امروز هر ایرانی یک شمع روشن کند

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» خواسته خانواده های شهدای ۳۰ خرداد

خانواده های جان باختگان 30 خرداد امروز در حالی بر مزار فرزندان شهید خود شمع روشن می کنند که از برگزاری هر گونه مراسمی به مناسبت سالگرد شهادت آنان منع شده اند.خانواده های ندا آقا سلطان، مسعود هاشم زاده، بهزاد مهاجر، اشکان سهرابی، سجاد سبز علی پور و علی فتحعلیان به “روز” گفته اند که در سالگرد شهادت فرزندانشان مراسمی ندارند و تنها بر سر مزار فرزندان شان خواهند رفت.

هاجر رستمی مطلق، مادر ندا آقا سلطان در گفتگو با خبرنگار “روز” از مردم ایران خواسته است ساعت 18:10 امروز، هر کجا که هستند به یاد ندا و دیگر شهدای جنبش، شمع روشن کنند.

او گفته است که برای سالگرد شهادت دخترش مراسمی برگزار نمی کند اما به بهشت زهرا خواهد رفت.

نیما نامداری، خواهرزاده بهزاد مهاجر نیز از عدم برگزاری مراسم برای دائی خود خبر داده و به “روز” گفته است: فقط به رفتن به مزار شهید بسنده خواهیم کرد.

وی افزوده است: “خانواده ها ترجیح می دهند بدون سر و صدا سرخاک عزیزانشان بروند و راحت گریه کنند و دلیل این امر هم خستگی این خانواده ها است. گریه که دیگر آسان ترین و ساده ترین کار است و اینکه گریه بر مزار عزیزتان را از شما دریغ کنند و همه جا پر از مامور باشد و سر خاک هم نتوانید بروید خیلی دردآور است”.

آقای نامداری توضیح می دهد که برگزار نکردن مراسم از سوی خانواده ها، ربطی به ترس ندارد و این خانواده ها فقط خسته اند و  تنها می خواهند سالگرد عزیزانشان بر مزار آنها باشند.

خانواده مسعود هاشم زاده اما از یک ماه پیش، از برگزاری مراسم سالگرد برای فرزندشان منع شده اند. فاطمه محسنی ، مادر مسعود هاشم زاده به “روز” گفته است: “از یک ماه پیش گفتند حق نداریم مراسم بگیریم. ما هم امروز به مزار پسرم می رویم که در روستای ولی آباد زیبا کنار دفن شده است”.

خانواده سجاد سبز علی پور و اشکان سهرابی نیز سالگرد شهادت فرزندشان را بر مزار آنها برگزار خواهند کرد.

 مریم سودبر، سید رضا طباطبایی، ایمان هاشمی، محسن حدادی، واحد اکبری، ابوالفضل عبدالهی، سالار طهماسبی، فرزاد جشنی، نادر ناصری، سعید عباسی فر گلچینی، حامد بشارتی، مریم مهرآذین، میلاد یزدان پناه، تینا سودی، بابک سپهر ، دیگر شهدای روز 30 خرداد هستند که “روز” تاکنون موفق شده است با خانواده های آنها ارتباط بگیرد.

عباس دیسناد نیز در روز 30 خرداد به دلیل ضربات باتوم به شدت مصدوم شد و چند روز بعد جان باخت.

اما این اسامی همه جان باختگان روز 30 خرداد نیست و به دلیل فشارهای امنیتی، تعدادی از خانواده ها تاکنون از اعلام  نام فرزندان خود پرهیز کرده اند.

پس از سخنرانی تحریک آمیز آیت الله خامنه ای در نمازجمعه 29 خرداد سال گذشته، نیروهای حکومتی همه تلاش خود را برای سرکوب اعتراضات مردمی به کار بسته و در روز 30 خرداد ماه تعداد زیادی را با گلوله و همچنین ضربات باتوم به شهادت رساندند. تاکنون هیچ آمار دقیقی از شهدای این روز وجود ندارد.

آیت الله خامنه ای در این سخنرانی، تقلب در انتخابات را رسما رد کرد و رهبران معترضان را مسئول خون کسانی که بعد از انتخابات کشته شده بودند، دانست.

او گفت که «اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند و چه نخواهند مسئول خون ها و خشونت ها و هرج و مرج ها، آنهایند.»

با اینکه در روز 25 خرداد و در جریان راهپیمایی مسالمت آمیز و میلیونی مردم، دهها تن از معترضان هدف گلوله های نظامیان قرار گرفته و کشته شده بودند اما بعد از این سخنان رهبر جمهوری اسلامی ، تعداد دیگری توسط نیروهای حکومتی به شهادت رسیدند.

ندا آقا سلطان دقیقا روز بعد از سخنان آیت الله خامنه ای کشته شد. ویدئوی جان باختن این دختر جوان را جهانیان به نظاره نشستند و او به نمادی از جنبش اعتراضی مردم ایران تبدیل شد.

سازمان عفو بین‌الملل روز گذشته و در آستانه سالگرد شهادت ندا آقا سلطان با صدور بیانیه‌ای از مقام‌های جمهوری اسلامی خواست قاتل ندا را معرفی کنند.

همزمان دانشجویان دانشگاه آزاد تهران، واحد جنوب با انتشار اطلاعیه ای اعلام کرده اند ساعت 12 امروز مراسمی برای یادبود ندا آقا سلطان برگزار خواهند کرد.

دانشجویان دانشگاه های شریف و امیر کبیر نیز اعلام کرده اند که در روز یکشنبه 30 خرداد و به پاسداشت شهدای این روز،  تجمع اعتراضی برگزار خواهند کرد.

 

ناگفته های مادر مسعود هاشم زاده

همزمان با سالگرد شهادت معترضان به کودتای انتخاباتی 22 خرداد سال گذشته، پای درد دل و سخنان فاطمه محسنی، مادر مسعود هاشم زاده نشسته ایم.

مسعود هاشم زاده، جوان 27 ساله ای بود که روز 30 خرداد در خیابات شادمان مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخت.

خانواده او بلافاصله با طرح شکایتی خواهان معرفی و محاکمه قاتل فرزندشان شدند اما تاکنون به دلیل امتناع این خانواده از پذیرش دیه، هیچ گونه رسیدگی انجام نگرفته و پرونده، مسکوت مانده است.

گفتگوی “روز” با فاطمه محسنی، مادر مسعود هاشم زاده را در ذیل بخوانید.

 

خانم محسنی، آیا دلیل خاصی دارد که برای سالگرد مسعود هیچ مراسمی برگزار نمی کنید؟

بله! از یک ماه قبل گفتند حق ندارید مراسم برگزار کنید؛ ما هم تصمیم گرفتیم سالگرد را برویم سر خاک مسعود که در روستای ولی آباد در زیبا کنار دفن شده است.

 

می خواهم برگردم به عقب و از شما درباره روز شهادت مسعود بپرسم…

ما ساکن تهران بودیم. اما آن روز من به اتفاق دو پسرم شمال بودیم و مسعود با پدرش و پسر دیگرم تهران بود. مسعود نزدیک خانه در همان خیابان شادمان، تیر خورده بود؛ چند تن از دوستانش که با او بودند او را سریع به درمانگاه خیابان شادمان رساندند که زخمی های دیگر را نیز به آنجا می بردند، اما همان جا تمام کرده بود.

 

شما چگونه از شهادت فرزندتان مطلع شدید؟

پسرم زنگ زد و گفت مسعود بازداشت شده است . نگران شدم اما گفتم خیلی از بچه ها را بازداشت کرده اند و حل می شود؛ من راه افتادم که بروم تهران، اما زنگ زدند که مسعود کشته شده و داریم با جنازه اش به رشت می آییم و…

 

برای گرفتن پیکر مسعود مشکلی پیش نیامد؟

در درمانگاه که مسعود جان داد، پزشک درمانگاه خیلی کمک کرد و برای انتقال به شهرستان گواهی فوت نیز نوشته و به پدر مسعود داده بود و آنها نیز با جنازه  به سمت شمال راه افتاده بودند. می ترسیدند که جنازه را بگیرند و پس ندهند و… خیلی اوضاع وحشتناکی بود. حتی آمبولانس نداده بودند و با ماشین شخصی، پدر و برادر مسعود با برخی از دوستان و آشنایان به همراه جنازه او آمدند. رفتیم در روستای خودمان دفنش کنیم اما مامورها ریختند و برادر مسعود و راننده ماشین را بازداشت کردند و گفتند حق دفن کردن ندارید. برادر مسعود 48 ساعت بازداشت بود و بقیه اعضای خانواده پی گیر بودند تا گواهی پزشکی قانونی را گرفتند و ماهم تعهد کتبی دادیم که هیچ گونه مراسمی برگزار نخواهیم کرد و اجازه دادند مسعود را دفن کنیم. البته برادر مسعود بعد از دفن پیکر مسعود آزاد شد. بعد هم گفتند حق ندارید اینجا بمانید و برگردید تهران؛ حتی اجازه ندادند بمانیم و سرخاک بچه ام برویم. پارچه سیاه به سر در منزل زده بودیم و حجله گذاشته بودیم و عکس های مسعود را گذاشته بودیم که ریختند همه را پاره کردند و ما اعتراض که کردیم به همراه پدر مسعود بازداشت شدیم. دو پسرم هم آمدند با ما و به ما گفتند باید تعهد بدهید و سند بگذارید تا آزادتان کنیم. ما گفتیم سند نمی گذاریم؛آنها هم کارت ملی ما را گرفتند و ما را آزاد کردند و ما هم برگشتیم تهران.

 

شما در تهران زندگی می کنید یا در زیبا کنار؟

ما ساکن تهران بودیم اما اهل روستای ولی آباد زیباکنار هستیم . بعد از سه ماه از شهادت مسعود، آمدیم اینجا و خانه گرفتیم و اینجا زندگی می کنیم؛ نمی توانم از پسرم و از مزارش دور باشم. پدر مسعود در تهران کار می کند و پنج شنبه ها می آید و جمعه ها برمیگردد.

 

خانم محسنی به گواهی پزشکی قانونی اشاره کردید؛ علت فوت مسعود را چی ذکر کرده اند؟

نوشته اند اصابت گلوله به قلب و سوراخ شدن ریه .

 

پرونده شکایت شما به کجا کشید؟ آیا تاکنون پاسخی داده اند؟

نه به ما گفتند دیه بگیرید ما گفتیم دیه نمی خواهیم. گفتم من قاتل را می خواهم؛ می خواهم ببینم و در چشمانش و صورتش نگاه کنم . گفتند اگر دیه نگیرید پرونده ها مسکوت می ماند و به این پرونده ها رسیدگی نخواهد شد. با این حال برای پی گیری می رویم اما هیچ جوابی نمی دهند. این در حالی است که دوستان پسرم که با او بودند مشخصات قاتل را به دادگاه داده اند. در اصل قاتل پسر من شناسایی شده اما قبول نمی کنند. در پرونده پسرم مشخصات کسی که با گلوله مسعود را زد وجود دارد و شاهدان عینی شهادت داده اند اما دادگاه قبول نمی کند و در اصل خانواده ها هیچ کاری نمی توانند بکنند.

 

در این یک سال کسی از مسئولان به دیدن شما آمد؟

از مسئولان حکومت نه؛ کسی نیامد. اما آقای میرحسین موسوی و آقای خاتمی و آقای کروبی آمدند. مردم هم می آیند سر می زنند و ابراز همدردی می کنند. تعدادی از هنرمندان هم آمدند.

 

مسعود آیا معترض بود؟

مسعود شخصیت بزرگی داشت؛ او هیچ ظلمی را نمی توانست تحمل کند. خیلی نترس بود و حرفش را همه جا میزد. فقط دو بار در عمرش رای داده بود بار اول به آقای خاتمی و این بار به آقای موسوی و حتی همه خانواده را بسیج کرده بود که این بار همه باید رای بدهیم و … بچه من دغدغه مردم و کشورش را داشت و به خاطر مردم و کشورش خون داد و … او رفت و ما ماندیم و داغ نبودن او و دروغ هایی که هر روز می شنویم و می بینیم. بچه های ما برای آزادی مملکتشان خون دادند و اینها دروغ می گویند و می روند به دروغ می نویسند قاتل بچه ها موسوی است. باور می کنید ما اصلا تلویزیون را نگاه نمی کنیم از بس که دروغ می گویند؟

 

… و در پایان اگر حرف خاصی دارید بفرمایید.

یک سال گذشته، پرونده ها مسکوت مانده اند، ظلم همچنان ادامه دارد، زندان ها پر است و کسی به داد مردم نمی  رسد. سازمان ملل باید کاری بکند. من اینجا خواهش میکنم از مجامع جهانی و از سازمان ملل، نگذارید خون بچه های ما پایمال شود. نگذارید مادران بیشتری را داغدار کنند. یک سال گذشته است و ما قاتل فرزندانمان را میخواهیم؛ به چه گناهی بچه های ما را کشتند؟ میدانید چقدر خانواده است که به دلیل فشارهای امنیتی، حتی اسم بچه های شهیدشان را اعلام نکرده اند؟ به داد این پدرها و مادرها برسید و… کسانی که مادر هستند می فهمند من چه می گویم و چی می کشم. هنوز باور ندارم مسعودم مرده و دیگر نیست. از صبح که از خواب بیدار می شوم با او حرف میزنم. میروم توی اتاقش و با خود او درد دل می کنم .