در دهه اخیر، کارتون روشنفکرانه و متفاوت در سرتاسر جهان به جز نسخه های بدل بزرگان، هیچ چهره شاخصی معرفی نکرده است و جشنواره های ریز و درشت هم تنها بر حجم انبوه آثار تکراری و متوسط و تراکم دلزدگی مخاطبان افزوده اند. ادعای بحران را باید جدی گرفت اما آیا وضع کارتون نخبه گرای امروز، بن بستی کامل است؟
صنعت بی رونق کارتون
کسانی که با “توکای مقدس” وبلاگ روزنوشته های “توکا نیستانی” کارتونیست مطرح ایرانی آشنایی دارند می دانند که او کمتر از کارتون و کاریکاتور در وبلاگ اش می نویسد و فضای شخصی اینترنت را به سایر دلمشغولی ها و علائق اش اختصاص داده است. با این حال، چندی پیش، او در خلال پستی که به شرح ملاقات اش با یک طرفدار جوان شهرستانی در کافی شاپی می پرداخت، به طور ضمنی به بحران “کارتون بدون شرح” اشاره کرد و آن را صنعتی بی رونق نامید. ماجرا از این قرار است که جوان علاقه مند، نصیحت کارتونیست محبوب اش را برای کار در حیطه کارتون می خواهد و نیستانی در جواب، او را پند می دهد که به سراغ کار دیگری برود چرا که کارتون بدون شرح مدت ها است که دیگر چیزی در چنته ندارد:
”…من اما به این فکر کردم که “کارتون بدون شرح” صنعتی بی رونق است که دیگر جایی برای ادامه دادن ندارد و حیف است اگر جوانی و عمر خود را صرف آن کنی؛ از من می شنوی به هر دو توصیه عمل کن، اصلاً کاریکاتور را رها کن. با تعجب گفت: “- استاد! از دیگر اساتید شنیده ام که کاریکاتور در اوج است و…” گفتم: “- به من استاد نگو و به این شعارها اعتنا نکن، نمی بینی که سال هاست در هیچ جای دنیا مجله ای مختص کاریکاتور منتشر نمی شود و می دانی چرا؟ چون مردم این مجله ها را نمی خرند… مردم در کشورهای غربی علاقه شان را به دیدن کاریکاتورهای بدون شرح از دست داده اند، اما اگر می توانی کارتون ادیتوریال بکشی یا داستان مصور بسازی به کارت ادامه بده و یادت باشد که رقابت سختی در پیش داری چون تعداد کارتونیست های خوب زیاد است و جای کار کم.“
واکنش ابتدایی کارتونیست های حرفه و عشاق سینه چاک، نسبت به این اظهارات، می تواند برخوردی پر دافعه و انکارگر باشد اما به نظر می آید سخنان هنرمندی که خود چندین سال با موفقیت در این وادی کار کرده و همچنان در آثارش حرف هایی تازه برای گفتن دارد ارزش تأمل و تفکر بیشتری داشته باشد؛ هر چند بهتر است عبارت “کارتون بدون شرح” را در کلام او به صورت “کارتون نخبه گرا” یا “روشنفکرانه” تصحیح کنیم چرا که کارتون بدون شرح می تواند به شاخه های مختلف ادیتوریال یا حتی داستان مصور تعلق داشته باشد و با آنچه که منظور نظر گوینده کلام بوده انطباق کامل ندارد.
نیستانی عدم انتشار نشریات تخصصی کاریکاتور را در سراسر دنیا نشانگر بی اشتیاقی مخاطبان غربی و از علائم بی رونقی می داند. واقعیت این است که هنر نخبه گرا به طور کل، حتی در دوران اوج خود در دهه های 1960 و 1970 هیچگاه به پسند و علاقه مخاطبین تکیه نداشت و ای بسا گرایش به سلیقه عام را نشانه کاستی ارزش های هنری اثر می دانست. در عرصه سینما آثار نخبه گرایانی چون برسون، برگمان، آنتونیونی و … بیشتر در موزه های فیلم و سالن های ویژه، جهت تأمین خوراک فکری مخاطبین خاص به نمایش در می آمدند، آثار کارتونیست های اروپایی چون توپور، کاردون، گورمه لن، میهائسکو و … هم، تحت تأثیر موج مدرنیستی فراگیر آن زمان، کمتر صاحب جایگاهی قائم به ذات، مخاطب گرا و درآمدزا بودند و اکثراً صفحات خاص نشریات وزین را به خود اختصاص می دادند، از جمله روی جلدهای نیویورکر که همچنان سنت انتشار کارتون های نخبه گرا را دنبال می کند. پس اگر بحرانی در کار باشد نشانه آن، عدم استقبال مخاطبین عام نیست. آیا بخش فرهیخته مخاطبان کارتون دیگر میلی به تماشای این آثار ندارند یا که اساساً نسل این قشر مانند دایناسور ها رو به انقراض است؟
شکی نیست که گرایش قدرتمندی در این چند دهه به جبران بحران ارتباط مخاطب و آثار هنری مدرنیستی، سعی بر در هم آمیختن ارزش های هنری و زیبایی شناسی هنر عام داشته و بسیاری از ماندنی ترین آثار هنری سینما، موسیقی و معماری جدید، واجد گرایشی قدرتمند به سرگرم سازی و جلب مخاطب عام شده اند. شاید بتوان گفت که نسل جدید مخاطبان سینمای متفاوت به طور مثال، هنر اندیشمند را آمیخته با وجوه مفرح می طلبند و بیشتر ترجیح می دهند که تنهایی انسان معاصر را در قالب “بازی” مهیج دیوید فینچر ببینند تا “صحرای سرخ” عبوس “آنتونیونی”. با این حال برای رسیدن به قطعیت در گزاره “عدم رغبت مخاطب خاص نسبت به کارتون نخبه گرا” تحقیق و تأمل بیشتری لازم است و این، کار چندان سهلی نیست چرا که همان طور که ذکر شد، ارتباط این شاخه با مخاطبان خود به روشنی و وضوح شاخه های تجاری تر نیست.
از بحث مخاطب که بگذریم و بر خود کارتون نخبه گرا، ظرفیت ها و محدودیت های اش متمرکز شویم می بینیم که بحران فقدان نوآوری و تکرار مکررات در صدر فهرست خودنمایی می کند. کارتون هنر شوخ طبعی ترسیمی یا به عبارتی نوعی روایت ذهنی است که حاوی تضاد، تناقض و اغراق یاشد، همین تعریف به ظاهر کوچک و ساده حصاری به دور این هنر می کشد که شاید منشأ تکرار و تقلیدی ناگزیر شود. در هر حال مکانیزم های ایجاد اغراق و شوخ طبعی بصری، لا یتناهی نیستند و تقید کارتون به شوخ طبعی، کارتونیست را وابسته به این مکانیزم های محدود می کند که با گذشت زمان خطر تکرار و تشابه ایده هارا به همراه می آورند.
می گویند که دیگر داستان تازه ای در عرصه سینما و ادبیات باقی نمانده و هر چه گفته می شود تکرار مکررات است، پس بداعت در این دو هنر را تلفیق نگاه شخصی هنرمند و تجربیات فرم گرایانه اش با داستان های گفته شده، بازتعریف کرده اند. کارتون اما کار سخت تری در پیش دارد چرا که سینماگر در دو ساعت فیلم و نویسنده در خلال چندین صفحه داستان یا رمان، فرصتی مناسب برای تجربیات فرمی، ساختاری و امکان بیشتری برای شکستن مرزها در اختیار دارند اما عرصه خود نمایی کارتونیست فقط و فقط یک کادر است و بس. شاید به همین سبب باشد که نیستانی داستان مصور با همان کمیک استریپ را که خویشاوند ادبیات و سینما است، جدا می کند و عرصه بهتری برای نوآوری و خلاقیت می داند.
واقعیت این است که در این دهه اخیر، کارتون روشنفکرانه و متفاوت در سر تا سر جهان به جز نسخه های بدل بزرگان، هیچ چهره شاخصی معرفی نکرده است و جشنواره های ریز و درشت هم تنها بر حجم انبوه آثار تکراری و متوسط و تراکم دلزدگی مخاطبان افزوده اند. ادعای بحران را باید جدی گرفت اما آیا وضع کارتون نخبه گرای امروز، بن بستی کامل است؟ به نظر می رسد که پیش از صدور حکم قاطع، نیاز به تفکر و بحث بیشتری باشد.