بیش از 10سال است که صدا و سیما را نمیبینم. ولی روز گذشته (21 رمضان) به دلیلی مجبور شدم پس از سالها، یک برنامه خبری آن را ببینم، و یقین پیدا کردم که یکی از مهمترین عوامل در بروز وضع فعلی کشور، وجود چنین جعبهیی به نام صدا و سیما است. برنامه خبری را برای اطلاع از حوادث لیبی دیدم، اما حدود 10دقیقه اول آن اخبار مربوط به شب قدر بود. در حالی که این موضوع به لحاظ ویژگیهای خبری (و نه معنوی و الهی و…) که برای اصحاب رسانه آشنا است در سطح اهمیت خبری سقوط رژیم قذافی نبود و در بهترین حالت باید گزارش آن در اواخر برنامه خبری ارایه شود. این رویدادی بود که چگونگی وقوع آن از پیش معلوم است و هر سال سه شب انجام میشود و اتفاق غیرمنتظرهیی هم در آن روی نداده است، جزو اخبار معمولی قرار میگیرد. ولی مشکل اصلی و مهم بعد از آن و هنگامی آغاز شد که اخبار لیبی را پوشش داد و با آوردن یک کارشناس برای تحلیل اوضاع لیبی، حضیض مبتدی بودن رسانهیی خود را به نمایش گذاشت. گزارش خبری و نظرات تحلیلگر چنین القا میکرد که با وجود خواست ناتو و غرب، این انقلابیون بودند که توانستند رژیم قذافی را براندازند و حتی بسیاری از حملات ناتو، علیه مواضع انقلابیون بوده است. گزارش چنین مینمود که سقوط قذافی یک شکست فاجعهبار برای غرب است. انتشار تصاویر قذافی با اوباما، خانم رایس، برلوسکنی و سایر رهبران غربی در این گزارش، چنین القا میکرد که غرب باید عزادار این سقوط باشد. گزارش سپس با ارایه تصاویری دومینووار از رهبران عرب که به ترتیب سقوط کردهاند یا در حال سقوط هستند، آن را مصداق بیداری اسلامی معرفی میکرد. ولی در هیچ یک از تصاویر، از بشار اسد خبری نیست. در حالی که جنبش موجود سوریه اسلامیتر از سایر حرکتهاست، زیرا حکومت سوریه غیرمذهبیتر از بقیه حکومتهای ساقطشده است و پیشینه مخالفت نیروهای اسلامی با حزب بعث بیشتر بود. جالبتر اینکه در همین صدا و سیما و بر اساس سیاستهای رسمی، رویدادهای سوریه به دخالت غربیها ربط داده میشود، در حالی که غربیها نه نیرویی در آنجا دارند و نه جایی را بمباران میکنند، ولی در لیبی که طی 5 ماه گذشته هزاران سورتی پرواز هواپیماهای جنگی، دار و ندار قذافی و لیبی را نابود کرده تا انقلابیون وارد طرابلس شوند، نهتنها از حمایت غربیها سخنی در میان نیست، بلکه غرب را شکست خورده این رویداد نیز معرفی میکنند. اوج گزارش وقتی است که قذافی را در میان چند رهبر سقوط کرده عرب مثل بنعلی و مبارک نشان میدهد و میگوید که رهبران عرب یکی پس از دیگری در حال سقوط هستند، در حالی که این عکس کادر محدودی از عکس قذافی با رهبران عرب در کنفرانس سران عرب است و اگر کادر را بزرگتر نشان میدادند، حتی عکس بشار اسد هم در کنار آنها دیده میشد! گزارش سپس به پیشینه قذافی پرداخت. تصویری که در این گزارش ظاهرا خبری ارایه شد، همدلی و همبستگی او با جهان غرب بود و هیچ اشارهیی به حملات مکرر نظامی امریکا به لیبی نشد. حتی از حمایتهای قذافی از ایران در جنگ با صدام هم سخنی به میان نیامد، ولی مفقود شدن امام موسی صدر در آن وجود داشت. مساله این نیست که آیا ما باید از سقوط قذافی خوشحال باشیم یا نه، زیرا پاسخ آن روشن است. به دلیل منافع ملی و اصول انسانی باید از برکناری قذافی استقبال کرد. اتفاقا به همین دلیل هم باید درباره موضع ایران نسبت به وضع سوریه تجدیدنظر کرد و سیاستی موثر و ایجابی و مطابق منافع ملی ایران پیش گرفت. ولی در این میان دو نکته را نباید فراموش کرد؛ اول اینکه برخورد یک رسانه با رویدادی مثل سقوط قذافی، باید در چارچوب اصول حرفهیی بگنجد و رسانه را نباید تبدیل به بلندگوی سیاست خارجی کرد.
نکته دوم اینکه خوب است حدی از جوانمردی را در همه زمینهها رعایت کرد. به نظر من اتخاذ موضع علیه قذافی، سیاستی درست و مطابق منافع ملی ایران بود، ولی فراموش نکنیم که قذافی در طول 30سال گذشته یکی از کشورهای نزدیک به ایران بود و نخستین موشکهایی که به بغداد شلیک شد و نوعی سپر دفاعی برای ایران ایجاد کرد، از جانب قذافی به ایران تحویل شد و حتی شنیدهام که شلیک آن را هم خودشان متقبل شدند و این جزیی از کمکهای نظامی بود که به ایران کرد. در آن زمان نهتنها کمک نظامی لیبی، بلکه حمایت لیبی به عنوان یک کشور عربی از ایران نیز مهم بود و جز مساله امام موسی صدر که آن نیز پیش از انقلاب رخ داده بود، در تمام این سالهای روابط خوب با قذافی این مساله مسکوت گذاشته شده بود، موضوع مهم دیگری میان ایران و لیبی وجود نداشت. بنابراین بهتر است که در نگاه خود به قذافی جانب احتیاط را رعایت کنیم. اقدامات قذافی در سرکوب مردم لیبی امر جدیدی نبوده و نیست. هرچند بیتوجهی قذافی به تغییرات جهانی قابل بخشش نیست و از همه مهمتر اینکه حاکمیت پسرانش بر سرنوشت لیبی، قذافی را گروگان و قربانی فرزندانش کرد و خود کرده را تدبیر نیست بنابراین باید از سقوط او استقبال کرد، اما نباید مواضع پیشین او در برابر ایران را نادیده گرفت و حتی آن را معکوس نشان داد. این نحوه رفتار و خبررسانی صدا و سیما، جز بیاعتباری بیشتر برنامههای خبری آن، نتیجه دیگری ندارد. اتفاقا یکی از دلایل مهم سقوط این رژیمها، آن بود که سیاست رسانهیی آنها مستقل از خواستها و ترجیحات رسمی حکومت نبود و رسانهها در خدمت این سیاست رسمی بودند، به همین دلیل نتوانستند در موقع مناسب به سیاستمداران خدمت کرده و آنان را از واقعیت جامعه باخبر کنند، همچنان که به علت بیاعتباری فزاینده، قادر نبودند که مردم را در مسیر درست راهنمایی کنند. پس از تجربه دیگران درس باید گرفت، پیش از آنکه دیر شود.
منبع: اعتماد