بهار در سینما، فصل فیلم های کمدی و عاشقانه است. فیلم هایی که می تواند دل هر رده سنی از تماشاگران چهار گوشه جهان را به تسخیر خود در آورد. اما در این میان درام ها یا کمدی های سیاه نیز یافت می شوند که زمینه را برای اکران فیلم های جدی تر در تابستان-البته در کنار اکشن های نوجوان و جوان پسند- فراهم می کند. با انتخاب هفت فیلم از سینمای کشورهای مختلف دنیا به استقبال این نوع فیلم ها رفته ایم….
فیلم های روز سینمای جهان
21
کارگردان: رابرت لوکتیچ. فیلمنامه: پیتر استینفیلد، آلن لوب بر اساس کتاب ”Bringing Down the House: The Inside Story of Six M.I.T. Students Who Took Vegas for Millions” از بن مزریچ. موسیقی: دیوید ساردی. مدیر فیلمبرداری: راسل کارپنتر. تدوین: الیوت گراهام. طراح صحنه: میسی استوارت. بازیگران: جیم استرجس[بن کمپبل]، کوین اسپیسی[پروفسور میکی روزا]، کیت بازورث[جیل تیلور]، ارون یوچوی]، لیزا لاپیرا[کیانا]، جیکاب پیتز[جیمی فیشر]، لارنس فیشبرن[کول ویلیامز]، جک مک جی[تری]، جاش گد[مایلز کانولی]، سام گلزاری[کم]، هلن کری[الن کمپبل]. 123 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: 21 - The Movie. برنده جایزه ویژه بهترین گروه بازیگری از مراسم شو وست.
بن کمپبل دانشجوی بسیار باهوش M.I.T. بوستون تلاش می کند تا وارد هاروارد شده و در رشته طب تحصیل کند. او برای این کار نیاز به 300 هزار دلار دارد تا از پس مخارج چهار یا پنج سال تحصیل خود برآید. اما قادر به تهیه این مبلغ نیست، چون به خانواده ای فقیر از طبقه کارگر تعلق دارد. اما یک روز، آشنایی با میکی رزا پروفسور ریاضی نامتعارف، همه چیز را عوض می کند. رزا که از استعداد خارق العاده بن در زمینه اعداد آگاه شده، او را به گروهی مخفی و چهار نفره-جیل، چوی، کیانا و جیمی- متشکل از دیگر دانشجویان معرفی می کند. این گروه توسط رزا در حال آموزش دیدن هستند تا رموز متکی بر ریاضی بازی 21 را یاد گرفته و از بازی در قمارخانه پولی کلان به دست آورند. بن که در آرزوی رفتن به هاروارد است، برای به دست آوردن پول وارد این گروه می شود. بعد از یاد گرفتن رموز بازی و زبان اشاره خاص گروه، راهی لاس وگاس شده و در قمارخانه های مختلف بازی می کنند. آنها صدها هزار دلار به دست می آورند. بن در ابتدا فقط می خواهد تا هزینه لازم برای ورود به هاروارد را فراهم کند. اما همانگونه که همبازی اش جیل پیش بینی کرده بود، به زودی اسیر حرص و تکبر شده و می بازد. این واقعه رزا را به خشم می آورد و از او می خواهد تا پولی را که باخته، به وی بازگرداند. اما مشکل اصلی جای دیگری است. چون کول ویلیامز رئیس محافظان قمارخانه ها، که کینه ای شخصی از رزا دارد و سال هاست که در پی او می گردد، به رفتار بن شک کرده…
چرا باید دید؟
رابرت لوکتیچ متولد 1973 سیدنی است. مادرش ایتالیایی و پدرش صرب بودند. از کالج هنری معتبر ویکتوریا در ملبورن فارغ التحصیل شده است. از کودکی به فیلمسازی علاقه داشت و در 15 سالگی از جشنواره ATOM Film جایزه ای دریافت کرد. پس از نمایش اولین فیلم کوتاهش با نام Titsiana Booberini در جشنواره های مختلف، توجه هالیوود به وی جلب شد. حاصل این اتفاق ساخته شدن Legally Blonde در سال 2001 بود که بیش از 100 میلیون دلار در گیشه-در کنار دو نامزدی در مراسم گولدن گلاب- به دست آورد.
فیلم دوم او یک قرار ملاقات با تد همیلتون برنده شوید! نام داشت که کیت بازورث نقش اصلی آن را ایفا کرده بود. اما تماشاگران او را با فیلم سومش مادر زن هیولا با شرکت جنیفر لوپز و جین فاندا در سال 2005 بیشتر به یاد دارند. اما 21 آنها را شگفت زده خواهد کرد، چون با هر سه فیلم قبلی تفاوت های عمده دارد. اولاً در ژانری غیر از کمدی و عاشقانه است و دوم اینکه بر اساس داستان واقعی زندگی جف ما ساخته شده است. جنجال های پیرامونی نیز کم نداشته، از جمله اینکه MIT اجازه فیلمبرداری در محل واقعی را نداده و لوکتیج از دانشگاه بوستون استفاده کرده است.
21 با بودجه ای 35 میلیون دلاری ساخته شده و تا این لحظه دو برابر این مبلغ را به راحتی در گیشه آمریکا به دست آورده است. منتقدان نیز تقریباً برخوردی خوب با فیلم داشته اند، اما نمی توان منکر شد که لوکتیج با وجود در اختیار داشتن بازیگری چون اسپیسی که در نقش های منفی نیز خوب می درخشد، نتوانسته ریتم مناسبی به درام خود بدهد. کمتر تماشاگری است که نداند قمارخانه ها هرگز اجازه نمی دهند مشریان شان همیشه برنده شوند، آن هم مبالغ کلان و در واقع برنده واقعی همواره صاحبان کازینوها هسند. طبیعی است این آدم ها هر لحظه با مسلح کردن محل کسب خود به افراد خبره یا دستگاه های مدرن برای پاییدن مشتریان در صدد حراست از منافع خود هستند، و مشخص است بر سر کسی که بخواهد به مصاف شان برود چه خواهد آمد. با این حال 21 فیلمی در حد و اندازه های سه گانه اوشن نیست و نمی تواند حتی به فیلم های قدیمی این ژانر مانند قمارباز سین سیناتی هم نزدیک شود.
از طرف دیگر رابطه عاشقانه میان بن و جیل نیز چندان بسط داده نمی شود تا رنگی از هیجان به فیلم افزوده شود. لوکتیج هیجان را با نمایش شگردهای قماربازان گروه خلق می کند که به دلیل پیچیده نبودن شان خیلی زود از تک و تا می افتند. و در پایان فیلم عملاً به نمایش انتقام کول ویلیامز و میکی روزا تبدیل می شود و تماشاگر مانند بن چیزی گیرش نمی آید. در یک کلام برگردان وارفته لوکتیج از کتابی پر فروش درباره وقایع سودوم جدید بهترین وسیله برای منصرف کردن شما برای سفر به لاس وگاس است!
ژانر: درام.
در وگاس چه اتفاقی افتاد What Happens in Vegas
کارگردان: تام وون. فیلمنامه: دنا فاکس. موسیقی: کریستف بک. مدیر فیلمبرداری: متیو اف. لئونتی. تدوین: مت فرایدمن. طراح صحنه: استوارت ورتزل. بازیگران: کامرون دیاز[جوی مک نالی]، اشتون کاچر[جک فول]، کوئین لطیفه[دکترتویچل]، راب کوردری[جفری “هیتر” لویس]، لیک بل[تونی “تیپر” ساکسون]، تریت ویلیامز[جک فولر پدر]، میشله کروسیک[چانگ]، دنیس میلر[قاضی ووپر]، دنیس فارینا[ریچارد بنگر]، جیسون سودیکیس[میسون]، زیک گالیفیاناکیس[دیو]. 99 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: What Happens in Vegas.
جوی مک نالی کارگزار موفق بورس در شبی که قصد برگزاری جشن تولد دوست پسرش را دارد، از سوی او ترک می شود. همزمان جک فول جوان نیز که در کارگاه نجاری پدرش کار می کند، به خاطر تنبلی و از زیر کار در رفتن اخراج می شود. این دو نفر برای رهایی از دست ناراحتی به دامان الکل پناه می برند. آنها بعد از آشنایی تصادفی در یک بار، برای فراموش کردن همه چیز به سوی لاس وگاس به راه می افتند. اما فردای آن روز که از خواب بیدار می شوند، خود را زن و شوهر می یابند. با این تفاوت که شب گذشته، در بازی با ماشین جک پات برنده 3 میلیون دلار شده اند. بدیهی این زوج ناجور نمی توانند با هم کنار بیاند و بلافاصله به فکر طلاق می افتند. اما ازبد حادثه قاضی دادگاه که مردی معتقد به اصول و از جوانان سر به هوای امروزی متنفر است، تنها راه تصاحب این پول را شش ماه زندگی این زوج با یکدیگر اعلام می کند. در طول این شش ماه نیز باید مرتباً با دکتر تویچل در تماس باشند و اگر در ملاقات های خود کوتاهی کنند، پولی در کار نخواهد بود.
جوی که ناچار به آپارتمان جک نقل مکان کرده، خیلی زود رفتار سبکسرانه او را آزارنده یافته و در صدد یافتن راهی برای خلاصی از دست او و تصاحب همه 3 میلیون دلار برمی آید. جک نیز که قادر به تحمل شش ماه زندگی با جوی منظم و تمیز نیست، در فکر راه حلی مشابه است….
چرا باید دید؟
دومین فیلم هفته که در وگاس می گذرد، بر خلاف فیلم قبلی و بر خلاف داستان کلیشه ای اش می تواند لحظاتی خنده گذرا را بر لب های شما بنشاند. دو بازیگر جوان پسند هالیوود در کنار هم قرار گرفته اند تا جنگ ابدی میان مردها و زن ها را بار دیگر روی پرده نمایش دهند. مطابق معمول هم مرد شلخته و بی سر و سامان و زن منظم و موفق و مدیر است. پاداش این دو نفر در این مسابقه یک جایزه 3 میلیون دلاری است، اما در پایان مثل یک قصه پریان دوست داشتنی، دختر و پسر همدیگر را و عشق ر اکشف می کنند. دختر واقع بین تر می شود و مرد سر و سامانی به زندگی خود می دهد و مسئولیت پذیر می شود. یک کهن الگوی هنوز موفق و محبوب که 20 میلیون دلاری نصیب سرمایه گذران روی دومین فیلم بلند تام وون کرده است.
تام وون اسکاتلندی تبار که با ساخت فیلم های کوتاه و سپس تلویزیونی وارد دنیای فیلمسازی شده، پس از کارگردانی قسمت هایی از سریال موفق Cold Feet اولین فیلم بلند خود را با نام Starter for 10 در سال 2006 ساخت. یک کمدی عاشقانه که توانست موفقیت تجاری و هنری معقولی کسب کند. اما این بار، وون که از دانشگاه بریستول در رشته نمایش فارغ التحصیل شده و تجربه ای قابل اعتنا در شبکه 1 بی بی سی دارد، نتوانسته از آزمون منتقدان سخت گیر راحت بیرون بیاید. اکثراً آن را تقلیدی و خالی از بداعت ارزیابی کرده اند که فقط طرفداران دیاز و کاچر را به تماشای خود فرا خواهد خواند.
غم انگیز است دیدن به هچل افتادن وون بعد از Starter for 10 در یک کمدی عاشقانه معمولی هالیوودی که تنها لحظه واقعاً کمیکش-برای من- شنیدن دیالوگ های قاضی ووپر است. که آن هم به پای دیالوگ های قاضی در فیلم تازه چه خبر دکتر جون؟ نمی رسد!
ژانر: کمدی، عاشقانه.
محموله 200 Груз 200
نویسنده و کارگردان: الکسی بالابانوف. مدیر فیلمبرداری:الکساندر سیمونوف. تدوین: تاتیانا کوزمیچیووا. طراح صحنه: پاول پارخومنکو. بازیگران: آگنیا کوزنتسووا[آنگلیکا]، الکسی پولویان[سروان ژوروف]، لئونید گروموف[آرتم]، الکسی سربریاکوف[الکسی]، لئونید بیچووین[والرا]، ناتالیا آکیمووا[آنتونینا]، یوری استپانوف[میخائیل]، میخائیل اسکریابین[سونکا]. 89 دقیقه. محصول 2007 روسیه. نام دیگر: Gruz 200، Freight 200، Cargo 200. برنده جایزه بهترین کارگردانی و نامزد جایزه بزرگ بهترین فیلم از جشنواره گیخون، برنده جایزه KNF از جشنواره روتردام، نامزد جایزه بزرگ از جشنواره فیلم های روسی Sochi Open.
سال 1984، شوروی. اتومبیل آرتم استاد دانشگاه در رشته الحاد علمی هنگام بازگشت از خانه برادرش سروان میخائیل میان راه خراب می شود. آرتم پس از طی مسافتی به خانه ای رسیده و از ساکنان آنجا تقاضای کمک می کند. صاحب خانه الکسی که به کار فروش مشروب قاچاق اشتغال دارد، بعد از سپردن اتومبیل به کارگرش سونکا برای تعمیر، از آرتم می خواهد تا در باده پیمایی با او مشارکت کند. بعد از چند گیلاس بحث بر سر وجود خدا و روح میان آنها در می گیرد. همزمان والرا نامزد دختر سروان میخائیل که به یک دیسکو رفته، به همراه آنگلیکا-دختر سرپرست حزب در منطقه- از آنجا خارج و برای خرید مشروب به مزرعه الکسی می روند. در این میان آرتم بعد از تعمیر اتومبیل اش از نزد الکسی خارج و برای خوابیدن به منزل برادرش بازمی گردد. والرا در خانه الکسی مشروب خورده و از حال می رود. مرد سادیستی نیز که در اطراف خانه می پلکد، بعد از کشتن سونکا آنگلیکا را اسیر کرده و به خانه نزد مادر الکلی اش می برد. خیلی زود مشخص می شود که او سروان پلیس ژوروف است و از قدرت خود برای ارضای امیال حیوانی خود سو استفاده می کند. آنگلیکا از ژوروف می خواهد تا رهایش کند، چون به زودی نامزدش از افغانستان بازگشته و در صورت خبردار شدن از ماجرا دست به انتقام خواهد زد. اما همزمان سروان میخائیل به فرودگاه رفته تا محموله ای از اجساد سربازان را تحویل بگیرد. محموله ای که شماره 200 به آنها داده شده و این بار یکی از اجساد متعلق به نامزد آنگلیکاست….
چرا باید دید؟
الکسی اوکتیابرینوویچ بالابانوف متولد 1959 سوردلوفسک[یکاترینبورگ فعلی]شوروی سابق، از فیلمسازان محبوب روسیه است. غربی ها او را با فیلم جنایی برادر در 1997 کشف کردند و بعدها با رغبت به تماشای قسمت دوم همین فیلم[یکی از پرفرش ترین فیملهای تاریخ سینمای روسیه] نشستند که سرگئی بودروف جونیور فقید در هر دو فیلم نقش اصلی را بازی می کرد. بالابانوف فیلمسازی را 1989 با فیلم یگور و ناستیا آغاز کرده و غیر از دو فیلم فوق، آثار موفقی مانند Of Freaks and Men، جنگ و درد نمی آورد را در کارنامه اش دارد که در جشنواره های بین المللی فراوانی به نمایش درآمده و جوایزی هم به دست آورده اند. محموله 200 آخرین فیلم اوست که بر اساس ماجرای قتل های ویتبسک در 1984 ساخته شده و در روسیه توانسته بیش از 3 و نیم میلیون روبل در گیشه به دست آورد.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی موج ساخت فیلم هایی علیه هر آنچه در گذشته وجود داشت، به راه افتاد. دیگر فیلمسازان غربی نبودند که در رد اردوگاه کمونیسم فیلم می ساختند، بلکه کسانی این کار را می کردند که دهه ها درون این سیستم زیسته و به زیر و بم آن آشنا بودند. اما پشت پرده آهنین خیلی زودتر از آنچه تصور می شود جذابیت خود را برای تماشاگران از دست داد. با این حال هنوز فیلم هایی درباره فضا، شرایط و وقایع آن دوران ساخته می شود. هنوز تسویه حساب ادامه دارد و بالابانوف نیز در قالب فیلمی خشن و تکان دهنده به سراغ آخرین روزهای حکومت کمونیستی رفته است.
مطابق معمول این فیلم ها نیز در کنار حادثه پردازی و نمایش رفتار سادیستی پلیسی که دچار ناتوانی جنسی است-تمثیلی ساده از نازایی سیستم قبلی-بحث هایی در رد بینش ماتریالیستی، تناقض های حل نشدنی مانند وجود روح و خدا و… دارد که در دهان شخصیت ها قرار داده است. حتی با انتخاب شغلی مانند استاد مطالعات الحادی برای آرتم جنبه ای رو و آشکار به آن بخشیده است. بالابانوف با محموله 200[نام رمزی که روی اجساد سربازان کشته شده در افغانستان گذاشته شده بود] از سبک و سیاق مردم پسند فیلم های برادر دور افتاده و به سوی کمدی سیاه و خشونت آمیزی روی آورده که در برخی لحظات در انتقال فضای آن دوران بسیار کوبنده عمل می کند. ممکن است با دیدن فیلم و مخصوصاً خانه سروان ژوروف به یاد کشتار با اره برقی در تگزاس بیفتید، پس اگر نازک نارنجی یا دارای قلبی ضعیف هستید، دیدن فیلم را نوصیه نمی کنم. فیلم فاقد موسیقی اریژینال است و از ترانه های مشهور روسی در همه جای فیلم به شکل انتخابی، استفاده شده است.
ژانر: درام، مهیج.
پیشخدمت Waitress
نویسنده و کارگردان: آدرین شلی. موسیقی: اندرو هولاندر. مدیر فیلمبرداری: متیو ایروینگ. تدوین: آنت دیوی. طراح صحنه: رمزی ایوری. بازیگران: کری راسل[جنا]، ناتان فیلون[دکتر پوماتر]، چریل هینز[بکی]، آدرین شلی[داون]، لو تمپل[کال]، ادی جمیسون[اوگی]، جرمی سیستو[ارل]، اندی گریفیث[جو]. 108 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. برنده جایزه بهترین گروه بازیگری و نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن.ادرین شلی از مراسم Chlotrudis، نامزد جایزه انسانیت، نامزد جایزه بهترین فیلمنامه از مراسم روحیه مستقل، برنده جایزه تماشاگران و بهترین بازیگر مرد/ناتان فیلون از جشنواره نیوپورت بیچ، برنده جایزه بهترین فیلم داستانی از جشنواره ساراسوتا، برنده جایزه وایات از مراسم انجمن منتقدان ساوت وسترن.
جنا در یک کافه به کار پیشخدمتی و پختن شیرینی اشتغال دارد. او از زندگی با ارل راضی نیست و زمانی که می فهمد حامله شده، این نارضایتی بیشتر اوج می گیرد. او خواهان حفظ کودک است، اما قادر به ادامه زندگی با ارل نیست. چون رفتار ارل روز به روز خشن تر و عاری از ظرافت می شود. جنا برای کنترل دوران بارداری خود به سراغ دکتر همیشگی خود می رود، اما در آنجا با مرد جوان و خوش سیمایی که خود را دکتر پوماتر می نامند، روبرو می شود. پذیرش یک دکتر مرد ابتدا اندکی سخت است، اما خیلی زود به وی عادت کرده و هر دو نفر شیفته هم می شوند. اما مشکل دیگری نیز وجود دارد و آن متاهل بودن دکتر پوماتر نیز هست. این عشق ناممکن به زودی دامنه دار شده و با بزرگ تر شدن شکم جنا آن دو نزدیک تر می شوند. چون پوماتر بر خلاف ارل رفتاری بسیار صمیمی و محبت آمیز با جنا دارد. سرانجام روز زایمان فرا می رسد. جنا کودکش را به دنیا می آورد و این واقعه به او قدرت می دهد تا ارل و دکتر پوماتر را ترک کرده و به سراغ زندگی و شغل محبوبش برود…
چرا باید دید؟
تلخ است سخن گفتن از آخرین ساخته فیلمساز مستعدی که مدتی پیش به قتل رسید. آدرین شلی متولد 1966 که در پی سرقت از آپارتمانش در اول نوامبر 2006 کشته شد. بازیگر، نویسنده و کارگردانی است که کامل ترین اثرش بعد از مرگ وی اکران شد. آدرین تباری روس و یهودی داشت. نام اصلی اش آدرین لوین و زاده کوئینز نیویورک بود. از 10 سالگی وارد دنیای نمایش شد و خیلی زود توانست جایی برای خود دست و پا کند. بعدها در دانشگاه بوستون به تحصیل در رشته تهیه کنندگی پرداخت، اما آن را نیمه کاره رها کرد. با بازی در نقش های کوچک در فیلم های هال هارتلی[حقیقت باورنکردنی و اعتماد] شروع به بازیگری نمود. در فیلم ها و سریال های متعددی بازی کرد و از 1994 با ساختن فیلم کوتاه اسطوره محلی کارگردانی و نویسندگی را نیز آغاز نمود. اولین فیلم بلندش را با نام Sudden Manhattan در 1997 ساخت. یک کمدی که خود نقش اصلی آن را ایفا می کرد. فیلم با موفقیت نسبی روبرو شد، اما من ترا آنجا خواهم برد در 1999 اولین جوایز را نصیب او کرد. این فیلم نیز یک کمدی عاشقانه بود و با وجود توفیق در این رشته میان این فیلم و سومین و آخرین فیلمش فاصله زمانی 8 ساله ای پدید آمد.
پیشخدمت فیلمی کاملاً زنانه است. به معنای خوب آن البته، که توسط یک زن ساخته شده و حول محور روابط ناموفق زناشویی می چرخد. جنا از زندگی خود با ارل خسته شده، رفتار ارل را تحمل می کند و اتفاق هایی بزرگ و کوچک سبب می شود تا شهامت لازم را برای ترک او به دست آورد. در واقع تولد کودک، زایش دوباره جنا نیز هست. او با به دست آوردن حس و قدرت مادری به رویای خود نیز-راه انداختن کسب و کاری برای خود بر اساس توانایی کم نظیرش در پختن شیرینی-جامه عمل می پوشاند. البته در پایان به هر دو مرد زندگیش نه می گوید و در آخرین پلان های فیلم او را می بینید که دست در دست دختر کوچکش شاد و سرخوش در جاده ای دور می شوند[یعنی تایید ضمنی نوعی زندگی بدون مردها که این روزها در حال رواج یافتن است و خانم ها بچه دار شدن بدون زندگی در کنار پدر بچه را ترجیح می دهند!].
جدا از دیدگاه افراطی پایانی فیلم، تماشای دیدن این کمدی عاشقانه را درباره زندگی آدم های طبقه متوسط آمریکایی- که از رویاپردازی خاص آن نیز عاری نیست- در قالب بلوغ روحی یک زن را توصیه می کنم. یک مثل آب برای شکلات آمریکایی در ستایش لذت پختن شیرینی و آشپزخانه به عنوان مکانی رهایی بخش!
ژانر: کمدی، درام، عاشقانه.
تنهایی La Soledad
کارگردان: خائیمه روزالس. فیلمنامه: خائیمه روزالس، انریک روفاس. مدیر فیلمبرداری: اسکار دوران. تدوین: مارتینز سوسا. طراح صحنه: ایون آرتکس. بازیگران: سونیا آلمارکا[آدلا]، پترا مارتینز[آنتونیا]، میریام کورئا[اینس]، نوریا منسیا[نیوس]، ماریا بازان[هلنا]، یسوس کارسیو[مانولو]، لویس ویلانیوا[کارلوس]، لویس برمخو[آلبرتو]، خوآن مارگالو[کشیش]، خوزه لویس توریخو[کشیش]، کارمن گوتیه رز[میریام]. 128 دقیقه. محصول 2007 اسپانیا. نام دیگر: Solitary Fragments. برنده جایزه بهترین کارگردانی و نامزد جایزه بهترین تدوین-بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اصیل زا مراسم انجمن منتقدان سینمیا اسپانیا، برنده جایزه بهترین فیلم از مراسم فتوگراماش د پلاتا، برنده جایزه بهترین کارگردانی-بهترین فیلم و بهترین بازیگر تازه کار.خوزه لوئیس توریخو از مراسم گویا، برنده جایزه بهترین فیلم از مراسم سنت خورد، برنده جایزه بهترین بازیگر زن/پترا مارتینز و بهترین بازیگر زن تازه کار/سونیا آلمارکا از اتحادیه بازیگران اسپانیولی.
آدلا از پدرو جدا شده و زندگی خالی و بی تحرکی را در شهرستان با بزرگ کردن کودکش میگوئلتو مراقبت از پدرش خوآن و کار در یک اداره می گذراند. سرانجام تصمیم می گیرد در جستجوی زندگی بهتر به مادرید نقل مکان کند. او به آپارتمان اینس و کارلوس اثاث کشی کرده و شغلی نیز پیدا می کند. اما زمانی که نشانه هایی از بهتر شدن زندگی اش ظاهر می شود، بمبی در اتوبوس شهری که او به همراه میگوئلتو سوار آن شده منفجر می شود.
آنتونیا بیوه یک مغازه خواربارفروشی خریده و با مانولا آشنا شده است. او مادر اینس-همخانه آدلا-، نیوس و هلنا است. نیوس غده ای سرطانی دارد و هلنا نیز قصد خرید خانه ای دیگر کرده و مادر را برای گرفتن پول تحت فشار گذاشته است. آنتونیا بعد از عمل جراحی موفقیت آمیز اینس، تصمیم به زندگی با مانولا گرفته و تصمیم به فروش آپارتمان خود را می گیرد. اما این تصمیم راه را برای بروز تنش در میان خانواده باز می کند…
چرا باید دید؟
خائیمه روزالس متولد 1970 بارسلونای اسپانیاست. سه سالی را در مرکز مطالعات سینمایی کوبا تحصیل کرده و سپس به مدرسه سینما و تلویزیون استرالیا رفته است. فیلم های کوتاه موفق زیادی در کارنامه اش دارد و با اولین فیلم بلندش ساعت های یک روز/Las horas del día موفق به دریافت جایزه فیپرشی از جشنواره کن شده است.
تنهایی دومین فیلم بلند روزالس است که خود را تحت تاثیر بروسون و ازو می داند و از نماهای ثابت و نمایش حوادث روزمره زندگی در فیلم هایش استفاده می کند. ظاهراً از دهه 1970 موجی به راه افتاد تا در برابر تلاش سینماگران دهه های گذشته برای حدف دقایق ملال آور زندگی و رسیدن به چیزی که تا آن روز سینما نامیده می شد، مقاومت کرده و برای کشف سکون و یکنواختی و ریتم ایستای زندگی عادی اقدام کنند. نتیجه را می دانید: به اوج رسیدن فیلمسازانی چون تارکوفسکی و بعضی ها که دیدگاه فلسفی خاص خود را داشتند و نمونه های متاخرتر و وطنی آن چون کیارستمی و پناهی که مبلغ نوعی مینی مالیسم محسوب می شوند. شخصاً با این گونه فیلم های مخالفتی ندارم، اما فکر می کنم افراط در نمایش دقایق خسته کننده زندگی در دراز مدت سبب دوری تماشاگر از سینما خواهد شد.
روزالس برای پرهیز این واقعه دست به تجربه ای متفاوت زده و آن تقسیم پرده به دو قسمت و گاه نمایش یک واقعه از زوایای گوناگون کرده است. کاری مانند ناپلئون ابل گانس ولی بار هدفی متفاوت که قصد آن نمایش عظمت و گستردگی یک واقعه نیست. بلکه نمایش تنهایی و دور بودن آدم ها از یکدیگر است. هیچ کدام از نیمه های تصویر در جای منطقی خود نیستند. جهت نگاه یا ورود و خروج آدم ها از کادر مخالف با نیمه دیگر است و همین امر بر با هم ولی جدا بودن اشخاص داخل کادر بیشتر صحه می گذارد. خلا عاطفی و همه جانبه ای که این آدم ها در آن دست و پا می زنند، در کمتر دقایقی شکسته می شود. روایت فصل بندی شده[چهار فصل و یک موخره] روزالس در کنار قصه دو پاره آن[ماجرای آدلا و زندگی دختران آنتونیا که فقط به واسطه همخانه بودن اینس و آدلا به هم وصل می شود] نیز بر این بیگانگی بیشتر تاکید می کند. همه به نوعی اسیر حرص، خودخواهی، علائق، نفرت ها و رنج های خویشند. با همند، اما تنهایی غریبی آنها را احاطه کرده است. حتی مادرید نیز شهری خلوت و غریب تصویر می شود که انفجار بمبی در اتوبوس نیز نمی تواند سبب ازدحام شود!
با این حال تنش در همین زندگی های منفرد نیز هست، چون از احساسات ساختگی و بلندپروازی های بیهوده تهی نیست. پرداخت نامتعارف روزالس را در فیلم قبلی اش شاهد بودیم. روایتی کاملاً غیر معمول از زندگی یک قاتل سریالی که این بار در قالب دو داستان موازی از زندگی امروزی انسان مدرن به اوج رسیده است. اما طولانی بودن زمان نمایش آن می تواند اندکی در فراری دادن تماشاگر موثر باشد. اگر شیفته این نوع سینما هستید، تنهایی همه چیز دارد. در غیر این صورت نیز توصیه می کنم برای آشنایی با یکی از تازه نفس ترین کارگردان های اسپانیا و یکی از متفاوت ترین شان، فرصت را غنیمت بدانید!
ژانر: درام.
کمپانی جنگ War, Inc.
کارگردان: جاشوا سفتل. فیلمنامه: مارک لینر، جرمی پیکسر، جان کیوزاک. موسیقی: دیوید رابینز. مدیر فیلمبرداری: زوران پوپوویچ. تدوین: مایکل برنبائوم. طراح صحنه: میلیین کرکا کالیاکوویچ. بازیگران: جان کیوزاک[برند هاوزر]، جوآن کیوزاک[مارشا دیلون]، ماریزا تومی[ناتالی هگلهوزن]، هیلاری داف[یونیکا بیبی یا]، بن کینگزلی[واکن]، دان آیکروید[معاون رئیس جمهور]، ند بلامی[زوبله/اوک یو فی تاکنوفمینی]، ولیزار بینف[تاجر آلمانی]، شیرلی برنر[همسر هاوزر]، بن کراس[مدوزا هیر]، سرگئی تریفونویچ[اوک می فی تاکنوفمینی]، داگ دیرث[جئوف]، لیوبومیر نیکوف[عمر شریف]. 107 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: Brand Hauser: Stuff Happens.
برند هاوزر مامور سابق سیا و آدم کش حرفه ای فعلی پس از انجام ماموریتی موفق آمیز توسط معاون سابق رئیس جمهور و مدیریت شرکتی بزرگ در حال حاضر، برای کشتن عمر شریف-مردی که در جریان انتقال نفت به آمریکا دخالت کرده- به تراکستان فرستاده می شود. برند هاوزر که در پوشش مسئول برگزاری یک نمایشگاه تجاری بین المللی وارد تراکستان شده به زودی خود را در معرکه غریبی می بیند. ابتدا با خبرنگاری دست چپی به نام ناتالی هگلهوزن آشنا و خود را شیفته وی می یابد و از سوی دیگر به توصیه معاونش مارشا دیلون باید برای رونق نمایشگاه ترتیب ازدواج یونیکا بیبی یا ستاره مشهور پاپ تراکستان در روز افتتاح بدهد. هاوزر که پول هنگفتی برای کشتن عمر شریف دریافت کرده، برای اولین بار در زندگیش دچار لرزش دست شده و قادر به انجام ماموریت نیست. این وضعیت با یادآوری روزهای تلخ گذشته و ماجرای کشته شدن همسر و ناپدید شدن دخترش تشدید می شود. اما همه چیز با درک این که چه کسی در پشت پرده همه این ماجراها قرار دارد، پیچیده تر خواهد شود. چون سرنخ ها در دست واکن مربی سابقش در سیا است، کسی که او می پنداشت سال ها قبل او را به خاطر انتقام خانواده اش به قتل رسانده است…
چرا باید دید؟
جاشوا سفتل نیویورکی و 40 ساله است. در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکا فیلم ساخته، در 22 سالگی اولین جایزه امی خود را برای مستند گمشده و پیدا شده-درباره کودکان یتیم رومانیایی- نامزد شده که آن را با 2000 دلار ساخته بود. اما نمایش آن هزاران دلار اعانه برای یتیم های رومانی فراهم کرد و بسیاری از آنان خانواده هایی تازه یافتند. فیلم های بعدی او مانند جنگجوی پیر و Taking on the Kennedys از سوی مجله تایم به عنوان بهترین فیلم های سال انتخاب شدند. اولین فیلم داستانی اش Breaking the Mold: The Kee Malesky Story را برای تلویزیون ساخته و کمپانی جنگ اولین فیلم بلند سینمای اوست که مانند فیلم پیشین در ژانر کمدی قرار دارد.
البته این بار یک کمدی سیاسی واقعاً سیاه که به نقد رفتار و سیاست خارجی دولت آمریکا می پردازد. سفتل دولت را در قالب شرکتی بزرگ تصویر کرده که توسط آدم هایی سودجو اداره می شود که هیچ هدفی غیر از کسب پول ندارند. حتی جنگ نیز برای آنها یک تجارت و راهی برای دست یافتن به انحصار است. اما سفتل به اینها قانع نیست، او با ژانر و خرده فرهنگ عامیانه و موسیقی پاپ کشورش نیز شوخی می کند. از ایده گفت و گوی های هاوزر با روبات داخل وسایل نقلیه اش که جدا از راهنمایی های فنی یا یافتن نشانی ها حکم روان درمانگر او را نیز دارد یا هیلاری داف که آوازهایی به شدت ابلهانه را در هیبت یک ستاره پاپ[تصویری که مطابق رفتار صحنه ای خود اوست] اجرا می کند یا شوخی با ژانر که باید همین ستاره پاپ دختر گمشده هاوزر از کار دربیاید و چیزهای دیگر مانند نوشیدن سس تند به جای مشروب توسط هاوزر و….
و از همه جالب تر اینکه تراکستانی که تصویر می شود با وقایع عراق و افغانستان بی شباهت نیست و فیلمنامه بر اساس مقاله “بغداد سال صفر” نائومی کلاین نوشته شده است. اینکه چگونه می شود از یک مقاله تحقیقی یک کمدی سیاه در آورد، بهتر است آن راخودتان با تماشای فیلم کشف کنید!
فیلم با بودجه ای 10 میلیون دلاری ساخته شده و به نظر نمی رسد که باعث سرشکستگی تولید کنندگان خود شود، هر چند آمریکایی ها این نوع نگاه به خود را چندان هم نمی پسندند!
ژانر: اکشن، کمدی، جنایی، درام، مهیج.
سکس و مرگ 101 Sex and Death 101
نویسنده و کارگردان: دانیل واترز. موسیقی: رالف کنت. مدیر فیلمبرداری: درین اوکادا. تدوین: ترودی شیپ. طراح صحنه: جان لارنا. بازیگران: سایمون ببکر[رادریک بلنک]، وینونا رایدر[جیلیان د ری/نل دث]، لزلی بیب[میراندا]، میندی کوهن[تریکسی]، جولی باون[فیونا]، فرانسیس فیشر[هوپ هارتول]، تنک ساد[بتا]، پاتون ازوالت[فرد]، دش میهاک[لستر]، نیل فلین[زیک]، تام بیشاپس[ملکوم]، کورین رایلی[لیزی]، سوفیا مانک[سینتیا رز]، مارشال بل[ویکتور رز]، راب بندیکت[باب]، ناتاشیا مالث[بمبی]، پولیانا مک اینتاش[تامپر]، ایندیرا وارما[دیوون سرور]، سیندی پینکت[مادر رادریک]، جسیکا کیپر[کارلوتا والدز]. 100 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. برنده جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره سیاتل.
رادریک بلنک مردی خوش تیپ و موفق است تا اینکه ایمیلی حاوی 101 نام دریافت می کند. این نام ها همگی به زن ها تعلق دارند. اسامی آغاز لیست آشنا هستند، یعنی به خانم هایی تعلق دارند که رادریک در گذشته با آنها رابطه سکسی داشته است. این فهرست ابتدا توجه رادریک را جلب نمی کند، اما ملاقاتش با سه مرد مرموز-آلفا، بتا و فرد- که پرده از ماهیت لیست 101 نفری برمی دارند زندگی او را زیر و رو می کند. آنها به رادریک می گویند که قبل از مرگش با تمام این اسامی سکس خواهد داشت و زمانی که به رقم 101 برسد، مرگ نیز به سراغ وی خواهد آمد. رادریک ابتدا این واقعه را شوخی می پندارد، چون با کمتر از یک پنجم اسامی برخورد و سکس داشته است. اما خیلی زود کار و زندگی رادریک مختل شده و همه چیز دست به دست هم می دهند تا به رقم 101 نزدیک شود. همزمان زنی ملقب به نل دث دست به شکار مردها و کشتن شان کرده در شهر وحشت آفریده است. و زمانی که پلیس سرانجام موفق می شود هویت اصلی او-جیلیان د ری- را کشف کند، رادریک نیز این نام در انتهای لیست خود می یابد….
چرا باید دید؟
دانیل بروس واترز 46 ساله است. اهل کلیولنداوهایو در 1989 با فیلم Heathers ورودی چشمگیر را به عالم سینما به عنوان فیلمنامه نویس تجربه کرد. یک کمدی جنایی عاشقانه و رازآمیز که برای وینونا رایدر نیز به عنوان تجربه ای موفق در کارنامه بازیگری اش ثبت شد. کارهای بعدی او در مقام سناریونویس مانند ماجراهای فور فیرلین، هادسن هاوک، بازگشت بتمن و مرد ویرانگر نیز بر شهرت و اعتبار واترز افزود، اما وقتی در سال 2001 روی صندلی کارگردانی نشست تا Happy Campers را بسازد بخت از او برگشت. فیلم یک کمدی معمولی بود که در گیشه نیز نتوانست موفقیت چندانی کسب کند. شاید از همین رو است که میان ان و فیلم فعلی 6 سالی فاصله افتاد.
سکس و مرگ 101 یک کمدی کم و بیش سیاه است، با رگه هایی از فانتزی که می تواند آبی بر اتش خیال پردازی های سکسی مردها باشد. رادریک که بعد از مدتی کوتاه شیفته این لیست شده و اتفاق هایی زشت و زیبا-جذاب ترین شان ملاقات با سینتیا رز سکسی و نحوه همخوابگی اش با ده ها دختر باکره در پی یک تصادف جاده ای است- برایش می افتد، در پایان از ترس رسیدن به انتهای لیست خود را در خانه زندانی می کند.
پایان قابل حدس فیلم نیز با وجود کلیشه ای بودنش-یعنی عاشق شدن جیلیان و رادریک زنباره-پذیرفتنی است. چون قواعد ژانر چنین چیزی را طلب می کند. انتخاب بازیگران یکی از نکات برجسته فیلم است و وینونا رایدر در نقش زن مرگباری که باعث می شود قربانیانش خود را در جرائم جنسی علیه زنان مقصر بیابند، فوق العاده است. با این حال فیلم نتوانسته آن چنان که باید و شاید منتقدان و تماشاگران آمریکایی را راضی کند.
فیلم با بودجه اندک 5 میلیون دلار ساخته شده و با وجود اینکه به پای جذابیت فیلم های پیشین والترز نمی رسد، بدون شک به رقمی فراتر از این دست خواهد یافت. پس جای نگرانی نیست. شما هم اگر مدتی است شاهد اتفاق های کمدی سکسی بانمک در زندگی خودتان نبوده اید، سعی کنید یک لیست برای خودتان دست و پا کنید!
ژانر: کمدی، درام.