حاکمیت ناگزیر از چرخش مدیریتی

نویسنده

alirezarajaee.jpg

نادر ایرانی

علیرضا رجایی، از فعالان ملی ـ مذهبی در گفت وگو با روز کوشیده است از نگاه ساختار حاکمیتی، انتخابات ‏آینده را بررسی وتبیین کند. با این تاکید که در این تحلیل، از بررسی نقش جامعه مدنی، و جنبش های اجتماعی ‏دیگر خودداری کرده است. به اعتقاد رجایی، اقتضائات جهانی ایجاب می کند که در ایران یک چرخش ‏مدیریتی صورت گیرد. متن این مصاحبه در پی می آید.‏

‎ ‎آقای رجایی به نظر شما مسئله اصلی ایران چیست و انتخابات مجلس شورای اسلامی قرار است ‏درارتباط با این مسئله اصلی چه نقشی را ایفا کند؟‎ ‎

البته تعیین مسئله اصلی کار فوق العاده مشکلی است، ضمن آنکه ازمنظرهای مختلفی هم می توانیم به این ‏سئوال پاسخ بدهیم. ‏

‎ ‎فکر می کنم اگر به این سئوال ازنگاه حاکمیت پاسخ بدهید بهتر باشد؟‎ ‎

به نظر من حاکمیت در حال حاضر به مسئله کارآمدی حاکمیت بیش از گذشته توجه دارد.البته تاکنون قادر ‏نبوده اند براین مسئله فائق شوند. همه جناح ها به گونه ای نسبت به ناکارآمدی موجود اذعان دارند.اپوزیسیون ‏نیز در نهایت می خواهد این ناکارآمدی را حل بکند.من فکر می کنم درچارچوب منطق ناکارآمدی که ‏درموضوعاتی چون اقتصاد وسیاست تبلور دارد، مسایل عمده ای جریان دارد که یکی ازآن ها بحث حضور ‏نیروهای افراط گرای اسلامی است. این موضوع به جمهوری اسلامی موقعیت ویژه ای می دهد تا بتواند در ‏چارچوب منطقه ای بازی های بیشتری انجام بدهد. اصولا در نوشته های غربی ها ما ملاحظه می کنیم که ‏گفته می شود ایران، بخصوص از نظر بافت اجتماعی و حتی به جهت بافت سیاسی، بسیاری از معضلات ‏کشورهای اسلامی را ندارد. اصولا جمهوری اسلامی از منطق افراط گرایی پیروی نکرده، هرچند ظرفیت ‏هایی درآن وجود دارد ولی تاکنون مانند آنچه درپاکستان مشاهده می کنیم، همچون ترور خانم بی نظیر بوتو ‏و… در ایران وجود نداشته است. یا حداقل اگر واجد چنین خصلتی نیز بوده، باید بگوییم که از آن عبور کرده ‏است. ضمن آنکه ابتدا به نظر می رسید ایران بعد از فروپاشی شوروی سابق، جایگاه خود را از دست بدهد، ‏اما اکنون به نظر می آید ایران دارد مجددا موقعیت توازن بخشی درمنطقه به دست می آورد؛ حتی می توانم ‏بگویم این موقعیت را به طور بالقوه به دست آورده است. ‏

‎ ‎آیا نفوذ ایران در کشورهای منطقه می تواند به عنوان نقطه ثقل کارآمدی آن به شماربرود به گونه ‏ای که از آن برای حل بحران های داخلی اش سود بجوید؟‎ ‎

نقاط قوتی همچون وسعت، نفوذ در کشورهای منطقه، وجود نیروی اجتماعی و فکری، که این موضوع ‏باعث شده ایران به یکی از قطب های منطقه وخاستگاه ایجادامواج ایدئولوژیک تبدیل شود، همگی باعث شده ‏ایران بتواند از موضع بین المللی از این ویژگی ها به نحو احسن برای حل بحران هایش در جهت منافع ملی ‏سود بجوید. به نظر می آید که اگر دریک چشم انداز میان مدت، براساس همان منطق کارآمدی، جمهوری ‏اسلامی بخواهد این دست از ویژگی هایش را فعال بکند خیلی سریع در موقعیت برتر منطقه ای قرار خواهد ‏گرفت.البته رسیدن به این هدف کارخیلی آسانی نیز نیست. مجموعه ای از مقاومت های ایدئولوژیک درداخل و ‏پیچیدگی مذاکرات با خارج از کشور چنین راهی را بسیار ناهموار می سازد. ‏

‎ ‎مزیت هایی که به آن اشاره کردید تا چه اندازه می تواند به اوضاع داخلی سامان بدهد؟‎ ‎‎ ‎

این موضوع می تواند به لحاظ داخلی نیز موثر واقع شود. ما می توانیم نقطه عزیمت تحلیل هایمان را در داخل ‏یا درخارج بگذاریم. هرکدام نیز ممکن است طیفی از نتایج را پوشش بدهد. براساس یک منطق گفته می شود ‏اگر جمهوری اسلامی بتواند ظرفیت های یک مذاکره فعال را، از این دست که به آن اشاره کردیم، با نظام بین ‏المللی پیدا بکند ویک بوروکراسی متناسب با عرصه جهانی ایجاد کند، معنایش این است که به بسیاری از اتلاف ‏منابعی که درحال حاضر درنتیجه فقدان این ارتباط ما داریم، پاسخ داده می شود. همچنین از آن جا که ‏جمهوری اسلامی در مهارنهادهای حوزه جامعه مدنی موفق عمل کرده است ـ اوج این موضوع نیز بعد از ‏دوم خرداد 1376 بود ـ به نظر می رسد اگرایران بتواند درنتیجه یک نگاه جهانی، بوروکراسی عقلانی ‏بالنسبه توانمندی را تاسیس کند، با توجه به بحران اسلام گرایی افراطی از یک طرف و بحران های ناشی از ‏اشغال افغانستان وعراق از طرف دیگر، موقعیت ایران می تواند بسیار برجسته تر ازآن چیزی باشد که ‏اکنون هست. البته نگاه تحلیلی که ارائه می دهم، ازنقطه عزیمت مبتنی برمسایل بین المللی و بیشتر نگاه ‏محافظه کارانه، کارکردگرایانه، توازن بخش و حاکمیتی است. برخلاف نگاه جنبشی که مایل است اوضاع ‏موجود را متحول سازد. از این رو به نظر می رسد یک سیستم بوروکراتیک نیرومند که با اوضاع بین المللی ‏تناسب داشته باشد و بتواند درنتیجه چنین ورودی، منافع ملی ایران را درمذاکرات بین المللی ومنطقه ای مانند ‏مسئله کردستان، افغانستان، عراق و… حل بکند، موقعیت ایران را بهبود می بخشد و درمیان کشورهای ‏منطقه، این موقعیت را منحصر به فرد می کند. این موضوع امکان چانه واخذ امتیاز را نیز زیاد می کند. از ‏این رو گمان می کنم این موضوع می تواند برای جمهوری اسلامی ایران مهم باشد زیرا که می تواند بسیاری ‏از سازهای مخالف در داخل را نیز بی اثر بسازد. این امر خود به معنای به رسمیت شناخته شدن جمهوری ‏اسلامی درنظام بین الملل است.‏

‎ ‎از نگاه حاکمیتی، موردی که می فرمایید اهرم قدرتمندی است که پیش از این نیز نظام های ‏سوسیالیستی از آن سود جسته اند. به عبارت دیگر تضادهای بین المللی را مستمسک سرکوب داخلی و حل ‏بحران های داخلی قرار می دادند، در این باره استالین بسیار حرفه ای وموفق عمل کرد. اما به هرحال زمانه ‏نیز عوض شده است و جمهوری اسلامی با یک برف در بحران سراسری قرار می گیرد، ضمن آنکه بحران ‏بیکاری، فساد گسترده اداری ومالی نیز هست. در برابر این دست از بحران ها به نظر شما [ ازهمان نگاه ‏حاکمیتی ] چه اقداماتی صورت خواهد گرفت ونقش انتخابات آینده درباره آن چه خواهد بود؟‎ ‎

از این منظر به نظر می آید حاکمیت ناگزیر است در بدنه مدیریتی خود چرخش انجام داده و رفته رفته به ‏نیروهای تکنوکرات توجه بیشتری نشان بدهد. درعین حال باید فضایی سیاسی ایجاد شود که با این بینش ‏همخوانی داشته باشد. فضای جنبشی که آقای احمدی نژاد از آن بیرون آمد وبیشتر خواهان چنین فضایی نیز ‏هست، قادر نیست با فضای بوروکراتیک کارکند، بلکه برعکس به بخشی از این ساختار بوروکراتیک نیز تهاجم ‏جدی کرد. در این باره ماجرای سازمان برنامه بسیار جدی بود. بنا براین اگر قرار باشد نیروهای حاکمیت ‏فرضی را درنظر بگیریم، باید یک چرخش مدیریتی درایران روی بدهد. این چرخش مدیریتی معطوف به جذب ‏متخصصان و انعطاف اجتماعی بیشتراست.اما این چرخش در درون خودنیز دارای تعارض هایی هست که ‏در حال حاضردرچارچوبه حاکمیت مشاهده می کنیم.‏

‎ ‎مانند تعارض در طرح امنیت اجتماعی؟‎ ‎

دقیقا، به همین دلیل به نظر می رسد تصمیم گیری هایی که معطوف به نگاه های جنبشی است چندان استمرار ‏ندارد. ‏

‎ ‎آقای عبدی مطرح می کند که سیستم از ایجاد یک حالت دومینویی در حوزه اجتماعی و اقتصادی ‏در هراس است. از این رو شاید جامعه به دلیل مشکلاتی که با آن دست به گریبان است، نتواند منتظر شود تا ‏دستگاه حاکمیتی دست به نوسازی خود بزند ولذا به طور خود به خودی جریان دومینویی در جامعه تشدید ‏شود. در صورت وقوع چنین پدیده ای عکس العمل نظام سیاسی ایران چه خواهد بود؟‎ ‎

این فضای دومینویی برای هررژیمی مطرح است، ولی برای رژیم هایی که درگیر فضای جنبشی هستند ‏بسیار حاد است. در حالیکه این وضع برای رژیم هایی که به تعادل اجتماعی نظر دارند این موضوع در شکل ‏آرام تری جریان دارد. یکی از مهمترین مسئولیت های هرحاکمیتی، به کارگیری ابزار کنترل جامعه است.البته ‏باز در این جا تاکید می کنم ما در این جا داریم از منظر حاکمیتی و کارکرد گرایانه به موضوع نگاه می کنیم. ‏از این رو نگاه های مربوط به جامعه مدنی وجنبشی را در این بررسی، آگاهانه کنارگذاشته ایم. بنا براین ‏مهار حرکت های اجتماعی براساس حرکت های دومینویی، پدیده ای بدیهی است که در طول جنگ سرد ابعاد ‏بین المللی نیز پیدا کرد. مثلا در ارتباط با انقلاب جهانی، ‌پس از شوروی سابق، چینی ها نیز به دنبال آن ‏بودند.هم درمقابل آمریکا تلاش می کرد در هرنقطه از جهان در برابر چنین فرآیندی مقاومت بکند؛هرچند این ‏نقطه ‌می توانست شامل منطقه ای کوچک باشد که به نوعی منافع استراتژیک ابرقدرت ها به نوعی با هم ‏سرناسازگاری داشت. ممکن بود آن منطقه به خودی خود مهم نباشد اما تاثیرات دومینویی اش می توانست به ‏دیگر نقاط سرایت کند. ‏

‎ ‎این موضوع از نظر داخلی چگونه قابل تبیین است؟‎ ‎

در داخل ایران نیز به همین ترتیب است. اگر ما برای جمهوری اسلامی میزانی از عقلانیت وپیچیدگی قایل ‏باشیم، به نظر می آید حاکمیت موفق شده به دور خرده جنبش ها حصار بکشد و با نشان دادن مشت آهنین، ‏هریک را به گونه ای مهارو زمین گیرکند. ولی مشت آهنین را برسر این خرده جنبش ها، با این قصد که آنان ‏را مطلقا نابود سازد، فرود نمی آورد. به طور دیالکتیکی، اگر این عزم دراو ایجاد شود، برعکس میزان ‏مقاومت یا خشونتی راکه برای پیش برد یک جنبش اجتماعی لازم است، با دست خود ایجاد می کند. از این رو ‏سعی دارد با بازداشت های کوتاه مدت ودادگاهی کردن و زیر تیغ حکم نگاه داشتن، آن ها را از تلاطم و ‏حرکت به جلو بازبدارد. از این رو می بینیم که به طور عام در باره همه اشکال جامعه مدنی چنین روشی ‏اعمال شده وعملا این حوزه زمین گیر شده است. البته باید یادآوری کنم که این حوزه از فعالیت های ‏جمهوری اسلامی هیچ ارتباطی با بدنه اصلی ساختارسیاسی ندارد که سعی دارد با مهارشدید اصلاحات به ‏دنبال کارآمدی جمهوری اسلامی باشد ودر آن جایی هم که لازم است، از نیروهای متخصص وکارشناس ‏استفاده بکند؛ این اتفاق مانع از بهره گیری از دیگر نیروها نمی شود. ‏

‎ ‎بحث کارآمدی نظام با موضوع مشارکت ارتباط وثیق دارد. شمس وهابی از اعضای کمیته ‏انتخابات حزب مشارکت گفته است که شرایط برای مشارکت نیروهای طبقه متوسط به بالا در انتخابات به ‏گونه ای است که آنان رغبتی برای مشارکت از خود نشان نمی دهند. او معتقد است آرا طبقه متوسط اگر پای ‏صندوق رای بیاید به نفع اصلاح طلبان به صندوق ها ریخته خواهد شد. اما فضا برای مشارکت نیروهای ‏فرودست اجتماعی که به شعارهای پوپولیستی به سرعت پاسخ مثبت می دهند کاملا مهیا است. حال اگر نظام ‏سیاسی ایران بخواهد از نیروهای تکنوکرات استفاده بکند آیا به این معنا نیست که 1- سیستم سیاسی باید طبقه ‏عوض کند؟ 2- آیا این احتمال وجود دارد که درحال طبقه عوض کردن، طبقه مورد اتکای نظام سیاسی بی ‏انگیزه شود وخرده جنبش ها فعال شده و نظام سیاسی را درتنگنای میان رفتن وانتخابات آزاد قرار دهد؟‎ ‎‎ ‎

تغییر طبقه در اختیار یک رژیم سیاسی نیست که هرگاه اراده کرد بتواند تغییر طبقه داده ونیروهای اجتماعی ‏راکه به آن ها تکیه کرده عوض کند. جمهوری اسلامی دارای موضع طبقاتی روشنی است که گاهی با امواج ‏پوپولیستی مشخصی که به طور ادواری در ایران اتفاق می افتد این پایگاه اجتماعی درمعرض آگاهی کاذب ‏قرار می گیرد. یکی از نمونه های بارز این موضوع، دولت آقای احمدی نژاد است که به نظر می آید مایل ‏است حتی بدون برنامه به نیازهای محرومان پاسخ بدهد. ولی از آن جا که از این منظر در متن متفاوتی قرار ‏گرفت، همه تلاش هایی که انجام داد، به شکل مضاعفی بحران طبقات محروم را افزایش داد. هنگامی که می ‏گوییم پایگاه طبقاتی جمهوری اسلامی روشن است این سخن معنایش این است که راه حل برای طبقات محروم ‏از دل انواع واقسام بورژوازی های مشارکت کننده درساختار سیاسی جمهوری اسلامی بیرون می آید.بنابراین ‏راه های مهاربحران محرومان نیز از دل برنامه بورژوایی درمی آید، چون ساختار حاکمیت در جمهوری ‏اسلامی بورژوایی است. هر راه حلی نیز باید مبتنی بر منافع بورژوازی مذکور باشد. ‏

‎ ‎ماهیت این بورژوازی چیست؟‎ ‎

ترکیبی از انواع بورژوازی ها.‏

‎ ‎دراین ترکیب کدام نوع از بورژوازی مسلط است؟‏‎ ‎

به جهت بافت پیچیده جمهوری اسلامی ایران ممکن است بگوییم که بورژوازی بوروکراتیک حاکم است ولی ‏اگریک وجه بورژوازی بوروکراتیک، مثلا به طور مشخص نظام اداری بوروکراتیک باشد، بخشی از آن نیز ‏ممکن است بوروکرات های نظامی باشند. این دو هردو بوروکرات هستند ولی از منظرهای یکسانی به ساختار ‏جمهوری اسلامی ورود پیدا نکرده اند. بوروکراسی اداری دارای گرایش های مترقی خواهانه ای است که از ‏اصلاحات حمایت کرد، اما بورژوازی نظامی، یک نوع بورژوازی انحصارگرا و محافظه کارانه است. بنا ‏براین این سخن مستلزم آن است که اگر به تقسیم بندی های طبقاتی می پردازیم، به نهادهای حامل هریک نیز ‏اشاره کنیم. البته اشاره کنم که درکنارمجموعه بورژوازی هایی که ازدل حکومت جمهوری اسلامی بیرون ‏آمده اند، بورژوازی متوسطی وجود دارد که چون هنوز روابط مستحکمی با نظام بین الملل ندارد، از قدرت ‏کافی برخوردار نیست. در عین حال به دلیل محدودیت فعالیت های اقتصادی، ممکن است که از میان ‏بورژوازی تجاری یک بورژوازی مستقلات نیز سربرآورده باشد. تنوع ساختاری درجمهوری اسلامی بسیار ‏پیچیده است و این امر مستلزم این است که برروی مسایل آن جزیی شویم تا بتوانیم آن را به درستی تحلیل ‏کنیم. ‏

‎ ‎میران افزایش نقدینگی حاضر درجامعه ایران به جیب کدام بخش از بورژوازی در داخل حاکمیت ‏رفته است؟‎ ‎

همه اشکال بورژوایی با توجه مشارکت در ساخت وساز ساختمان درکسب درآمدهای نفتی سهیم بوده اند. ‏

‎ ‎بحث برسر این است که 150 میلیارد دلار به جامعه و اقتصاد ایران تزریق شده است.‏‎ ‎‎ ‎

در این بخش به طور مشخص نظامیان منتفع شده اند. البته من دراین باره آمار دقیقی دردست ندارم. این ‏موضوع را براساس تحلیل سیاسی عرض می کنم و تحلیل اقتصادی دقیقی در حال حاضر ندارم.اما با توجه به ‏محدودیت حوزه های فعالیت های اقصادی، به نوعی تداخل عملیاتی در این بخش دیده شده است. مثلا ‏بورژوازی مستقلات در همه طیف ها مشاهده می شود. ‏

‎ ‎با توجه به اینکه طبقه متوسط و طبقه متوسط به بالا، از مشارکت شانه خالی می کند، آیا احتمال ‏دارد که به تدریج با تبدیل طبقه محروم به طبقه متوسط، بحران مشارکت نیز گسترده تر ازآن چیزی شود که ‏در حال حاضر هست؟‎ ‎

من در ادامه تحلیل کارکرد گرایانه سعی می کنم به سئوال شما پاسخ دهم. با این رویکرد باید بگویم که ‏جمهوری اسلامی هرگز بحران مشارکت نداشته؛ هرچند در لحظاتی ممکن است این احساس خطر به او دست ‏داده باشد. براساس استانداردهای جهانی، درصد مشارکت جمهوری اسلامی بالا بوده و هرگز بحران ‏مشارکت نداشته دربرخی مواقع نیز درصد مشارکت خیره کننده بوده است. ولی مشکل جمهوری اسلامی از ‏نگاه تئوری های توسعه این است که این دست از مشارکت ها، اغلب مشارکت تاییدی است و به ندرت ‏مشارکت ها ی انتقادی در آن شکل گرفته. این اتفاق هم در رقابت های درون سیستمی روی داده است. ولی ‏بیرون از سیستم هرگز این فرصت به وجود نیامده است. این موضوع، موضوع کیفی ماجرا است. اما به لحاظ ‏کمی اگر به آمار نگاهی بیندازیم، مشاهده می کنیم که جمهوری اسلامی درجلب مشارکت در چارچوب ‏راهپیمایی های خیابانی و… برای اثبات مشروعیت خود موفق بوده است. همچنین می توانیم بگوییم که ابن ‏پتانسیل بعد از 30 سال، همچنان پتانسیل قدرتمندی است. با این منطق جمهوری اسلامی قادر بوده افرادی را ‏به مشارکت در نهادهای مدرن تر خود دعوت کند که به لحاظ ایدئولوژیک، کاملا درتعارض با آن قرار دارند. ‏از این رو پروژه های این دست از نهادها را به افرادی داده اند که درگزینش های معمولی نظام اداری مردود ‏می شوند. آن ها نیز با جمهوری اسلامی همکاری می کنند. ‏

‎ ‎حال که سیستم بحران مشارکت ندارد، پس مشکل اصلی اش درکجاست و انتخابات قراراست برای ‏نظام چه کارکردی داشته باشد؟‎ ‎

از منظر سیستم، انتخابات قرار است بحران مدیریت نظام را حل بکند. چون مدیریت های سطح بالای ‏جمهوری اسلامی، مدیریت های ناکارآمدی هستند. همان طور که عرض کردم، افرادیا نهادهای اقتصادی ای ‏با جمهوری اسلامی همکاری می کنند که ازمنظرایدئولوژیک کاملا با آن متفاوت هستند. ولی مدیریت هایی که ‏درسیستم بوروکراسی ایران قرار دارند، مدیریت های ناکارآمد و غیر عقلانی هستند. برای اینکه متهم به ‏موضع محافظه کاری نشوم باز تاکید می کنم که دراین مصاحبه موضوع را ازنگاه محافظه کاری و حاکمیت ‏مورد بررسی قرار می دهم. از این رو وقتی می گوییم حاکمیت مدیریت عقلانی ندارد به آن معنی است که ‏اتلاف منابع دارند. مدیریت در جمهوری اسلامی زمانی که بتواند مدیریت اتلاف منابع را پایین بیاورد ونه به ‏استانداردهای جهانی بلکه به استاندارهای خاورمیانه ای نزدیک بکند از منظر بحران حاکمیت، تا اندازه ای می ‏تواند از بحران هایش عبور بکند. ولی این موضوع نیز مطرح است که بگوییم در جمهوری اسلامی، بحران ‏های دیگری وجود دارد که می تواند برایش مسئله ساز باشد. لذا به نظرمن نظام سیاسی ایران بیش از آنکه ‏بحران مشارکت داشته باشد، دچار بحران بوروکراتیک است. از این رو اگر بتواند بحران عقلانیت ‏بوروکراتیک را حل بکند می توانیم بگوییم تا اندازه زیادی، بربحران هایی که باعث شکنندگی اش می شود غلبه ‏خواهد کرد. در این میان برخی بحران های امنیتی بیرون از آن هسته مرکزی مدیریتی باقی می ماند مانند ‏بحران های قومی و…. که حل آن ها، در نهایت به حل بحران توسعه ای بستگی دارد که این امر نیز در گرو ‏حل بحران توسعه ای از یک طرف و حل مشکلات بوروکراتیک از طرف دیگر است. ‏

‎ ‎بنا براین از نگاه محافظه کاران حاکم، سیستم از بحران مدیریتی در رنج است وقرار براین است ‏که انتخابات، مسایل مدیریتی اش را حل بکند و آن بخش از مدیریت اش که قوی است، قرار است درانتخابات ‏بالا بیاید و نیروهای ضعیف موجود که دردولت مستقر هستند کنار بروند.‏‎ ‎

البته انعکاس این موضوع تا آن جایی که به جامعه مدنی برمی گردد درصدی از دموکراسی است. حاکمیت ‏قصدش این نیست که چون به دموکراسی علاقمنداست، به سوی آن برود، بلکه از آن جا که منازعه کنونی از ‏میان اصولگرایان می گذرد، واقعیتی است که با خود دموکراسی را نیز به همراه خواهد داشت. منتها جزیی از ‏دموکراسی وبه اندازه تضادی که درشرایط حاضر درعرصه اجتماعی وجود دارد. این اندیشمند سیاسی است ‏که ازمنظر مسایل ارزشی درمورد دموکراسی صحبت می کند. ولی آنچه درواقعیت برای دموکراسی و ‏دموکراسی خواهان اتفاق می افتد، جدا ازنیروهایی است که در جامعه مدنی و سطح ساختار سیاسی به جهت ‏ارزشی از دموکراسی حمایت می کنند وپیش برنده هستند. این عده خودشان به جایی نمی رسند و از این نظر ‏شهدای جامعه مدنی و پروژه آزادی خواهی محسوب می شوند. اما عرض من این است که جمهوری اسلامی ‏درمسیر حل مشکلات درون ساختاری خود عمل می کند و پس لرزه های آن منجر به یک دموکراسی متناسب با ‏شرایط موجود می شود.‏

‎ ‎آقای عبدی هم معتقد است که در حال حاضر تضادهای نیروهای محافظه کار با یکدیگر عمیق تر و ‏انگیزه هایشان برای حرکت اجتماعی قوی تراز اصلاح طلبان است. شاید به این دلیل است که محسنی اژه ای ‏می گوید اپوزیسیونی مقابل خود نمی بیند. این سخن به این معناست که نظام سیاسی ایران مایل است نیروهای ‏مدیریتی آینده از میان جناح اصول گرایان انتخاب شوند، با این رویکرد نظام سیاسی ایران تحلیل اش نسبت به ‏نیروهای خارج از نیروهای اصولگرا از جمله اپوزیسیون و اصلاح طلبان چیست ؟ به زعم نظام سیاسی ‏ایران، نیروهای خارج از جناح های اصولگرا، کدامیک از خط مشی های سکوت، تحریم، مشارکت مشروط ‏ومشارکت بلا شرط را انتخاب خواهند کرد و او در برابر خط مشی های گزینش شده چه اقدامی خواهد کرد؟‎ ‎‎ ‎

آن کسانی که قایل به مشارکت نیستند، از حوزه اختیارات جمهوری اسلامی بیرون هستند. دردوره اصلاح ‏طلبان نیز، چنین موضوعی محقق نشد. به عبارت دیگر اصلاح طلبان قادر نشدند تحریمی ها را وارد جریان ‏انتخابات بکند. آنانی نیز که درهر شرایطی شرکت می کنند، بحثی ندارند. بیشتر مباحث برسر مشارکت جویان ‏مشروط است. به نظر می رسد جمهوری اسلامی موفق شود تا مشارکت کنندگان مشروط را به پای صندوق ‏های رای بیاورد. ولی در حال حاضر باید ببینیم رویکرد شورای نگهبان به انتخابات چه خواهد بود.‏

‎ ‎جامعه مدنی با فرصت انتخابات چگونه برخورد خواهد کرد؟‎ ‎

به نظر من یک استقبال نسبی از انتخابات در میان مردم وجود دارد. به عبارت دیگر مردم ازفضای بازنسبی ‏موجود استقبال خواهند کرد. طبقه متوسطی که موضوع بحث است و به یک معنا وابسته به منابع مالی دولتی ‏است به نظر می رسد تا اندازه ای از بازشدن فضای سیاسی و دموکراسی کنترل شده حمایت خواهد کرد. به ‏نظر می رسد روشنفکران طبقه متوسط نیز، نسبت به دوسال گذشته، به صورت فعال تری درانتخابات شرکت ‏کنند. ‏

‎ ‎به نظر شما اقلیت حاکم به تحولات ایران چگونه نگاه می کند. گاه این فکر به نظر می رسد که آنان ‏نیروهای دیگر را به هر نحو ممکن نادیده می گیرند تا به عنوان اقلیت به منویات و اهداف خود دست یابند.‏‎ ‎‎ ‎

ببینید حاکمیت هیچگاه نمی تواند خود را بی نیاز از تحولات اجتماعی بداند. ممکن است یک دستگاه سیاسی ‏محاسبات نادرستی انجام بدهد ولی اینکه گمان کنیم اهداف خود را بی نیاز از تحولات پی گیری کند چنین ‏امری غیر ممکن است.‏

‎ ‎منظورم این است که اقلیت وزن نیروهای مخالف و خودش را بخوبی می شناسد ونسبت به تعیین ‏کنندگی خود و نیروهای زیرمجموعه اش آگاه شده است.‏‎ ‎

نکته ای در این جا وجود دارد. داستان آرتورشاه را می دانید که هیچ یک از شوالیه ها نتوانستند شمشیررا از ‏میان سنگ بیرون بکشند، و این تنها آرتور شاه بود که توانست به راحتی شمشیر را ازسنگ بیرون بکشد. ‏انتخابات نیز به مثابه این شمشیر میان سنگ است که در صورت نصفه و نیمه در جمهوری اسلامی باقی ‏مانده است وابایی نیز ندارند که بگویند یک بار نسبت به انتخابات با سستی عمل کردیم و منجر به تشکیل ‏مجلس ششم شد و اوضاع از دستشان دررفت. این موضوع به چه معناست؟ به این معناست که اگر نسبت به ‏انتخابات، تمهیدات کنترلی شدیدی را اعمال نکنند، فشار جامعه مدنی قادر است شمشیررا از میان سنگ ‏بیرون بکشد و بازی را از دست آنان خارج کند. بنا براین مجبورند نسبت به جامعه مدنی با هوشیاری تمام ‏عمل کنند. این نشان می دهد که جامعه مدنی در ایران فعال است وبه تبع آن حاکمیت نیز، برای برخورد با ‏جامعه مدنی، دینامیک است. در جاهایی هم که سعی می کند این دینامیزم را نادیده بگیرد، دچار بحران می ‏شود. ‏

‎ ‎البته این طرز از رفتار نشان دهنده آن است که دستگاه حاکمیت در ایران به خوبی آگاه است که ‏برگ های زیادی برای رو کردن ندارد. از این رو اگر مایل است جناح اصولگرایان را روی کاربیاورد به این ‏دلیل است که بتواند زمان لازم برای سازماندهی خود را کسب کند. به عبارت دیگر، نیاز به زمان برای ‏بازسازی خود دارد و قدرت گرفتن نیروهای میانه رو مصداق “از این ستون به آن ستون فرج است” خواهد ‏بودتا از این طریق توانایی هایش را به عنوان کارآمدی در حوزه عمومی نمایش بدهد و از این طریق مقبولیت ‏و مشروعیت لازم میان مردم را کسب کند.‏‎ ‎

من هم به آنچه شما می گویید معتقدم. اصولا جمهوری اسلامی به جهت سیستماتیک ونه به جهت اعتقادات، با ‏توجه به نوع برآیندقدرت و جایگاه بین المللی اش، گریزی از یک دموکراسی هدایت شده ندارد. دموکراسی ‏هدایت شده نیز به معنی مسیر توسعه سیاسی است. توسعه سیاسی مگر غیراز دموکراسی هدایت شده است؟ ‏بالاترین شکل چنین برنامه ریزی هایی برای رهایی از انتخابات، پروژه آقای احمدی نژاد بود. با این همه از ‏آن جا که پروژه آقای احمدی نژاد، با آرایشی از مشروعیت یابی ناشی از فرآیند دموکراسی انتخاباتی بود، لذا ‏در چارچوبه های آن نیز کماکان اسیر است. اگر قرار باشد آقای احمدی نژاد پوپولیسم را پیش ببرد، بخشی از ‏این پروژه این خواهد بود که در ارتباط با حقوق مردم اشارات دموکراتیک داشته باشد. لذا در آن جایی که این ‏حقوق را درعمل رعایت نمی کند در عمل دچار تناقض می شود. ‏

‎ ‎نزاعی که بین نیروهای کهن ونیروهای جدید درون دستگاه حاکمیتی برای بوروکراتیزه کردن و ‏کارآمد ساختن اش به وجود می آید، محل رشد وتنفس چه نیروهایی خواهد بود؟‎ ‎

دراین نزاع بیشتر نیروهای بوروکرات، تکنوکرات وبخشی از روشنفکران میانه رو طرفدار دموکراسی محل ‏رشد خواهند داشت. به عبارت دیگر یک نوع دموکراسی میان خودی ها به وجود خواهد آمد. ‏

‎ ‎به عبارت دیگر چشم انداز خیلی روشنی برای نیروهای غیر خودی وجود ندارد؟‎

خیر در جمهوری اسلامی چنین چشم اندازی و جود ندارد. البته این موضوع در هیچ کجای دیگر هم وجود ‏نداشته است. باز هم تاکید می کنم اغلب افراد دچار این توهم هستند که از آن جا که جمهوری اسلامی متکی به ‏یک انقلاب است نمی تواند از مطالبات اجتماعی چشم پوشی کند و دست به انحصار قدرت بزند. زیرا براساس ‏تفکر انقلابی، انحصار قدرت معنا ندارد. ولی اصولا حاکمیت سیاسی در خود انحصار قدرت را هم دارد، ‏حال این انحصار قدرت ممکن است میان دو یا پنج نیرو تقسیم شود. البته انحصار قدرت درجمهوری اسلامی ‏هنوز نهادینه نشده و نیرویی که بیرون از قدرت حضور دارد همیشه معترض است و اگر به بخشی از ‏حاکمیت نیز کمک می کند از روی استیصال ولاعلاجی است ونه از روی اعتقاد. از این رو است که جمهوری ‏اسلامی اصرار دارد اگر کسی کاری انجام می دهد بر اساس اعتقاد انجام بدهد. ‏

‎ ‎البته اگرموازنه قدرت در حوزه مدنی، اجتماعی وسیاسی دچار تحول نشود اصل انحصار قدرت و ‏کاهش انحصار قدرت دچار تحول نمی شود.‏‎ ‎

درواقع از همان منظر نخست، هنگامی که موازنه قدرت با بن بست مواجه می شود انحصارگران مجبورند به ‏جامعه مدنی امتیاز بدهند تا برای خودشان پشتوانه ایجاد کنند. از این طریق است که دموکراسی ایجاد می شود. ‏در ساختارقدرت، جامعه مدنی از منظر ارزشی دموکراسی مطرح نیست، بلکه تنها به عنوان پشتیبان برای ‏رسیدن به مقاصد مطرح است، منتها برخی روشنفکران طبقه متوسط به غلط مطرح می کنند که برخی از ‏سخنان و مواضع تنها برای جلب رای انجام می شود از این رو اصالت ندارد. در حالی که این گونه نزاع ها ‏به عنوان یک اصل، منشاءدموکراسی است و اصالت وعدم اصالت به این معنایی که مدنظر دارند در سیاست ‏جایی ندارد.‏

‎ ‎این مساله را آدام اسمیت به نحو دیگری در اقتصاد مطرح می کند مبنی براینکه منازعه ناشی از ‏هواهای نفسانی و سود طلبانه افراد در حوزه اجتماعی، آن هم دربازار عرضه وتقاضا منجر به ایجاد اصل نفع ‏عمومی می شود، به عبارت دیگر از میان این دست از رقابت، نفع عمومی نیز حاصل می شود. در حوزه ‏سیاست نیز این دست از منازعه ها، سازوکار ایجاد دموکراسی است و نفع آن در درازمدت به همگان می ‏رسد.‏‎ ‎

دموکراسی از این لحاظ پدیده سردی است. موضع شورانگیز جنبش اجتماعی که بخواهد عدالت سیاسی به ‏معنای حاکمیت مردم به معنای واقعی را ایجاد کند تااندازه زیادی آزمان گرایی است. و درواقعیت اجتماعی هم ‏خدا چنین شیری نیافرید. ‏

‏ ‏

‏ ‏

 

‏ ‏