اگر چه این تصور که روزی بجای عوضعلی کردان باشم تصوری دردناک و خجالت آور است، اما درچند روز گذشته در خانه، خیابان، اتوبوس و حتی درخواب فکر می کردم که اگر بجای .ی بودم چه می کردم؟
ابتدا بهترین کار را استعفا دیدم. اینکه استعفا بدهم ودیگر هیچوقت از کنار وزارت کشورو صدا و سیما و دانشگاهی که با مدرک جعلی به دانشجویان درس می دادم عبور نکنم.
بعد فکر کردم چگونه می توانم هر روز از خواب بیدار شوم وبا همسر و فرزندانم رودر رو شوم؟ افرادی که در تمام این سالها برایشان موعظه کرده ام و از اخلاق و اسلام گفته ام. با آنها به نماز جمعه و تظاهرات رفته ام. برایشان از ضرورت حفظ نظام و مناقب رای دادن به آقای احمدی نژاد و امثال این سخنرانی کرده ام. بنابراین
فکر کردم که بعد از استعفا ازمقامی که جان و مال مردم در دستهایم بود دیگر هیچوقت به خانه برنگردم و یک دفعه غیبم بزند. یک جایی بروم که نه همسایه ها باشند و نه کسبه محل. جایی که کسی مرا نشناسد. نه مسجدی ها ونه هیئتی ها ونه اعضای فامیل. ریشهایم را بتراشم یک عینک آفتابی بزنم، موبایلهایم را سر به نیست کنم ودر یک شهر دور افتاده ای پنهان شوم. جایی که هیچ کس نداند من همان کسی هستم که مدرک دکتری دانشگاه آکسفورد را جعل کردم، دانشگاه نرفته خود را لیسانس و فوق لیسانس جا زدم. وبا آن مدرک پولهای زیادی از بیت المال به جیب زدم.
بعد فکر کردم اگر یکی از دانشجویان و یا کارمندان وزارت کشور و یا دیگر جاهایی که من کار کرده ام اهل این شهر باشد و اتفاقی مرا بشناسد و به در وهمسایه ها بگوید که این همان وزیر کشور قلابی است چه اتفاقی برای من خواهد افتاد؟ اصلا ممکن است با داس و بیل به جانم بیافتند و تکه تکه ام کنند.
در تمام این روزها به گزینه های مختلفی که اگر بجای وزیر کشور بودم فکر کردم. به اینکه اگر یک انسان شجاع درقوه قضاییه پیدا بشود ومرا به زندان بیاندازد چگونه از دست زندانیهایی فرار کنم که چه بسا من و امثال من را عامل بدبختی خود می دانند. اگر مرا حتی به سلولشان هم راه ندهند به کجا پناه ببرم؟ همانهایی که چون مثل من وزیر و معاون نبودند با جرمی مشابه من آفتابه به گردنشان انداختند و در شهر گرداندنشان. روزها گشته و تشنه در سوله ها ماندند و بعضی از آنها را هم از جراثقال آویزان کردند. همانهایی که شاید تنها به اندازه من زرنگ نبودند و بلد نبودند که چگونه ریش بگذارندو تسبیح بیاندازند و خود را ولایتی نشان بدهند.
بعد فکرکردم که شاید اگر بجای آقای عوضعلی کردان بودم بجای دربدری و زندان می رفتم مقابل بیت رهبری بست می نشستم وبه انتظار شفاعت و مراتب ارادت خودم را اعلام می کردم تا شاید گشایشی باشد.
به همه گزینه ها فکر کردم که امکان دارد آقای کردان بدان مبادرت نماید. اما دو گزینه بود که مطمئن بودم جناب وزیر کشورهیچگاه برنخواهد گزید. ایشان از غصه نه سکته خواهد کرد و نه خودکشی. چرا خودکشی یا سکته کند وقتی که هنوز جناب آقای رئیس جمهورتمام عیار از ایشان حمایت می کندو از آن طرف شعار مبارزه با فساد را هم می دهد. چرا استعفا بهم در زمانیکه می توان با تظاهر به دینداری به هر ثروت و قدرتی دست یافت. بله جناب وزیر استعفا نمیدهد چرا که خوب می داند با اتصال به حلقه های قدرت و تظاهر به اطاعت از ولایت فقیه و دست بوسی می توان از هرگونه امکاناتی برخودار شد و در پناه چتر امنیتی هر عمل نامشروعی را انجام داد وبه مردمی که هرکدام به یک نوعی برای رسیدن به آزادی از خود مایه گذاشته اند خندید. جناب وزیر چرا استعفا بدهد درزمانیکه افراد می توانند با تکیه بر مقام خود دختری را به اتاق معاونت دانشجویی ببرند وبا یک صیغه نامه جعلی آزاد شوند؟ ودر عوض دانشجویان افشا کننده به زندان بیافتند و دست آخر از تحصیل محروم شوند. چرا استعفا بدهد وقتی مسئول نیروی انتظامی با 6 دختر عریان نماز جماعت می خواند و راست راست راه می رود و طلبکار مردم می شود؟
براستی درچه زمانه پر آشوبی هستیم، زمانه ای که امام زمان هم مصادره آقایان می شود وهاله نور سرقفلی رئیس جمهور می گردد و مصافحه با برخی تبرک و شفاء! در مقابل، مرجع تقلیدی مانند آیت الله منتظری که به اعدام هزاران نفر اعتراض می کند و قدرت او را شیفته نمی کند سالها حصر میشود… کاظمینی بروجردی که دین را از سیاست جدا می داند مورد شکنجه قرار می گیرد و عبدالله نوری که سر در مقابل ظلم و بی عدالتی سر پایین نمی آورد تهدید به مرگ می شود.
چه زمانه پر آشوبی است زمانه ای که فردی مانند عوضعلی کردان وزیر کشورمان هست و ما در خانه هایمان نشسته ایم و فقط نگاه می کنیم. کاش می توانستیم در یک خانه تکانی اساسی آقای کردان و امثال ایشان را به زباله دانی تاریخ روانه می کردیم.