مسأله پیچیده ایران

نویسنده

» مقاله اکو به بحران سیاسی داخلی

دومینیک موئیزی

“نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!” ده روز پیش، روز قدس در تهران به یک رویارویی میان طرفداران و مخالفان حکومت انجامید. زمانی که طرفداران حکومت شعار می دادند “مرگ بر اسراییل”، مخالفان و مردم معترض در پاسخ با حالتی طعنه آمیز می گفتند “مرگ بر روسیه”. سه ماه پس از “انتخابات مصادره ای” و به دنبال سرکوب های سیستماتیک و وحشیانه، نظم عمومی در ایران دچار مشکل شده. آینده این کشور دیگر وابسته به گزینه های دیپلماتیک ما، از جمله گشایش امریکا یا تشدید موضع از سوی فرانسه، نیست.

آینده این کشور دیگر به آنچه ما فکر می کنیم یا به انجام می رسانیم بستگی ندارد. آینده این کشور اکنون رابطه مستقیم با شیوه برخورد محافل سیاسی بر سر قدرت در نظام جمهوری اسلامی با جنبش های خیابانی دارد. سیاست ما باید نسبت به یک موضوع اساسی بررسی و سبک سنگین شود: در حاشیه تمامی این رویدادها، چه عاملی باعث تضعیف حکومت و تقویت موضع معترضان خواهد شد؟

از دید ایالات متحده و اروپا، تعریف یک سیاست مشترک با روسیه [البته چین را هم نباید فراموش کرد] در اعمال تحریم می تواند الگوی مهم و مثبتی باشد در جهت مدیریت چند جانبه یک جهان چند قطبی. ولی برای انجام این کار نباید منتظر نتایج ویژه و چشمگیری باشیم. تحریم و مجازات جمهوری اسلامی تأثیر منفی بر مردم خواهد گذاشت، و برخلاف مورد آفریقای جنوبی، حکومت را تقویت خواهد کرد و نه تضعیف. از طرف دیگر، دراز کردن دست به سوی حکومت تحریک کننده احمدی نژاد قبل از تعیین شرایط نیز، در نگاه مخالفان ایرانی بدون اثر منفی نخواهد بود.

مداخله نظامی به عنوان آخرین راه چاره که برنامه اتمی جمهوری اسلامی را تنها چند سال به تعویق خواهد انداخت نیز راه مناسبی نیست، زیرا باعث تحریک عرق ملی ایرانیان خواهد شد. بمب ها و موشک ها چگونه می توانند بین طرفداران و مخالفان حکومت احمدی نژاد تفاوت قائل شوند؟ وضعیت افغانستان که در کنار ایران قرار گرفته باید به ما درس هوشیاری بدهد، زیرا بهای سیاسی و بشری خسارات به وجود آمده هیچ گاه به درستی محاسبه نمی شود.

درحالی که قدرت مانور بسیار کم و امکان تأثیرمان بسیار ضعیف است، بی شک مهم ترین نکته این است که ماهیت واقعی مسایل و همچنین تاریخ معاصر ایران را خوب درک کنیم. در این رابطه استدلال به صورت قیاسی کاملاً اشتباه و حتی می توان گفت خطرناک است. تنها مقایسه ای که می توان بین ایران فعلی و آلمان نازی انجام داد همان چیزی است که جوزف روت، نویسنده کتاب “مارش ردتسکی”، از آن به عنوان عوام زدگی، وقاحت و “حماقت کودکانه” نام می برد. به بیان دیگر، همه چیز متفاوت است. هیتلر از طریق انتخاباتی کاملاً مشروع و با تحقیر ملتی شکست خورده و نابود شده به قدرت رسید. امروز آنچه که بسیاری از مردم ایران را مورد تحقیر قرار داده، تقلب و تغییر در روند انتخابات است و این درواقع در موضوع عدم کفایت و عوام زدگی سران جمهوری اسلامی دسته بندی می شود.

مردم ایران نیز این مسأله را به خوبی می دانند و آن را با صدای بلند در خیابان ها فریاد می زنند؛ این حرکت مردم را به واقع باید ستود. باید فیلم انیمیشن “پرسپولیس” ساخته یک زن جوان با استعداد را که در تبعید بسر می برد بارها تماشا کرد تا واقعیت سیاسی ایران را درک نمود. کشوری که از سبعیت حکومت شاه به دوران بربریت حکومت آیت الله ها که غریزه جنگ و خونریزی در درون شان متبلور است رسیده.

ما در برابر ایران مطمئناً نمی توانیم ساکت بنشینیم و مانند میشل روکارد عمل کنیم که پس از کودتای نظامی سال ۱۹۸۱ توسط ژنرال ژاروزلسکی در لهستان گفت: “ما بی شک نمی توانیم کاری از پیش ببریم.”

سیاست های استراتژیک [خطر گسترش هسته ای] پرونده ایران از آن اولویتی جهانی ساخته است. ولی نه سیاست گشایش و نه سیاست تشدید مواضع و تندی لحن، هیچ یک نمی توانند پاسخگوی سؤال اصلی باشند: چگونه می توان به مردم ایران کمک کرد تا بتوانند به خود کمک کنند؟

 

منبع: اکو، ۲۸ سپتامبر