علی جنتی دست تندروها را رو کرد

نویسنده
سارا سماواتی

» اهمیت انتخابات آینده در گفتگو با عیسی سحرخیز

با تشدید مخاصمات جناح اصولگرا و تندرو با دولت حسن روحانی، چه در زمینه مذاکرات هسته ای و چه مسایلی که هر روز بیشتر تضادها را روشن می کند اهمیت انتخابات مجلس آینده مضاعف گشته است. روز در گفتگویی با عیسی سحرخیز نظر این فعال اصلاح طلب را درباره انتخابات، اهمیت و حواشی آن پرسیده است.

این روزنامه نگار که چند ماه پیش از حبس چند ساله به درآمد در تحلیل شرایط پیش از انتخابات وزن هر جناح و نقاظ ضعف تندروها را مشخص کرده است.

 

آقای سحرخیز هفته گذشته صحبت‌های آقای روحانی و واکنش تند آقای جنتی به سخنان ایشان و سپس اظهارات آقای علی لاریجانی بیم و امیدهایی را نسبت به فضای انتخاباتی مجلس‌های شورا و خبرگان به وجود آورد. تفسیر شما از این برخوردها چیست؟

صحبت‌های آقای روحانی خطابش وسیع بود و طبیعتاً تمام نهادهایی را که متهم بودند که انتخابات را مهندسی می‌کنند، در بر می‌گرفت و طبعاً وزارت کشور را هم مورد خطاب قرار می‌داد که نباید در انتخابات دخالت کنند. ولی واکنش آقای جنتی در واقع فرار به جلو بود و چون همه می‌دانند که آقای جنتی و شورای نگهبان چگونه مسائل را پیش می‌برند، ایشان خواست که از این خطاب بگریزد. در نتیجه از مسائل اجرایی کار هم گذشت و وارد تفکر و اندیشه‌ی سیاسی افراد شد. به این معنا که چون جریانی مجری انتخابات هست، اگر در باره‌ی تفکر خود بحث هم بکند، این دخالت در انتخابات است! و به نظر من، این بحث را کرد تا بتواند در اموری که در مسئولیت وزارت کشور به عنوان مجری انتخابات قرار دارد، وارد بشود و دامنه‌ی دخالت‌های خود را از آن‌چه اصلاح‌طلبان و سبزها و تحول‌خواه‌ها را در بر می‌گیرد فراتر ببرد و به اعتدالیون یعنی اطرافیان آقای روحانی بکشاند و تحت این عنوان که وزارت کشورِ دولت اعتدال یک تفکر سیاسی دارد و می‌خواهد افراد خودش را به مجلس بفرستد و این دخالت در انتخابات است، بتواند آنها را هم رد صلاحیت کند.

 

و شما فکر می‌کنید که آقای جنتی و هم‌فکران‌شان خواهند توانست که این پروژه را پیش ببرند؟

نه، اتفاقاً من فکر می‌کنم که آقای جنتی یک اشتباه راهبردی انجام داد! به این معنا که بحث پیش‌هنگامی‌را مطرح کرد که هنوز چیزی شروع نشده، دست شورای نگهبان را رو کرد و دیگران را وادار کرد که بیایند و این رویکرد شورای نگهبان را به زیر سوال ببرند. همین‌طور که امروز مقاله‌ای را دیدم که می‌گفت وقتی که شورای نگهبان می‌گوید ما باید به این نتیجه برسیم که فردی صلاحیت دارد تا او را تأیید بکنیم، دارد یک روی سکه را می‌گوید. روی دیگر سکه این است که اگر هم شما نتوانید عدم صلاحیت او را ثابت کنید نمی‌توانید او را رد بکنید.

 

البته این یک بحث قدیمی‌است که درست روی دیگر سکه را شورای نگهبان ملاک می‌گیرد و پیش از این هم در مقابل اعتراض رد صلاحیت شده‌ها که می‌گفتند نقطه ضعفی در پرونده‌شان نیست، نظارت استصوابی پاسخ داده است که احراز صلاحیت ملاک است نه اصل برائت.

بله به همین علت می‌گویم. ببینید یک فرصت حدوداً ده ماهه مانده است و چون بحث باز شده است، امکان تقابل با آقای جنتی و در واقع با این رویکرد فراهم می‌شود. وقتی در این فاصله‌ی طولانی بحث‌ها درمی‌گیرد، اگر جریان مقابل بتواند این بحث‌ها را خوب مدیریت بکند، در واقع یک اختلاف نظری در جامعه طرح می‌شود که پای رهبری را هم به ماجرا می‌کشاند که بیاید و اظهار نظر بکند. یا حتا شاید بخواهند از او استفتا بکنند و حکم حکومتی را بخواهند؛ مانند مورد انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ که ایشان مجبور شد بحث‌هایی را مطرح کند و بخواهد آنانی هم که مخالف نظام هستند بیایند رأی بدهند.

حالا هم این بحث که آیا باید احراز صلاحیت را ملاک قرار داد یا اصل برائت را، می‌تواند موجب چنین مسئله‌ای و چنین ورودی بشود. مثلاً همین‌جا بحث خواهد شد که شما ( شورای نگهبان) که آمدید و آقای احمدی‌نژاد را تأیید صلاحیت کردید برای ریاست جمهوری و این خسارت‌ها را به مردم تحمیل کردید، آیا این خطای شما بسیار بزرگ‌تر و بسیار استراتژیک نیست نسبت به این‌که یک رأی‌دهنده‌ی عادی بدون تأیید شما و بر اساس شناخت و درک خودش به یک کاندیدای مجلس رأی بدهد؟ این آقای جنتی است که باید پاسخ‌گوی ملت باشد که این احراز صلاحیت و عدم احراز صلاحیت‌های ایشان چقدر معتبر است؟ باید گفت شما و امثال شما نظیر آقای مصباح یزدی که در باره‌ی احمدی‌نژاد آن‌گونه صحبت کرده‌اید و او را برده‌اید به جایگاهی که گویا امام زمان تأییدش کرده است، باید پاسخ بدهید که تأیید شما چه مبنایی داشته است؟ این فسادی که برآمده آیا بر مبنای تأیید و تشخیص‌های شما نبود؟ امروز همه می‌دانند بار اولی که آقای احمدی‌نژاد کاندیدای نمایندگی شده بود، پرونده‌ی فساد مالی ایشان در اردبیل مطرح شد و شخص آقای جنتی آن پرونده را کنار زد و او را تأیید کرد. خُب، با این واکنشی که آقای جنتی به بحث آزادی انتخابات نشان داد، حالا این پرسش مطرح می‌شود که کسی که با تشخیص غلطش این‌همه هزینه‌های سیاسی و اقتصادی را به کشور تحمیل کرده است، چه صلاحیتی دارد که برای دیگران احراز صلاحیت بکند!

 

شما از احتمال دخالت آقای خامنه‌ای در روندهای مربوط به انتخابات و از مقایسه‌ی آن با انتخابات ۹۲ صحبت کردید. این احتمال را چقدر ممکن و چقدر مثبت می‌دانید؟

من در وهله‌ی اول این را که این برخوردها باعث شده است که بحث‌ها طرح و دامنه‌ی آن به بالاتر از آقای جنتی کشیده شود، خیلی محتمل می‌بینم و طبیعتاً وقتی بحث‌ها مثبت پیش می‌رود و آقای خامنه‌ای زیر فشار افکار عمومی ‌و جریان‌های سیاسی قرار می‌گیرد، به این راحتی که آقای جنتی می‌گوید ما رد صلاحیت می‌کنیم و احراز نمی‌کنیم، نمی‌تواند برخورد کند. اگر خاطرتان باشد در انتخابات مجلس هفتم که مسئله‌ی تحصن وسیع نمایندگان مجلس بود و عده زیادی را شورای نگهبان رد صلاحیت کرد، آقایان خاتمی‌ و کروبی رفتند به دیدار آقای خامنه‌ای و اعتراض کردند و پس از آن اعلام شد که تعداد زیادی از رد صلاحیت شده‌ها را برمی‌گردانند و به ازای آن نماینده‌های مجلس هم باید تحصن خود را پایان بدهند. درست است که آنجا صد‌درصد عمل نشد و فقط تعداد کمی ‌از رد صلاحیت شده‌ها بازگردانده شدند ولی همان‌جا هم اختیار شورای نگهبان برای رد صلاحیت‌ها کمی‌محدود شد.

الان هم در شرایطی که بحث حمله به ایران می‌شود و بحث کودتا علیه آقای روحانی، من فکر می‌کنم که آقای خامنه‌ای مجبور هست به نوعی عمل کند که رد صلاحیت‌ها محدودتر بشود. در شهرستان‌ها مسائل مربوط به فساد در جامعه بسیار بالا گرفته است. کسانی و جریاناتی که مشهور هستند به این‌که با احمدی‌نژاد یا جبهه‌ی پایداری نزدیک هستند، وجهه‌ای در میان مردم ندارند. همین دیروز من یک لیست صدنفره از راه‌یافتگان به مجلس را دیدم که دست به دست می‌گردد که در ان تأکید شده است که این‌ها در مجلس آینده نباید جای داشته باشند.

این برخورد در گذشته هم بوده است. در مجلس پنجم هم که وضعیت تقریباً مشابه بود، مردم به این نتیجه رسیده بودند که تعداد زیادی از نمایندگان حاضر نباید مجدداً وارد مجلس بشوند و آن‌جا هم حدود دوسوم از نمایندگان مجلس پنجم از سوی مردم رد صلاحیت شدند و رأی نیاوردند و مجلس دچار یک تحول اساسی شد. پیش‌بینی من این است که در مجلس دهم هم این مورد پیش خواهد آمد و دست کم جریان رادیکال اصولگرا با ناکامی ‌بزرگ روبرو خواهد شد. کما این‌که دیدیم در انتخابات هیئت رییسه‌ی مجلس هم رأی نیاوردند و مشخص شد که این‌ها که سر و صدای‌شان بلند و کیفیت و اثرگذاری‌شان کم است از لحاظ تعداد هم هر روز بیشتر آب می‌روند. بر این اساس من فکر می‌کنم رهبری بعداز این بحثی که آقای جنتی باز کرده است، مجبور هست که دخالت بکند و دامنه‌ی رد صلاحیت‌ها و این استدلال که ما چون احراز صلاحیت نکردیم حق داریم افراد را کنار بگذاریم، محدود و ضعیف خواهد شد.

 

صحبت‌های آقای لاریجانی که به نوعی در همراهی یا تکمیل بحث‌های آقای روحانی به نظر می‌رسید و واکنش‌هایی را هم در جریان تندرو برانگیخت، شائبه‌ی احتمال نزدیکی بیشتر اصول‌گرایان میانه به آقای روحانی را تقویت کرد. نزدیکی طیفی از اصول‌گرایان به آقای روحانی، نمی‌تواند باعث دوری جریان اصلاحات و سبز که همراهان ایشان در انتخابات ریاست جمهوری بودند بشود؟

نه! من فکر می‌کنم که ما باید یک طیف وسیع‌تری را ببینیم و توجه بکنیم که انتخابات مجلس، انتخابات ریاست جمهوری نیست که اتفاق نظر باید روی یک نفر صورت بگیرد. بلکه در خیلی از شهرستان‌ها با توجه به این‌که چه میزان رد صلاحیت وجود داشته باشد، چه میزان افراد شرکت بکنند و بعد از غربال کردن همه‌ی مشکلات سیاسی و اداری، چقدر ته این ظرف می‌ماند، ائتلاف‌های انتخاباتی می‌تواند شکل بگیرد. حتا این احتمال وجود دارد که افرادی از اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان بدون اینکه اظهار نظر سیاسی بکنند، از جریان محافظه‌کار حمایت بکنند. همین اتفاقی که در انتخاب آقای روحانی افتاد و بین آقای عارف و ایشان بنا بر ملاحظاتی، ایشان ترجیح داده شد، همین اتفاق می‌تواند در خیلی از شهرستانها تکرار بشود.

 

ولی بازهم این به زیان نزدیکی اصلاح‌طلبان با آقای روحانی منتهی نمی‌شود؟ در شرایطی که مسئله‌ی سرلیستی آقای عارف مطرح است که با حمایت از لاریجانی حتماً سمت و سویی دیگر خواهد گرفت!

خیر! باید ببینیم هدف‌گذاری‌ها چه هست. من فکر می‌کنم همان‌طور که در انتخابات گذشته، نه به احمدی‌نژاد، برای خیلی‌ها مثل یک راهبرد و استراتژی مطرح بود، در این‌جا هم نه به نمایندگان جبهه‌ی پایداری، نه به هواداران احمدی‌نژاد و نه به جریان تندروی اصول‌گرایان مطرح هست و در جایی‌که این تحلیل سیاسی وجود داشته باشد که رقابت میان جریان محافظه‌کار معتدل و اصلاح‌طلب‌ها می‌تواند موجب شکسته شدن آرای مردم بشود و چنان افرادی وارد مجلس بشوند، در آ‌ن‌جا فکر می‌کنم ائتلاف‌های نوشته و نانوشته‌ای صورت بگیرد. مسئله هم فقط آقای لاریجانی و عارف نیستند. در شهرستان‌ها مسائل به این صورت‌های حاد و مصادیق به این روشنی وجود ندارد و طبیعتاً ائتلاف‌ها راحت‌تر می‌تواند صورت بگیرد. حتا در مورد شخص آقای لاریجانی هم اگر ایشان از قم نامزد بشوند در آن‌جا هم احتمال چنین مصلحت سنجی‌هایی وجود دارد. ولی در تهران ممکن است مسئله کمی‌سخت‌تر باشد کما این‌که جریان اعتدال یا مثلاً حزب اعتدال و توسعه از آغاز، نزدیکی‌اش با محافظه‌کاران بیشتر بوده است تا با اصلاح‌طلبان و بویژه اصلاح‌طلبان پیش‌رو. به نظر من در شرایط فعلی ما باید استقبال بکنیم از افزایش تعداد نامزدها از همه‌ی این جریانات و نگران این نباشیم که نشود لیست واحد تهیه کرد.

 

وقتی به فضای انتخاباتی نگاه می‌کنید، در میان نیروهایی که به نظر می‌رسد حضور اجتماعی دارند، هم‌چون اصلاح‌طلبان، تحول‌خواهان، اصول‌گرایان میانه و تندرو، کدام نیروهای مشخص سیاسی، اجتماعی را بیشتر در صحنه می‌بینید؟

بگذارید طیف وسیع‌تری را در نظر بگیریم. در جامعه طیفی هست که برخی به آن برانداز می‌گویند یا هر عنوان دیگری؛ ولی مضمون این نام‌گذاری آن‌هایی را در بر میگیرد که می‌خواهند نظام تغییر بکند، جمهوری اسلامی‌نباشد و حالا هر چیزی که آن‌ها می‌خواهند باشد. امروز اگر مقایسه‌ای بکنیم با انتخابات ۸۴ که انتخابات ریاست جمهوری توسط این طیف تحریم شد یا انتخابات مجلس گذشته که چهره‌های مشخص اصلاح‌طلبی صلاح نداستند که در آن شرکت بکنند، می‌بینیم که تحولات سیاسی اجتماعی به نوعی بوده است که نگاه تحریم در جامعه به حداقل رسیده است و مردم به این نتیجه رسیده‌اند که می‌توان از طریق انتخابات جریان بدتری را کنار گذاشت یا جریان ولو اندک بهتری را جایگزین کرد. خُب، با این روی‌کرد، به نظر من، حتا از جریانی که خواهان تغییر نظام هست افرادی در انتخابات شرکت خواهند کرد. البته این عده نگاه‌شان به افراد مرجع خواهد بود. چه مرجع سیاسی، چه اجتماعی، چه حقوق بشری. یعنی اگر آن‌ها از لیستی حمایت کنند، افراد این طیف حتا اگر شناخت معینی هم از کاندیداها نداشته باشند، می‌توانند مشارکت کنند.

از این‌ها که بگذریم نیروهایی هستند که گرایش سیاسی‌شان اساساً به مشارکت هست. در واقع به تغییر از درون و تغییر از طریق صندوق‌های رأی معتقد هستند؛ طیف‌های اصلاح‌طلب، سبز و تحول‌خواه که باید آن‌ها را در یک جبهه دانست. یک طیف میانی وجود دارد که این‌ها در واقع اعتدال گرا هستند؛ اعتدال‌گرایانی که از جریاناتی در دولت تا روحانیت مبارز تا بخشی از نمایندگان کنونی مجلس در میان آنان خواهند بود. در سمت دیگر جریان رادیکالی خواهد بود که نگاهش بر این است که جامعه نیاز به یک تحول دارد. آن‌ها در واقع ادامه‌ی انقلاب را می‌خواهند و می‌توان نام‌شان را تندروهای اصول‌گرا یا راست افرطی یا…گذاشت.

پس این سه طیف را داریم که میان دو طیف آن که اعتدالیون و جبهه‌ی اصلاحات و سبز هستند، یک نوع هم‌پوشانی داریم که می‌تواند در نقش یک لولای سیاسی جریاناتی را به هم نزدیک کند و به‌ویژه در شهرستان‌ها ما را به سمت و سویی ببرد که ائتلافات سیاسی بر اساس واقعیاتی که روی زمین وجود دارد را رقم بزند و هم‌چون انتخابات ریاست جمهوری گذشته پیروزی‌های معینی را شکل بدهد و همان‌طور که گفتم حکومت و رهبری را نیز وادار به تضمین رأی مردم بکند.

 

در اسفند ماه، کشور شاهد انتخابات مجلس خبرگان هم خواهد بود. به نظر می‌رسد که فعالان سیاسی به این انتخابات بیش از همه‌ی ادوار گذشته اهمیت می‌دهند. دلیل این توجه کم‌سابقه چیست؟ ویژه‌گی شرایط یا افزایش اهمیت امر انتخابات در جامعه؟

به نظر من شاید در یک مقطعی انتخابات خبرگان آینده مهم‌تر از مجلس باشد. به دلیل این‌که آینده‌ی سیاسی کشور و حتا نظام را این انتخابات شکل خواهد داد. تا هشت، ۹ سال آینده کشور چه در سطح رهبری و چه در جایگاه قانون اساسی که ولایت فقیه درآن هست، به نظر من دچار تحول اساسی خواهد شد چه بخواهیم، چه نخواهیم.

می‌تواند آن مسئله‌ای که آقای هاشمی‌رفسنجانی مطرح می‌کرد به این معنا که ما از رهبری فردی برگردیم به رهبری جمعی، طرح بشود. این‌که شخص رهبر چه کسی و با چه شرایطی باید باشد می‌تواند بحث بشود و یا اینک‌ه اصل ولایت فقیه در قانون اساسی چه آینده ای داشته باشد، مورد بحث قرار بگیرد. این‌ها همه بحث‌های مبتلابه مجلس آینده‌ی خبرگان خواهد بود. در نتیجه نقش کسانی که باید این مباحث را پیش ببرند، مهم‌تر خواهد بود از کسانی که به مجلس شورای اسلامی‌خواهند رفت که اولاً دوره‌شان چهار ساله خواهد بود و نه هشت، ۹ ساله؛ ثانیاً خیلی از مسائل مورد بحث‌شان برمی‌گردد به مسائل محلی تا ملی.

وانگهی، یکی از مسائلی که امروز در ارتباط با مجلس خبرگان به آن توجه می‌شود، مقوله‌ی «جوان‌گرایی» است. به هر حال برخی از این آقایان نظیر آقای خزعلی، مصباح، جنتی و دیگران شاید وضعیت فیزیکی‌شان جواب‌گوی حضور در خبرگان آینده نباشد. از سوی دیگر نسل جدیدی از طلاب اکنون پرورش یافته‌اند. شاگردان آقای منتظری الان نقش مهمی‌دارند. طیف جوان حاضر در حوزه هستند که می‌بینیم حرف‌های جدی می‌زنند و در کلاس‌های درس‌شان طلبه‌ها در سطح وسیعی شرکت می‌کنند. این مجتهدهای جوان را به راحتی هم نمی‌توان رد صلاحیت کرد. به نظر من اصلاح‌طلبان، تحول‌خواهان و جنبش سبز روی این‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند و انتخابات مجلس خبرگان را، اگر نگویم مهم‌تر لااقل در سطح مجلس شورا جدی می‌گیرند و چه در ارائه‌ی نامزد و چه در حمایت از نامزدها، من گمان می‌کنم که نقش پررنگی را بازی می‌کنند.