بالاتر از هجده سال؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

حالا چه اصراری است که هجده ساله باشند؟ ممکن است بگوئید هجده سالگی سن تشخیص ‏است، ولی اصولا تشخیص چه ضرورتی دارد؟ کی گفته لازم است چیز خوبی انتخاب کنیم که ‏قدرت تشخیص لازم باشد؟ وقتی بزرگترهای مملکت که هفتاد سال سن دارند و اصلا ‏مسوولیت شان در نظام “ تشخیص” دادن مصلحت است، حرف شان چهار سال است می ‏خورد به درودیوار و در عوض هر چه خل و چل دارای مشکلات عصبی و کم خوابی و ‏نیروی واکنش سریع تصمیم گیر مملکت هستند، حالا چه مرضی است که انتخاب کنندگان حتما ‏قدرت تشخیص داشته باشند و عاقل باشند؟ وقتی عقل انتخاب شونده را از سوراخ سوزن می ‏توان رد کرد، انتخاب کننده چکاره حسن است؟ ‏

به نظر من ممکن است این دکتر محمود در موردمسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و ‏فرهنگی و نظامی عقلش نرسد چه می گوید، اما در مورد سن انتخابات یک چیزی می فهمد که ‏می گوید سن انتخابات را از هجده سال باید بیاوریم پائین تا پانزده سال. اتفاقا یکی از راههای ‏تشخیص درست همین است. مگر نمی گویند عقل بچه به چشمش است. شما دیروز دیدید که ‏سخنرانی احمدی نژاد در ژنو شکست خورد، امروز جشن پیروزی گرفته شد. این یعنی چشم ‏مهم تر از عقل است، وقتی تلویزیون می گوید پیروز شد، و چشم آدم تلویزیون می بیند آدم ‏احساس پیروزی می کند. ‏

یا مثلا دو هفته قبل در حضور احمدی نژاد تیم فوتبال ایران شکست خورد، اگر هیچی به ‏مسوولان کشور نمی گفتیم تمام بازیکنان تیم فوتبال عربستان را می انداختند توی زندان اوین و ‏اعلام می کردند بخاطر حضور رئیس جمهور در استادیوم ما نه تنها شکست نخوردیم، بلکه ‏پیروز هم شدیم، بعد هم به همه اعضای تیم فوتبال ایران صد کیلو سیب زمینی داده می شد تا ‏یک ماه کوکو سیب زمینی بخورند و چاق بشوند و چله بشوند تا روز 22 خرداد احمدی نژاد ‏بیاید و آنها را بخورد. ‏

به این می گویند آدمی که عقلش توی چشمش است. فکر می کنید کار سختی است که شما در ‏هفت تا شبکه تلویزیونی اعلام کنید تیم ملی ایران سه بر صفر عربستان را شکست داد و مایلی ‏کهن به جای عادل فردوسی پور برنامه نود اجرا کند و پیروزی تیم ملی را جشن بگیرد؟ حتی ‏خودتان هم توی استادیوم باشید کم کم شک می کنید، نکند ما پیروز شدیم و من عقلم نمی رسد ‏و چشمم ندیده است؟ این جوری می شود که بهتر است عقل مردم به چشمشان باشد. ‏

به همین دلیل است که به نظر من پانزده سال هم یک هوا زیاد است. خیلی از بچه های پانزده ‏ساله هستند که شروع می کنند به کتاب خواندن و ممکن است کتاب های تاریخی بخوانند و ‏موقعی که تاریخ گذشته را می خوانند ممکن است به این نتیجه برسند که جهان امروز ایجاد ‏نشده و قبلا وجود داشته است. آنوقت به گذشته که نگاه می کنند ممکن است به نظرشان برسد ‏که یک زمانی بود که هر روز توی سر مردم نمی زدند. یا ممکن است همین جوان پانزده ساله ‏در درس سطح شیب دار فیزیک به این نکته پی ببرد که ممکن است این سطح شیب دار آخرش ‏او را برساند وسط منطقه بازیافت زباله توی بغل رئیس محترم جمهور. به همین دلیل به نظر ‏من سن پانزده سال هم چهار پنج سالی زیاد است. ‏

اگر بخواهیم منطقی فکر کنیم، بهتر است سن رای دادن پسران را بگذاریم ده سال و دختران ‏هم از سن هفت سالگی که مانتو روسری پوشیدن را برای دبستان شروع می کنند، حق رای ‏داشته باشند. این جوری که بشود صندوق های رای گیری هم می شود شبیه مراسم استقبال از ‏رئیس جمهور که همه بچه ها دسته دسته با معلمین می آیند و آبمیوه می خورند و همدیگر را ‏نیشگون می گیرند و انگشت توی چشم هم می کنند و تف می مالند به سر همدیگر، می شود ‏یک جامعه باحال که قطعا قول می دهم در آن احمدی نژاد بتواند دوباره رئیس جمهور شود. ‏

البته این مواردی که گفتم دلایل خوبی است برای اینکه به این نتیجه شبه منطقی برسیم که سن ‏رای دادن از هجده سال به ده سال کاهش یابد، البته من با پنج سال هم مخالف نیستم، چون در ‏مورد ده ساله ها هم یکی از خطرات بسیار بزرگ این است که بچه های ده ساله چون سواد ‏خواندن و نوشتن دارند، طبیعتا ممکن است از رئیس جمهور و دولت خوششان نیاید، چون می ‏توانند کلمات را بخوانند، و یک دفعه می بینی رفتند به یک نفر دیگر رای دادند. به نظر من ‏حالا که می خواهیم به یک جامعه آرمانی برسیم، چرا بچه ها از پنج سالگی حق رای نداشته ‏باشند؟ ‏

وقتی یک بچه پنج ساله بامزه که تازه زبانش باز شده و به سینیور می گوید “ شینیور” آن هم ‏در آمریکای لاتین می تواند “ ماحموت” را به عنوان رئیس جمهور ایران تشخیص بدهد و با ‏انگشتش اشاره کند( البته نوع اشاره انگشتی دقیقا مشخص نیست) چرا بچه ایرانی نتواند؟ مگر ‏بچه های ایرانی چه چیزشان از بچه های ونزوئلا و کوبا و بولیوی کمتر است؟ گیریم که بچه ‏های ایرانی حق ندارند مثل بچه های ونزوئلا و بولیوی از بودجه نفت کشور ما استفاده کنند و ‏دولت ایران لازم نیست برای شان مدرسه بسازد، ولی عقل شان که کمتر نیست. حق ندارند، ‏عقل که دارند. به همین دلیل به نظر من سن پنج سال برای انتخابات سن خوبی است. و پیشنهاد ‏می کنم حالا که مجلس می خواهد سن انتخاب کنندگان را از هجده سال بیاورد روی پانزده ‏سال، یک دفعه ببرند روی پنج سال. چه فرقی می کند؟ مال باباشان که نیست! به کلی بچه ‏پرانگیزه هم کمک می کنند که علاوه بر اشارات انگشتی به رئیس جمهور، او را انتخاب کنند.‏

البته، باید این نکته را هم توضیح بدهم که سن پنج سال هم یک جورهایی خطرناک است. ژان ‏پیاژه معتقد است که حافظه بعضی بچه ها تصورات شش ماهگی را هم به یاد دارند. حالا ‏فرض کنید تعداد این بچه ها زیاد باشد و یک دفعه شصت هفتاد درصد بچه های پنج ساله ‏یادشان باشد که در شش ماهگی شان که هنوز تصویرش را در ذهن دارند، خاتمی رئیس ‏جمهور بود و یک چیزهایی از کاغذ بود که باباشان می خواند و آنها پاره اش می کردند و ‏مامان شان ماتیک می مالید و چکمه می پوشید و می رفت با باباشان میهمانی و یک چیزهای ‏قرمزی بود که به آنها می گفتند گوجه فرنگی و یک دفعه می بینی همین بچه های پنج ساله به ‏همین دلیل رفتند به یکی دیگر رای دادند، به همین دلیل و به ضرس قاطع من معتقدم باید سن ‏رای دهندگان به حداقل دو سال کاهش پیدا کند. ‏

البته، واقعیت این است که دو سال یک کمی زیاد است، چرا بچه ها وقتی به دنیا می آیند حق ‏رای دادن نداشته باشند؟ این جوری هم خبری از اطراف ندارند و نه چشم شان می بیند و نه ‏گوش شان می شنود و نه بوی بد را تشخیص می دهند و نه فرق کوتوله و دراز را می فهمند و ‏در بهترین سن برای رای دادن هستند. فرض کنید یک بچه دو ماهه عزیز، که هر روز یک ‏نفر جلویش با یک لباس کردی و بلوچی و عربی و ترکمنی و لری حاضر شود و دائم اداهای ‏مختلف دربیاورد و بچه را بخنداند. این بچه از مال دنیا چه می خواهد؟ یک پوره سیب زمینی ‏می خورد که ماشاء الله تا انتخابات دولت قیمتش را پائین کشانده، یا شیر می خورد که دولت ‏قیمت شیر را هم آورده و رسانده به کف زمین. فقط بچه های کوچک یک عیبی دارند و آن این ‏که می گویند باید حرف راست را باید از بچه شنفت. البته من نمی دانم، اگر در اینجا منظور ‏حرف راست در مقابل حرف دروغ باشد، این بچه ها هم برای دولت خطرناکند، اما اگر ‏منظور از راست در مقابل چپ باشد، بهترین سن برای انتخاب کردن همان سن ولادت است. ‏