چرا قم از همه جا فاسد تر است؟

نویسنده
سها سیفی

محمد نوری زاد در “گاه نوشت” نامه ای مفصل و طولانی به آیت‌الله مکارم شیرازی نوشته و در بخشی از آن ‏پرسیده است چرا شهر قم، به رغم حضور آن همه روحانی و مرجع تقلید و مدارس علمیه، از همه جهت فاسدترین ‏شهر ایران است. که در نوع خود پرسش به جائی است:‏

شهر قم، ناب ترین شاهد این آشوب است که می توان آن را به سایر بخش های کشور نیز تعمیم داد. حضور این ‏همه روحانی و مرجع و مراکز علمی و اسلامی در این شهر مذهبی، و تاثیرپذیری مسئولین این شهر از سفارش ها ‏و توصیه ها و باید نباید های علما و مراجع، اولین کارکرد و محصولش این است که شهر قم را به شهری نمونه و ‏بهره مند از عالی‌ترین وجوه ایمانی بدل کند. چرا که مخاطب روحانیان مگر نه اینکه مردمند؟ و مگر نه اینکه مردم ‏قم، چه شقی چه سعید، اولین مخاطبان بلافصل شمایانند؟ ‏

پس چرا این شهر که شب و روز در معرض و متاثر از مراقبت های ایمانی شمایان است، شمایی که داعیه هدایت ‏جهانیان را دارید، شمایی که برای مردمان آمریکا و آفریقا و اروپا و همه اقوام و ملل چیزی جز هدایت، آنهم جز ‏از ناحیه خودتان متصور نیستید، چراهمین قم، به روزی در آمده است که در آمارهای نیروی انتظامی خودمان، ‏اول شهر آسیب دیده از معضلات و مفاسد اجتماعی است؟ ‏

مدینه فاضله علمای ما کجاست؟ چرا باید مثلا شهر اردستان و تهران و کرج و شیراز، پاک تر و سالم تر و متعادل ‏تر از قم باشند؟ مسئولیت این نقیصه آشکار درشهر قم با کیست؟ مردم؟ دستگاه های دولتی ؟ دستگاه های ‏خصوصی؟ و یا نه، دخالت های خارج از تعادل علما درحوزه های اجتماعی شهر، باعث بروز آنچنان خفقان و ‏تنگنا و نفس بریدگی مردمان شده است که بدنه جمعیتی شهر، بی خیال از خط و نشان این و آن، سر به کارخود ‏برده اند؟ صمیمانه بگویم که اگر بخواهند در حوزه آسیب شناسی شهر قم، مقصرین ردیف اول آن را شماره کنند، ‏حتما و حتما روحانیان شهر قم، از آن جمله اند. ‏

‎ ‎اگر دروغ است، پس چرا سکوت کرده اید؟!‏‎ ‎

‏”اکبر اعلمی” در وب سایت شخصی اش در مورد افشاگری های اخیر عباس پالیزدار می نویسد:‏

آیا طرح مسائل فوق (اتهاماتی که به پالیزدار نسبت داده شده) به مفهوم انکار واقعیت هاست؟ آیا ادعاها ی مطرح ‏شده دروغ است و اگر می گوئید دروغ است، کدام بخش آن را تکذیب می کنید ؟ آیا همه اشخاصی که نامشان در ‏این افشاگری ها ذکر شده است، اتهامات منسوب به خود را انکار می کنند؟ اگر چنین است، چرا رسما موضع نمی ‏گیرند؟ گفته می شود که ارائه دلیل بعهده مدعی است و قسم یاد کردن و انکار اتهامات نیز به عهده متهم و منکر ‏می باشد، به این اعتبار آیا اشخاصی که نامشان ذکر شده است، بجای آنکه قوه قضائیه به مدد آنان آید، حاضرند ‏مانند یک شهروند عادی بطور صریح و شفاف سوگند یاد کنند که همه موارد اتهامی دروغ است؟ ‏

آیا واگذاری معدن سنگ مرمر دهبید فارس دروغ است؟ آیا واگذاری کارخانه لاستیک دنا با سهل ترین شرایط و ‏منظور کردن تسهیلات ویژه برای باصطلاح خریدار، صحت ندارد؟ آیا پرونده مربوط به جنگل های شمال و ‏حوادثی که متعاقب آن پیش آمد قابل انکار است؟از این گذشته آیا کامران، دهقان، خوش چهره، زاکانی و سایر ‏اعضای اصلی هیات تحقیق و تفحص این پرونده و بویژه فاطمه آجرلو هم حاضرند سوگند یاد کنند که همه ‏اظهارات پالیزدار خلاف واقع است؟ اگر پاسخ منفی است، پس چرا سکوت اختیار کرده اید؟

‎ ‎نباید از این بی‌اخلاقی‌ها استقبال کرد!‏‎ ‎

بهزاد افشاری در “نوشته ها” در واکنش به عمل غافلگیرانه دانشجویان زنجان می نویسد:‏

زمانی که گروهی سرمست و خرسند از اتفاقات رخ داده برای عطاالله مهاجرانی استقبال کردند و هر روز خبر ‏جدیدی را در مورد مسایل جنسی و خصوصی او برملا می ساختند شاید هرگز فکر نمی کردند که روزی بند ‏شلوار عده ای از گروه خودشان هم شل شود و مسایل جنسی بعضی ها بشود وجه المنازعه ی اصلاح طلبان و ‏اصولگرایان. این کار واقعا مذموم است. احزاب و گروهها نباید هرگز از بی اخلاقی هایی اینچنین استقبال کنند. ‏جهان در سیطره ی کابوس ها و رویاهای جنسی سرگردان و مضطرب و عرق کرده است و رسانه ای شدن ‏اینگونه مسایل تنها به انحطاط و سقوط بشر به پرتگاه بی قیدی و بی مبالاتی می انجامد. می گویند خداوند ستار ‏العیوب است پس چگونه است بندگان او، ستار الحسن و عیان کننده ی عیب ها شده اند ؟ ‏

فقیه نمی تواند پلورالیست باشد

حسن درویش پور در “گاه نوشت ها” در واکنش به مطلب تازه ای از اکبر گنجی مینویسد:‏

فقیه اگر پلورالیست بود، دیگر فقیه نمی‌شد و نمی‌توانست [دست‌کم تا امروز] بر کرسی فقاهت بنشیند و دفتر و ‏دستکی داشته باشد! امیدوارم اصل قضیه را محدود و مختص به فقهای اسلام نکنید، بلکه این تعریف جنبه عمومی ‏دارد، یعنی فرقی هم نمی‌کند که آن فقیه‌ محترم، آیت‌اله باشد یا پاپ. ‏

آن ناتوانی هم مبتنی بر یک‌سری علت‌ها و دلایلی است که اگر به‌طور مقطعه‌ای و در زمان حال توضیح داده ‏شوند، پلورالیسم از هر نظر ناسازگارست با منافع “کاست‌” روحانیت. ولی از نظر تاریخی، دلیل اصلی این ‏ناتوانی در جوهر و علت وجودی فقه و چگونگی شکل‌گیری آن نهفته است. فقاهت یعنی عالِم در مرزشناسی و ‏مهارت داشتن در قالب‌سازی! بدون استثناء و در همه‌ی ادیان، کار فقیه ممیزی است که میان خالق و مخلوق، ‏همین‌طور میان خلایق، مرزهای جدایی می‌کشد تا بشود صدای غیر را خفه کرد.‏

منافع “کاست” روحانیت ایجاب می‌کند تا در درون هر قالب، ما با مرزهای اصلی و فرعی دیگری چون جایگاه ‏مرشد و حواشی، شبان‌ها و رمه‌ها روبه‌رو گردیم. وقتی مضمون فقه، هدایت رمه‌ها است، حوزه ارتباطی فقیه، ‏محدود می‌شود با گروه شبان‌ها. یعنی به‌طور مشخص، او نه صدای غیر را می‌شنود و نه دوست دارد بشنود. ‏

‎ ‎چه کسی گفته…‏‎ ‎

گفتگوی “مدرسه فمینیستی” (که به مناسبت بیست و دو خرداد گفتگوئی خواندنی با شهلا لاهیجی هم انجام داده ‏است) با نیره توحیدی؛ با این لید شروع می شود:‏

چه کسی گفته که دینداران و شریعت پرستان سنت گرا می توانند از همه منابع و گفتمان های سکولار و غیردینی ‏برای پیشبرد مقاصد خود سود جویند، اما هیچ فمینیست سکولاری حق ندارد از منابع و گفتمان دینی برای پیشبرد ‏اهداف انسانی و تساوی جویانه خود استفاده کند؟

‎ ‎خاتمی خوب بازی نکرد‏‎ ‎

محمد جواد کاشی در “زاویه دید” با اشاره به بازی دوم خرداد می نویسد:‏

در دوم خرداد تلاش شد آقای خاتمی در موضع قهرمان خوب بنشیند و آقای ناطق نوری در موضع قهرمان بد. تا ‏حدی هم این سناریو موفق بود اما نه در حد انقلاب. افشاگری‌ها از نوع سرکوب‌ها و خشونت‌های سیاسی بود تا در ‏پرتو آن چهره آزادی‌خواه آقای خاتمی بدرخشد. قهرمان بد در حاشیه قرار گرفت و کسانی تلاش کردند سایر ‏صفات خوب را به آقای خاتمی نسبت دهند مثلاً اینکه الگوی جامعه مدنی او مساله فساد و غارتگری در عرصه ‏اقتصادی را نیز حل می‌کند.‏

اما بازی چندان درخشان نبود. آقای خاتمی به عنوان قهرمان خوب، چندان از خود مهارت و قدرتی نشان نداد تا ‏مردم را در هیجان شکست قهرمان بد مسحور کند. کم کم به قهرمان ناتوان اگرچه مظلوم بدل شد و خود نیز مثل ‏قهرمان بد به حاشیه‌ای از صحنه رفت و نشست.‏

‎ ‎من در عمرم، به پرتغال نرفته ام‎ ‎

معمصومه ابتکار در “ابتکار سبز” سفرش به پرتغال به همراه محمد خاتمی راتکذیب کرده است:‏

یکی از پژوهشگران تازه به دوران رسیده روزنامه کیهان که معلوم نیست تا حالا کجا بوده، در یک مدرسه علمیه ‏در قم که می گویند منتسب به طیف آقای مصباح است، آسمان و ریسمان را به هم تابانده تا اثبات کند که طرح گفت ‏و گوی تمدن های آقای خاتمی ریشه در جلسه فراماسون های مشهور به بیلدربرگ دارد. ‏

این عنصر کیهانی مدعی شده که من هم دراین اجلاس همراه آقای خاتمی بوده ام. سفر هم محرمانه بوده و هیچکس ‏در دنیا، نه داخل و نه در سطح بین الملل (البته به غیر از این مدعی نابغه) از سفری که توسط یک رییس جمهور ‏و یک معاون رییس جمهور صورت گرفته مطلع نشده است. عجب مهارتی ما در مخفی کاری داشتیم که خودمان ‏هم تا حالا نمی دانستیم.‏

اما راستش، من هر چه در ذهنم گشتم به یاد نیاوردم که برای یک بار هم شده پایم به پرتغال رسیده باشد. حتی اسم ‏بیلدربرگ هم برایم خیلی آشنا نبود. شنیده ام که آقای خاتمی هم تا حالا به پرتغال نرفته اند. در تمام دوران مسئولیتم ‏فقط یک بار در یک سفر خارجی، آن هم به افغانستان (پس از شکست طالبان) با ایشان همراه بوده ام. ‏

‎ ‎دوشادوش هم پیش می روند‏‎ ‎

آخرین خبر سیامک دهقانپور در “راهروهای کنگره” از انتخابات ریاست جمهوری امریکا چنین است:‏

آخرین نظرسنجی انجام گرفته توسط واشنگتن پست و شبکه ی خبری ای بی سی، سناتور دموکرات براک اوباما ‏را با شش درصد اختلاف در کل، پیشتاز انتخابات نوامبر در برابر سناتور جمهوریخواه جان مک کین نشان می ‏دهد. اما، در موضوعاتی دو کاندیدا در موقعیتی نسبتا برابر قرار دارند.‏‎ ‎

درباره ی عراق، چهل و هفت درصد کل پرسش شوندگان به مک کین ابراز اعتماد کردند و چهل و شش درصد به ‏اوباما. در میان پرسش شوندگان مستقل چهل و پنج درصد درباره ی آینده ی عراق به مک کین اطمینان دارند و ‏چهل و سه درصد به اوباما. در حالی که مک کین در حوزه ی تروریسم با چهارده درصد از اوباما در این ‏نظرسنجی در پیش است در حوزه ی اقتصاد این اوباماست که مک کین را با شانزده درصد اختلاف پشت ‏سرگذاشته است. این نظرسنجی در فاصله ی دوازدهم تا پانزدهم ژوئن از حدود یکهزار و یکصد و بیست و پنج تن ‏انجام گرفته است.‏

‎ ‎مرا ببخش پدر‎ ‎

‏”عبدالقادر بلوچ” به مناسبت روز پدر، چنین پستی خطاب به پدرش دارد:‏

پدر جان ببخشید که آن دو فرزند اعدام شده‏ات امروز نمی‏توانند روز پدر را به تو تبریک بگویند. در مورد آن یکی ‏فرزندت که بردندش تا برای عبرت، آویزان شدن برادرش را از جرثقیل ببیند اما به جای عبرت دچار اختلات ‏روحی شد و معلوم نشد تصادف کرد یا خودکشی هم، خیلی شرمنده‏ام. که امروز نمی‏تواند خدمت برسد. می‏مانیم ما ‏دو برادر که سالهاست در تبعید اجباری هستیم و نمی‏توانیم عطش دیدارت را سیراب کنیم. می‏گویند از روزی که ‏مادر از غم همه‏ی ما دق مرگ کرد و رفت روز و شب برایت یکی شده. حالا من مانده‏ام روزت را تبریک بگویم ‏یا شبت را تسلیت.‏