قا ب ♦ چهارفصل

نویسنده
شهلا گروسی

در دهه اخیر، کارتون روشنفکرانه و متفاوت در سرتاسر جهان به جز نسخه های بدل بزرگان، هیچ چهره شاخصی ‏معرفی نکرده است و جشنواره های ریز و درشت هم تنها بر حجم انبوه آثار تکراری و متوسط و تراکم دلزدگی ‏مخاطبان افزوده اند. ادعای بحران را باید جدی گرفت اما آیا وضع کارتون نخبه گرای امروز، بن بستی کامل است؟‏

cartoonroshanfekrane-1.jpg

‎ ‎صنعت بی رونق کارتون‏‎ ‎

کسانی که با “توکای مقدس” وبلاگ روزنوشته های “توکا نیستانی” کارتونیست مطرح ایرانی آشنایی دارند می دانند که ‏او کمتر از کارتون و کاریکاتور در وبلاگ اش می نویسد و فضای شخصی اینترنت را به سایر دلمشغولی ها و علائق ‏اش اختصاص داده است. با این حال، چندی پیش، او در خلال پستی که به شرح ملاقات اش با یک طرفدار جوان ‏شهرستانی در کافی شاپی می پرداخت، به طور ضمنی به بحران “کارتون بدون شرح” اشاره کرد و آن را صنعتی بی ‏رونق نامید. ماجرا از این قرار است که جوان علاقه مند، نصیحت کارتونیست محبوب اش را برای کار در حیطه ‏کارتون می خواهد و نیستانی در جواب، او را پند می دهد که به سراغ کار دیگری برود چرا که کارتون بدون شرح ‏مدت ها است که دیگر چیزی در چنته ندارد:‏

‏”…من اما به این فکر کردم که “کارتون بدون شرح” صنعتی بی رونق است که دیگر جایی برای ادامه دادن ندارد و ‏حیف است اگر جوانی و عمر خود را صرف آن کنی؛ از من می شنوی به هر دو توصیه عمل کن، اصلاً کاریکاتور را ‏رها کن. با تعجب گفت: “- استاد! از دیگر اساتید شنیده ام که کاریکاتور در اوج است و…” گفتم: “- به من استاد نگو و ‏به این شعارها اعتنا نکن، نمی بینی که سال هاست در هیچ جای دنیا مجله ای مختص کاریکاتور منتشر نمی شود و می ‏دانی چرا؟ چون مردم این مجله ها را نمی خرند… مردم در کشورهای غربی علاقه شان را به دیدن کاریکاتورهای بدون ‏شرح از دست داده اند، اما اگر می توانی کارتون ادیتوریال بکشی یا داستان مصور بسازی به کارت ادامه بده و یادت ‏باشد که رقابت سختی در پیش داری چون تعداد کارتونیست های خوب زیاد است و جای کار کم.“‏

cartoonroshanfekrane-2.jpg

واکنش ابتدایی کارتونیست های حرفه و عشاق سینه چاک، نسبت به این اظهارات، می تواند برخوردی پر دافعه و ‏انکارگر باشد اما به نظر می آید سخنان هنرمندی که خود چندین سال با موفقیت در این وادی کار کرده و همچنان در ‏آثارش حرف هایی تازه برای گفتن دارد ارزش تأمل و تفکر بیشتری داشته باشد؛ هر چند بهتر است عبارت “کارتون ‏بدون شرح” را در کلام او به صورت “کارتون نخبه گرا” یا “روشنفکرانه” تصحیح کنیم چرا که کارتون بدون شرح ‏می تواند به شاخه های مختلف ادیتوریال یا حتی داستان مصور تعلق داشته باشد و با آنچه که منظور نظر گوینده کلام ‏بوده انطباق کامل ندارد.‏

نیستانی عدم انتشار نشریات تخصصی کاریکاتور را در سراسر دنیا نشانگر بی اشتیاقی مخاطبان غربی و از علائم بی ‏رونقی می داند. واقعیت این است که هنر نخبه گرا به طور کل، حتی در دوران اوج خود در دهه های 1960 و 1970 ‏هیچگاه به پسند و علاقه مخاطبین تکیه نداشت و ای بسا گرایش به سلیقه عام را نشانه کاستی ارزش های هنری اثر می ‏دانست. در عرصه سینما آثار نخبه گرایانی چون برسون، برگمان، آنتونیونی و … بیشتر در موزه های فیلم و سالن های ‏ویژه، جهت تأمین خوراک فکری مخاطبین خاص به نمایش در می آمدند، آثار کارتونیست های اروپایی چون توپور، ‏کاردون، گورمه لن، میهائسکو و … هم، تحت تأثیر موج مدرنیستی فراگیر آن زمان، کمتر صاحب جایگاهی قائم به ‏ذات، مخاطب گرا و درآمدزا بودند و اکثراً صفحات خاص نشریات وزین را به خود اختصاص می دادند، از جمله روی ‏جلدهای نیویورکر که همچنان سنت انتشار کارتون های نخبه گرا را دنبال می کند. پس اگر بحرانی در کار باشد نشانه ‏آن، عدم استقبال مخاطبین عام نیست. آیا بخش فرهیخته مخاطبان کارتون دیگر میلی به تماشای این آثار ندارند یا که ‏اساساً نسل این قشر مانند دایناسور ها رو به انقراض است؟ ‏

cartoonroshanfekrane-3.jpg

شکی نیست که گرایش قدرتمندی در این چند دهه به جبران بحران ارتباط مخاطب و آثار هنری مدرنیستی، سعی بر در ‏هم آمیختن ارزش های هنری و زیبایی شناسی هنر عام داشته و بسیاری از ماندنی ترین آثار هنری سینما، موسیقی و ‏معماری جدید، واجد گرایشی قدرتمند به سرگرم سازی و جلب مخاطب عام شده اند. شاید بتوان گفت که نسل جدید ‏مخاطبان سینمای متفاوت به طور مثال، هنر اندیشمند را آمیخته با وجوه مفرح می طلبند و بیشتر ترجیح می دهند که ‏تنهایی انسان معاصر را در قالب “بازی” مهیج دیوید فینچر ببینند تا “صحرای سرخ” عبوس “آنتونیونی”. با این حال ‏برای رسیدن به قطعیت در گزاره “عدم رغبت مخاطب خاص نسبت به کارتون نخبه گرا” تحقیق و تأمل بیشتری لازم ‏است و این، کار چندان سهلی نیست چرا که همان طور که ذکر شد، ارتباط این شاخه با مخاطبان خود به روشنی و ‏وضوح شاخه های تجاری تر نیست.‏

از بحث مخاطب که بگذریم و بر خود کارتون نخبه گرا، ظرفیت ها و محدودیت های اش متمرکز شویم می بینیم که ‏بحران فقدان نوآوری و تکرار مکررات در صدر فهرست خودنمایی می کند. کارتون هنر شوخ طبعی ترسیمی یا به ‏عبارتی نوعی روایت ذهنی است که حاوی تضاد، تناقض و اغراق یاشد، همین تعریف به ظاهر کوچک و ساده حصاری ‏به دور این هنر می کشد که شاید منشأ تکرار و تقلیدی ناگزیر شود. در هر حال مکانیزم های ایجاد اغراق و شوخ طبعی ‏بصری، لا یتناهی نیستند و تقید کارتون به شوخ طبعی، کارتونیست را وابسته به این مکانیزم های محدود می کند که با ‏گذشت زمان خطر تکرار و تشابه ایده هارا به همراه می آورند.‏

cartoonroshanfekrane-4.jpg

می گویند که دیگر داستان تازه ای در عرصه سینما و ادبیات باقی نمانده و هر چه گفته می شود تکرار مکررات است، ‏پس بداعت در این دو هنر را تلفیق نگاه شخصی هنرمند و تجربیات فرم گرایانه اش با داستان های گفته شده، بازتعریف ‏کرده اند. کارتون اما کار سخت تری در پیش دارد چرا که سینماگر در دو ساعت فیلم و نویسنده در خلال چندین صفحه ‏داستان یا رمان، فرصتی مناسب برای تجربیات فرمی، ساختاری و امکان بیشتری برای شکستن مرزها در اختیار دارند ‏اما عرصه خود نمایی کارتونیست فقط و فقط یک کادر است و بس. شاید به همین سبب باشد که نیستانی داستان مصور با ‏همان کمیک استریپ را که خویشاوند ادبیات و سینما است، جدا می کند و عرصه بهتری برای نوآوری و خلاقیت می ‏داند.‏

واقعیت این است که در این دهه اخیر، کارتون روشنفکرانه و متفاوت در سر تا سر جهان به جز نسخه های بدل ‏بزرگان، هیچ چهره شاخصی معرفی نکرده است و جشنواره های ریز و درشت هم تنها بر حجم انبوه آثار تکراری و ‏متوسط و تراکم دلزدگی مخاطبان افزوده اند. ادعای بحران را باید جدی گرفت اما آیا وضع کارتون نخبه گرای امروز، ‏بن بستی کامل است؟ به نظر می رسد که پیش از صدور حکم قاطع، نیاز به تفکر و بحث بیشتری باشد.‏