یک قرن پس از انقلاب مشروطه ایران، هنوز کم نیستند کسانی که با اتکاء به تئوری توطئه به دست داشتن انگلیسی ها دراین واقعه عقیده دارند. همزمان با برگزاری آیین بیست و پنجمین سال روز پایه گذاری کانون ایرانیان، ایرج پزشکراد در سخنرانی شیرین خود کوشید تا به این سوال که آیا بالاخره کار، کار انگلیسی ها بود یا نه؟ پاسخ دهد.
کار، کار انگلیسها بود؟
آیین بیست و پنجمین سال روز پایه گذاری کانون ایرانیان، با حضور شماری از هنرمندان و مشتاقان به هنر و ادبیات د رلندن برگزار شد.
ابتدا، آقای دکتر قاسمی، به معرفی برنامه و میهمانان آن پرداخت و از عزیزانی که روزی در کانون ایرانیان حضور داشته اند و اینک در بستر خاک آرمیده اند، به نیکی یاد کرد. بزرگانی همچون دکتر جعفر محجوب، دکتر همایون فر، دکتر احمد جاوید و استاد سعیدی سیر جانی که به قول دکتر قاسمی “سر داد، اما سر خم نکرد”.
پس از سخنان دکتر قاسمی، نوبت به میهمان ویژه برنامه رسید. که بنابود پیرامون یک سوال معروف و همیشگی ذهن ایرانی سخن براند. “آیا انقلاب مشروطیت کار انگلیسها بود؟”
واقعاً ممنونم که در آگهی هایی که چاپ کردید، برای برنامه امشب عنوان سخنرانی را انتخاب نکردید. چون من واقعاً از سخنرانی گریزانم. و این دلایل متفاوت دارد، که مهم ترین شان شاید به پیچیدگی های دوره کودکی برگردد که ما را به ضرب زور و کتک به سخنرانی می بردند. سخنرانی های “انجمن هدایت افکار” در زمان رضا شاه، و آنگاه عده ای از رجال همچون دشتی و دکتر صدیق اعلم، برای ما سخنرانی می کردند، در باره موضوعاتی که ما هیچ چیز از آنها سر در نمی آوردیم. و دیگر اینکه من به واقع سخنرانی بلد نیستم و رشته سخن را گم می کنم و تازه زمانی که وقت تمام می شود، متوجه می شوم که بسیاری از مطالبی که آماده کرده بودم، ناگفته مانده است.
… در این سالها و مخصوصا سی سال اخیر ما همگی با پز و افاده فراوان از مشروطیت سخن می گفتیم. و به گوش در و همسایه می خواندیم که ما سال ها پیش، قبل از آفریقا و دیگر نقاط آسیا، مشروطه داشتیم. و این پز، انصافاً پز به جایی بود، چون انقلاب مشروطه چیز کمی نبود. کار آسانی نبود که شاهی که هزاران سال بر مسند قدرت نشسته است، و هر کار دلش خواسته انجام داده، را به اجرای قانون اساسی وادار کرد و برای آخوندی که مالک آخرت مان بوده است، تکلیف تعیین کرد، که کجا بنشین و در باره چه سخن بگو و…
چند سال پیش که ما بسیار خوش خوشانمان بود که صد سال از مشروطه می گذرد و همگی در حال تدارک جشن صد سالگی انقلاب مشروطه بودیم، که من هم کتابی با همین عنوان نوشتم که به اهتمام آقای بهرام شفیعی چاپ شد، ناگاه خبر رسید که ای دل غافل، کار، کار انگلیسها بوده…
هرچند که این نغمه ها برای ما آشنا بود، و از همان ابتدا زمزمه هایی به گوش می رسید که انقلاب مشروطه ایران، خواست انگلیسها بوده، اما این بار قضیه جور دیگر بود و دلایل، محکم تر و قابل اعتماد تر.
همیشه عده ای هستند که خلاف عقیده عموم صحبت می کنند و این موضوع را خوش دارند، مثلا می گویند: حمله اسکندر به ایران، دروغ است یا اینکه خیام ریاضی دان بوده است و هرگز هیچ رباعی ای نساخته، یا مثلا می گویند: سعدی شیرازی، عرب بوده است… همین افراد هم به این اندیشه دامن می زدند که انقلاب مشروطیت ایران کار انگلیسها بوده است. که البته ما سر به سرشان می گذاشتیم و به ریش شان می خندیدیم. و آنها هم همیشه سرشان پایین بود.
تا اینکه، این جماعت در سالهای سی و چهل دوباره گردن گرفتند و برای اثبات ادعایشان به کتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس اشاره می کردند و می گفتند: این کتاب با سند و مدرک ثابت کرده است که مشروطیت، خواست و نیاز انگلیسها بوده است و اضافه می کردند، تازه اگر باز هم این همه مدرک را قبول ندارید، به نوشته های آل احمد رجوع کنید…
البته که ما باز هم آنها را دست می انداختیم و می گفتیم اگر چنین است، عدل مظفر را پایین بکشید و جای آن مجسمه ادوارد هفتم را بگذارید و…
اما درست قبل از جشن صد سالگی مشروطه، متوجه شدیم که جمهوری اسلامی قرار است به مناسبت صد سالگی مشروطه همایش بر پا کند، که ما البته خبر را باور نکردیم. آخر چگونه ممکن است که جمهوری اسلامی که از قانون اساسی مشروطه، هیچ باقی نگذاشته و حتی به پرچمش هم رحم نکرده، برای سالروز مشروطه بزرگداشت بگیرد؟ کسانی که برای شیخ فضل اله نوری بزرگراه و مریض خانه و… می سازند، چگونه ممکن است دست به چنین کاری بزنند؟ اگر بازماندگان شیخ فضل اله نوری برای مشروطیت، بزرگداشت بگیرند، درست مانند آن است که ورثه نیکلای دوم برای انقلاب اکتبر مجلس یاد بود بر پا کنند.
به هر حال، بعد از این کش و قوس ها، متوجه شدیم که آنها قصد دارند بگویند، انقلاب مشروطه کار انگلیسها بوده، زیرا مردم در همان زمان می خواستند، انقلاب اسلامی کنند، انگلیسها مانع شدند و حاصل انقلاب مشروطه شد.
دکتر پزشکزاد در ادامه سخنانش به قرائت بیانات آقای خامنه ای پرداخت که در باره مشروطیت چنین گفته بود:
”مشروطیت را باید درست تبیین کنیم، ما واقعاً به یک تاریخ مستند و روشن احتیاج داریم، که وقتی آماده شد، آن را در سطوح دانش آموزی و دانشگاهی و تحقیق، تعلیم دهیم. در نوشته های ناظر الاسلام و یا بقیه مورخان که در آن زمان نوشته شده و در اختیار مردم است، برداشت هایی از قضیه می شود که غالباً صحیح نیست.“
حال وقتی نوشته های ناظم الاسلام که معمم است و از وابستگان سید محمد طباطبایی، نا صحیح است، دیگر تکلیف و جایگاه آثار دیگران، مانند کسروی و آدمیت، مشخص است.
جالب است که یکی از همان اساتیدی که در تنظیم تاریخ جدید فعالیت می کرد، در مصاحبه با رادیو بین المللی فرانسه برای ایران دموکراسی قومی تجویز می کرد و شیخ فضل اله نوری را شهید راه آزادی معرف می کرد، نامی که حتی آل احمد از آن استفاده نکرده است، آخر شیخ فضل اله چگونه می تواند شهید راه آزادی باشد؟ و باز عجیب تر اینکه این آقایان دموکراسی قومی را تبلیغ می کنند و خودشان در دموکراسی پارلمانی زندگی می کنند. باورش سخت است که این کلاهی ها گاهی حتی از آخوند ها هم تند تر می تازند.
اما آنچه اسباب نگرانی را من را فراهم آورد، استناد شدید آقایان، به کتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس و کتابهای جلال آل احمد بود.
آقای محمود، نویسنده کتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس، آدم محترم و معقولی بوده است. اما در زمان نگارش کتاب، تحت فشار بسیار زیاد دایی جان ناپلئونی قرار داشته است.
شاید جوان هایی که سن آنها به تجربه آن فضا نمی رسد، درست متوجه نباشند که فضای دایی جان ناپلئونی، یعنی چه؟ اما هم دوره های من به خوبی میدانند و این جو را درک کرده اند. و خوب می دانند ما تحت چه فشار غریبی بوده ایم. چه اولین کلماتی که بس از آب و بابا و نان و.. به گوش ما می خورد، اینها بود: جاسوس انگلیسها، نوکر انگلیسها، اگر آنها بخواهند و… و هر اتفاقی که می افتاد به طریقی به انگلیسها مربوط می شد. اگر کسی وزیر می شد، همه می گفتند: با انگلیسهاست، حتی اگر، نوع کلاه مردم عوض می شد باز هم همه منشع کار را از انگلیسها، می دانستند.
به هر حال که جو آنقدر سنگین بود و گوشها آنقدر پر که گریختن از جو و تاثیر نپذیرفتن از آن بسیار سخت بود. و من اعتقاد دارم آقایان محمود و آل احمد زیر آن فشار، کتابهایشان را نوشته اند.
ایشان سپس چند سطر از جلد هشتم تاریخ روابط ایران و انگلیس رابدین شرح قرائت کرد: ”بشر دوستان جوان متمدن، مدتهاست به فکر افتاده اند، وسائل صلح و صفا، بین ملل عالم بر قرار کنند و اسباب سعادت و آسایش همه تهیه گردد و وسایلی بر انگیزند که اسباب تجاوز قوی دستان از بین برود. تا هر یک از ملل دنیا از شر اهریمنان امپریالیست، ایمن باشند. وقتی که انسان ترقیات امروز بشر را در نظر می آورد، می تواند یقین کند، برقراری چنین نظم و امنیتی، در این جهان کوچک چه قدر سهل و ساده است. ولی دو عنصر بد خواه و دو ملت حریص و طماع و دو دشمن نوع بشر، مانع رسیدن به این دوره سعادت و خوشبختی جهانیان هستند. این دو عنصر یکی انگلیس است و دیگری یهود.“
می بینید که شخصی که قرار است تاریخ بنویسد، آن هم در باره روابط انگلستان با یک کشور دیگر، چنان قضاوتی ارائه می دهد که علاوه بر نوشته اش موقعیت فردی اش را نیز در جایگاهی قرار می دهد که دفاع نا پذیر است. آخر چگونه ممکن است که تمام مردم انگلیس به کل دشمن انسانیت و نوع بشر باشند؟ خود من وقتی کتاب را می خواندم، کلمه به کلمه، سخنوری های دایی جان ناپلئون را به خاطر می آوردم. درست همان طور که در یکی از دیالوگ های کتاب، دایی جان خطاب به قاسم، می گوید: قاسم، انگلیس دشمن بشریت است. دشمن هر کسی است که وطنش را دوست داشته باشد. با این تفاوت که دایی جان، تاریخ نویس نبوده اما آقای محمود تاریخ نویس بوده است. آقای محمود در جای دیگری از کتاب شان می نویسد: ”من چنین می پندارم که تحریک ایرانیان برای مشروطه خواستن، قسمتی از نقشه بوده، برای عملی نمودن قرارداد 1907.اگر این تحریکات صورت نمی گرفت و ازنفوذ قدرت مرکزی کاسته نمی شد، مردم به سمت انگلیسها نمی گرویدند.” و در واقع تمام کتاب تنها بدین هدف نگاشته شده است که مشروطیت را زایده خواست انگلستان معرفی کند.“
حال باید بگویم: قرارداد زشت 1907 در واقع به دلیل اتحاد اروپا در مقابل آلمان، تنظیم شد. که در واقع روسیه و انگلستان به واسطه فرانسه بر سر منافع ایران و افغانستان و تبت، توافق کردند. اما مشروطه دادن به ایران به خاطر آن قرار داد در کدام عقل سالم می گنجد؟ اصلاً مشروطه کردن و قانونمند کردن ایران، چه لطفی برای انگلستان دارد؟
دکتر پزشکزاد سپس یکی از خاطرات خود در برخورد با سوپر دایی جان های امروزی [ که آن را به صورت مقاله ای در آورده بود] را بیان کرد. و با شرح همان برخورد سخنانش را پایان داد.
بعد از سخنان دکتر پزشکزاد، خانم دکتر سروش ایزدی، خواننده و محقق موسیقی ساکن وین با همراهی ضرب و سنتور قطعات دل انگیزی را اجرا کرد.
مراسم پرسش و پاسخ، پایان بخش برنامه بود، که در آن آقای پزشکزاد توضیحاتی را در باره نحوه ساخت و ایده خلق شخصیت های رمان دایی جان ناپلئون ارائه داد.