آقا برو کنار! بذار باد بیاد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

بدبختی ما را ببین! یک سال آزگار است که هرچه می گوئیم چشم می گویند نه، حالا که بالاخره گفتیم نه، می گویند چشمت بی بلا. آدم توی این مملکت تکلیف ندارد.

 

آنها: نظرتان درباره ولایت فقیه چیست؟

ما: اینجانبان بطور کلی به قانون اساسی و چیزهایی که توی آن است اعتقاد داریم.

آنها: کلک نزن اخوی! شما می گویید قانون اساسی را قبول داریم، صریحا باید بگوئید که ولایت فقیه را قبول ندارید.

ما: برادر من! ما مخالفتی با ولایت فقیه نداریم.

آنها: یعنی چی مخالفت ندارید، شما بیاید ولایت فقیه را قبول داشته باشید.

ما: چشم، ما ولایت فقیه را قبول داریم، چون جزو قوانین کشور است.

آنها: نخییییییر، اینجوری قبول نیست، شما باید ولایت فقیه را حتی اگر جزو قوانین کشور نبود هم قبول داشتید، ای مرگ بر ضد ولایت فقیه.

ما: صحیح می فرمائید، ما ولایت فقیه را در کل قبول داریم.

آنها: ده قبول نداری داداش! قبول نداری! شما باید به ولایت فقیه اعتقاد قلبی و التزام عملی از ساعت هشت صبح تا ساعت هشت صبح روز بعد داشته باشید.

ما: چشم، ما به ولایت فقیه التزام عملی داریم. این هم هفت تا امضا.

آنها: نه، نداری. اولا امضای شما جعلی است، دوما، شما وقتی 26 سال قبل وقتی 14 ساله بودی سرپا جیش کردی و همین نشان می دهد که اصولا ولایت فقیه را قبول نداری.

ما: برادر من! اشتباه می کنید، من سرپا جیش نکردم، من ولایت فقیه را قبول دارم، شما مرا با یکی دیگر عوضی گرفتی.

آنها: شما دروغ می گوئید، ممکن است قبلا قبول داشتید، ولی ما می دانیم که الآن 4 سال و هفت روز است که دیگر قبول نداری و از چشمت هم معلوم است.

ما( حوصله مان سر رفته و دیگر قاط زدیم): حالا چی کار کنیم؟

آنها: بگو که ولایت فقیه را قبول نداری.

ما: حالا که اینطور شد، اصلا من نه ولایت فقیه را قبول دارم، نه قانون اساسی را قبول دارم، نه جمهوری اسلامی را قبول دارم، نه آقای خامنه ای را قبول دارم، ضمنا مجتبی بمیری رهبری رو نبینی…..

آنها( سکوت، صدای قرچ قرچ دندان، در زندان باز می شود، عده ای بیرون می روند، لاریجانی با داداش ملاقات می کند، تعدادی شاعر ورشکسته دنبال ویلای جدید می گردند.): به نظر ما در مورد شما ظلم بزرگی شده است. شما به ولایت فقیه اعتقاد دارید، ولی یک عده آشوبگر از خدا بی خبر به شما تهمت می زنند.

ما: نخیر، اصلا ما از بیخ قبول نداریم.

آنها: جان من قبول کن، لزومی هم ندارد التزام عملی داشته باشی، همین که بگویی قانون اساسی را قبول داری، همه چیز حل است.

ما: اصلا ما قانون اساسی را هم قبول نداریم.

آنها: بیا، این قانون اساسی، هر چقدرش را می خواهی پاره کن بریز دور، فقط بطور کلی قبول کن که نمی خواهی رسما حکومت را از بین ببری…….

آیت الله خامنه ای گفت: “ نمی توان هر فردی را به دلیل اختلاف نظر و دیدگاه، ضدولایت فقیه خواند.” اکرمی نیز افزود: “ معترضان را ضدولایت فقیه نخوانیم.”

 

50 شهر 200 دانشگاه

 

دولت دوباره مثل گربه ماست ریخته ناله هایش را شروع کرد. کم کم همین داستان دارد تبدیل به یک قاعده ملی می شود؛ مردم به خیابان می آیند، دولت اگر بزند، جمعیت کمتر و شعارها تندتر می شود، اگر ساکت باشد و مردم را کتک نزند، جمعیت انبوه تر و شعارها نرم تر می شود. اصولا هم قرار نیست شانزده آذر شعارها تند باشد، قرار هم نیست که کسی حرف عجیبی بزند و شعار غریبی بدهد. حرف مردم یکی است، رای ما را پس بدهید. کتک زدید، گفتیم رای ما را پس بدهید، زندان انداختید، گفتیم رای ما را پس بدهید، پسری را کشتید مادرش می گوید رای پسرم و مرا پس بدهید، تجاوز کردید می گوییم رای ما را پس بدهید، انگار حرف توی کله شان نمی رود. ما هم که حرف مان معلوم است، هر چه پیش برود، خرج خودتان بالا می رود، اول باید یک صندوق رای می دادید، حالا باید خسارت هم بدهید. این مردم هم که اهل رفتن و توی خانه نشستن نیستند، کاری توی خانه ندارند.

 

بهترین سیاست همین وضع موجود است؛ ما پنجاه شهر داریم و دویست دانشگاه، نه مثل روز قدس است که بشود هرچی اره و عوره شمسی کوره را از دهات اطراف فلانجا آورد و مردم تهران را کتک زد، نه مثل سیزده آبان است که جلوی سفارت را سدسازی کنند و میخ شان را بکوبند به سروته طالقانی و تخت جمشید را محل حضور و ظهور اراذل و اوباش کنند. فعلا مائیم و دویست دانشگاه که در هر کدامش یک صفار هرندی برود، سیصد تا لنگه کفش در انتظار اوست. دولت هم مثل گاگول ها برای دوهزار و سیصد و هفتاد و نهمین بار دارد همان کاری را می کند، که دو هزار و سیصد و هفتاد و هشت بار کرده بود و جواب نگرفته بود. دیروز هیات دولت روز شنبه را که چهاردهم آذر است تعطیل کرد که ملت بخاطر یک شنبه که تعطیل است بروند مسافرت و شانزدهم آذر هم از سفر برنگردند. عقل طرف هم کار نمی کند که باید هفدهم را تعطیل کند که مردم بین التعطیلین بروند سفر. حالا کجا بروند؟ چه تعطیلاتی بهتر از رفتن به خیابان؟ فعلا این چیزها معلوم است:

 

اول، در همه دانشگاهها مراسم برگزار می شود.

دوم، مردم همه آن پنجاه شهر برای حمایت از دانشجویان به دانشگاه می روند.

سوم، شعارها که ساخته شده و همه از آن اطلاع دارند.

چهارم، نیروی انتظامی هم نهایتا بتواند بعضی دانشگاهها تهران و اصفهان را کنترل کند.

پنجم، اصلا بهترین کار همین است، پیژامه های تان را ببرید، شاید خوشتان آمد، از این به بعد همه برنامه ها را در دانشگاه برگزار کردیم.

ششم، در همه دانشگاههای جهان که دانشجویان ایرانی تحصیل می کنند، اعتراض برای همبستگی برگزار می شود.

هفتم، حدس می زنم که در روزهای آینده نیروی انتظامی شروع کند به تهدید، و همانقدر که تهدید های قبلی نتیجه داد، این بار هم نتیجه بگیرد.

 

 

 

کوتاه نیامدن کوتوله ها

 

زمان خاتمی که هیچ، زمان هاشمی هم که هیچ، اصلا از همان روز ازل، ما که مشکلی در مورد سوخت مرکز تهران برای مصارف پزشکی نداشتیم. مشکل این است که دولت احمدی نژاد هرچه برنامه هسته ای کشور را پیش تر می برد، ما عقب تر می رویم. فعلا احمدی نژاد با عیال و بچه ها، و دویست تا تاجر ایرانی، که تصادفا مثل بقیه اعضای هیات یا خودشان نظامی هستند یا بقول امام خمینی از نظامی ها خوششان می آید، دوره افتاده از ترکیه و هند و برزیل و هر جایی که بشود، کیلوکیلو ارز می برد که بی عرضگی خودش را درز بگیرد.

 

مشکل هم این است که هر چه عقب تر می روند، جیغ می زنند که “ دولت ذره ای از مواضع خود کوتاه نخواهد آمد.” انگار که دولت در این ماجرا تعیین کننده است. شما می خواهی جنس بخری، آنها نمی فروشند. دیروز رئیس سازمان انرژی اتمی گفت: “ ده سایت جدید غنی سازی احداث می کنیم.” یک جوری هم می گویند انگار که قبلی ها به نتیجه رسیده که حالا قرار است بعدی ها را احداث کنند؟ سگی که پارس می کند که گاز نمی گیرد، آن هم از محل هسته ای. در تمام دنیا تا شش ماه بعد از غنی سازی اورانیوم، هیچ کس خبردار نمی شود، بعد یک دفعه اعلام می کنند ما بمب داریم یا اورانیوم داریم، دولت ایران قبل از اینکه سایت را بسازد، خبرش را اعلام می کند و انتظار دارد به نتیجه هم برسد. جان مادرتان بگردید ببینید یک تخته این اطراف پیدا نمی کنید؟ فکر کنم یک تخته شان کم شده خبر ندارند.