هر روز که میگذرد، انتخابات ریاست جمهوری دهم، بیش از پیش پیچیده و مهم مینماید. این توصیف شاید ناظر به وضع سیاست در ایران امروز باشد؛ وضعی که تحلیل آن را، حتی برای مطلعترین افراد و حاضران در بلوک قدرت نیز، دشوارتر از قبل ساخته است. تحلیل روند انتخابات ریاستجمهوری88 -بهویژه در طیف اصلاحطلبان- با اعلام رسمی نامزدی میرحسین موسوی، پیچیدهتر از روزهای قبل مینماید.
درحالی که اصلاحطلبان نزدیک به سیدمحمد خاتمی، متاثر از استقبال معنادار و قابل توجه و پرشور مردم استانهای فارس، کهکیلویه و بویراحمد، و بوشهر به طراحی روند انتخابات پیشرو در خرداد آتی میاندیشیدند، میرحسین موسوی با اعلام نامزدی رسمی خود، پارامتر جدیدی را به وضع پیچیدهی پیشین اضافه کرد. ورود میرحسین، هنگامی که در کنار گفتهی مشهور خاتمی قرار گیرد (یا من یا میرحسین)، معنادارتر مینماید. ظاهراً وضع برای انصراف خاتمی از نامزدی، آماده شده است؛ اما آیا آن که آمدنش نه فقط به خواست خود، که نیز با خواستی عمومی همراه شده، و تاکید کرده است که “با جدیت و تدبیر، و بدون تردید” نامزد رقابت شده است، میتواند بهخاطر ورود تمام قد میرحسین، کنار کشد؟ پاسخ به این پرسش، چندان آسان نیست. مولفههای متعددی در برابر تصمیمگیرندهی نهایی (خاتمی) صف کشیدهاند؛ مولفههایی که بی تعیین تکلیف در مورد یکیک آنها، هر تصمیم جدیدی غیرقابل توجیه خواهد بود، و به شدت مورد نقد و مواخذه و ملامت قرار خواهد گرفت.
- از آن سخن و نوشتار مشهور مصطفی ملکیان (در مورد وظیفهی اخلاقی خاتمی برای نامزدی)، تا این استقبال و درخواست غریب مردم استانهای جنوبی از خاتمی؛
- از شور و نشاط و امید به تغییری که خاتمی در میان نسل سومیها و جوانان و دانشجویان و روشنفکران و طبقه متوسط و… ایجاد کرده، تا کوششهای حامیان سیاسی وی در مهمترین احزاب اصلاحطلب؛
- از نیاز جریان “اصلاحطلبی” به یک نامزد تمام و کمال برای معرفی و تببین “اصلاحات”، تا کارویژهها و خصوصیات کاملا” متفاوت و متمایز شخص خاتمی (چون صداقت، نجابت، آراء و نظرات وی در مورد مقولههایی چون حقوق بشر، دموکراسی، حقوق شهروندی، جامعه مدنی و…، جان دوبارهای که به “عرصه عمومی” و “جنبشهای اجتماعی” در ایران میدهد، مقام و جایگاه ممتاز بینالمللی او، مدارا و سعه صدر و بردباری وی، فروتنی، “ایران”خواهی و “انسان” دوستی او، و…)؛
- از شانس بالای پیروزی خاتمی در خرداد88 نسبت به دیگر نامزدهای مطرح و محتمل گرفته، تا هراس و وحشتی که حضور مجدد و اعلام نامزدی او در جریان اقتدارگرا ایجاد کرده است (وضعی که بیتردید، یکی از مهمترین و جدیترین دلایل در توضیح ضرورت حضور او در رقابت سخت و نفسگیر 88 و اهمیت حمایت از وی، محسوب میشود؛ وضعی که توضیح دهندهی نگاه اقتدارگرایان به لزوم تداوم حکومت یکدست و یکپارچه، و کوشش آنان برای جلوگیری از بروز شکاف در قدرت است. نیمنگاهی به رفتار رسانههای دیداری و شنیداری و مکتوب اقتدارگرایان، در قبال خاتمی، کافی است که ناظر معمولی و شهروند مردد، دریابد و مصمم شود که باید در کدام سمت بایستد)؛ و…
این همه، مولفههایی هستند که هر انصرافی را در این روزها، منتفی و بلاموضوع میسازند.
”من یا میرحسین”؛ حتی اگر با این نظر همرای باشیم که “کاش خاتمی این سخن را به زبان نیاورده بود”، باز هم بیان این سخن چیزی را -به شکل زیربنایی- عوض نمیکند؛ “من یا میرحسین” را خاتمی به زبان آورد؛ این گفته، محتمل، تنها به این معناست که از منظر خاتمی، با ورود میرحسین به صحنهی انتخابات 88، دیگر وظیفهای بر دوش جان او نخواهد بود. البته، میرحسین، خود برای خویش تصمیم میگیرد؛ چنان که با وجود نامزدی خاتمی و استقبال پرشور جامعه از وی (در تهران و شهرستانها)، باز هم نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد.
حضور خاتمی در عرصهی تلاشهای مرتبط با انتخابات88 تا مقطع ثبتنام نامزدها و حتی زمان رسمی تبلیغات، هیچ تضادی با این سخن (من یا میرحسین) ندارد. خاتمی تا آن هنگام میتواند به شیوههای گوناگون، نظر حامیان خود را در لایههای اجتماعی مختلف، برای کنارهگیری از انتخابات جویا شود؛ این، در صورتی است که تا آن هنگام، میرحسین حاضر به انصراف از رقابت، به نفع خاتمی، نشده باشد.
”من یا میرحسین”؛ این، سخن خاتمی است؛ اما مگر خاتمی، اینک تنها متعلق به خویشتن خویش است؟ آن چند هزار نفری که در سفر اخیر خاتمی، او را “خاتمهی ماتم” خود خواندند؛ آن چند صد موتور سوار و رانندگان متعلق به لایههای پایین جامعه، که در همین سفر، سهمیه اندک بنزین خود را تقدیم “حضور”ش در آستانهی شهرستان خویش کردندو چندین کیلومتر به استقبال و بدرغهاش رفتند؛ آن چند ده هزار جوانی که کمپین دعوت و حمایت از خاتمی را سامان داده و موثر داشتهاند؛ آن گروه از روشنفکران و کنشگران سیاسیای که به حمایت از او برخاستهاند؛ آن نوجوان و جوانی که امیدش به آینده را با حضور او گره زده است؛ و… این جمله، و بسیاری دیگر، اینک بخشهایی از خود خاتمیاند؛ و خاتمی بیشتر از هر شخص دیگری بر این ادعا واقف است.
تا همینجای کار هم، تمامی علاقهمندان و حامیان خاتمی، نیک میدانند که او “ایثار” کرده است؛ پس ماندن او در این رقابت سخت و نفسگیر، هرگزا به معنای ترجیح منافع فردی بر منافع ملی، ارزیابی نخواهد شد. برعکس، ادامهی حضور خاتمی، عمق “جدیت”، “تعهد” و “عزم” دوباره و “تدبیر” جدید او را در “خدمت به ایران و ایرانیان”، و نیز تکریم “اخلاق” را بهتصویر خواهد کشید. بگذار آن جماعت اندک، یا صاحبان رسانههای اقتدارگرا -که کارشان به تعبیر دقیق و عمیق عبدالکریم سروش، جز “تحریف حقیقت و تقدیس خشونت” نیست- هرچه میخواهند بگویند و “جیغ بنفش” سر دهند. ملالی نیست؛ کیست که در صداقت خاتمی و عمق باور و دلبستگیاش به آیندهی ایران و زندگی ایرانیان، تردیدی روا دارد؟…
نگارنده بس امیدوار است که در اوج انتخابات، نه فقط میرحسین، که شیخ مهدی کروبی نیز، برای منافعی بس گرانسنگتر، اقبال معنادار به خاتمی و جایگاه و کارویژههای او را پاس دارند و اقدامی ماندگار در تاریخ تحولات سیاسی ایران معاصر، بهجای نهند.