای نیست. حداقل کاری که اینک ایرانیان خارج از کشور برای دفاع از پیکارگران آزادی و حقوق بشر داخل می توانند انجام دهند، برگزاری سراسری و گسترده و همزمان” روز اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران” در کلیه کشور های جهان است. غیر از این یعنی دچار انفعال شده ایم و انفعال یعنی بی برنامه گی و پذیرش آنچه پیش می آید. همه ما گرفتار انفعال غیر قابل توجیه ایم. هر کس در برابر نقض حقوق بشر سکوت نماید، اخلاقاً در نقض حقوق بشر و سرکوب مشارکت دارد. جوانانی چون عبدالله مومنی که شبانه روز برای آزادی فعالیت می کنند و تنها چیزی که به دست می آورند، زندان است ، باید ما را به فکر وادارند. روشنفکری ایران، همیشه از مردم اسطوره سازی کرده است. هیچ کس نمی پرسد جمعیت میلیونی ایرانی خارج از کشور، که فرهیخته و بسیار ثروتمند است، برای گذار ایران به دموکراسی چه کرده است یا چه می کند؟ اگر در جامعه جهانی خجالت می کشد بگوید رئیس جمهور کشورش، احمدی نژاد است، برای آنکه او رئیس جمهورش نباشد، چه کرده است؟ آیا اگر کسی بگوید با مجموعه فعالیت هایی که شما داشته اید نشان داده اید که صلاحیت بیش از احمدی نژاد را ندارید، سخنی گزاف گفته و ما حق داریم دلخور شویم؟نباید از مردم اسطوره ساخت؛ آن هم مردمی که در طول تاریخ بلند خود فقط نظام های خود کامه ساخته اند. نظام سیاسی هر کشوری لباسی در حد قد و قامت مردم آن کشور است. اگر آن لباس کوچکتر از آنها باشد، لباس دریده خواهد شد. اگر مدعی هستیم، رژیم سلطانی ولایت مطلقه فقیه حق ما نیست، که نیست، باید آن را در عمل نشان دهیم.
البته بعضی ها اعلامیه داده اند…
مسئله ما با صدور اطلاعیه حل نمی شود. تغییر گفتمان غیر دموکراتیک دهه های 40 و 50 به گفتمان دموکراتیک امروز، بسیار مثبت است. آن گفتمان به دموکراسی ختم نمی شد. در مقاله یوتوپیای لنینیستی شریعتی به بخشی از مشکل اشاره کردم. آن بحث را همچنان پیش خواهم برد تا دریافت خود را از مسأله بیان نمایم. اما آن گفتمان اگر چه بهداشتی نبود و نمی توانست به دموکراسی ختم شود، ولی در عین حال نکات مثبتی هم داشت. یکی از ویژگی های آن گفتمان این بود که به هر حال آرمانی وجود داشت و افراد برای آرمان هایشان مبارزه می کردند؛ اما ما نه تنها ایدئولوژی های توتالیتر را کنار نهادیم، بلکه آرمان خواهی را هم رها کرده ایم. مبارزه را هم تعطیل کرده ایم و اندکی نمی اندیشیم که اگر تا ابد در باره مفهوم آب بحث و گفت و گو کنیم، از دل مفهوم آب ، آب بیرون نمی آید. اگر تا ابد در باره مفهوم آزادی و دموکراسی گفت و گو کنیم، از دل این مفاهیم آزادی و دموکراسی بیرون نخواهد آمد. نسل دهه چهل و پنجاه، فلسفه و تئوری را مسخره می کرد ، آن را بورژوایی می خواند و فقط به پراتیک می اندیشید. نسل امروز به درستی به دنبال نظریه و تئوری است، اما عمل را به فراموشی سپرده و دموکراسی را به “ روش” و “ داور حل منازعه” تقلیل داده است. دموکراسی “ ارزش ” و “ آرمان” تلقی نمی شود و تصور می شود که مفت به چنگ می آید. از این رو، “ فایده گرایان بدون هزینه” یعنی کسانی که بدون پرداخت هزینه لازم برای رسیدن مقصد، می خواهند دولت را در چنگ بگیرند، کارگران، زنان، معلمان، دانشجویان و دیگر مبارزان آزادی را تنها گذاشته اند. ما نه تنها هیچ کاری برای اینان انجام نمی دهیم، بلکه در حد رساندن صدای آنان به گوش جهانیان نیز کاری نمی کنیم. به فکر زندانیان باشیم، آنها را تنها نگذاریم، همه ما در زندانی شدن آنها اخلاقاً مسئول هستیم. شجاعانه با وجدان خود روبرو شویم.