گزارش “جوانان جهان 2007” ادارۀ امور اقتصادی و اجتماعی ملل متحد از سیاست گذاران می خواهد از راه سرمایه گذاری های بیشتر بر توانایی های جوانان، به عنوان یک اولویت متمرکز شوند.
خواست گزارش در مجموعۀ سیاست گذاری ایران در اولویت نیست. از آن بدتر موقعیت نیمۀ مونث جمعیت جوان کشور است که سهمشان از حقوق و امتیازات شهروندی گاهی در حد هیچ است. این پنجاه درصد از جمعیت ایران همین که زبان باز می کنند و وارد حوزۀ خطرناک حق خواهی متناسب با شئون انسانی و در حدود جمعیت خود می شوند، پایشان را به دادگاه های انقلاب و زندان ها باز می کنند.
آخرین نمونه از اطلاع رسانی پیرامون نابرابری زن و مرد در ایران توسط یک زن شجاع انجام شده است. رباب شهریان مدیر کل توسعۀ ورزش بانوان اخیرا گفته است: “هم اکنون از بودجۀ ورزش ایران 91 درصد سهم مردان است درحالیکه باید این بودجه و امکانات یکسان باشد.” وی افزوده است: “پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ورزش بانوان مستقل شد اما متأسفانه بودجۀ آن تغییر نکرد! با این وصف تیم بانوان تکواندوی تهران که در مسابقه های پایتخت های جهان در روسیه به مقام سوم رسید، با بودجه ای معادل یک دهم بودجۀ ورزش مردان به این پیروزی دست یافت. حتی این درخشش که با امکانات اندک در حوزۀ مسابقات بین المللی کسب شده است به جای آنکه باعث بشود تا زنان قدر ببینند و تحسین بشوند در مجلس هفتم شورای اسلامی به نقد گذاشته شده است. عشرت شایق، نمایندۀ تبریز در مجلس از تذکر خود و سه نمایندۀ دیگر دربارۀ ضرورت رعایت موازین شرعی در اعزام تیم های ورزشی بانوان به مسابقات خارج از کشور خبر داده است.”
در تذکر این نمایندگان آمده است: “اخیرا در برخی از مسابقات بین المللی، مسائلی اتفاق افتاده که شایستۀ زنان و دختران مسلمان ایرانی نبود و موجبات ناراحتی و نگرانی برخی از علما و مراجع تقلید شده است.”
عشرت شایق و سه نمایندۀ دیگر مجلس که به این تذکر اقدام کرده اند هرگاه نمایندگان مردم ایران بودند و با انتخابات آزاد وارد مجلس شده بودند به تکلیف خود با هدف تأمین برابری سهم شهروندان از بودجه و امکانات دولتی شجاعانه عمل می کردند و بر این ظلم فاحش که 9 درصد از بودجۀ ورزشی کشور به زنان و 91 درصد به مردان تعلق می گیرد می تاختند. اما آنها با انتخابات آزاد وارد مجلس نشده اند. مگر می شود از کسانی که گزینشی وارد مجلس شده اند این همه توقع داشت؟ طبعا آنها مسئولیت چندانی نسبت به برابری فرصت ها برای مردم احساس نمی کنند. مسئولیتشان متوجه جلب رضایت و خشنودی عواملی است که آنها را گزینش کرده اند. این نمایندگان باید پاسخگوی آنها باشند نه پاسخگوی مردم.
هرگاه ایرانیان بتوانند با انتخابات آزاد نمایندگان خود را روانۀ مجلس کنند آن وقت است که مطالباتشان به جایی می رسد و می توانند از نمایندگان خود در مواردی که حقوق مردم را پاس نمی دارند مؤاخذه کنند. فقط در صورت برخورداری از انتخابات آزاد است که تریبون های مجلس بی وقفه حقوق بر باد رفتۀ زنان را تذکر می دهد و پیروزی زنان را که با امکانات اندک حاصل می شود می ستاید. بیشتر افرادی که اینک بر کرسی نمایندگی تکیه زده اند، خویشتن خویش به برابری عقیده ندارند، چگونه می توانند حامی و حافظ برابری بشوند. هنوز یکی از سیزده نمایندۀ زن حاضر در مجلس هفتم شورای اسلامی محض رضای خدا تریبون را یک بار هم در اختیار نگرفته تا مثلا ضمن یک نطق پیش از دستور بگوید:
فوتبال زنان ایران نیازمند پول است. نیازمند اسپانسر است. نیازمند کمک مردمی است. اما به دلیل آنکه بازی فوتبال زنان از تلویزیون پخش نمی شود، هیچ اسپانسری حاضر نیست در بخش بانوان سرمایه گذاری کند.
نایت ریئس فدراسیون دربارۀ دلایل فقر و فلاکت فوتبال زنان ایران گفته است: “ما از نظر پوشش مشکلی نداریم و بچه ها به طور کامل پوشش را رعایت می کنند. اما رسانه ها از پخش تصاویر باحجاب زنان مسابقه دهنده و حتی از انتشار خبر بازی آنها خودداری می ورزند. برای همین هیچ اسپانسری حاضر نیست حتی یک ریال برای ما خرج کند.”
آنچه گذشت فقط اشاره ای است بر موقعیت اسفناک زنان در حوزۀ ورزش. بماند که در این باره آقایان خطبا در مراسم نماز جمعه چه ها می گویند و تا چه اندازه زنان علاقمند به ورزش را به چوب تحقیر و تکفیر می آزارند. نیمۀ جمعیت مونث جوانان کشور با یک چنین رفتار بی رحمانه ای مواجه است و برای آنکه انرژی مثبت خود را به نمایش بگذارد از همکاری تلویزیون دولتی محروم است. مراعات پوشاک کامل اسلامی از سوی زنان در حوزۀ ورزش از محرومیت ها چیزی نکاسته است. تبعات محرومیت زنان ورزشکار از حضور بر صفحۀ تلویزیون دولتی به ضعف و تزلزل روحیۀ آنان در میدان های ورزشی می انجامد و مردم هم اساسا متوجه میزان تلاش و سخت جانی آنها برای ادامۀ حضور در مسابقات نمی شوند. نتیجه اینکه صاحبان ثروت و مکنت اگر در بند اعتلای کشورشان باشند از این تلاش پی گیر بی خبر می مانند و به جای آنکه بخشی از سرمایه گذاری را به آنها اختصاص دهند همۀ سرمایه را در جشن ها و کنسرت هایی که در کشورهای همسایه و پیرامونی برگزار می شود خرج می کنند.
برخوردهای غیر عادله که از سوی دولت نسبت به ورزش زنان ایران می شود و سهمیۀ 9 درصدی آنها از بودجۀ ورزش کل کشور زنگ خطری است که باید وجدان ها را بیدار کند و کمک های مردمی را به این عرصه از فعالیت سرازیر سازد.
فراموش نمی کنیم دورانی را که خط دوچرخه سواری چیتگر را به شرط مراعات حجاب راه اندازی کردند. فراموش نمی کنیم آن فتاوی و نظرهای ضد زن را که انتشار یافت و تنی چند از زنان فعال در ایجاد این امکانات محدود را بدنام کرد. فراموش نمی کنیم همۀ زخم هایی را که به بهانۀ اسلام و انقلاب بر پیکر ورزش زنان کشور نشانده اند و از اسلام ابزاری ساخته اند با هدف سرکوب همه جانبۀ زنان.
البته مباهات می کنیم به زنانی که در این شرایط دشوار با همان بودجۀ بخور و نمیر 9 درصدی، زیر بمباران اهانت و تحقیر همچنان در میادین ورزشی باقی مانده اند. بازیگری می کنند. مربی شده اند. برخی مسئولیت های دولتی و غیر دولتی را با همۀ محدودیت ها پذیرفته اند و نگذاشته اند شمع ورزش زنان به کلی خاموش بشود.
اینک ایرانیان توانمند اگر تعهدی نسبت به اعتلای کشور احساس می کنند، کمک رسانی به ورزش زنان بهترین شیوۀ ایفای تعهد است. می توانند فوتبال زنان را از فقر و فلاکت نجاب بدهند. می توانند خود راهی شناخت این حوزه از فعالیت زنان بشوند. ضرورتی ندارد تا این پهلوانان گمنام را روی صفحۀ تلویزیون بجویند. همچنان که عقلایی هم نیست تا چشم به راه نتایج مبارزاتی کمپین های زنان بنشینند. برای کسانی که تعهدی احساس می کنند و می خواهند در جای امنی به این تعهد گردن نهند حوزۀ ورزش زنان بهترین فرصت را در اختیار می گذارد.
ورزش زنان، فوتبال زنان احتیاج به پول دارند. دولت فخیمۀ ایران، به این حوزه پول نمی رساند. هنوز متوجه نشده اند که تقویت ورزش زنان از آسیب های اجتماعی که زنان را تهدید می کند به شدت می کاهد. دولت های گذشته و حال این حوزه را در فقر مالی نگاه داشته اند و به بهانه های اخلاقی و اسلامی پاک فلج کرده اند. ای کاش توانسته بودند از فرصت هایی که برای معتاد شدن و پیوستن به جرگه های فساد وجود دارد بکاهند. دولت به وظایف خود در این زمینه ها با هدف پیشگیری از فساد اجتماعی عمل نکرده و راه حل را خشونت ورزی می داند. همچنین کاستن از بودجۀ ورزش زنان.
مردم در کشوری با شرایط امروز ایران نمی توانند آرام بنشینند و فقط گاهی ابراز نارضایتی کنند. ثروتمندان در این شرایط اگر وجدانشان بیدار بشود کمبود مسئولیت های دولتی را جبران می کنند و پول را به صحنۀ ورزش زنان ایران تزریق می کنند. آیا آنها هنوز این صحنه را و این تقاضای منطقی، اخلاقی و ملی را کشف نکرده اند؟ اگر آنها از نزدیک با زنانی که در صحنه ای چنین دشوار ایستاده اند و نمی گذارند ورزش زنان بمیرد به گفتگو بنشینند، باور می کنند که در این عرصه می شود کار کرد. فوتبال زنان اسپانسر می خواهد. ثروتمندان ایرانی که می ترسند مثلا به ان- جی – او های زنان کمک مالی برسانند تا مبادا به اتهام همسویی با دشمن به دادگاه ها فراخوانده بشوند، می توانند به حوزۀ ورزش زنان با فراغت خاطر کمک برسانند. این حوزه جای امنی است برای پذیرفتن کمک های داوطلبانۀ مردمی. چرا به دادش نمی رسند؟ آیا اگر پول داخلی از نیازمندان دریغ بشود، استفاده از پول خارجی را می توان مصداق خیانت برشمرد؟
ایران به اندازۀ کافی ثروتمند دارد. آنها می توانند ورزش زنان را دست کم از حیث مالی از روی خاک بلند کنند و نگذارند بمیرد.
کافی است خبرهای این حوزه توسط سایت ها و خبرگزاری ها بیش از پیش انتشار یابد. کافی است سهمیۀ زنان کشور از بودجۀ ورزش بیشتر نقد و بررسی بشود. کافی است ضمن یک نظرسنجی وسیع از ایرانیان ورزش دوست خارج و داخل کشور سئوال کنند 91 درصدی ها یعنی مردان تا چه اندازه حق نیمه ای از جمعیت کشور را خورده اند و به ازای آن چه تاجی بر سر ورزش کشور زده اند؟ کافی است ضمن پژوهش های متعدد از این واقعیت سخن بگویند که اگر زنان نتوانند اوقات فراغت خود را در مراکز مجهز ورزشی به قیمت ارزان یا رایگان بگذرانند، اماکن دیگری آنها را به سوی خود فرا می خواند که در آن با مواد مخدر و دیگر انواع فساد از زنان پذیرایی می شود.
راستی چرا ایرانیان ثروتمند و علاقمند به اعتلای ایران به داد ورزش زنان نمی رسند. دولت که مواضع خود را نسبت به زنان سال هاست معلوم کرده است. زنان از نگاه امنیتی بهترین سوژه های سرکوب شناخته شده اند که در تمام فصول سال به کار می آیند. می شود با آنها به جای آنکه عدالت را گسترش داد، ترس را گسترش داد و بر درجات ارعاب جامعه افزود. می شود به بهانۀ مانتوهای تنگ تابستانی یا چکمه ها و شلوارهای زمستانی به جانشان افتاد. در این سیاست گذاری تقویت ورزش زنان بی گمان از جملۀ اولویت های دولتی نیست و بلکه سرکوب زنان تبدیل به اولویت شده است.
حال که زنان ورزشکار نمی توانند چشم امیدی به دولت داشته باشند چرا نباید در پناه هموطنان خود در میدان های کوچک و حقیری که آن را با مشقت حفظ کرده اند باقی بمانند. آیا مردم نمی توانند از سقوط کامل ورزش زنان جلوگیری کنند؟ این اقدام هرچند که آزمایشی صورت بگیرد به زحمت اش می ارزد.
تمدن ها را نیروهای داوطلب مردمی ساخته اند، نه لزوما حکومت ها.