چه هفته ای بود که با آن دی ماه تمام و بهمن آغاز شد. بعد از سی سال جمهوری اسلامی رسید به جائی که ایران بود. “سلمان رشدی ملحد” انگار نه انگار که “اسرائیل” را از پای در آورده ایم قاه قاه به ریشمان خندید. اولین سیاهپوست که بر منبرمشهد گفته بودند” شیطان سیاه” است، در جشنی جهانی به کاخ سفید رفت. اصلا هم خجالت نکشید و در برابر میلیونها نفر با همسرش رقصید. بانوی اول شعر ایران بر صندلی سیمون دوبوار نشست و می سازمت وطن سرود آسمان پاریس شد…
واقعا هفته ای بود. درهمان حال که پلیس داشت بساط شیطان پرستان را جمع می کرد، آیت الله منتظری، خدا پرست راستینی که هنوز در زندان خانگی است، گفت: “اگر قرار بود نفت بفروشیم وحکومت کنیم که شاه هم همین کار را می کرد. نزدیک سی سال از انقلاب میگذرد، شما پاسخ این مردم را چه میگویید؟ آیا آزادی که شعار مردم بود همین است که سه چهار نفر بنشینند تصمیم بگیرند و بقیه ساکت باشند؟! مردم وظیفه دارند، در هر شرایطی اعتراض خودشان را اعلام کنند وگرنه اصلا بی خود انقلاب کردند.”
این از آزادی. ماند سفره مردم که طالبان شیعی آمده بودند تا پول نفت را بر سر آن ببرند. آش انقدر شور شد که صدای خود “ آقایان” هم در آمد.
سید شمس الدین حسینی، وزیر امور اقتصادی و دارایی گفت: “موج دوم بحران جهانی به ایران سرایت و بازار سرمایه کشورمان را دچار استهلاک کرد. بحران جهانی اقتصاد ایران را لرزاند.”
یحیی آل اسحاق ـ از سران جناح راست اقتصاد و رئیس اتاق بازرگانی تهران- گفت: “تنها در سه ماه گذشته 195 هزار نفر به بیکاران کشور اضافه شده است. ایران با بحران عظیمی مواجه شده است.”
به نوشته “روز” خودمان : گزارش های دیوان محاسبات از “عملکرد مالی شرکت نفت ایران”، “اعتبارات تبصره 13 قانون بودجه” و “هزینه غیر قانونی بخشی از در آمد گمرک”، از تخلفات گسترده مالی دولت احمدی نژاد حکایت دارند.
این گزارش در شرایطی با مهر “محرمانه” از سوی دیوان محاسبات به مجلس ارسال شده که به گفته رحمانی فضلی رییس این دیوان، تعداد پرونده های تخلف مالی مقامات دولتی از 4500 مورد نیز گذشته است. وی کمتر از یک ماه پیش در همایش مدیران استانی دیوان محاسبات اعلام کرده بود که این دیوان “هم اکنون با 4500 پرونده و 13500 مدیر متخلف درگیر است.” وی همچنین گفته بود: “تشکیل این میزان پرونده در یک نظام اسلامی و از یک مجموع اداری و مدیریتی اسلامی جای تامل دارد و تاسف برانگیز است.”
به این ترتیب معلوم شد رئیس جمهور مقدس که در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال 84 همه رقیبان خود را به فساد مالی متهم می کرد، خود و مدیرانش هم دراین سه سال و اندی خورده اند و برده اند.
روزنامه اعتماد نوشت: “ایران خودرو در حالی بیستمین سال همکاری با شرکت پژو را جشن گرفت که وزیر صنایع و معادن دولت نهم از اخراج این شرکت فرانسوی سخن می گوید؛ شرکتی که تکنولوژی ساخت کلاس های متعددی از خودروی سواری را به ایران انتقال داد، تا امروز خودروی «آردی» و «روآ» با کپی از پژو فرانسه به تولیدات خودروسازان ایران اضافه شود.”
محمد خاتمی که هنوز هم به تانگوی دو نفره با مهندس موسوی خاتمه نداده، گفت: “ تداوم این وضع الی الابد مملکت را ویران می کند.”
او تازه از دیدار با “رهبر” آمده بود. لب از هم در باره این ملاقات “خوب” باز نکرد. مردم هم که در حرف “میزان” اند و درعمل وزنه برای معامله، خیلی هم تشکر کردند که کسی که می خواهد بیاید و “تغییر” ایجاد کند، از همین حالا از هیچ چیز با خبرشان نمی کند. برای او مانند دوره گذشته مهم مصالح “ نظام” است، نه منافع مردم.
سرداران دولتی هم که با “چراغ خاموش” دارند نقشه ادامه ریاست جمهوری احمدی نژاد را می ریزند، هم برای اقتصاد کشور راه حل پیدا کردند و هم برای دانشگاه و هم برای براندازی نرم.
سردار صادق محصولی وزیر کشور در دیدار با فعالان بخش خصوصی گفت: “ثروت من حتی اگر 160 میلیارد تومان هم باشد، باز هم از طریق فعالیت در امور ساخت و ساز به دست آمده است. در هیچ جا ردپایی از رشوه یا معامله با دولت مشاهده نمی شود. زمانی بسیجی کسی بود که برای دفاع از کشور به جبهه می رفت ولی امروز بسیجی کسی است که بتواند تولید ثروت کند. یعنی با سرمایه گذاری خصوصاً در کارهای مولد اقدام کند.”
و آشکارشد بسیجی کسی نیست که کفن می پوشد و زنجیر می کشد، بسیجی کسی است که دستکم 160 میلیارد دلار ناقابل داشته باشد. راهش هم این است که اول برود دانشگاه.
روزنامه اعتماد گزارش داد: “اگر چه با سپری شدن بیست سال از پایان جنگ، دیگر سهمیه رزمندگان جنگ هشت ساله برای ورود به دانشگاه ها به حداقل رسیده، اما اختلاف میان رییس سازمان سنجش و رئیس کمیسیون آموزش مجلس فاش ساخته که «سازمان بازرسی و قوه قضائیه» تلاش دارند سهمیه چهل درصدی ورود به دانشگاه ها را که پیش از این در اختیار رزمندگان بوده به «بسیجیان فعال»واگذار کنند تا آنها بتوانند راحت تر وارد دانشگاه و مراکز آموزش عالی شوند.”
خبرنامه امیرکبیرهم نوشت: “رئیس سازمان سنجش خبرنگاران را فرا خواند تا از برخی فشارها به سازمان سنجش برای واگذاری ۴۰ درصد ظرفیت ها به بسیجیان فعال” خبر دهد. وی در مصاحبه خود گفت: “برای واگذاری باقیمانده ۴۰ درصد سهمیه ایثارگران به بسیجیان فعال، فشار زیادی از ناحیه سازمان بازرسی و قوه قضائیه روی سازمان سنجش وارد می شود، تا جایی که حتی به تهدید انفصال از خدمت مسوول سازمان سنجش نیز منجر شده است.”
در همین حال، همکاران بسیج هم سخت مشغول فعالیت بودند. “آنها قسمتی از گورستان خاوران شامل گورهای قربانیان اعدامهای سال ۶۰ تا تابستان ۶۷، گورهای انفرادی و کشتار دسته جمعی تابستان ۶۷ (گورهای جمعی) را با بولدوزر زیر و رو کرده و با ریختن خاک تازه و کاشتن درخت بر گور قربانیان، آثار یکی از هولناکترین جنایتهای تاریخ معاصر ایران را در زیر انبوه درختان بی گناه پنهان ساختند”.
اینان کسانی بودند که در تابستان 1367 به اتهام بر اندازی سخت، گروه گروه به پای چوبه های اعدام رفتند. در این هفته، دو تن از براندازان “نرم” هم به3 و شش سال زندان محکوم شدند.
مدیرکل ضد جاسوسی وزارت اطلاعات هم “براندازی نرم” را چنین تعریف کرد: “فعالیت مدنی و بدون خشونت.”
دادگاه انقلاب تهران هم پس از انتشار چند ادعای پرطمطراق از جانب فرمانده کل سپاه، دادستان تهران “قاضی مرتضوی” و سخنگوی قوه قضائیه و محسنی اژه ای وزیر اطلاعات مبنی بر کشف یک شبکه کودتائی، احکام خود را برای متهمین صادر کرد که معلوم شد این دو برادر که پزشک هستند، می خواسته اند از طریق بیماری ایدز حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون سازند.
فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ هم اعلام داشت که برای مقابله با “براندازان نرم” از بسیج استفاده خواهد شد: “انتظاری که امروز از مجموعه بسیج وجود دارد، کار کردن در جبهه نرم است. بعضا برخی برادران برداشتهایی دارند؛ مثلا میگویند چرا از ما کار نظامی نمیخواهند. امروزه 70 درصد رویکرد بسیج در جبهه نرم است و تنها 30 درصد کار نظامی از ما میخواهند که آن هم عمدتا از مجموعه گردانهای عاشورا و الزهراست. امروز دولت، دولت کریمه است و مجموع وزراء از رزمندگان اسلام هستند. ولی در دوره دوم خرداد هر روز یکی از اینها میخواستند یکی از این وزارتخانهها را تعطیل کنند و استعفای دسته جمعی بدهند. بنابراین بسیج باید این توانمندی را در خود ایجاد کند که اگر یک روزی چنین چیزی بوجود آمد، وارد صحنه شود و در برابر اتفاقاتی مثل اعتصاب رانندگان اتوبوسها، آمادگی لازم را داشته باشد. “
هنوز معلوم نیست، حل “مشکل” روزنامه نگاران کرد هم با بسیح خواهد بود یانه. روزنامه نگارانی که بعد از تشدید فشارها بر مطبوعات کردی، خود را “سرباز دمکراسی” نامیده اند: “روزنامه نگاران کرد که در «مبارزه برای مردم سالاری»، به عنوان سربازان دمکراسی در عرصه ی قلم، همواره نشان داده اند که با درک بهتر از آینده، اجازه نخواهند داد ساختارهای قدرت، اینگونه «فراقانون نگر» و «لجام گسیخته از قانون»، به کار خود ادامه دهند.”
اینها مسائلی روزمره و عادی بود که در پرتو پیروزی درخشان بر اسرائیل، به چشم نیامد. این هفته در حالیکه حتی صدای شعارهای تهران هم خاموش شده بود، و رهبر جمهوری اسلامی می گفت «دستمان در غزه بسته است» ناگهان در غزه پیروز شدیم: “پوزه اسرائیل به خاک مالیده شد. پیروزی ما الهی بود.” و “در پی شکست خفت بار رژیم صهیونیستی بعد از 22 روز حمله وحشیانه به غزه، ارتش این رژیم از روز گذشته عقب نشینی خود را از این منطقه آغاز کرد.” و فرمان به ذلت کشاندن اسرائیل صادر گردید: “ارتشی که قدرت فداکای و شهادت طلبی شما آن را بیست روز است پای در گل در پشت دروازه های غزه به خفت افکنده همان است که ظرف شش روز بخشهای عظیمی از سه کشور عربی را زیر سیطره خود درآورد. به ایمان و توکل خود، به حسن ظن خود به وعده الهی، به صبر و شجاعت و فداکاری خود ببالید که امروز همه مسلمانان به آن می بالند. جهاد شما تا امروز آمریکا و رژیم صهیونیست و حامیان آنان و سازمان ملل و منافقان امت اسلامی را رسوا کرده است.امروز نه فقط ملتهای مسلمان، که بسیاری از ملت های اروپا و آمریکا حقانیت شما را از بن دندان پذیرفته اند. شما همین امروز هم پیروزید و با ادامه این ایستادگی شرافتمندانه دشمن زبون و ضد بشر را باز هم بیشتر به ذلت و شکست خواهید کشاند.”
شاید هم براثر این پیروزی بود که سعد، پسر اسامه بن لادن که گفته شده در رابطه مبهم ایران با گروه تروریستی القاعده نقشی محوری دارد، ایران را ترک کرد.
اما نامه فرست لیدی ایران به بانوی اول مصر حتما تحت تاثیر پیروزی بزرگی بود که جمهوری اسلامی کمترین تاثیری در آن نداشت. مصر و عربستان که حتی در مجالس تصمیم گیری از ایران دعوت هم نکردند، به یاری ترکیه و کشورهای بزرگ جهان “آتش بس” را به امضای اسرائیل و حماس رساندند.
اما “اعظم السادات فراحی” که حتما خبر پیروزی حماسی بر اسرائیل را از همسرش دکتر محمود احمدی نژاد شنیده بود، قلم ازنیام بر کشید ونامه ای به بانوی اول مصر نوشت. او با محور قرار دادن حوادث غزه با لحنی ناصحانه از “سوزان مبارک” خواست مانند همسر فرعون شوهرش را “راهنمایی” کند و از وی بخواهد راه ارسال کمک به مردم غزه از طریق مصر را بگشاید تا نامش در زمره “زنان شایسته و صالح” قرار گیرد. وی با لحنی هشدارگونه به همسر رئیس جمهور مصر توصیه کرد برای در امان ماندن از “غضب الهی” از این فرصت استفاده کند.
هنوز معلوم نیست نامه به فارسی نوشته شده یا عربی، اما سلمان رشدی که رمانش به زبان انگلیسی بعد از مطالعه دقیق توسط آیت اله خمینی، تکفیر شد، دراین هفته خیلی پر خبر پیدایش شد و از بیستمین سال این ماجرا خبر داد. او که با صدای بلند می خندید گفت که بر اثراین حکم از یک نویسنده عادی به نویسنده ای جهانی و ثروتمند تبدیل شده، هرچند مدتی را با ترس زندگی کرده است.
شاید باراک اوباما مصاحبه او را شنیده بود که در جشن ملی تحلیف خود، گفت: “امید را به جای ترس برگزیدیم.” وقتی او سخن می گفت مردمان از غنی و فقیر می رقصیدند. آنها فریاد مارتین لوترکینگ را که چهل پیش در خون نشست به یاد می اوردند: “رویارویی دارم. روزی خواهد امد که فرزندان ما با هر رنگ پوست، با هر مذهب و هر عقیده دست در دست، فردای سرزمینم را خواهند ساخت.”
اکنون این رویا در سر زمین “شیطان بزرگ” واقعیت شده بود. دخترکان برهنه پای سیاه می رقصیدند. بادبان های امید شراع برکشیده در تام تام سیاهان به سوی آینده می رفتند. نویسنده این سطور خطوط پایانی نوشته همکارش را می خواند و می گریست: “رویائی دارم من که هرشب با بادهای شمال می آید و درآب های جنوب غرق می شود: روزی خواهد آمد که فرزندان میهنم درمیهن غریبه نخواهند بود. آنان مثل آن روزها که مدرسه می رفتیم و با یقه های سفیدسرود ای ایران، ای مرز پر گهر می خواندیم، دست در دست هم ایران را خواهند ساخت. آنان با هررنگ پوست، با هر مذهب و عقیده…”
روز آخر هفته، پاریس چراغان است. نگاه کنید بانوی اول ایران اینجاست. و ایران اینجاست. روی همان صندلی که سیمون دوبوار می نشست درکافه ای کوچک و سرود آزادی برای جهان می خواند. در چشم اندازش یکی از بزرگترین کلیساها بودو در پیاده روی آفتابی، شراب آزادی درگیلاس ها برق می زد. این سنگ فرش های قدیمی را روزگاری خون سنگر نشینان کمون شسته بودو روزی دختران و پسران دانشجو برآن رژه آزادی رفته بودند. حالا صدای سیمین ما، سیمین دوبوار وطن ما می آمد و به کوچه می ریخت. گنجشگ ها، دانه های سرود را بر می چیدند و به چهار سوی جهان می رفتند:
- دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم اگر چه با استخوان خویش