عصر جدید در جمهوری اسلامی

نویسنده
سها سیفی

روز دوم از گزارش هفتگی “آزادنویس” اختصاص دارد به ماجرای اتهامات وارد شده به بازماندگان رهبر پیشین ‏انقلاب در هفته گذشته توسط اصولگرایان:‏

می‌شود گفت مسبب اصلی حرف‌هایی که به حسن خمینی زده شد خودش بود. (آن دیگر) نوه‌ی آقای خمینی، ‏هزاری هم که آدم خوبی باشد بالاخره رفته برای مجلس ثبت نام کرده، توی رقابت‌های ناسالم حکومتی هم حلوا ‏خیرات نمی‌کنند. ایشان را رد صلاحیت کرده‌اند، ولو که به ناحق! خوب این چه ربطی به پدربزرگش دارد؟! ‏

حالا اصلاح طلبان سابق هم شروع کرده‌اند به فریاد وا اسلاما سر دادن و شنبه شنبه‌ی آقام، جمعه جمعه‌ی آقام! ‏توی همین دم و دستگاه حکومت خیلی‌ها هستند که پسران‌شان را اعدام کرده‌اند ولی‌ خودشان آدم‌های مهم حکومت ‏هستند. مشکل اصلی در این است که اگر حسن خمینی به رد صلاحیت‌ها یا ورود نظامی‌ها به عرصه‌ی سیاسی ‏ایراد داشت، خوب باید از خیلی سال پیش از این برخوردها می‌کرد نه همین دوره که پسر عمه‌اش را رد صلاحیت ‏کردند، و نه در ملاقات با یک جناح سیاسی. ‏

نتیجه‌ی این بی‌تدبیری این شد که با همان متلک خرید بی‌ ام و در واقع اعتبار بیت آقای خمینی هم از دست رفت. ‏فی‌الواقع وقتی مردم را می‌شود با صندلی آقای خمینی به گریه درآورد با متلک بی ام و و لپ گل انداخته هم ‏می‌شود وادارشان کرد به بد و بیراه گفتن. بنابراین آخرین میخ هم کوبیده شد منتها با دست حسن خمینی. در نتیجه، ‏حالا دیگر واقعأ به عصر جدید خوش آمدید. ‏


‎ ‎حاشیه نشینانی به متن آمده‏‎ ‎

مصاحبه جنجالی “اکبرمنتجبی” با فاطمه رجبی که در وبلاگش هم منتشر شده، اینگونه آغاز می شود:‏

هنگامی که قرار شد برای مصاحبه به منزل دکتر غلامحسین الهام، سخنگوی دولت، بروم تا با خانم رجبی، همسر ‏ایشان گفت‌وگو کنم، نه‌تنها من، بلکه هیچ یک از اعضای شهروند امروز باور نمی‌کرد که ایشان در جنوب غربی ‏شهر، چند کیلومتر دورتر از تهران زندگی کند. این تعجب هنگام ورود به منزل دوچندان شد. ‏

نه ماموری، نه گیت و نه تفحص. خانه‌ای ساده که صاحبان آن میزبان عزاداران حسینی بودند. به همین دلیل یکی ‏از اتاق‌های محدود این خانه کوچک، با سیاهی و کتیبه «یاحسین» پوشیده بود و البته نمای بیرونی نشان می‌داد خانه ‏در این ایام، حسینیه جوانان است. شاید بتوان از این‌ زوایا، یکبار دیگر به پدیده احمدی‌نژاد و اطرافیان او پرداخت. ‏به کسانی که از حاشیه به متن آمدند، اما زندگی در حاشیه را رها نکردند.‏


‎ ‎برخورد ماموران شهرداری تهران با حاشیه نشینان فرحزاد‎ ‎

‏”سیاست اجتماعی” از برخورد عوامل شهرداری با حاشیه نشینان شهری در تهران خبر داده است:‏

هفته گذشته خبردار شدیم که چند واحد مسکونی توسط ماموران محترم شهرداری در کوههای فرحزاد تخریب شده ‏است و قریب به ۱۵ کودک به اتفاق خانواده هایشان در این سرمای بی نظیر در خانه های پلاستیکی زندگی ‏میکنند. صبح جمعه گذشته به اتفاق ۳ نفر از دوستان و یک خبرنگار به آنجا رفتیم. در آن منطقه تقریبا تمامی خانه ‏ها بدون مجوز ساخته شده اند. ‏

گویا ماموران شهرداری با یک هجوم گسترده (بنا به گفته اهالی محل بیش از ۱۰۰ نفر چماق به دست و ۲ ‏بولدوزر) بدون آنکه به اهالی اجازه خارج کردن وسایلشان را بدهند، خانه ها را خراب کرده اند. شهردار محترم ‏هم که گویا ساخت ظاهر میدان آزادی و جنبه تبلیغاتی اش، اهمیت بیشتری برایش دارد تا توجه به این خانواده ها.‏


‎ ‎فقط همین را کم داشتیم!‏‎ ‎

“وارش” در حاشیه خبر سنگسار شدن دختر 14 ساله ای توسط پدرش می نویسد:‏

دختری به نام سمیه در سیستان و بلوچستان، توسط پدرش سنگسار شده. فقط همینو کم داشتیم که خانواده ها هم قتل ‏های ناموسی شان را با شیوه سنگسار، عملی کنند! تا حالا قتل ناموسی قانونی سنگسار به حکم قانون و برای افراد ‏همسرداری که روابط خارج از ازدواج جنسی کامل داشتند، اجرا می شد و از این پس ظاهرا پدران و برادران ‏غیرتمند هم قراره دختران خانواده رو - حتا با شک به داشتن رابطه با یک مرد- ببرن به خلوت وحشیانه ای که در ‏اون آبروشون رو با خون و سنگ بخرن! ‏


‎ ‎آقای خرمشاهی، سرود یاد مستان ندهید!‏‎ ‎

در حاشیه نظریه تازه ای که دکتر سروش در خصوص تجربه ی وحیانی پیامبر اسلام در هنگام نزول قران ارائه ‏داده است؛ “حباب” از بهاالدین خرمشاهی گله کرده است که در نوشته ای سرود یاد مستان داده است تا حکم به کفر ‏و ارتداد سروش بدهند:‏

یک خبرگزاری گمنام، متن آن مصاحبه را به نقل از رادیو زمانه با تیتری جنجالی، که از آن بوی تکفیر و ارتداد ‏می‌آمد، بازنشر داد. عین همان تیتر جنجالی به اضافه‌ی آدرس همان خبرگزاری، مضمون پیامکی است که اکنون ‏به موبایل‌ها فرستاده می‌شود. خبرگزاری فارس هم بخشی را گشوده است و از کسانی می‌خواهد که به رای مزبور ‏پاسخ دهند. متاسفم که بگویم بعید نیست از این سیر رو به فزون واکنش‌ها به آن مصاحبه، کسانی اراده کنند که ‏حسنِ سوء استفاده‌ای ببرند. ‏

اما دریغ و صد دریغ، اگر یک صاحب دستار(حجت الاسلام ایازی) چنان خالی از عصبانیت و عاری از «انگشت ‏کردن برای قرمطی جستن» پاسخ می‌دهد؛ اما فردی صاحب کلاه، از اهالی فرهنگ پاسخی نگاشته است که هرچه ‏با خود کلنجار رفتم و با خود گفتم بگذارم و درگذرم، دیدم نمی‌شود. جناب استاد بهاء‌الدین خرمشاهی، که عمرش ‏دراز و پرهوده باد، در پاسخ به مطلب مزبور مقاله‌ای نوشته‌اند و در آن سخنانی گفته‌اند که با کمال تاسف سرود یاد ‏مستان می‌دهد.‏


‎ ‎دانلود حلال!‏‎ ‎

ماجرای انتشار فیلم پر حاشیه داریوش مهرجویی یعنی “علی سنتوری“، این روزها انعکاس گسترده ای در میان ‏وبلاگ های ایرانی پیدا کرده است. در همین زمینه “لابراتوار کلنگ” می نویسد:‏

مطلب ازین قرار است که دولت “سنتوری” فیلم تازه داریوش مهرجویی را توقیف می کند. در زد و خورد و بگیر ‏و ببند اکران شدن یا نشدن، ناگهان نسخه دی وی دی قاچاقی فیلم با کیفیت عالی و با زیرنویس انگلیسی از جایی ‏درز می کند و در تیراژ بالا هم در خیابان های شهر فروخته می شود و هم روی اینترنت می رود. اعلام می شود ‏این ماجرا به “سینمای ملی” 4-5 میلیارد تومان ضرر زده است. مهرجویی اعلام می کند این یک “سرقت هنری” ‏است و سازندگان فیلم راضی نیستند. ‏

او می گوید خریدن این نسخه ها “از نظر شرعی حرام است.” به زودی شماره حساب بانکی مهرجویی اعلام می ‏شود تا کسانی که مرتکب این عمل غیرشرعی شده اند پول بلیت را به آن واریز کنند و “سنتوری” دیدن شان را ‏‏”حلال” کنند.‏


‎ ‎تازه می خواست پروانه نمایش بگیرد!‏‎ ‎

‏”آق بهمن” از همین ماجرا روایت دیگری دارد:‏

ظاهراً مهرجویی می‌افتد دنبال کار فیلم و این‌طور که در مصاحبه‌هایش گفته از وزارت اطلاعات و همین‌طور از ‏شخص مهمی در وزارت کشور که ظاهراً مسئول بررسی پرونده فیلم بوده تاییدیه می‌گیرد که نمایش این فیلم ‏اشکالی ندارد. ظاهراً تلاش‌های مهرجویی برای اکران فیلم داشته به ثمر می‌رسیده که یک‌هو نسخه قاچاق فیلم به ‏پیاده‌روهای تهران می‌آید. ‏

آن هم نه نسخه با کیفیت پایین و مثلاً ضبط شده از روی پرده، که نسخه با کیفیت بالا. روی دی‌وی‌دی و با ‏زیرنویس انگلیسی و جالب‌تر از همه شامل دو سه صحنه‌ای که برای نمایش در جشنواره پارسال از فیلم حذف شده ‏بود! باز هم می‌توانید حال مهرجویی و تهیه‌کننده را تصور کنید. مهرجویی که با هر کی مصاحبه کرده، گفته که ‏هر کس این فیلم را بخرد و به خانه ببرد، انگار مال دزدی به خانه‌اش برده و من لعن و نفرینش می‌کنم.‏


‎ ‎علی سنتوری، در تورنتو کپی شده است‏‎ ‎

در این میان “کمی معمولی” می گوید می داند که محل به سرقت رفتن این اثر هنری کجاست. او با شرح دو سه ‏بار به سینما رفتن اش در تورنتو در هنگام نمایش این فیلم در کانادا، نتیجه می گیرد که فیلم باید در کانادا کپی شده ‏و بعد به ایران رسیده باشد:‏

هفته‌ی پیش که خبر بیرون آمدن نسخه‌ی قاچاق سنتوری را شنیدم اولین جایی که برای دودره شدن فیلم به فکرم ‏رسید یکی از همین سالن‌ها بود. خوب همان‌طوری که گفتم سانس اول اکران فیلم که جمعه بود فقط چهار نفر توی ‏سینما بودند. من هم خیلی راحت و بدون داشتن بلیط یک سر و گوشی توی سالن آب دادم و زدم بیرون. حالا حساب ‏کنید یک روز وسط هفته و یک سانس خلوت و یک دوربین و یک سه‌پایه چه کارهایی که نمی‌توانند بکنند. ‏

بعد هم فیلم را دانلود کردم و با چیزی که خودم در سینما دیده بودم مقایسه کردم با تقریب خوبی مطمئن شدم که این ‏همان چیزی‌ است که در سینما دیده بودم. برای محکم کاری هم گشتم و همه‌ی تیکه‌های بامزه‌ی زیرنویس را با ‏چیزهایی که پیدا کرده بودیم مطابقت دادم که مو نمی‌زد. برای همین است که با اطمینان کامل می‌گویم این نسخه‌ای ‏که از سنتوری پخش شده همین نسخه‌ای است که در آمریکای شمالی روی پرده رفته و هنوز هم نمایشش ادامه ‏دارد. ‏


‎ ‎تاوان جایزه اولاف پالمه‎ ‎

“الیزه” معتقد است دستگیری تازه از اعضای کمپین یک میلیون امضا، تاوان اهدای جایزه اولاف پالمه به پروین ‏اردلان از سوی این نهاد حقوق بشری است:‏

دو روز از گرفتن جایزه‌ی پروین و خوش‌حالی همگی نگذشته؛‌ آقایان حرص و کینه‌شان را با گرفتن رها و نسیم ‏تلافی کردند. من هم طبق معمول دستم نمی‌رود چیزی در این موارد بنویسم. فقط ساکت و بی‌صدا پیش خودم ‏حرص می‌خورم و نگرانی می‌کنم و دندان‌هایم را فشار می‌دهم. هرچند با این روند بازداشت‌ها، به نظرم دیگر ‏وقتش است که بروم نحوه‌ی نوشتن در این مورد را یاد بگیرم!!‏


‎ ‎وامصیبتا اگر مهاجرانی وزیر می بود!‏‎ ‎

‏”درخت بدون سایه” معتقد است با قدرت گرفتن اصولگرایان، اتفاقاتی در صحنه سیاست ایران رخ می دهند که تا ‏پیش از این حتی تصورش ممکن نبود:‏

واقعا من خیلی وقتها خدا را شکر می کنم که اکنون همه ی قدرت دست اصولگرایان است. آنها خیلی کارها می ‏توانند بکنند که اصلاح طلبان نمی توانستند. مثلا همین حالا در عکسی در خبرگزاری فارس دیدم که در اختتامیه ی ‏جشنواره ی تئاتر فجر یک خانم با بلوز و شلوار رفته و از آقای صفار هرندی جایزه گرفته و خیلی خوشحال روی ‏سن در حال ابراز احساسات است. من نمی دانم این منکر است یا نه! اما می دانم که اگر مهاجرانی یا مسجد جامعی ‏جای صفار ایستاده بودند الان حتما یک غوغایی راه افتاده بود. حالا خدا را شکر که همه چیز در آرامش کامل ‏برگزار شد و رفت. ‏


‎ ‎اثر ضد تورمی ندارد‏‎ ‎

“کالاتاکسی” معتقد است کاستن از میزان چک پولهای رایج در اقتصاد ایران، هیچ اثر مثبت ضدتورمی نخواهد ‏داشت. بلکه فقط مشکلات ایرانیان در مبادلات مالی را بیشتر خواهد کرد:‏

روزنامه همشهری خبر از شروع کمبود اسکناس و چک پول داده است. این در حالی است که رییس کل بانک ‏مرکزی گفته بودند که ما با کم کردن چک پول ها، سعی در مهار تورم خواهیم داشت! در همان زمان گفتم که این ‏سخن یک مغلطه آشکار است، چرا که چک پول ها به ازای یک اعتبار ایجاد شده اند و این اعتبار که با کم کردن ‏چک پول ها از میان نمی رود، بلکه صرفا دچار کمبود اسکناس در گردش خواهیم شد.‏

الان هم که می بینیم، کم کردن میزان چک پول ها صرفا سبب کم شدن میزان اسکناس و مشکلات متعدد برای ‏مردم شده است. البته فکر می کنم بانک مرکزی مجبور خواهد شد، یا هرچه سریعتر اسکناس 5000 و 10000 ‏تومانی را منتشر کند و یا اجازه رشد چاپ چک پول ها به میزان قبلی را خواهد داد.‏

‏ ‏

‎ ‎پر از سوژه برای طنز‏‎ ‎

‏”فرزام نامه” می نویسد فضای کنونی جامعه ایران فضای مستعدی برای طنزنویسی است:‏

این روزها طنز نوشتن تبدیل شده به آسان ترین کار و در عین حال سخت ترین کار ممکن. از یک طرف اینقدر ‏سوژه ریخته که آدم نمی دونه چه جوری جمعشون کنه. وقتی هم جمعشون می کنه نمی دونه باید گریه کنه یا بخنده ‏یا بزنه تو سرش. اگه گریه کنه یا بزنه تو سرش که دیگه نمی تونه بنویسه. اگه بخنده که نشون می ده خود سوژه ‏طنزه دیگه نمیشه روش کار کرد. ‏

به قول یک شخص مهم و عزیزی که اخیراً گفته بود: ما 100 برابر بقیه کار می کنیم نمی دونیم چرا یک صدم بقیه ‏نتیجه می گیریم؛ ما هم صد برابر طنزنویسان کل دنیا سوژه داریم اما نمی دونیم چرا یک صدم اونا مطلب می ‏نویسیم! ‏


‎ ‎لطیفه، یک پیام زیپ شده اجتماعی است‏‎ ‎

‏”نگاه ما، نگاه دیگران” که نویسنده آن یک طنزپرداز است وعده داده که از این پس گاه و بیگاه به کار تحلیل جوک ‏ها و لطیفه های ایرانی بپردازد و ریشه های اجتماعی و فرهنگی شان را بررسی کند:‏

بنظر من جوک‌های هر جامعه نشان‌گر نحوه تفکر و عصاره اعتقادی آن جامعه هستند. البته شاید با تشریح و تحلیل ‏جوک بمقدار زیادی از زیبائی و جذابیت آن کم شود ولی من فکر می‌کنم که جوک یک پیغام “زیپ” شده است که ‏در بسیاری موارد در کامپیوتر ذهن ما گم می‌شود و هیچگاه “آن‌زیپ” نمی‌گردد‎.‎