گزارش♦ چهار فصل

محمد صفریان
محمد صفریان

یک قرن پس از انقلاب مشروطه ایران، هنوز کم نیستند کسانی که با اتکاء به تئوری توطئه به دست داشتن ‏انگلیسی ها دراین واقعه عقیده دارند. همزمان با برگزاری آیین بیست و پنجمین سال روز پایه گذاری کانون ‏ایرانیان، ایرج پزشکراد در سخنرانی شیرین خود کوشید تا به این سوال که آیا بالاخره کار، کار انگلیسی ها ‏بود یا نه؟ پاسخ دهد. ‏

pezeshkzad1.jpg


‎ ‎کار، کار انگلیسها بود؟‎ ‎

آیین بیست و پنجمین سال روز پایه گذاری کانون ایرانیان، با حضور شماری از هنرمندان و مشتاقان به هنر و ‏ادبیات د رلندن برگزار شد. ‏

‏ ابتدا، آقای دکتر قاسمی، به معرفی برنامه و میهمانان آن پرداخت و از عزیزانی که روزی در کانون ایرانیان ‏حضور داشته اند و اینک در بستر خاک آرمیده اند، به نیکی یاد کرد. بزرگانی همچون دکتر جعفر محجوب، ‏دکتر همایون فر، دکتر احمد جاوید و استاد سعیدی سیر جانی که به قول دکتر قاسمی “سر داد، اما سر خم ‏نکرد”. ‏

پس از سخنان دکتر قاسمی، نوبت به میهمان ویژه برنامه رسید. که بنابود پیرامون یک سوال معروف و ‏همیشگی ذهن ایرانی سخن براند. “آیا انقلاب مشروطیت کار انگلیسها بود؟”‏

واقعاً ممنونم که در آگهی هایی که چاپ کردید، برای برنامه امشب عنوان سخنرانی را انتخاب نکردید. چون ‏من واقعاً از سخنرانی گریزانم. و این دلایل متفاوت دارد، که مهم ترین شان شاید به پیچیدگی های دوره ‏کودکی برگردد که ما را به ضرب زور و کتک به سخنرانی می بردند. سخنرانی های “انجمن هدایت افکار” ‏در زمان رضا شاه، و آنگاه عده ای از رجال همچون دشتی و دکتر صدیق اعلم، برای ما سخنرانی می کردند، ‏در باره موضوعاتی که ما هیچ چیز از آنها سر در نمی آوردیم. و دیگر اینکه من به واقع سخنرانی بلد نیستم و ‏رشته سخن را گم می کنم و تازه زمانی که وقت تمام می شود، متوجه می شوم که بسیاری از مطالبی که آماده ‏کرده بودم، ناگفته مانده است. ‏

‏… در این سالها و مخصوصا سی سال اخیر ما همگی با پز و افاده فراوان از مشروطیت سخن می گفتیم. و به ‏گوش در و همسایه می خواندیم که ما سال ها پیش، قبل از آفریقا و دیگر نقاط آسیا، مشروطه داشتیم. و این پز، ‏انصافاً پز به جایی بود، چون انقلاب مشروطه چیز کمی نبود. کار آسانی نبود که شاهی که هزاران سال بر ‏مسند قدرت نشسته است، و هر کار دلش خواسته انجام داده، را به اجرای قانون اساسی وادار کرد و برای ‏آخوندی که مالک آخرت مان بوده است، تکلیف تعیین کرد، که کجا بنشین و در باره چه سخن بگو و…‏

چند سال پیش که ما بسیار خوش خوشانمان بود که صد سال از مشروطه می گذرد و همگی در حال تدارک ‏جشن صد سالگی انقلاب مشروطه بودیم، که من هم کتابی با همین عنوان نوشتم که به اهتمام آقای بهرام ‏شفیعی چاپ شد، ناگاه خبر رسید که ای دل غافل، کار، کار انگلیسها بوده…‏

هرچند که این نغمه ها برای ما آشنا بود، و از همان ابتدا زمزمه هایی به گوش می رسید که انقلاب مشروطه ‏ایران، خواست انگلیسها بوده، اما این بار قضیه جور دیگر بود و دلایل، محکم تر و قابل اعتماد تر.‏

pezeshkzad2.jpg

همیشه عده ای هستند که خلاف عقیده عموم صحبت می کنند و این موضوع را خوش دارند، مثلا می گویند: ‏حمله اسکندر به ایران، دروغ است یا اینکه خیام ریاضی دان بوده است و هرگز هیچ رباعی ای نساخته، یا ‏مثلا می گویند: سعدی شیرازی، عرب بوده است… همین افراد هم به این اندیشه دامن می زدند که انقلاب ‏مشروطیت ایران کار انگلیسها بوده است. که البته ما سر به سرشان می گذاشتیم و به ریش شان می خندیدیم. و ‏آنها هم همیشه سرشان پایین بود.‏

تا اینکه، این جماعت در سالهای سی و چهل دوباره گردن گرفتند و برای اثبات ادعایشان به کتاب تاریخ ‏روابط ایران و انگلیس اشاره می کردند و می گفتند: این کتاب با سند و مدرک ثابت کرده است که مشروطیت، ‏خواست و نیاز انگلیسها بوده است و اضافه می کردند، تازه اگر باز هم این همه مدرک را قبول ندارید، به ‏نوشته های آل احمد رجوع کنید…‏

البته که ما باز هم آنها را دست می انداختیم و می گفتیم اگر چنین است، عدل مظفر را پایین بکشید و جای آن ‏مجسمه ادوارد هفتم را بگذارید و…‏

اما درست قبل از جشن صد سالگی مشروطه، متوجه شدیم که جمهوری اسلامی قرار است به مناسبت صد ‏سالگی مشروطه همایش بر پا کند، که ما البته خبر را باور نکردیم. آخر چگونه ممکن است که جمهوری ‏اسلامی که از قانون اساسی مشروطه، هیچ باقی نگذاشته و حتی به پرچمش هم رحم نکرده، برای سالروز ‏مشروطه بزرگداشت بگیرد؟ کسانی که برای شیخ فضل اله نوری بزرگراه و مریض خانه و… می سازند، ‏چگونه ممکن است دست به چنین کاری بزنند؟ اگر بازماندگان شیخ فضل اله نوری برای مشروطیت، ‏بزرگداشت بگیرند، درست مانند آن است که ورثه نیکلای دوم برای انقلاب اکتبر مجلس یاد بود بر پا کنند.‏

به هر حال، بعد از این کش و قوس ها، متوجه شدیم که آنها قصد دارند بگویند، انقلاب مشروطه کار انگلیسها ‏بوده، زیرا مردم در همان زمان می خواستند، انقلاب اسلامی کنند، انگلیسها مانع شدند و حاصل انقلاب ‏مشروطه شد.‏

دکتر پزشکزاد در ادامه سخنانش به قرائت بیانات آقای خامنه ای پرداخت که در باره مشروطیت چنین گفته ‏بود:‏

‏”مشروطیت را باید درست تبیین کنیم، ما واقعاً به یک تاریخ مستند و روشن احتیاج داریم، که وقتی آماده شد، ‏آن را در سطوح دانش آموزی و دانشگاهی و تحقیق، تعلیم دهیم. در نوشته های ناظر الاسلام و یا بقیه ‏مورخان که در آن زمان نوشته شده و در اختیار مردم است، برداشت هایی از قضیه می شود که غالباً صحیح ‏نیست.“‏

حال وقتی نوشته های ناظم الاسلام که معمم است و از وابستگان سید محمد طباطبایی، نا صحیح است، دیگر ‏تکلیف و جایگاه آثار دیگران، مانند کسروی و آدمیت، مشخص است.‏

جالب است که یکی از همان اساتیدی که در تنظیم تاریخ جدید فعالیت می کرد، در مصاحبه با رادیو بین المللی ‏فرانسه برای ایران دموکراسی قومی تجویز می کرد و شیخ فضل اله نوری را شهید راه آزادی معرف می ‏کرد، نامی که حتی آل احمد از آن استفاده نکرده است، آخر شیخ فضل اله چگونه می تواند شهید راه آزادی ‏باشد؟ و باز عجیب تر اینکه این آقایان دموکراسی قومی را تبلیغ می کنند و خودشان در دموکراسی پارلمانی ‏زندگی می کنند. باورش سخت است که این کلاهی ها گاهی حتی از آخوند ها هم تند تر می تازند.‏

اما آنچه اسباب نگرانی را من را فراهم آورد، استناد شدید آقایان، به کتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس و ‏کتابهای جلال آل احمد بود.‏

آقای محمود، نویسنده کتاب تاریخ روابط ایران و انگلیس، آدم محترم و معقولی بوده است. اما در زمان ‏نگارش کتاب، تحت فشار بسیار زیاد دایی جان ناپلئونی قرار داشته است.‏

شاید جوان هایی که سن آنها به تجربه آن فضا نمی رسد، درست متوجه نباشند که فضای دایی جان ناپلئونی، ‏یعنی چه؟ اما هم دوره های من به خوبی میدانند و این جو را درک کرده اند. و خوب می دانند ما تحت چه ‏فشار غریبی بوده ایم. چه اولین کلماتی که بس از آب و بابا و نان و.. به گوش ما می خورد، اینها بود: جاسوس ‏انگلیسها، نوکر انگلیسها، اگر آنها بخواهند و… و هر اتفاقی که می افتاد به طریقی به انگلیسها مربوط می شد. ‏اگر کسی وزیر می شد، همه می گفتند: با انگلیسهاست، حتی اگر، نوع کلاه مردم عوض می شد باز هم همه ‏منشع کار را از انگلیسها، می دانستند.‏

به هر حال که جو آنقدر سنگین بود و گوشها آنقدر پر که گریختن از جو و تاثیر نپذیرفتن از آن بسیار سخت ‏بود. و من اعتقاد دارم آقایان محمود و آل احمد زیر آن فشار، کتابهایشان را نوشته اند.‏

ایشان سپس چند سطر از جلد هشتم تاریخ روابط ایران و انگلیس رابدین شرح قرائت کرد:‏‎ ‎‏”بشر دوستان ‏جوان متمدن، مدتهاست به فکر افتاده اند، وسائل صلح و صفا، بین ملل عالم بر قرار کنند و اسباب سعادت و ‏آسایش همه تهیه گردد و وسایلی بر انگیزند که اسباب تجاوز قوی دستان از بین برود. تا هر یک از ملل دنیا ‏از شر اهریمنان امپریالیست، ایمن باشند. وقتی که انسان ترقیات امروز بشر را در نظر می آورد، می تواند ‏یقین کند، برقراری چنین نظم و امنیتی، در این جهان کوچک چه قدر سهل و ساده است. ولی دو عنصر بد ‏خواه و دو ملت حریص و طماع و دو دشمن نوع بشر، مانع رسیدن به این دوره سعادت و خوشبختی جهانیان ‏هستند. این دو عنصر یکی انگلیس است و دیگری یهود.“‏‏

می بینید که شخصی که قرار است تاریخ بنویسد، آن هم در باره روابط انگلستان با یک کشور دیگر، چنان ‏قضاوتی ارائه می دهد که علاوه بر نوشته اش موقعیت فردی اش را نیز در جایگاهی قرار می دهد که دفاع نا ‏پذیر است. آخر چگونه ممکن است که تمام مردم انگلیس به کل دشمن انسانیت و نوع بشر باشند؟ خود من ‏وقتی کتاب را می خواندم، کلمه به کلمه، سخنوری های دایی جان ناپلئون را به خاطر می آوردم. درست همان ‏طور که در یکی از دیالوگ های کتاب، دایی جان خطاب به قاسم، می گوید: قاسم، انگلیس دشمن بشریت ‏است. دشمن هر کسی است که وطنش را دوست داشته باشد. با این تفاوت که دایی جان، تاریخ نویس نبوده اما ‏آقای محمود تاریخ نویس بوده است. آقای محمود در جای دیگری از کتاب شان می نویسد:‏‎ ‎‏”من چنین می ‏پندارم که تحریک ایرانیان برای مشروطه خواستن، قسمتی از نقشه بوده، برای عملی نمودن قرارداد ‏‏1907.اگر این تحریکات صورت نمی گرفت و ازنفوذ قدرت مرکزی کاسته نمی شد، مردم به سمت انگلیسها ‏نمی گرویدند.” و در واقع تمام کتاب تنها بدین هدف نگاشته شده است که مشروطیت را زایده خواست انگلستان ‏معرفی کند.“‏

حال باید بگویم: قرارداد زشت 1907 در واقع به دلیل اتحاد اروپا در مقابل آلمان، تنظیم شد. که در واقع ‏روسیه و انگلستان به واسطه فرانسه بر سر منافع ایران و افغانستان و تبت، توافق کردند. اما مشروطه دادن به ‏ایران به خاطر آن قرار داد در کدام عقل سالم می گنجد؟ اصلاً مشروطه کردن و قانونمند کردن ایران، چه ‏لطفی برای انگلستان دارد؟‏

دکتر پزشکزاد سپس یکی از خاطرات خود در برخورد با سوپر دایی جان های امروزی [ که آن را به ‏صورت مقاله ای در آورده بود] را بیان کرد. و با شرح همان برخورد سخنانش را پایان داد.‏

بعد از سخنان دکتر پزشکزاد، خانم دکتر سروش ایزدی، خواننده و محقق موسیقی ساکن وین با همراهی ‏ضرب و سنتور قطعات دل انگیزی را اجرا کرد.‏

مراسم پرسش و پاسخ، پایان بخش برنامه بود، که در آن آقای پزشکزاد توضیحاتی را در باره نحوه ساخت و ‏ایده خلق شخصیت های رمان دایی جان ناپلئون ارائه داد.‏

‏ ‏

 

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏