نغمه شاهسوندی: در زندان کشته شویم دنیا می فهمد چه سر ما آورده اند

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» در مصاحبه با روز مطرح شد

آنچه می خوانید همه متن مصاحبه ای که با نغمه شاهسوندی شیرازی انجام داده ام نیست؛ فعال سایبری که خود می گوید تنها جرم اش، شهروند خبرنگاری بوده و اینکه درباره وضعیت زندانیان، اعدام ها و اتفاقاتی که روزمره می افتد در چند صفحه فیسبوکی اطلاع رسانی کرده است. ۷ سال و ۹۱ روز زندان، حکمی است که برای او از سوی قاضی مقیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب صادر شده و پورعرب، قاضی دادگاه تجدیدنظر بدان مهر تایید زده است با اتهاماتی چون تبلیغ علیه نظام، اهانت به آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای و همچنین انتشار تصاویر مبتذل.

در متن حکم نغمه شاهسوندی آمده است:  در خصوص فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی مستنداً به ماده ۵۰۰ قانون مجازات و۱۳۴ به تحمل ۲ سال حبس به احتساب ایام بازداشت، در خصوص اهانت به حضرت امام و رهبر مستنداً به ماده ۵۱۴ قانون مجازات اسلامی به تحمل ۳ سال حبس، در خصوص انتشار تصاویر مبتذل از طریق سامانه رایانه مستنداً به ماده ۱۴ قانون جرایم رایانه ای به ۲ سال حبس و در خصوص انتشار تصاویر مبتذل به تبصره یک ماده ۱۴ قانون جرایم رایانه ای و ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی به تحمل ۹۱ روز حبس محکوم میشود.

به دلیل شرایط خاص فعلی نغمه شاهسوندی بخش هایی از مصاحبه او به امانت می ماند برای روزگار مناسب. او یکی از ۸ فعال سایبری است که سال ۹۲ بازداشت و در مجموع به ۱۲۸ سال زندان محکوم شده اند.  امیر گلستانی به ۲۰ سال و یک روز، مسعود قاسم خانی به ۱۹ سال و ۹۱ روز، فریبرز کاردارفر به ۱۸ سال و ۹۱ روز، امین (فرید) اکرمی پور به ۱۳ سال، مهدی ری شهری به ۱۱ سال و رویا صابری نژاد نوبخت به ۲۰ سال و یک روز زندان محکوم شده اند. مسعود سید طالبی ابتدا به ۱۵ سال و یک روز محکوم شده بود که ۵ سال دیگر به حکم او اضافه شد و در مجموع به ۲۰ سال حبس محکوم شد. رویا صابری نژاد نوبخت در زندان قرچک ورامین زندانی است و بقیه در بند ۷ زندان اوین به سر می برند. نغمه شاهسوندی شیرازی اما  قبل از برگزاری دادگاه و با قرار وثیقه از زندان آزاد شده است.

نغمه شاهسوندی شیرازی در این مصاحبه از بازجویی ها، توهین ها، تحقیرها و تهدیدهایی سخن می گوید که در بند ۲ الف سپاه متحمل شده و فشارهایی که بر خانواده او و سایر هم پرونده ای هایش وارد شده و اینکه: خانواده ها باید ترس را دور بریزند، باید بلند شوند، بگویند اصلا بچه های ما را بکشید اما چنین چیزی تحویل ما ندهید. حداقل دنیا بفهمد چی بر سر ما می آید. این همه گمنام، پرونده نارنجی که در کرمان گرفتند و بردند کی میداند اسم شان چیست؟ چی شدند؟ دوست های خود؛ من کی میداند؟ در زندان کشته شوند همه دنیا می فهمد. خانواده ها نباید بترسند، نباید پا در اوین بگذارند. اینها همین را می خواهند، اشک مادر مرا می خواهند. دوست دارند ما ذلیل باشیم. اصلا خانواده ها نروند تماس هم بگیرند بگویند بکشید بچه های ما را، آن موقع است که دنیا می فهمد چی بر سر ما می آید ولی با رفتن و التماس کردن و ضجه و وثیقه گذاشتن و.. مادران این ۸ نفر را ببینید، ما مرده بشوییم همه بفهمند. کسی می داند نغمه کجا است؟ هیچ کسی پی گیر وضعیت آن ۷ نفری که زندان هستندنیست، ۲ روز دیگر هم همه فراموش می شوند. می آیند، می برند و هیچ کسی نمی داند کیست، کجا است. هیچ کسی نمی فهمد، درد ما این است، درد شخصی من این است. من خیلی شکنجه دیدم، خیلی تحقیر شدم، خیلی به من توهین شد به عنوان یک زن. اینقدر که می گفتم هرچی می خواهید می کنم فقط بسه، دیگر نکنید…

این مصاحبه در پی می آید.

 

خانم شاهسوندی وضعیت پرونده و حکم شما اکنون به چه صورتی است؟  

ما ۸ نفر بودیم که بازداشت شدیم. بدر زمان های مختلف بازداشت شدیم، دوستان را زودتر از من گرفته بودند. ۲۵ فروردین دادگاه تشکیل دادند، حکم را صادر کردند و مهر ماه هم تجدیدنظر گذاشتند که حکم ها تایید شد. بااین حال عملا پرونده هنوز بسته نشده، می خواهند مسائل دیگر اضافه کنند همانطور که سیدمسعود طالبی را بردند و ۵ سال اضافه کردند.

 

شما چه فعالیتی داشتید؟ چی شد شما را بازداشت کردند؟  

من شغلم آزاد بود اما با چند تا از دوستان، در فیسبوک چند پیج داشتیم. کارمان این بود که درباره نقض حقوق بشر و اعدام ها و زندانیان می نوشتیم؛ شهروند خبرنگار بودیم. هیچ کدام به هیچ جای سیاسی وصل نبودیم؛ به هیچ ارگانی، فقط اطلاع رسانی می کردیم. سال ۹۲ شروع کردند به هک کردن پیج ها و ادمین های پیج ها. یکی یکی هک کردند و بازداشت کردند. از طریق ایمیل ها و مسیج هایی که به هم داده بودیم رد ما را گرفتند و ما را بازداشت کردند.

 

این صفحات الان روی فیسبوک است؟

نه، با گرفتن اولین نفر، پیج ها یکی یکی از روی فیسبوک برداشته شدند و نمی توانید پیدا کنید اما بیشتر ایرانی ها در ایران پیج “چو ایران نباشد تن من مباد “و پیج “این چه وضعشه مسولین رسیدگی کنند” را می شناسند. الان هیچ کدام نیستند اما پروفایل های شخصی ما هست.

 

چی می نوشتید در این صفحه ها؟

از لحاظ تاریخی برگردید به سالهایی که ما این پیج ها را داشتیم؛ تمام اتفاقاتی که در ایران می افتاد را می نوشتیم، در کنارش کاریکاتور هم داشتیم که بابت آنها اتهام توهین به سران سه قوه و رهبر و آقای خمینی را زدند. یکی از دوستان شاعر بود و شعر می گفت، موضوع این نبود که ما بخواهیم جمهوری اسلامی را از جا بکنیم. در توان ما نبود، ما برانداز نبودیم، شهروند خبرنگار بودیم که صحنه ای را می دیدیم، فیلم یا عکس می گرفتیم و توی صفحات می گذاشتیم. بابت اینها اتهام تبانی علیه نظام و انتشار تصاویر مبتذل و تشویش اذهان و توهین به مقدسات و اتهامات دیگری زدند. مثلا می گفتند چرا آقای جنتی با این کاریکاتور است، چرا آقای خمینی را کاریکاتور کردید یا آقای خامنه ای را و همین را کردند تصاویر مبتذل. البته وارد حریم خصوصی ما هم شدند. هرکسی در خانه شخصی خودش، فیلم های هالیوودی دارد و هرکسی طبق علاقه اش فیلم نگاه می کند، ممکن است یک فیلمی یک صحنه ای هم داشته باشد. این فیلم ها از نظر اینها بد  و مبتذل محسوب می شود. چیزی نداشتند اضافه کنند به پرونده ما، می خواستند پرونده را جنجالی کنند اینها را اضافه کردند و آن بلاها را سر ما آوردند. حالا دوستان همچنان در زندان هستند و من از وضعیت شان آگاهی ندارم.

 

شما چطور بازداشت شدید؟

دوستان را دستگیر کرده بودند، اما نمی گذاشتند ما آگاهی پیدا کنیم. خانواده ها را تهدید کرده بودند، من تماس می گرفتم اما خانواده ها نمی گفتند بازداشت شده اند. می گفتند رفته حمام یا بیرون است وگوشی را نبرده. من رفته بودم سوپرمارکت نزدیک خانه که با من تماس گرفتند که بسته پستی داری باید بیایی در خانه کارت ملی را نشان بدهی و تحویل بگیری. برگشتم خانه، کلید را که گذاشتم در را باز کنم دو آقا پشت سر من وارد شدند. پرسیدم اینجا کاری دارید؟ گفتند بفرما بالا. رفتیم بالا دیدم سه نفر دیگر هم داخل خانه هستند با دو خانم. آن موقع مادر و عمه ام هم آمده بودند پیش من. گفتند حکم دستگیری و تفتیش خانه را داریم و برای من خواندند. بعد وسایل شخصی مرا برداشتند و توی راهرو به من چشم بند زدند و سوار ماشین کردند. اما پروازهای آن شب به خاطر وضعیت هوا کنسل شده بود، برای همین مرا به بازداشتگاه بردند البته قبل از آن مرا به دادگاه بردند برای تفهیم اتهام.

 

چه اتهامی تفهیم کردند؟

مرا بردند توی دادگاه ـ عذرمیخواهم از این ادبیات ـ اما در دادگاه به من گفت فکر می کنی جمهوری اسلامی اینقدر گشاد است که امثال شما می خواهید نفوذ کنید؟ این تفهیم اتهام من بود ! بعد مرا بردند بازداشتگاه و بعد منتقل کردند تهران. از هواپیما که پیاده شدیم چشم بند زدند و مرا سوار ماشین کردند و بردند اوین. مرا داخل اتاقی بردند با چشم بند. پشت سر من آقایان با هم حرف می زدند و کسی با من حرف نمی زد. خیلی برای من ترسناک بود خیلی سخت بود که وارد شده بودم و نمی دانستم چی در انتظار من است. یعنی الان می خواهند مرا بزنند؟ می خواهند چه بکنند؟ من چه باید بکنم؟ بعد یک خانمی آمد و مرا بردند بهداری اوین و سوالاتی از این دست که بیماری خاصی داری یا شکستگی داشته ای و… بعد مرا فرستادند بند ۲ الف. از فردای آن روز بازجویی های من شروع شد و تا زمانی که آزاد شدم هر روز، به جز روزهای تعطیل بازجویی می شدم.

 

با خانواده تان تماسی داشتید یا دیداری؟

نه دیدار اصلا نداشتم. تماس هم روزهای اول اصلا نداشتم بچه کوچک من دوسال اش بود وقتی مرا گرفتند. یکبار مرا صدا کردند گفتند بیا با بچه ات حرف بزن. در همان زمانی که من اوین بودم و بازجویی می شدم مسائلی هم با خانواده ام داشتند آنها را هم بازجویی می کردند. خواهرمن خارج از کشور است، حتی از بستگانم که در خارج از کشور هستند تلفنی بازجویی می کردند. مادرم گفته بود که بچه هایش حالشان خیلی بد است بگذارید حرف بزنند آمدید اینطور جلوی بچه ها بردید بدانند مادرشان سالم است. بعد آن هرازگاهی تلفن به من می دادند که با بچه هایم فقط حرف بزنم.

 

بازجویی ها چطور بود؟ چی می خواستند و چی می پرسیدند؟ شما چه جوابی می دادید؟

در آن فاصله ای که ما دستگیر شدیم از پیج هایی که ما داشتیم هر چی خودشان می خواستند درآورده بودند و روز اول گذاشتند جلوی من و گفتند این اتهاماتت است. اول که کی هستی و چرا اهانت کردی. به خاطر کوچکترین چیزها؛ شاید یک روز دو روز به خاطر یک عکس بازجویی می شدم. خیلی به من توهین می کردند خیلی خیلی توهین می کردند.

 

چه جوری؟ چی می گفتند؟

حرف هایی که من فقط در شان خود همان انسان ها می دانم. توهین به یک زنی که، عذر میخواهم نمی خواهم به هیچ کسی توهین کنم، یک نفر را به جرم مواد مخدر بازداشت می کنید یا به جرم اینکه از خیابان جمع می کنید اما به کسی مثل من که از خانه ام برده اید هزار حرف کثیف می زنید، اهانت می کنید، از مسائل خصوصی زندگی و خانواده می گذارند جلوی آدم، تحقیر می کنند اهانت می کنند تهدید می کنند که تو که راجع به اوین فلان چیزها را نوشتی می خواهی الان به تو تجاوز کنیم؟ می خواهی همان صحنه را برایت درست کنیم؟ حرف های کثیفی می زنند… هیچ چیزی هم نمی توانی بگویی. طوری شده بود که روزهای آخر می گفتم شما چی می خواهید من می نویسم فقط این حرف ها را نزنید. شما فراتر از آن چیزی که من هستم می گویید، من هیچ یک از این کارها را نکرده ام، من با هیچ شبکه خارجی در تماس نبوده ام ما فقط چند نفر بودیم که در چند پیج فیسبوکی می نوشتیم. من را می زدند. خیلی بیشتر از زدن اهانت شد. سعی می کردند بیشتر از جرایمی که برای ما پرینت کرده بودند گردن ما بگذارند که شما به فلان گروه وصل هستید یا با فلان شبکه کار می کنید. یا چون یکی از دوستان ما ویزا داشت و میخواست سفری خارج از کشور برود می گفتند شما جاسوس هستید. فکر می کنم در زندان ها خیلی از آدم ها مثل ما هستند. از ما فیلم می گرفتند، از من کلی فیلم گرفتند، می گفتند باید یک جوری حرف بزنی که همه بدانند حق آمدن به فیس بوک و فضای مجازی را ندارند و اگر بیایند نتیجه این است. به من دیکته می کردند که باید بگویی. چقدر تحت فشار قرار دادند که از ما مستند بسازند. خیلی تهدید می کردند، می خواستند به مسائل آلوده تر دامن بزنند می گفتند شما چون یک گروه هستید که هم آقا هم خانم هستید پس شما خیلی چیزهای دیگر هم با هم دارید.

 

تهدید چی؟

من یک زن متاهل و مادر دو بچه بودم. همیشه وقتی در فیسبوک بودم  شوهر م هم کنار من بود اما می گفتند همگروهی تو اعتراف کرده که با تو رابطه نامشروع دارد. می خواستند ما را آدم های آلوده ای نشان دهند. اتهام رابطه نامشروع می زدند، هیچ مدرکی در این قضیه نداشتند فقط با فشارهای روحی، می گفتند اعتراف کن برو. دو بچه ات در خانه دارند می میرند و باید اعتراف کنی. دلت برای بچه هایت نمی سوزد؟ ما قول می دهیم هیاهو به پا نکنیم. می گفتم چطور من می توانم به چنین چیزی اعتراف کنم؟ چرا با زندگی من بازی می کنید؟ بعد صدا زدند که حاج آقا بیا این را ببر آنجا که خودش منتظر است، مثل اینکه اینطوری بیشتر دوست دارد! خیلی حرف های کثیف به من می زدند راجع به رابطه جنسی من با شوهرم. هرکسی ممکن است تلفنی چیزی به شوهرش گفته باشد. اما به خاطر شنود من مثلا من گفته بودم به شوهرم که فلان چیز را بخر یا فلان دارو را بخر، اینها را می گفتند. راجع به خصوصی ترین قسمت های بدن من با هم حرف می زدند. عکس های خانوادگی من که یک جایی مثلا لباس های من پوشیدگی لازم را نداشت می گذاشتند جلوی شان و راجع به بدن من با هم حرف می زدند. من مدام تحت فشار روحی بودم از بابت این قضیه. یا مرا می فرستادند توی اتاقی که برو بنشین ما بیاییم. یعنی فضایی می ساختند که قرار است تجاوز شود. کاری با من کرده بودند که من حاضر بودم بگویم نه تنها من دارم علیه نظم و امنیت کار می کنم که اصلا من تروریست هستم می خواستم آقا را هم ترور کنم. می دانید منظور من چی است؟ جوری اعتراف گرفتند که خواسته خودشان را که ایجاد رعب و وحشت در رابطه با بحث فیسبوک بکنند در سال ۹۲.

 

گفتید شما را کتک زدند. چه کسانی کتک زدند و چگونه؟ به صورت مداوم بود و..

نه به صورت مداوم نبود. مثلا من داشتم می نوشتم، خب یک جایی آدم از شدت ترس می ماند یا واقعا نمی دانستم چی بگویم. همنوع من آنجا بود می گفتند بنویس این را علیه آن بنویس. من نمی توانستم بنویسم بلند می شدند با یک کتابی می زدند پس گردن من. یک صندلی را زدند به کمر من، ۵ مهره من آسیب دیده. کافی بود من کمتر بنویسم یا کمتر حرف بزنم یا شل برخورد کنم اصلا فرصت دفاع به من نمی دادند می گفتند ما دیکته می کنیم تو بنویس. اگر می نوشتم و همکاری می کردم با آنها به خیر تمام می شد و برمی گشتم اما اگر اینطور نبود با ضربه ای به گردن و کمر مواجه می شدم. من همیشه رو به دیوار بازجویی شدم، به بازویم خیلی ضربه خورد در این فاصله. من خیلی آسیب دیدم. به خاطر ضربه ای به حدی به خونریزی افتاده بودم که توی سلول افتاده بودم اما حتی مرا به دکتر نبردند. یکبار بردند، من گفتم خواهش می کنم مسکن بدهید می گفتند اینجا دکتر اجازه ندارد مسکن بدهد. خیلی آسیب دیدم و از وقتی آزاد شدم تحت درمان بودم هم دکتر زنان هم درمان ستون فقرات. جوی نبود که بشود مخالفت یا از خودم دفاع کنم. وقتی من رفتم آنجا اصلا پرونده مرا بسته بودند. می گفتم چرا بازجویی می شوم اصلا حکم ام را صادر کنید.

 

شما چه مدت بازداشت بودید؟

من ۷ دی ماه ۹۲ بازداشت شدم و ۲۴ اسفند آزاد شدم.

 

گفتید فیلم گرفتند از شما، پخش کردند؟

من چیزی از خودم ندیده ام که پخش شده باشد. ولی ساعت های زیادی از من فیلم گرفتند. می گفتند به مردم بگو  من غرق شده در محیط مجازی هستم. من زندگی ام را خراب کرده ام. زندگی ام خراب شده. به عنوان یک قربانی محیط مجازی از من اعتراف گرفته می شد عملا. بعد از آزادی هم دو هفته یکبار مرا به تهران می خواستند و می رفتم. حتی یک روز بازداشت شدم در دادسرای اوین. دوباره از من سوال می پرسیدند.

 

یعنی چطور بازداشت کردند؟

مرا خواسته بودند رفتم بازپرس شعبه ۸ حرف زدم. بعد گفتند نباید بروی. یک اتاقی بود گفتند باید بنشینی توی اتاق. بعد آقایی که تنها کسی بود که من در دوران بازداشت می دیدم آمد و سوال میکرد که بیرون کجا رفتی؟ با کی رابطه داشتی؟ کجا رفتی؟ توی فیسبوک دوباره هستی؟ برای چی فلان ساعت فلان جا رفتی؟ چرا با مادر فلان هم پرونده ای ات حرف زدی و.. بعد گفتند برو. دوبار دادگاه خواستند رفتم دادگاهی نبود فقط سوال جواب کردند.

 

قاضی کی بود؟

مقیسه، دادگاه بدوی بود و پورعرب دادگاه تجدیدنظر.

 

چطور شد شما را آزاد کردند؟

با وثیقه؛ ۱۷۰ میلیون وثیقه گذاشتیم و من آزاد شدم. علت اینکه من آزاد شدم این بود که در بند ۲ الف سپاه حال من خیلی بد بود نه تنها حال من که حال همسر یکی از متهمانی که بازداشت شده بود هم خیلی بد بود نمی دانم چه ضربه ای به او وارد کرده بودند اما بر اثر ضربه ای که به من زده بودند حتی توان راه رفتن نداشتم. مرا به اتاق بازجویی می خواستند خیلی طول می کشید برسم. نمی توانستم خیلی حالم بد بود. به خاطر همین گفتند با وثیقه می روی تا دادگاهت تشکیل شود. وقتی برگشتم بچه ام را هم نمی شناختم. زندگی خانوادگی مرا از هم پاشیدند. من قربانی شدم.  شوهر من بعد از آزادی مرا باور نکرد. نتوانست بپذیرد. بچه های من خیلی آسیب دیدند. نیم ساعت از خانه بروم بیرون بچه های من می گویند مامان نکند باز تو را ببرند.

 

چند بچه دارید؟

دو بچه دارم یک دختر ۸ ساله و یکی هم الان ۴ سالش است.

 

اشاره کردید به همسر یکی از متهمان، یعنی اعضای خانواده بازداشت شدگان را هم بازداشت کرده بودند؟

بله، به ما که رحمی ندارند. ما را مثل دیگر فعالان مدنی و خبرنگاران که زندانی می شوند کسی نمی شناسد، ما را که نتوانند خانواده های ما را آزار ندهند. من از ترس اینکه اگر احوال همسر دوستم را بپرسم او را اذیت کنند نتوانستم، فقط ۲۵ فروردین که دادگاه رفتم همسر هم پرونده ای ام را دیدم با او حرف زدم که گفت بازداشت اش کرده اند و خیلی حالش بد بوده. بیشتر از این سعی کردم ارتباطی نداشته باشم با خانواده ها. من آزاد بودم و هر کار اشتباهی که من می کردم به آنها آسیب می رسید. ولی می دانم که همسر دوست مرا گرفته بودند و تحت فشار روحی و آسیب های جسمی قرار داده بودند که حالش بد شده بود و با قید وثیقه آزاد کردند. مرا هم تهدید می کردند که شوهرت را هم می گیریم می آوریم. خواهرت را از فلان کشور می آوریم. من را ۱۰ روز فقط به خاطر یک پرچم شیر و خورشید که بچه خواهرم در یک فستیوال در خارج از کشور دست اش گرفته و عکس گرفته آزار دادند. بعد می گفتند که چرا فامیلی ات شاهسوندی است؟ خب فامیلی است، پدر من که نگذاشته چند نسل آن طرف تر گذاشته اند. می گفتند یک چیزی دارید که اینقدر اهانت کرده ای، من اهانت نکرده بودم حقیقت را می گفتم اگر حقیقت اهانت است پس شما آن اهانت را از گردن خودتان بردارید. اما اگر چنین چیزی را می گفتم مورد آسیب جسمی قرار می گرفتم، آسیب های روحی هم که دیگر فراتر از آن چیزی است که بتوانم برای شما توضیح بدهم.

 

تمام مدت انفرادی بودید؟

دو روز یک خانمی را آوردند سلول من و بعد بردند و گفتند آزاد شده. من نمیدانم آنجا کسی جرات نمی کند اطلاعاتی به کسی بدهد ایشان هم می گفت که از فعالین شبکه های اجتماعی بود.

 

شما وقتی بند ۲ الف بودید از هم پرونده ای های تان خبری داشتید؟

هیچ خبری نداشتم، فقط مرا یکی دو بار برای مواجهه بردند. مرا می بردند اتاق بازجویی و یکی از دوستان را آوردند، با چشم بند بودیم. جز اینها هیچ اطلاعاتی نداشتم آنجا.

 

دادگاه چگونه برگزار شد ؟شما وکیل داشتید؟

نه من اجازه وکیل گرفتن نداشتند گفتند نمی توانی وکیل داشته باشی. دادگاه از صبح تا بعد از ظهر بود. دوستان را از اوین آورده بودند، رویا صابری را از قرچک آورده بودند. توی دادگاه هم اجازه دفاع از خودم نداشتم، مقیسه گفت تو به رهبر توهین کردی در کارهای مملکتی دخالت کردی به تو چه ربطی داشت که خبرها را پخش کنی. چه قصدی داشتی؟ چرا یک مشت جوان از خانه های تان مملکت را به هم می ریزید. گفتم آقای قاضی اینطور نیست گفت برو بیرون. بعد شروع کرد به اهانت کردن. گفت برو بنشین با شوهرت زندگی کن، چیکار داری توی کار مملکت دخالت می کنی و خبرنگاری می کنی و.. من نتوانستم هیچ دفاعی بکنم. فقط راجه به اهانت به مقدسات گفتم راجع به هر چیز پرونده بگویید می توانم بپذیرم اما توهین به مقدسات را نه. درست است که من یک صفحه ای داشتم با عنوان خدا کجاست اما خدا کجاست به معنی این نیست که خدا وجود ندارد. یا بخواهم توهین به اعتقادات شخصی کسی بکنم. اگر خبری گذاشتیم می گویید توهین به مقدسات می کنید. به من گفت برو بیرون و دادگاه تمام شد. بعد ۷ سال و ۹۱ روز حکم دادند. تجدیدنظر هم من اصلا نرفتم. ولی چند روز قبل از دادگاه تجدیدنظر وکیل گرفتم و در واقع اصلا برای تجدیدنظر مرا صدا نزدند. قرار بود گروهی دفاع کنیم نه اینکه تک تک ببرند اما مرا نخواستند. بچه های دیگر از خودشان دفاع کرده بودند شاکی پرونده سپاه بود اما آمده بودند و اشد مجازات را خواسته بودند. بعد هم که گفتند پرونده ها میرود شهرستان ها آنجا هم رسیدگی شود.

 

یعنی یکبار دیگر باید در شهرستان های خودتان محاکمه شوید؟

بله. مرا وقتی گرفتند در دادگاه با هم حرف می زدند که اول بگذارید اینجا رسیدگی شود گفتند حکم داریم می بریم تهران و بعد در اختیار شما می گذاریم. آنجا هم گفته اند که پرونده ها را می فرستند شهرستان. یعنی ۷ سال و ۹۱ روز به من داده اند و باید بار دیگر در دادگاه شهرستان محاکمه شوم. خب اگر محل جرم است چرا بردید تهران؟ و من نمی فهمم برای چی؟ من مادر دو بچه ام، رویا دو بچه در خارج از کشور دارد. امیر یک بچه کوچک دارد. امین یک نوزاد دارد وقتی دستگیر شد همسرش حامله بود. به جز رویا بقیه زیر ۳۰ سال هستند. ۲۰ سال زندان داده اند خب بعد ۲۰ سال بیاید بیرون؟ فقط به خاطر شعر؟ بعد از ۳۵۰ ببرند بند ۷؟ نمی دانم. این ها فشارهای روحی است برای من و حرف می زنم با شما. خانواده های ما می ترسند. مادر من هنوز می ترسد. به خاطر اینکه وقتی مرا تحویل مادرم دادند مادر من فقط مرا دکتر می برد و می آورد و به من می گفت نفس نکش. گوشی دست من می بیند می گوید بگذار زمین باز داری یک کاری می کنی. نرو، نیا. دو بچه داری. قربانی می شوند. واقعا هم قربانی شدند. ولی خانواده ها باید ترس را دور بریزند باید بلند شوند بگویند اصلا بچه های ما را بکشید اما چنین چیزی تحویل ما ندهید. حداقل دنیا بفهمد چی بر سر ما می آید. این همه گمنام، پرونده نارنجی که در کرمان گرفتند بردند کی میداند اسم شان چیست؟ چی شدند؟ دوست های خود من کی میداند؟ در زندان کشته شوند همه دنیا می فهمد. خانواده ها نباید بترسند. نباید پا در اوین بگذارند. اینها همین را می خواهند، اشک مادر مرا می خواهند. دوست دارند ما ذلیل باشیم. اصلا خانواده ها نروند، تماس هم می گیرند بگویند بکشید بچه های ما را. آن موقع است که دنیا می فهمد چی بر سر ما می آید ولی با رفتن و التماس کردن و ضجه و وثیقه گذاشتن و.. مادران این ۸ نفر را ببینید، کسی می داند نغمه کجا است؟ هیچ کسی پی گیر وضعیت آن ۷ نفری که زندان هستند هم نیست، ۲ روز دیگر هم همه فراموش می شوند. می آیند می برند و هیچ کسی نمی داند کیست کجاست. هیچ کسی نمی فهمد، درد ما این است، درد شخصی من این است. من خیلی شکنجه دیدم خیلی تحقیر شدم خیلی به من توهین شد به عنوان یک زن. اینقدر که می گفتم هرچی می خواهید می کنم فقط بسه، دیگر نکنید..

 

اشاره کردید که همسرتان بعد از زندان شما را نپذیرفت. چه اتفاقی افتاد؟ برای او هم مشکل ایجاد کرده بودند؟

دیگر اصلا بعد از آزادی من خانه مادرم زندگی می کردم دیگر خانه خودم نرفتم. همسرم نمی توانست بپذیرد. به او فشار آنچنانی نیاورده بودند تماس گرفته بودند که چرا گذاشتی زنت فلان کار کند و.. بعد از آزادی می گفت من نمی توانم بپذیرم زن من رفته زندان، نمی دانم به تو تجاوز شده یا چی شده و… شاید از خجالت نمی توانی بگویی، من نمی توانم زندگی با تو را بپذیرم. عملا زندگی مرا از من گرفتند.