روال غیرعادی دراجرایی عادی
“روال عادی”نمایشنامه ای است که بر خلاف نام خود نگاهی کاملا غیرعادی به داستان فردی دارد که به عنوان جاسوس دربرابر بازپرس قرار گرفته و برون ریزی های اطلاعاتی اش درباره خود را به عنوان هدف اصلی پی ریزی می کند. این نمایشنامه با جهان بینی تعریف شده خود به مشخصه ی زبانی جالب توجهی دست پیدا می کند که هم برای گروه مجری وهم برای مخاطب جذاب است.
کاربرد این چنین ادبیاتی برای آفرینش و رشد شخصیت هایی قابل قبول است که تنها در چهارچوب داستان “روال عادی” تاثیرگذار وپیش برنده داستان هستند. “ کریر” درساختمان کلی نمایشنامه خود ترکیبی از آواها، کلمات و مونولوگ ها را جای می دهد وگروه مجری را به سمت وسویی هدایت می کند که با کشف هرقطعه از رویداد دراماتیک به زنجیره ی داستان بعدی متصل شود. دیالوگ نویسی نویسنده قدرتمند است و روش برخورد بازیگر وکارگردان با یک زبان خاص برای تناسب میان شخصیت ها درنوع خود جالب توجه می باشد: “ زبانی باورپذیر وقابل ارتباط “، زبانی برای تنهایی یک جاسوس و یک بازپرس، زبانی که برای خود شخصیت عاری از طنز اما برای تماشاگر سراسرکمدی است.
اما دراین بین و درارتباط دادن لحظات مختلف نمایش به یکدیگر، نویسنده به یک ساختار متناسب نمی رسد.هرچند طرح و زمینه قابیلت های فراوان دارد، آدم های نمایش به خوبی خلق شده اند، دیالوگ ها با دقت نوشته شده، اما درمجموعه ما با نقصی ساختاری روبرو هستیم، نویسنده همه چیز را مورد استفاده قرار می دهد وهمه چیز را جمع وجور می کند.حتی پایان نمایش هم به گونه ای جمع وجور می شود که انگار همه چیز از پایان آغاز شده و نمایش به سرانجام می رسد.با پایان مشکلی نیست، چگونه به آن رسیدن اما کمی عجولانه صورت گرفته است.اثر زمانی تمام می شود که تماشاگر هنوز نتوانسته پاسخ اغلب سوالاتی را که اجرا باید بدهد را دریافت کند.
“روال عادی” یک موقعیت ساده، برگرفته از یک رویداد قابل قبول است. کارگردان فضای نمایش را خوب می شناسد ودرهدایت بازیگران وبهرگیری از فضای متناسب با اتمسفر حاکم بر نمایش درست عمل می کند.
شکل اجرا براساس نظم حساب شده ی دراماتیک متن با موضوع بازجویی آغاز میشود و هرچه به میانه نزدیک میشود، با کاهش سلطه بازجو بر موقعیت، فاصلهاش با نقطه چرخش هم کمترشده و درست از زمانی که جای بازجو و متهم عوض می شود تغییر پیدا میکند. در واقع از لحظهای که کمیسر در مواجهه با خبرچین در موضع ضعف قرار میگیرد تمام مناسبات ارتباط هم تغییر میکنند و از همین لحظه به بعد مفاهیم زیرمتن و محتوای اثر نیز در اجرا خودنمایی میکنند. در واقع در این سیستم فرد به عنوان یک قربانی در مقابل هیولایی قرار میگیرد که خود سیستم آن را تولید کرده و پرورش داده است. این فردیت قربانی شده با تغییر جایگاه کمیسر جدید جای کمیسر قبلی و کمیسرهای بعدی تعریف میشود و جایگاه ثابت و تغییرناپذیر خبرچین حضور هیولای تهدیدکنندهای را هشدار میدهد که مستقیما در حوزه محتوای اثر تعریف و توجیه میشود.
در نمایش “روال عادی” رابطه کارگردان با بازیگر، رابطه کارگردان با متن و دراماتورژی و رابطه او با طراحی، مثلثی را به وجود آورده که در دو بخش اول آن کارگردان درست و قوی عمل کرده اما در بخش طراحی کارگردانی عقب کشیده و در لاک دفاعی فرو رفته است. به نظر دکور در این نمایش خنثی است و هیچ مناسبتی را تعریف نمیکند. در حالی که در نمایش مدرن طراحی و عناصر صحنه کاربردی هستند و از هیچ عنصری به شکل تزیینی استفاده نمیشود.
به غیر از انتخاب متن خوب و ترجمه روان آن توسط آقای نوری، در طراحی و شکل اجرا همه چیز به صورت پاک و ساده و موجز استفاده میشود و تماشاگر فقط متوجه بازی بازیگران و دیالوگهای آنها میشود. همچنان که در خود نمایشنامه هم وجود دارد، برخلاف نمایشهای دیگر، اتفاقات، در درون دیالوگها رخ می دهد و بازیگران با نوع بازی خود میکوشند زیر متن و نقاط پنهان متن را آشکار کرده و به تصویر بکشند. همچین بازی حساب شده و تکنیکی دلخواه به آشکار شدگی لایههای متن کمک بسیاری میکند و ضمن آنکه ضرباهنگ مناسبی را در صحنه به وجود میآورد بی آنکه تماشاگر خسته شود یا بخواهد از آن چشم پوشی کند. از طراحی نور با توجه به موقعیت شخصیتها به اندازه بهره گرفته شده و موجب شده تا تماشاگر بر بازی بازیگران متمرکز شود. نمایش روال عادی اجرای روان و بیاعایی دارد، برخلاف برخی از نمایشها، اصلاً نمیخواهد کارهای عجیب و غریبی را در صحنه نشان دهد.