اعلام رسمی آمار 50 قتل ناموسی در عرض هفت ماه گذشته، توسط یک مقام ارشد پلیس آگاهی ناجا، زنگ خطری جدی است که البته مدتها پیش به صدا درآمده اما بی توجهی به آن، هم در قانون ( وحتا بازخوانی و تدوین دوباره لایحه قانون مجازات اسلامی) و هم در حوزه های بازدارنده دیگر موجب شده است که این پدیده اجتماعی که خشن ترین نوع خشونت خانگی و اجتماعی است، بالاخره از آمارهای رسمی مقامهای دولتی سر در آورد.
مرور چند خبر
تصویر اول: 11 اردیبهشت 87 مردی در دزفول دختر 24 ساله اش را در خواب با چکش کشت و سپس جسدش را به آتش کشید. او در اعترافاتش گفته است : دخترم چند بار از خانه فرار کرده بود و بدون اجازه من به عقد موقت مردان غریبه در می آمد. کارهای او آبروی من را برده بود به همین خاطر ساعت 2 بامداد 11 اردیبهشت در حالی که نجمه در خواب بود او را با ضربات چکش به قتل رساندم و سپس با انتقال جسدش به جاده دزفول، آن را به آتش کشیدم. همسرم ابتدا خواست راز این جنایت را فاش کند اما او را تهدید کردم اگر موضوع را به کسی بگوید وی را نیز می کشم- روزنامه قدس 25 اردیبهشت 87
تصویر دوم : 21 اردیبهشت 87 مرتضی برادر دختری به نام مرجان، وی را در داخل یک اتاق دار زد و بعد هم پیکر نیمه جانش را با چاقو از پای در اورد. دلیل مرتضی برای قتل خواهرش چنانکه در محکمه اعتراف کرد، دفاع از حیثیت برباد رفته خانواده به خاطر اقدام به فرار خواهرش با خواستگاری بود که خانواده او را نپذیرفته بود. مرجان و خواستگارش بعد از تلاش برای محرم شدن و بستن عقد در محضر، به دلیل نداشتن رضایت پدر، نتوانستند به همسری هم در آیند. مرجان برای گرفتن رضایت پدر به خانه برگشت و در آتش خشم برادر سوخت - روزنامه اعتماد 26- خرداد87
تصویر سوم : روز 28 اردیبهشت 87، مرد 47 ساله ای در بیرجند دختر 18 ساله خود را در خانه خفه کرد. دختر او آسیه، ازدواج کرده بود و در شب حادثه، همسرش در مسافرت به سر می برد. به نوشته روزنامه اعتماد زندگی آسیه مورد قبول پدرش نبوده و او، دخترش را باعث بی آبرویی خود و دامادش می دانست. – روزنامه اعتماد – 31 اردیبهشت87
تصویر چهارم : محمد شریف، مردی است که در بهمن ماه 86 دختر 14 ساله اش سعیده را به کوه های کویین در اطراف زاهدان برده و در آنجا به همراه دوستش او را سنگسار کرده و سپس به ضرب چهار گلوله کشته است. علت سنگسار سعیده از سوی پدرش، داشتن رابطه با پسری – که وی نمی شناخته- عنوان شد. – روزنامه قدش – 24 بهمن86-
تصویر پنجم : آبان ماه 87 در شیراز، پدری دختر 14 ساله اش را به خاطر سوء ظن به داشتن رابطه با مردی به قتل رساند. این مرد در تحقیقات پلیس گفت که داشتن تهوع دخترش، به وی اطمینان داده که او با مردی رابطه نامشروع داشته است. از این رو وی را در خوب با روسری خخفه کرد. ادعای این مرد در مورد رابطه جنسی دخترش توسط پزشکی قانونی رد شد. روزنامه قدس-12 آبان 87
مردی در استان فارس که نمی خواست دخترش در دانشگاه ادامه تحصیل بدهد و معتقد بود برای دختر، ازدواج بهتر از درس خواندن است، دخترش را به دلیلی صحبت کردن با همکلاسی های پسرش، به اجبار به خانه رد، رویش نفت ریخت و آتش زد. اعتماد- چهارشنبه 1 آبان87
…
این تصویرها سیاهنمایی یا حتا بزرگنمایی یک واقعیت نیست. بلکه تنها ورق زدن حوادثی است که سه مورد اول آن فقط در عرض یک ماه در سه نقطه مختلف کشور رخ داده است.
شاید تصوری که بسیاری از ما از قتلهای ناموسی در ذهن داریم، مربوط شود به مناطقی خاص در کشور. مثلا جنوب، غرب یا جنوب شرقی. یا مناطقی که عشیره نشینند و سنت تسلیم بودن در برابر اراده مرد خانواده یا رئیس طایفه، سنتی بی چون و چراست و سنت شکن، طبیعتا مجازاتی غیر قابل انکار در پیش خواهد داشت. اما خبری که ماه پیش در یکی از روزنامه های صبح تهران مننتشر شد، حکایتی متفاوت از این تصور ذهنی ماست.
روز 21 آبان 87، پدری در خیابان شادمان تهران دختر 11 ساله اش را به آتش کشید. دلیلی که این پدر در تحقیقات نخستین، برای پلیس عنوان کرد، دیدن چند فیلم خانوادگی بوده که در آن دختر 11 ساله اش رقصیده است.
بنابراین پیش از هرچیز باید بدانیم که قتل ناموسی امروز در کشور ما یک مساله قومی یا طایفه ای یا محدود به مناطقی خاص نبوده است و حتا اگر در گذشته چنین استنباطی وجود داشت، اینک این پدیده در بسیاری از نواحی ایران دیده می شود. چنانکه در همین خبرها نیز از بیرجند و زاهدان گرفته تا فارس و تهران و دزفول را شامل شده است.
دوم فرضی که در بازخوانی این پرونده ها به هم می ریزد، دلایلی است که افراد برای این قتلها عنوان کرده اند. پیش از این، یکی از مهمترین دلایل قتل ناموسی، داشتن رابطه با مردی که از نظر خانواده مشروعیت نداشت، فرض می شد. در حالی که در همین چند پرونده می بینیم که این مساله به برداشتهای ذهنی پدر و برادر، از هرنوع رابطه ای با مرد غیرـ نه فقط ازدواج- تسری یافته است. طوری که حتا رقص در یک محیط خانوادگی یا صحبت کردن با همکلاسی دانشگاهی منجر به شدیدترین رفتارهای خشونت باری شده است که نتیجه آن قتل دختر خانواده بوده که با وجو مقاومتهای مادر، رخ داده است.
دختران “بی چرا مرده”
قتلهای ناموسی را باید نوعی از خشونت اجتماعی و خانوادگی به حساب آورد که با پشتوانه صریح قانون از پدر، به عنوان قیم و مسوول خانواده و با توجیه سنتها و مقررات نانوشته اجتماعی رخ می دهد.
اگرچه مقررات و سنتها را نباید نادیده گرفت. اما صرف توجیه سنت بودن یک عمل، در میان یک قوم یا قبیله و عشیره و طایفه نمی تواند نافی دخالت قانون و مجازات، درباره مرتکبان آن باشد. اگر چه این اصل، به ظاهر امری بدیهی و پذیرفته شده است، اما در عمل شاهد سکوت معنی دار قانون گذار و مجری قانون، هردو، در این باره ایم.
قانونگذار در ماده 220 قانون مجازات اسلامی بصراحت از پدر خانواده در قتل فرزندش حمایت غیر مستقیم کرده است و وی را به صرف پدر بودن از مجازات سایر قتلان، متمایز کرده و به وی امتیاز فرار از مجازات سنگین داده است. در این ماده قانونی پدر خانواده به پرداخت دیه به ورثه محکوم می شود. این در حالی است که کشتن دختران و زنان اگر به دلایل ناموسی باشد، نشان از تحکم و اراده سرکوبگر مرد یا مردان خانواده دارد به حدی که قادرند باعث مرگ این دختران یا زنان آنهم به فجیع ترین شکل ممکن شوند. آیا در چنین خانواده ای، باید از افراد خانواده مثلا مادر انتظار داشت که دیه دخترشان را از چنین پدری درخواست و دریافت کنند؟ و آیا چنین چیزی از اساس امکان پذیر وبا ابتدایی ترین فرضیات ذهنی و عقلی وو واقعی ما جور است؟
تکیه بر عدم مجازات قصاص برای پدر فرزند کش، اصرار بر تسری چنین قانونی بر پدران قاتل و اساسا تاییدی بر صدور احکام اعدام نیست. بلکه نشان از این دارد که فرزند کشی نیز مثل هر قتل دیگری نشان از وجود و شیوع یک بیماری اجتماعی دارد. قانون در چنین مواقعی می تواند با پیش بینی چنین شرایطی، بازدارنده و رعب انگیز باشد. وجود مجازاتهای سنگینی چون حبس دراز مدت، می تواند در برابر پدران قاتلی که دخترشان را تنها به جرم داشتن یا فرض بر داشتن رابطه با مردی که نزد خانواده برای داشتن این رابطه مشروع نیست، شکنجه کرده یا می کشند، بازدارنده باشد.
و مهمتر از آن واقعیت این است که ما هیچ کار فرهنگی و اجتماعی در این زمینه انجام نداده ایم. نه فقط در مناطقی که پدیده دختر کشی و ناموس کشی، به یک معضل اجتماعی تبدیل شده، بلکه در شهرهای بزرگ نیز در سیاستهای فرهنگی و اجتماعی، ردپایی از آموزش یا پیشگیری دیده نمی شود.
زمان زیادی در پیش نداریم. تاکنون نیز وقت و انرژی زیادی هدر رفته اشت. باید به فعالان زن در ایران گفت که اگر حکومت در این باره، به هر دلیلی، اقدامی نمی کند، آنها، به دلیلی محکم حمایت از تغییر وضعیت اجتماعی دختران و زنان، آستین بالا بزنند.