کر شده‌ایم؛ دیگر نمی‌شنویم

نویسنده
سها سیفی

“عباس عبدی” از یک بیماری اجتماعی نوشته است که از عوارض آن بی‌تفاوتی و مسئولیت‌ناپذیری است:‏

ظاهراً یا دستگاه شنوایی ما دچار نوعی موتاسیون (جهش) منفی شده است و دیگر قادر نیستیم سخنان و اظهاراتی ‏را بشنویم که حس مسئولیت ما را تحریک می‌کند، یا اینکه فرکانس سخنان سیاسی خارج از محدوده درک شنوائی ما ‏ارسال می‌شود و در هر دو حال اگر چنین باشد، دیر یا زود منقرض شده و به تاریخ می‌پیوندیم‎.‎

به هر میزان که کر شویم، به تناسب آن لال هم می‌شویم، و به تناسبی که لال شویم، زبان و فرهنگ ما دچار ‏اضمحلال و عقب‌گرد می‌شود و سرنوشت چنین جوامعی روشن‌تر از آن است که نیازمند توضیح باشد‎.‎

تصور می‌کنم که این قدرت و توانایی را داریم که تا حدی ارتفاع بگیریم و از فراز آسمان سیاست و جامعه ایران ‏نگاهی مجدد به اوضاع جاری انداخته و با وضوح بیشتر سرنوشت مسیری را که طی می‌کنیم مشاهده کنیم. در این ‏صورت جامعه‌ای به غایت بی‌نظم و افرادی تجزیه شده از یکدیگر، مشخصه اصلی آن چیزی است که در بادی امر ‏به چشم می‌آید‎.‎

اگر در یک بازی مهم فوتبال بازیکنی اشتباه مهمی را مرتکب شود، طرفداران تیم تا آخر عمر او را نمی‌بخشند، اما ‏در یک بازی عادی و دوستانه که نه داور دارد و نه قاعده، اشتباه بازیکن نه تنها موجب نفرت نمی‌شود، بلکه موجب ‏شوخی و خنده، هم بازیکنان و تماشاگران هم می‌شود! اگر در سیاست هم خطاها و مزخرفات سیاستمداران جدی ‏گرفته نمی‌شود و با خنده و شوخی و تمسخر از کنار آن گذر می‌شود این بدان معناست که سیاست به معنای دقیق و ‏جدی وجود ندارد‎.‎

‎ ‎کارخانه باورهای ایدئولوژیک‎ ‎

“حسین قاضیان” با توجه به اظهارات اخیر وزیرارشاد در مورد سرانه مطالعه ایرانیان نوشته است:‏

حضرات هر جور شده می‌کوشند رقم کتاب‌خوانی را بالا بکشند چون نمی‌خواهند این پرسش‌ها مطرح شود. ‏نمی‌خواهند این پرسش‌ها مطرح شود، چون باز شدن راه این پرسش‌ها، پای ارزیابی بسیاری از سیاست‌های ‏سی‌ساله‌ی دولت را هم به میدان می‌کشد؛ سیاست‌هایی که هدف غایی‌شان کنترل شهروندان و سرکوب نیازهای آنان ‏بوده است؛ سیاست‌هایی که هم پرهزینه بوده‌اند هم به هدف‌هایشان واصل نشده‌اند. اما این سیاست‌های کنترلی از ‏چه منطقی پیروی می‌کنند و از چه سازوکاری بهره می‌برند؟

دولت در این سه دهه کوشیده است نیازهای مردم را طبقه بندی کند. از نظر دولت این نیازها به طور کلی به ‏‏”نیازهای خوب” و “نیازهای بد” تقسیم می‌شوند. بد یا خوب بودن این نیازها را البته شهروندان تعیین نمی‌کنند. بد ‏و خوب کردنِ نیازها محصولِ نهایی کارخانه‌ی ایدئولوژی دولت بوده است. تنها آن دسته از نیازهای انسان‌ها ‏خوب و مشروع و “انسانی”‌اند که در این کارخانه‌ی باورهای ایدئولوژیک بر آن مهر تأیید زده شده باشد. این ‏آموزه‌ها می‌گویند باید بر افسار نیازهای بد مهار زد و به نیازهای خوب امکان برآورده‌شدن داد. اما خود نیازهایی ‏که از درون انسان‌ها شعله می‌کشند که قابل مهار نیستند. پس چه باید کرد؟ راه حل این است که مسیر برطرف ‏کردن آن نیازهای بد مسدود شود. بخشی از این مسدود کردن باید از طریق تزریق باورهایی معین به ذهن ‏شهروندان انجام شود؛ باورهایی که به شهروندان می‌آموزند پاسخ مثبت به این نیازها زندگیشان را تباه می‌کند. ‏

‎ ‎دیگر همه بدن برهنه پادشاه را دیده‌اند‎ ‎

“محمد آقازاده” معترض عدم انجام اقداماتی عینی و عملی به نفع محرومان و فرودستان در جامعه ایرانی است:‏

تاریخ را بخوانید آنهایی که به اسم آزادی قیام کردند بعد از دستیابی به قدرت همین آزادی را به تمامی‌خود مصادره ‏کردند، یعنی بی پروا گفتند آزادی مطلق تنها برای ماست و تنها اختیاری که برای دیگران قائل اند سکوت و بردگی ‏است. بسیاری برای نان برای همه شورش کردند ولی زمانی که مسلط شدند تکه نان را از همه دریغ کردند. مهم ‏آن نیست که در بی قدرتی چه می‌گوئیم مهم آنست سوار بر اسب قدرت، چه می‌کنیم. ‏

آنهایی که از عدالت سخن گفتند و براسب مراد سوار شدند بهتر است در سخنرانی های مهرورزانه شان از مردم ‏بپرسند صد و شصت میلیاردر تومان چند صفر دارد و اگر کسی جواب درست بدهد جایزه ای به او بدهند البته ‏مطمئن باشند هیچکس جواب نخواهد داد و جایزه در جیب شان خواهد ماند.‏

آنهایی که می‌گویند ثروتمند شدن دیگران بد است وبرای دیگران بد تلقی می‌شود و برای رفقای‌شان خوب است، ‏چرا بجای شعار در حمایت از محرومان یک کار عملی برای آنها نمی‌کنند و یکی از آنها را بجای وزارت بعنوان ‏مستخدم ساده استخدام نمی‌کنند. انتخابات در پیش است و همه با دستهای رو وارد بازی می‌شوند. دیگر شعار افشای ‏باندهای مافیایی جواب نمی‌دهد. دیگر همه بدن برهنه پادشاه را دیدند و نیازی به گستاخی کودک وجود ندارد.‏

‎ ‎تازه اینجا کمی‌نان گندم خوردم!‏‎ ‎

“محمدرضا زائری” اعتراف می‌کند که به تازگی دریافته است که روزنامه‌نگار واقعی کیست و چه شان و ‏مرتبه‌ای دارد:‏

من تا پیش از جدا شدن از کار شاید نان گندم را در دست مردم می‌دیدم اما وقتی همه چیز را در آخرین فرصت ‏ممکن رها کردم و آمدم، تازه اینجا کمی‌نان گندم خوردم و فهمیدم چه مزه‌ای دارد… روزی که به عنوان سردبیر ‏همشهری با چهارصد هزار تیراژ به نزد مرحوم جوزف سماحه سردبیر روزنامه اخبار رفتم دیدم در آستانه شصت ‏سالگی تازه شده سردبیر روزنامه‌ای با ده پانزده هزار تیراژ… به چهار زبان حرف می‌زند و موقعی که سخن ‏می‌گوید یا از فرانسه یا آمریکا یاد می‌کند یا از یاسر عرفات و امام موسی صدر و… حرف می‌زند دنیا را دور زده ‏است… دیروز قطر بوده و فردا لندن جلسه دارد و گوشی تلفن را که بر می‌دارد با کالیفرنیا حرف می‌زند و فاکسی ‏که به دستش می‌رسد از قاهره رسیده است… فلان وزیر رفیق هم‌کلاسی‌اش بوده و فلان رئیس جمهور خارجی ‏دوست صمیمی‌اوست… بعد غسان بن جدو و طلال سلمان را دیدم و غسان توینی را و… که سی سال پیش نماینده ‏لبنان بوده در سازمان ملل! یا برای وزارت در کابینه دعوتش می‌کنند و قبول نمی‌کند و تاثیر قلمش از کار هر ‏وزیر و وکیلی بیشتر است (تازه فهمیدم که)…!‏

‏ ‏

روزنامه‌نگار ما امروز هر که هست راست یا چپ و دو خردادی و سه خردادی فرق نمی‌کند عادت کرده با شعار ‏و سر و صدا قضیه را جمع کند. من اصولگرا تا بحث حقوق بشر و آزادی بانوان پیش می‌آید پای توطئه استکبار ‏را پیش می‌کشم و با یک مرگ بر آمریکا تمامش می‌کنم و رفیق اصلاح طلبم هم تا بحث حزب الله لبنان به میان ‏می‌آید با رفتاری مشابه و سطحی‌گرا بدتر از یک مسافر تاکسی قضیه را مسکوت اعلام می‌کند… مهم این است که ‏هیچکدام از ما نه از انقلاب فرانسه و نه از جنگ‌های صلیبی و نه از… به اندازه هفت دقیقه نمی‌توانیم حرف بزنیم!‏

‎ ‎تقصیر امریکا و اسرائیل نیست!‏‎ ‎

“محمد نوری‌زاد” می‌گوید یک مشکل او این است که پس از سی سال، دیگرنمی‌تواند فقر و محرومیت و فساد را ‏به گردن دولت پهلوی بیاندازد:‏

دوستانی که مرا به سیاه بینی و سیاه نویسی متهم می‌کنند حتما می‌دانند که دیدن تیرگی ها اصلا به معنی پشت ‏کردن به روشنایی ها نیست. توقف درتیرگی ها مذموم است. وگرنه، از تلخ کامی‌ها گفتن و نوشتن، به نیت اینکه ‏صباحی چند بعد به شادکامی‌بدل شوند، پسندیده نیز هست. چه کنم که سفرهای سالهای پس از انقلاب من، تماما به ‏استان های محروم بوده است. روزگاری درسیستان و بلوچستان و هرمزگان و جاهای دیگر، عقب ماندگی ها را به ‏تصویر می‌کشیدم و همه آوار آن را نیز برسر رژیم منحوس خراب می‌کردم. امروز می‌بینم این ناجوانمردی است ‏که ضایعات سربرآورده از ندانم کاری جماعتی از مسئولان را همچنان به حساب دشمن فرضی بگذارم و دربه‌در ‏به جستجوی دیوار ترک خورده ای بگردم تا برسرش آوارکنم و بنویسم : این همه فقرو فساد و تبعیضی که مارا ‏احاطه کرده و نفیر رهبر ما را به درد آورده، به اطوار آمریکا و اسراییل مربوط است و کسی در این میان مقصر ‏نیست. ‏

درسیستان، به روستای تازه بناشده ای برخوردم که همه خانه هایش زیر تپه های شن دفن شده بود. مردمانی ستم ‏کشیده را دیدم که از سوراخ های تنگ باقیمانده به سراغم آمدند و احاطه ام کردند. مردمانی که هیچ ابایی نداشتند ‏از اینکه جلوی دوربینم بگویند: خانه های ما لب مرز بود. اینجا را ساختند و مارا به اینجا کوچاندند. غافل از اینکه ‏این منطقه، درمسیر طوفان ها و باد های صد و بیست روزه بوده است و اصلا به کار ساخت و سازو احداث ‏روستا نمی‌آمده. دیدن این تلخ کامی‌اساسا رویکردی معادل می‌طلبد. دریک سوی پول هنگفتی است که از کیسه ‏نظام به دررفته، ودرسوی دیگر، بی عرضگانی که به اسم کارشناس و مسئول و به نیابت از نظام، به یک چنین ‏دستاورد مضحکی دست یازیده اند.‏

‎ ‎روند تولید کردان غلط است!‏‎ ‎

“احمد شیرزاد” معتقد است روندی که به بالاآمدن کردان و امثال او منتهی شده، چیزی است که باید به آن توجه ‏شود:‏

ماجرای کردان تمام شد، اما بعید است ماجرای دروغ و دروغگویی در دنیا به پایان رسیده باشد. گویی اراده یی در ‏کار است که گفته شود “هر چه بود تمام شد و بر گذشته ها صلوات”، اما بدون تردید آنچه حائز اهمیت است، ‏روندهای غلط است و بداخلاقی های نهادینه که باید ریشه کن شود، وگرنه همان طور که مجلسی ها هم گفتند، چه ‏کسی با علی کردان پدرکشتگی داشت.‏

سوال این است آیا پدیده کردان یک پدیده فردی است یا یک رویه ریشه دار و دارای زمینه های مشخص سیاسی و ‏اجتماعی است که در قالب یک تخلف آشکار بروز یافته است. چنانچه پاسخ از نوع اول باشد، معنایش جز این ‏نیست که در بستری از سامان یافتگی، صداقت و راستی یک عنصر ناساز و متفاوت با روند کلی، خود را در ‏چهره یی مغایر با اصل خویش جا زده و موفق شده است قریب به 30 سال در شکل یک عنصر خدوم، صادق و ‏ایثارگر در نظام صعود کند و تا وزارت کشور بالا رود. در این صورت بدون تردید باید روند برخورد با عنصر ‏خاطی تا آخر ادامه یابد و دستگاه قضایی با قاطعیت و بدون مسامحه، کردان را به اتهام سوءاستفاده از اعتماد مردم ‏و مسوولان نظام محاکمه کند. آیا چنین امری واقع خواهد شد؟ تردید جدی دارم.‏

‎ ‎نهیب کونک به مسیحیت درباره اسلام‎ ‎

“عطالله مهاجرانی” در حاشیه اجلاس بین‌الادیان که در نیویورک و با حضور پرز و پادشاه عربستان انجام شد و ‏احتمالا در کنایه به مواضع اخیر اکبر گنجی نوشته است:‏

هانس کونگ که به تعبیر جرج کاری سراسقف پیشین کانتربری، بزرگترین فیلسوف الهی زنده در زمان ماست؛ ‏در کتاب:“اسلام؛ گذشته، اکنون و آینده” به دو نکته بسیار مهم در کتابش اشاره می‌کند:‏

الف: بدون صلح در بین ادیان صلحی در میان ملت ها اتفاق نمی‌افتد. در بین ادیان هم تا گفتگویی صورت نگیرد ‏صلحی نخواهد بود. گفتگوی بین ادیان هم بی شناخت مبانی و ماهیت ادیان عملی نیست. ‏

هانس کونگ که درباره اسلام پژوهش بسیار مهم و بدیعی انجام داده است. تردیدی نیست که می‌توان بر پژوهش او ‏نکته ها گرفت. لکن اهمیت و عظمت کار او را هیچ کس نمی‌تواند کوچک بشمارد. در یک کلام در هیچ یک از ‏کشورهای اسلامی‌تا به امروز پژوهشی با شیوه کونگ صورت نگرفته است. هانس کونک به مسیحیت؛ در باره ‏اسلام نهیبی تاریخی زده است. می‌گوید: چرا تعصب نمی‌گذارد مسیحیان پیامبر اسلام را به عنوان یک پیامبر ‏راستین بپذیرند؟ ما عاموس نبی و هوشع و ارمیا و الیجای پر خشونت را به عنوان پیامبر قبول داریم؛ چرا پیامبر ‏اسلام را به عنوان پیامبر قبول نداریم؟.‏