صحنه

نویسنده
پیام رهنما

ریسمان اتصال قصه های مجزا

کوروش نریمانی نویسنده ای است که  درام را به خوبی می شناسد و تاکنون نمایش هایی را خلق کرده که عاری از شعار بوده ان. اوکوشیده تا هماره واقعیت ها را مطرح کند اما متاسفانه “جن گیر”خارج از چنین فراِیندی است. به نظر می رسد این نمایش در زمانی کوتاه وبسیار شتاب زده  به نگارش در آمده باشد  وبه ساده ترین وسهل ترین شیوه به اجرا.

 

وقتی نویسنده برای چسباندن تکه های پاره پاره شده متن تصمیم به استفاده از ابزارآلات اتصالی آن هم ازنوع فلزی و چدنی می گیرد، آنگاه برای روشن کردن موتورخاموش شده متنش قهرمان اصلی راقاتل می کند واز یک کلت بازی، اسلحه و از اسلحه، کلت بازی می سازد، برای فرار از توهم بی حوصلگی تماشاگرانش، انسان واقعی را گرگ نما می کند وبرای برون فکنی ذهن فلسفه خوانده اش برسرتماشاگرازهمه جا بی خبراقدام به وارد کردن شخصیت همزاد شخصیت می کند وبرای نجات ذات اثرازرخوت وبی حوصلگی دائم سرگردان درخیال وواقعیت می شود، نتیجه این تنها اثری است به نام “جن گیر”.

اما دراجرا وقتی کارگردان معنای متن را دریافت سعی می کند تاآن را به نحو احسن اجرا وکارگردانی کند وبا میزانسن های خطی وغیرخطی وبازی با اشیاء، فضاسازی خیال وواقعیت را ایجاد کند وبا شناخت ریتم در جهت نگه داشتن تماشاگر خسته از خستگی موسیقی کوبنده پخش می کند تا به وجد می آید، وقتی چند نشانه خوب به داد فضاسازی نمایش می رسد وآن را غیرمتعارف، جذاب وتامل انگیر می سازد، همه وهمه اجرایی را فارغ وبا فاصله از متنی می سازد که همچنان نام “جن گیر”برآن است.

نمایش به گونه ای آغازمی شود که گویی قصد دارد به شیوه نمایش های تک نفره مرسوم، به بیان حالات درونی و واگویه های انسان هایی روانی بپردازد اما با گذشت اندکی از زمان نمایش، ماجرا به جایی می رسد که تماشاگر با شخصیت های دیگری نیز همراه می شود واین تغییر رویه نیز باعث می شود طرح وتوطئه آن گسترش پیدا کند. در واقع می توان این گونه انگاشت که نویسنده موضوع خوبی را برای طرح درنظرگرفته وازجنبه های متفاوتی آن را مورد بررسی وتحلیل قرارمی دهد.اما با این همه آنچه یک نمایش را ازدیدگاه تماشاگر ومنتقد، دیدنی وموثر می سازد برآیند کلی همه عوامل به اضافه متن است. اگر ما به خارج از چهارچوب سنتی وارسطویی نمایش معتقد باشیم ومتن را صرفا دستاویزی برای نوشتن آنچه درذهن خلاق یک نویسنده یا کارگردان است بدانیم، پروسه ای که ازآن ذهن طی شده برای مخاطبانش به اجرا درمی آید، دربردارنده مفهومی ملموس وقابل رویت است که شرح حال واقعه یا حالات کامل شده قهرمانی است که برای ازدست دادن یا به دست آوردن کسی یا چیزی پیروزمی شود یا شکست می خورد. ما این روند را قصه می نامیم. این قصه درهرحالت وشکلی که بخواهد روایت شود دارای زنجیره ای ازاتفاقاتی است تمام قطعات پازل را به یکدیگر مربوط می سازد. آنچه در اجرا “جن گیر”از همان ابتدا خودنمایی می کند نخ اتصال جریان قصه هاست.

 

به راستی ارتباط میان جن های حاضر با زن وشوهر داستان نمایش در کجا به یکدیگر می رسد؟ اساسا چه زمینه های مناسبی برای حضور جن درصحنه نمایش از قبل به وجودآمده است؟ وجود جن ها تا چه میزانی بر پیشبرد منطقی و یا حتی غیرمنطقی نمایش تاثیر دارد؟ و…

بررسی یک موقعیت نه چندان آشنا برای مخاطب این امکان را برای نویسنده وکارگردان “جن گیر” فراهم می آورد که با گریز از مکانی به مکان دیگر تنوع فیزیکی درداستان نمایش وسیرحرکتی آن ایجاد کند.ایجاد مکان های جذابی همچون دنیای جن های موجود درفضای اجرا می تواند باعث طراحی میزانسن وحرکاتی در جنس بازی های شود که متاسفانه نریمانی درمقام کارگردان از این مهم غافل می ماند.

نمایش به صورت دو پاره میان مرز واقعیت و فانتزی یا به نوعی واقعیت و خیال دست و پا می‌زند. آدم‌های‌ واقعی، اما تیپ‌های تکراری همیشگی؛ زوج‌های ناراضی که مدام سر هم غر می‌زنند و با روابط کلیشه‌ای و ناهمگون همیشگی با یکدیگر برخورد می‌کنند و در نهایت بدون داشتن ویژگی متفاوت و خاصی به صحنه می‌آیند و با ایجاد یک کمدی کلامی تماشاگران را به خنده وا می‌دارند. زن همان تیپ شناخته شده نمایش‌های ایرانی دهه 60 است که تنها با ناله و نفرین همسر خیاط خود را همراهی می‌کند و مرد همان تیپ ساده شده یک مرد ایرانی در نمایش‌های دهه‌های اخیر است که توقعات و دیالوگ‌های مشخصی دارد و در نهایت شخصیت‌پردازی رخ نمی‌دهد که منجر به خلق موقعیت نمایشی قابل توجه یا کنش و قابلیت دراماتیک‌ جذابی شود.

دراین نمایشنامه، راوی اصلی به گونه ای زن خیاط است.او به صورتی مغشوش وسردرگم وقایع را به یاد می آوردوبرای ما سرهم بندی می کند.اینجا وآنجای داستان نکاتی خرافی و بعضا ترسناک وجود دارد که به اعتقاد نگارنده همچون ادویه های نمایش عمل واین خوراک را با طعمی متفاوت، ارائه می کند.خصوصیات روانکاوانه ودرونگرایانه ای که درمتن جاگذاری شده است دربازی واجرااگرچه ساده اما تاثیر گذارند وبه چشم می ایند وتماشاگررابه نقطه ای می رسانند که خواستار دیدن ادامه ماجراباشد تا حفره های خالی دانایی اش را ازماجرای قصه پرکند.

 

طراحی کمیک بازیگران وکلیت کمیک ودرعین حال غیررئالیستی نمایش، فضایی خیال انگیز وتوهم زا درعین واقعیت به اثر داده است وساتفاده از قرینه سازی درطراحی صحنه وحرکت های نمایشی در طول این دوقرینه خستگی ناشی از پیچیدگی وسردرگمی ساختگی متن نمایش رامرتفع کرده است.دراین میان نباید از بازیهای روان بازیگران غافل ماند وآن را نادیده گرفت که به خوبی از پس دیالوگ های آهنگین ولی نامتجانس برآمده، توالی وحشتناک وناپیوسته آن را مرتفع کرده است.البته ژاله صامتی درنقش زن خیاط نکته چشم گیری را دراجرا به مخاطب خود نمی دهد وتماشاگر همچنان شاهد بازی کلیشه ای وتلویزیونی سال های نه چندان دور تلویزیونی است.فروغ قجابیگلی اما با حضوردرخشان خود تمام توانایی های خود دراجرا درنقش جن ارائه می دهد تا بازی هوتن شکیبا به عنوان بازیگر مقابل او اغلب نقصان های کارگردانی ومتن را جبران نماید.

درمجموع به نظر می آید نریمانی با فاصله گرفتن از سبک اجرایی موردآزمایش قرارداده شد(گروتسک)دراین اجراروند روبه پائینی را پیش گرفته تا ضعف های این اجرا از “جن گیر”برای تماشاگر غیرقابل هضم بنمایاند.