غلبه فضای ضد آمریکایی بر سینما

نویسنده

po_abdi_01.jpg

محمد عبدی

شصت و چهارمین دوره جشنواره ونیز، که هفتاد و پنجمین سال برگزاریش را پشت سر می گذارد- و به عبارتی باسابقه ترین جشنواره فیلم دنیاست- امسال سیاسی ترین شکل یک فستیوال فیلم را تجربه کرد.

jashnvarevenis.jpg

جنگ عراق و حواشی پیرامون آن، سوژه اصلی این جشنواره بود. در بسیاری از جلسات مطبوعاتی به هر حال بحث به مساله عراق کشیده می شد و حتی دست اندرکاران فیلم هایی که فیلم شان اساساً ربطی به این قضیه نداشت، از غافله عقب نمی ماندند.

اما شاید سرآغاز این بحث و جنجال ها، فیلم پر سر و صدای برایان دی پالما با عنوان “پنهان کاری”بود؛ فیلمی درباره سربازان آمریکایی که به دختر چهارده ساله ای تجاوز می کنند و او و خانواده اش را به قتل می رسانند.

فیلم که می توانست یک نگاه انسانی به ماجرا داشته باشد، بیشتر در سطح می ماند و تنها قصد دارد احساسات تماشاگر را به هر قیمتی تحریک کند. از فیلمسازی چون دی پالما - که کارنامه اش مملو است از فیلم های تکنیکی و غالباً خوش ساخت در حال و هوای فیلم های هیچکاک- چنین چرخشی به یک بحث روز، یک شبه مستند و یک فیلم شعاری، بسیار عجیب به نظر می رسد.

صحنه های آخر فیلم نوع آشکاری از این بیان شعاری- و نه عمیق و هنری- است: یکی از سربازان آمریکایی که بازگشته، در کافه ای در جمع دوستانش می گوید: “اگر می خواهید واقعیت جنگ عراق را بدانید، در آنجا به یک دختر چهارده ساله تجاوز کردند و جسدش را سوزاندند و من نتوانستم کاری بکنم.” بعد شروع می کند به گریه کردن و به طرز اغراق آمیزی همه کسانی که در کافه هستند- و قاعدتاً نباید حرف های خصوصی او در جمع دوستانش را شنیده باشند- برای او کف می زنند.

صحنه های بعدی باز نقبی است برای هر چه واقعی تر جلوه دادن فیلم؛ چیزی که فیلم از ابتدا- و به هر بهایی- در پی آن است: عکس های واقعی از کشته های عراقی، که اشک به چشم تماشاچی می آورد، اما فیلم به ما نمی گوید که این جسدها- که بیشتر به قربانیان بمب ها شبیه اند- چه ربطی به موضوع فیلم دارند؟

با این حال فیلم به رسم روز- و جو ضد آمریکایی موجود در اروپا- بسیار مورد استقبال قرار گرفت و هیچ بعید نیست که جایزه جشنواره را به خود اختصاص دهد.


فیلم دیگری با همین موضوع با عنوان “در دره خدا” ساخته پل هیگیس هم در پی فیلم دی پالما جنجال آفرید و بحث سیاست را داغ تر کرد. چارلیز ترون، ستاره مشهور فیلم در کنفرانس مطبوعاتی آرزو کرد سربازان آمریکایی هر چه زودتر خاک عراق را ترک کنند. ریچارد گر، بازیگر برجسته امریکایی هم رسماً ازجرج بوش نام برد و حمله شدیدی به او کرد. کن لوچ، فیلمساز انگلیسی هم که با فیلم “این یک جهان آزاد است” در فستیوال حضور داشت، ترجیح می داد جواب هر سئوالی را به شکلی به سیاست مربوط کند.


خداحافظ سینما

اما جشنواره ونیز امسال پیام دلگیری هم داشت: خداحافظ سینما! این جشن بزرگ سینمایی- در ابعاد واقعاً حیرت انگیز- همه چیز داشت جز “سینمای واقعی”. فیلم ها غالباً چنگی به دل نمی زد و تقریباً هیچ فیلم شگفت انگیزی در جشنواره وجود نداشت. در عوض تا دلتان بخواهد پر بود از “نام های بزرگی” که فیلم های دلچسبی نساخته اند، و بعضی آنقدر ناموفق که نمی فهمی چرا اصلاً باید مجال حضور در فستیوال را داشته باشند؛ از جمله فیلم تازه تاکشی کیتانو؛ یک شکست مطلق از هر حیث که اگر نام کیتانو بر آن نبود، گمان نمی کنم حتی در یک فستیوال داخلی در ژاپن هم پذیرفته می شد.

سیاست مارکو مولر- مدیر جشنواره که امسال چهارمین سال مدیریت اش را تجربه کرد- کماکان بر جمع آوری نام های بزرگ در فستیوال است. از این حیث البته جشنواره بسیار موفق بود: روزی نبود که فیلمساز صاحب نام یا ستاره ای پر آوازه وارد فستیوال نشود؛ از وودی آلن وکلود شابرول و جین کمپیون و ژانگ ئیمو تا براد پیت و آنجلینا جولی و جانی دپ و کیرا نایتلی.


زنده باد سینمای کلاسیک

اما از دی پالما و کیتانو و لوچ و خیلی های دیگر که خسته می شدی، می توانستی راهت را کج کنی و فارغ از هیاهوی “سال گرانده”(سالن بزرگ)، بروی داخل یک سینمای کوچک، به همراه ده بیست نفر دیگر که به دنبال سینمای واقعی می گردند، بنشینی به تماشای چند باره “اسب آهنین” جان فورد یا نسخه تازه ای از “تعصب” گریفیث و البته چند کار کمتر دیده شده باد بوتیکر، و فکر کنی که سینما چه بود و چه شد!

ازساعت دوازده شب تا چهار صبح هم می شد همه جور فیلمی دید: وسترن های ایتالیایی، دو فیلم با یک بلیت! غالب وسترن های اسپاگتی البته چندان ارزش هنری ای ندارند، اما حداقل فیلم هایی هستند بی ادعا که قصد ندارند به ضرب و زور شعار سیاسی، جهان را طی یک ساعت و نیم اصلاح کنند.