اگر جای کردان بودم

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

اگر چه‎ ‎این تصور که روزی بجای عوضعلی کردان باشم تصوری دردناک و خجالت آور است، اما درچند روز ‏گذشته در خانه، خیابان، اتوبوس و حتی درخواب فکر می کردم که اگر بجای .ی بودم چه می کردم؟‏

ابتدا بهترین کار را استعفا دیدم. اینکه استعفا بدهم ودیگر هیچوقت از کنار وزارت کشورو صدا و سیما و ‏دانشگاهی که با مدرک جعلی به دانشجویان درس می دادم عبور نکنم. ‏

بعد فکر کردم چگونه می توانم هر روز از خواب بیدار شوم وبا همسر و فرزندانم رودر رو شوم؟ افرادی که در ‏تمام این سالها برایشان موعظه کرده ام و از اخلاق و اسلام گفته ام. با آنها به نماز جمعه و تظاهرات رفته ام. ‏برایشان از ضرورت حفظ نظام و مناقب رای دادن به آقای احمدی نژاد و امثال این سخنرانی کرده ام. بنابراین

فکر کردم که بعد از استعفا ازمقامی که جان و مال مردم در دستهایم بود دیگر هیچوقت به خانه برنگردم و یک ‏دفعه غیبم بزند. یک جایی بروم که نه همسایه ها باشند و نه کسبه محل. جایی که کسی مرا نشناسد. نه مسجدی ها ‏ونه هیئتی ها ونه اعضای فامیل. ریشهایم را بتراشم یک عینک آفتابی بزنم، موبایلهایم را سر به نیست کنم ودر ‏یک شهر دور افتاده ای پنهان شوم. جایی که هیچ کس نداند من همان کسی هستم که مدرک دکتری دانشگاه ‏آکسفورد را جعل کردم، دانشگاه نرفته خود را لیسانس و فوق لیسانس جا زدم. وبا آن مدرک پولهای زیادی از بیت ‏المال به جیب زدم. ‏

بعد‎ ‎فکر کردم اگر یکی از دانشجویان و یا کارمندان وزارت کشور و یا دیگر جاهایی که من کار کرده ام اهل این ‏شهر باشد و اتفاقی مرا بشناسد و به در وهمسایه ها بگوید که این همان وزیر کشور قلابی است چه اتفاقی برای من ‏خواهد افتاد؟ اصلا ممکن است با داس و بیل به جانم بیافتند و تکه تکه ام کنند.‏

‏ در تمام این روزها به گزینه های مختلفی که اگر بجای وزیر کشور بودم فکر کردم. به اینکه اگر یک انسان شجاع ‏درقوه قضاییه پیدا بشود ومرا به زندان بیاندازد چگونه از دست زندانیهایی فرار کنم که چه بسا من و امثال من را ‏عامل بدبختی خود می دانند. اگر مرا حتی به سلولشان هم راه ندهند به کجا پناه ببرم؟ همانهایی که چون مثل من ‏وزیر و معاون نبودند با جرمی مشابه من آفتابه به گردنشان انداختند و در شهر گرداندنشان. روزها گشته و تشنه ‏در سوله ها ماندند و بعضی از آنها را هم از جراثقال آویزان کردند. همانهایی که شاید تنها به اندازه من زرنگ ‏نبودند و بلد نبودند که چگونه ریش بگذارندو تسبیح بیاندازند و خود را ولایتی نشان بدهند.‏

بعد فکرکردم که شاید اگر بجای آقای عوضعلی کردان بودم بجای دربدری و زندان می رفتم مقابل بیت رهبری ‏بست می نشستم وبه انتظار شفاعت و مراتب ارادت خودم را اعلام می کردم تا شاید گشایشی باشد.‏

به همه گزینه ها فکر کردم که امکان دارد آقای کردان بدان مبادرت نماید. اما دو گزینه بود که مطمئن بودم جناب ‏وزیر کشورهیچگاه برنخواهد گزید. ایشان از غصه نه سکته خواهد کرد و نه خودکشی. چرا خودکشی یا سکته کند ‏وقتی که هنوز جناب آقای رئیس جمهورتمام عیار از ایشان حمایت می کندو از آن طرف شعار مبارزه با فساد را ‏هم می دهد. چرا استعفا بهم در زمانیکه می توان با تظاهر به دینداری به هر ثروت و قدرتی دست یافت. بله جناب ‏وزیر استعفا نمیدهد چرا که خوب می داند با اتصال به حلقه های قدرت و تظاهر به اطاعت از ولایت فقیه و ‏دست بوسی می توان از هرگونه امکاناتی برخودار شد و در پناه چتر امنیتی هر عمل نامشروعی را انجام داد وبه ‏مردمی که هرکدام به یک نوعی برای رسیدن به آزادی از خود مایه گذاشته اند خندید. جناب وزیر چرا استعفا بدهد ‏درزمانیکه افراد می توانند با تکیه بر مقام خود دختری را به اتاق معاونت دانشجویی ببرند وبا یک صیغه نامه ‏جعلی آزاد شوند؟ ودر عوض دانشجویان افشا کننده به زندان بیافتند و دست آخر از تحصیل محروم شوند. چرا ‏استعفا بدهد وقتی مسئول نیروی انتظامی با 6 دختر عریان نماز جماعت می خواند و راست راست راه می رود و ‏طلبکار مردم می شود؟

براستی درچه زمانه پر آشوبی هستیم، زمانه ای که امام زمان هم مصادره آقایان می شود وهاله نور سرقفلی رئیس ‏جمهور می گردد و مصافحه با برخی تبرک و شفاء! در مقابل، مرجع تقلیدی مانند آیت الله منتظری که به اعدام ‏هزاران نفر اعتراض می کند و قدرت او را شیفته نمی کند سالها حصر میشود… کاظمینی بروجردی که دین را ‏از سیاست جدا می داند مورد شکنجه قرار می گیرد و عبدالله نوری که سر در مقابل ظلم و بی عدالتی سر پایین ‏نمی آورد تهدید به مرگ می شود. ‏

چه زمانه پر آشوبی است زمانه ای که فردی مانند عوضعلی کردان وزیر کشورمان هست و ما در خانه هایمان ‏نشسته ایم و فقط نگاه می کنیم. کاش می توانستیم در یک خانه تکانی اساسی آقای کردان و امثال ایشان را به زباله ‏دانی تاریخ روانه می کردیم.‏