”حسین نورینیا در “آینده آبی” از ادعاهای متناقض بانک مرکزی و رئیسجمهور در مورد نرخ تورم و پیشگیری از افرایش آن نوشته است:
پریشب احمدینژاد در مصاحبه تلویزیونیاش که دیشب نیز بخشهایی از آن از خبر سراسری پخش شد، با حرکت دستش که نشان از یک نمودار نزولی داشت گفت قیمتها در حال کاهش است و این روند ادامه خواهد داشت. او در تأیید سخنانش به قیمت مسکن اشاره کرد و در پی ایجاد این امیدواری بود که تورم کنترل شده و کاهش خواهد یافت. امروز روزنامهها از قول بانک مرکزی نوشتند آهنگ تورم رو به فزونی است و میزان تورم در شهریور ماه بیست ممیز سه دهم درصد درصد بوده و نسبت به ماه قبل از خود سه ممیز نه دهم درصد و نسبت به ماه مشابه سال قبل چهار ممیز سه دهم درصد افزایش داشته است. البته بانک مرکزی پیش بینی کرد نرخ تورم کاهش یابد.
نکته مهم این است که هنوز چهل و هشت ساعت از سخنان احمدینژاد نگذشته است که بانک مرکزی ادعای دیگری درانداخته است که با حرف رییس جمهور متناقض است. قطعا یکی از این دو درست است و نمیتواند هر دو درست باشد. یعنی یکی دارد دروغ میگوید. اینکه چه کسی؛ آگاهان باید مشخص کنند. اما یک نکته واضح است و آن اینکه دروغ برای فریب گفته میشود و نمیدانم بانک مرکزی با اعلام افزایش نرخ تورم چگونه میخواهد فریب دهد؟! از کودکی بر اساس تعالیم دینی در گوشمان خواندهاند که دروغگو دشمن خداست. حالا نمیدانم چگونه دشمن خدا میتواند عزیز کرده حضرت باریتعالی و حجتش بر روی زمین باشد؟
بشین بینیم بابا!
”سیاه مشق” از نحوه برخورد برخی نمایندگان مجلس با مردم نوشته است:
نمایندگان شهرستانی با خیلی از مشکلات مردم به طور مستقیم دست و پنجه نرم میکنند و کمکشون میکنند. اما واکنش برخیهاشون هم در قبال مردمیکه درخواستی ازشون داشتند، جالب است. فکر کنم یک سال پیش بود که من و خاطره از نمایندهای نوشتیم که یک مراجعه کننده بیچاره رو که پیرمرد هم بود به باد فحش و ناسزا گرفت. ولی امسال صحنه بهتری رو دیدم.
یک خانمیبه همراه پسر ده سالهاش دم در مجلس ایستاده بود و مثل ابر بهار فقط اشک میریخت. دیگه حراست مجلس هم به عز و جز افتاده بود که خانوم تو رو خدا اینقدر گریه نکن، دیوونهمون کردی. نه به نمایندهای نامه مینوشت و نه میتونست وارد مجلس بشه. نسرین وزیری (خبرنگار ایلنا) و من با هم به در مجلس رسیدیم و نسرین ایستاد و باهاش صحبت کرد. ظاهرا شوهرش که برای مدت زیادی بیکار بوده برای دوختن لباس یکی از مدارس به مدیر اون مدرسه معرفی میشه و بعد به خاطر سهلانگاری پارچهها رو خراب میکنه و مدیر مدرسه میخواست سفته سه میلیونی رو که با امضای همون خانوم بوده به اجرا بگذاره و تهدید کرده بوده که زن رو به زندان میفرسته اون هم در حالیکه پارچه ها فقط پانصدهزارتومان هزار تومان میارزیده. بعد از این جریان، تمام خبرنگارها افتاده بودن دنبال کارش و اول به نمایندههای کرج گفتند. یکی از نمایندههای کرج از اینکه این همه خبرنگار دنبالش افتاده بودند تعجب کرد و بعد که خبرنگارها ازش خواستند کاری بکنه، در حالیکه با سرعت جمع رو ترک میکرد، به خبرنگار درخواست کننده گفت : “بیشین بینیم بابا!”. بعد از این حرکت من فقط حرص میخوردم و نسرین خودش، از ناراحتی یواشکی گریه میکرد.
پس اصولگرایان کجا هستند؟
”اکبر منتجبی” با ذکر شواهدی، میپرسد پس اصولگرایی اصولگرایان کجا رفته است:
در صفحه 691 کتاب استیضاح عطا الله مهاجرانی نکته جالبی به چشم میخورد. یکی از دلایلی که آقای مهاجرانی، وزیر فرهنگ دولت آقای خاتمیمورد سئوال و اعتراض و استیضاح قرار گرفت، این بود که چرا هوشنگ امیر احمدی ( معرف حضور که هست ؟ ) با روزنامه ایران مصاحبه کرده است. آقای مرتضی نبوی مدیر مسوول روزنامه رسالت نطق شدید اللحنی در این باره داشتند و سخن ها گفتند اما حالا انگار نه تنها از ایشان بلکه از هم سلکان ایشان هم خبری نیست. عجب اصولگرایانی!
روز پنج شنبه منزل یکی از اصولگرایان بودم. برای مصاحبه رفته بودم. آی دل پری از احمدی نژاد داشت. از اعمال نفوذ تعدادی از احزاب اصولگرا در برخی کارها و تصمیمات گفت و اینکه مانع برنامه ها میشوند و خلل ایجاد میکنند. میگفت برخی اصولگرایان برداشت غلطی از اصل مترقی ولایت فقیه دارند. منتظر این مصاحبه باشید.
مردان سیاسی دولت آقای احمدی نژاد، آنچنان که نشان میدهند دل و جرات ندارند. حتی از این که مقابل یک خبرنگار منتقد و مخالف خودشان بنشینند و سووالات او را جواب بدهند، انگار دلهره دارند. مخصوصا دایره مشاوران ایشان. رحیم مشایی، ثمره هاشمی، محصولی، کلهر، زری بافان و…. نزدیک به یک سال است که دنبال اینها هستم تا مصاحبه کنم. شهامت یک گفتگوی رودررو را ندارند. دوست دارند مقابل رسانه های خودی بنشینند و به به و چه چه بشنوند. بابا شهامت داشته باشید. تا کی به به و چه چه؟ سال آخر دولتتان رسید. نمیخواهید پاسخگوی رفتارتان باشید؟
صندلی نداشتیم رویش بنشینیم!
”بدون ویرایش” سخنانش در انجمن صنفی علیه شرایط بد کاری در روزنامه سرمایه را منتشر کرده:
حدود دو هفته ای هست که از روزنامه سرمایه استعفا داده ام. اینجا هم نیامده ام تا گلایه هایم را بگویم و امیدوار باشم که حق و حقوقم گرفته میشود چون مدتهاست که از انجمن صنفی روزنامه نگاران هم نا امید شده ام و فقط این حرفها را میگویم تا در جائی ثبت شود و ناگفته نماند.
من به هیچ عنوان از کارفرمای روزنامه سرمایه آقای خدابخش گلایه ای ندارم. چون ایشان یک سرمایه دارهستند و مناسبات دنیای سرمایه داری اقتضا میکند که ایشان به نفع خودشان و افزایش سرمایه شان فکر کنندو از هر راهی هم در جهت رسیدن به این خواسته تلاش کنند. اما من گلایه ام از آقای سر دبیر و شورای سردبیری این روزنامه است که هر کدام ادعای فرهنگ و درک آن را دارند اما هرگز به وضعیت غیرانسانی که در این روزنامه میگذشت اعتراض نکرده و گاه همراهی اش کردند. در این روزنامه ما از اولین امکانات رفاهی برای کار محروم بودیم صندلی به اندازه کافی وجود نداشت تا رویش بنشینیم و برای نوشتن گزارش هایمان مجبور بودیم به یک گوشه و کنار از جمله آشپزخانه ساختمان پناه ببریم. اقایان شورای سردبیری و سردبیر آیا این صحنه ها را نمیدیدند؟ آیا هیچکدام از آنها هیچ سمت و رفت و آمدی به انجمن صنفی روزنامه نگاران نداشتند تا این مسائل را انتقال بدهند؟
خیلی زودهنگام بود
جعفر گلابی در “نیز هم” اعلام کاندیداتوری شیخ مهدی کروبی را زودهنگام ارزیابی کرده است:
گرچه تعجیل آقای کروبی برای اعلام کاندیداتوری خود برای جلوگیری از بلاموضوع شدن آن است ولی اشتباه دیگری در آن نهفته است که احتمالا از دید ایشان مخفی مانده است، تازگی این اعلام بزودی کم رنگ میشود ودوباره بحث آمدن یا نیامدن آقای خاتمیاز سوی محافل سیاسی محل تمرکز قرار خواهد گرفت در این صورت وخصوصا در صورت حضور آقای خاتمیکاندیداتوری آقای کروبی به حاشیه توجه ها خواهد رفت، روش بهتر برای ایشان همان صبر وکج دار ومریز رفتار کردن بود که طی آن علاوه بر امکان فعالیت ملاحظه حضور ویا عدم حضور آقای خاتمیهم صورت میگرفت، فردا اگر به هر دلیل آقای خاتمیبه عرصه وارد نشود این شائبه که یکی از علل این عدم حضور آقای کروبی بوده است در میان هواداران اصلاحات همه گیر خواهد شد.از طرف دیگر برای آقای کروبی بهتر بود که ابتدا حداقلی از تقاضا در جامعه نسبت به ایشان بروز وظهور پیدا کند بعد وی در پاسخ این تقاضاها جواب مثبت دهد.
آیا نظام ظرفیت دارد؟
در هنگامه گرم شدن بحثهای انتخاباتی، “ایراننشنال” پرسشی قدیمیرا دستمایه تحلیل تازه قرار داده است:
اصلاح از درون حاکمیت و یا تلاش برای سرنگون ساختن آن و در انداختن طرحی نو؛ به یکی از گفتمان های اصلی اپوزیسیون، به ویژه درخارج از کشور تبدیل شده است. گذشته از اینکه آیا این گزینه ها در توان اپوزیسیون هست یا نه، روندی که این گفتمان پیموده است نشانگر تغییر و تکامل در تفکری است که با گستردن پرو بال خود میتواند به اندیشهی غالب تبدیل شده و به مبارزات مدنی و سیاسی شتاب و نیروی بیشتری ببخشد.
پرسشی که همه ی کنش گران سیاسی از خود باید بکنند این است که، آیا رفتار و ساختار جمهوری اسلامیجایی برای اصلاح طلبی باقی میگذارد و یا اینکه تنها چاره را در تحول خواهی و دگرگونی طلبی باید جست؟ آیا بافت جمهوری اسلامیکه تار و پودش به ولایت مطلقهی فقیه دوخته شده، و نه مردم بلکه نیروهای آسمانی را سرچشمه ی قدرت خود میداند، فرصت ایجاد جامعهی مدنی که حلقهی گمشده ی برپایی حکومت قانون است را به مردم میدهد و آیا این نظام اصولا ظرفیت پذیرش یک جامعه ی مبتنی بر قانون و اراده ی مردم را دارد یا خیر؟
خوشبختیم که چنین مادرانی داریم
الناز انصاری در “زنانه” معتقد است جنبش زنان ایرانی از این موقعیت برخوردار است که مادران واقعبینی را در کنار خود داشته باشد:
هیچ نسلی از فعالان سیاسی و اجتماعی ایران به اندازه نسل من خوشبخت نبودند. در کنار هزاران دلیل که میتواند این نظر را تائید یا تکذیب کند، برای من فقط این دلیل قاطعانه وجود دارد که ما هر چقدر دلمان بخواهد مادر داریم. مادرهایی که در قالب هیچ کدام از تابوهای مادرانه نیستند. نه تا سر حد مرگ دلسوز و فداکار نه سختگیر و بی منطق. مادران ما در جنبش زنان همان مادرانی هستند که هیچ وقت نبودند. مادر در کنار بچه هایش تعریف میشود، برای همین میگویم ما اولین نسل خوشبخت های با مادریم.
فاصله نسل ها را این مادران چنان ماهرانه پر کرده اند که وقتی به خودت میآیی شوکه میشوی. بارها با خودم فکر کرده ام آیا خود من خواهم توانست روزی در چهل سالگی با بچه ای سرکش بیست- بیست و پنج ساله سر و کله بزنم، باورشان کنم و به رسمیت بشناسم اش. مادران ما به معنای واقعی کلمه ما را تربیت کرده اند، بزرگ کرده اند. بیشتر این مادران سابقه کار حزبی و تشکیلاتی دارند. سابقه کارهای تشکیلاتی که گاه انسجام و نظم فولادین داشتند، حالا نسل ما را تربیت میکنند و در کنار ما تجربه میکنند. با بچه هایی مثل من، هم نسل من.