اعلمی اعلام کرد که 51 درصد مجلس طرفدار فراخوانی رئیس جمهور به مجلس هستند و 71.2 درصد مخالف احضار نیستند. یواش یواش رایحه خوش خدمت به همه جا دارد می رسد. فعلا مجلس دارد محل رسیدگی به مشکلات مردم می شود. جای خالی هم که جلوی حیاط مجلس زیاد هست. ملت هم که دست به شکایت شان خوب است. به نظر من یک برنامه هفتگی تنظیم شود و هر روز یک گروه از ملت شهیدپرور سابق( و شاکی فعلی) بروند جلوی مجلس و با نمایندگان گفتگو کنند. لازم نبود این موضوع را آگاهان به ما بگویند، چون همه جا نوشته شده بود که مراسم اعتراض هزاران معلم جلوی مجلس برگزار شد. ظاهرا فرهنگیان خواستار عزل وزیر آموزش و پرورش شدند. معلمان درخواست می کنند کمی از کمک هایی که رئیس جمهور به نیازمندان تاجیکستان و اکوادور و فلسطین و افغانستان می کند، برای معلمین هم بکند و نظام هماهنگ را اجرا کند. این معلمان که اگر به عکس شان نگاه کنید متوجه می شوید که احتمالا اگر هر کدام شان وزیر آموزش و پرورش شده بود، اوضاع بچه های مردم و معلمین شان بهتر از این بود، گفتند: « فرشیدی را اخراج کنید.» همین معلمان تهدید کردند که: « از شنبه مدارس را تعطیل خواهیم کرد.» وزارت آموزش و پرورش قرار است برای حل مشکلات معلمان فعلا اقدامات زیر را انجام دهد:
اول: با فرا رسیدن فصل بهار و تابستان برای هزاران مدرسه ای که بخاری ندارد، بخاری تهیه کند تا در زمستان سال بعد، برای مدارسی که کولر ندارند کولر بخرند.
دوم: معلمین دانش آموزان را برای ایجاد زنجیره انسانی در دفاع از انرژی هسته ای بفرستند توی خیابان که وقتی مملکت غنی سازی شد، معلمین هم غنی سازی بشوند و دیگر مشکل فقیر سازی ناشی از غنی سازی نداشته باشیم.
سوم: وزارت آموزش و پرورش از این به بعد برای بهبود وضع معلمین تلاش می کند تا آزمون های آنان بدون اهانت به خدا و پیغمبر برگزار شود و هفته ای دو نفر را به عنوان طراح سووالات اهانت آمیز دستگیر کنند.
چهارم: وزارت آموزش و پرورش تعهد می کند که برای بهبود وضع معلمین کشور سه ماه قبل از انتخابات حیاط تمام مدارس را مجددا آسفالت کند تا مشکلات مالی معلمان هم حل شود.
پنجم: وزارت آموزش و پرورش برای کاهش مشکلات مالی معلمان تلاش می کند تا تعدادی از آنان را به تاجیکستان، ونزوئلا، اکوادور و نیکاراگوئه صادر کند، تا بهانه ای برای حل مشکل آنان داشته باشد.
پنجشنبه هشتم مارس است
هشت نفر از دستگیر شدگان زن آزاد شدند و بیست و پنج نفرشان رفتند توی اعتصاب غذا. جواد موسوی همسر نوشین احمدی خراسانی گفت که ظاهرا اعتصاب غذا در اوین شروع شده است. البته دارند تعهد می گیرند که این افراد نباید مراسم هشتم مارس را برگزار کنند، اما مگر کسی به حرف این افراد گوش می کند؟ من که با رفتن مردم برای برگزاری روز هشتم مارس مخالفم، ولی می خواستم بگویم کسانی که می خواهند بروند، یادشان باشد که اگر نعدادشان زیاد باشد، نه دستگیر می شوند و نه کتک می خورند، ولی اگر تعدادشان کم باشد، هم چوب را می خورند و هم پیاز را. مراسم هشتم مارس هم بهترین جاست برای اینکه درخواست آزادی این افراد را کرد. البته من هم با این فکر که همه وبلاگ ها از ملت برای شرکت در تجمع هشتم مارس دعوت کنند، مخالفتی ندارم، فقط معتقدم اگر می خواهند این کار را بکنند یادشان باشد که یک روز بیشتر وقت ندارند. اعظم طالقانی گفت: « حاکمیت دارای پشتوانه مردمی نباید از تجمعات هراسی به خود راه دهد.» آگاهان پرسیدند: این جمله چه ربطی دارد به کشور ما؟ سهیلا جلودارزاده، نماینده تهران هم به زندانی شدن زنان اعتراض کرد. فعلا « پرستو دوکوهکی، ساقی و سارا لقائی، نیلوفر گلکار، پرستو سرمدی، سارا ایمانیان، ناهید و فریده انتصاری با ارائه کفالت آزاد شدند.»
یا مرگ یا مصدق السلطنه!
و سرانجام مرحوم مصدق بعد از چهل سال از ارتداد نجات پیدا کرد و برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی مصدق را به عنوان « عزیز سفر کرده» و « یادش گرامی باد» شناخت. فعلا همه چیزهای نازیسم، بصورت تفکیک شده در ابعاد ناسیونالیسم مصدق و سوسیالیسم گلسرخی به صورت جداگانه مورد تائید است. تنها چیزی که مورد قبول نیست آزادی و دموکراسی است که آن هم تا دو قرن دیگر مشکلش حل می شود.
نباید اجازه داد
آیت الله خامنه ای در مراسم درختکاری شرکت کرد و دو نهال کاشت که احتمالا در سالهای آینده این دو نهال تبدیل به دو درخت می شود. ایشان گفت: « نباید اجازه داد فضای سبز شهرها کاهش یابد.» آگاهان گفتند: تقصیر ما نیست، شهرداری هفته قبل هزاران درخت را کاملا از بیخ برید. ایشان فرمودند: « نباید اجازه داد…» آگاهان پرسیدند چه کسی نباید اجازه دهد؟ ایشان فرمودند: « نباید اجازه داد…» خبرنگاران اعلام کردند که در سال جاری ایران در رتبه 117 آلودگی هوا در میان 133 کشور قرار گرفته است. البته رهبری فرمودند: « نباید اجازه داد….»
فرار چهار جوابی جزایری
با توجه به برگزاری آزمون اهانت آمیز و فرار شهرام جزایری و برخی از مسائل مهم دیگر آزمون چهارجوابی زیر اعلام شد.
شهرام جزایری چرا دستگیر شد؟
1) چون پولدار بود؟
2) چون بقیه از او رشوه گرفته بودند؟
3) چون قرار بود عده ای را دراز کنند؟
4) چون قرار بود زبان عده ای را کوتاه کنند؟
چرا مدت محاکمه شهرام جزایری این قدر طول کشید؟
1) چون در ایران محاکمه می شد؟
2) چون در زاهدان محاکمه نمی شد؟
3) چون متهم اصلی بقیه بودند؟
4) چون اگر آزاد می شد از زندان بیرون می رفت؟
شهرام جزایری چرا فرار کرد؟
1) به همان دلیلی که پولدار شده بود، چون باهوش بود.
2) به همان دلیلی که پولدار شده بود، راه و چاه را بلد بود.
3) به همان دلیلی که پولدار شده بود، به بقیه هم پول می داد.
4) چون می خواست بعد از رفتن به حمام به رستوران هم برود
شهرام جزایری کجاست؟
1) من چه می دانم؟
2) کسی نمی داند؟
3) جایی که بقیه سرمایه ها می روند؟
4) جایی که بقیه مغزها می روند؟
آیا چپ ها اصلاح پذیرند؟
حمید حمیدی، یکی از چپ های تندروی ایرانی در پاسخ به مانیفست اصلاح طلبی فرخ نگهدار پرسیده است: « آیا استبداد اصلاح پذیر است؟» جواب: وقتی مارکسیست ها اصلاح شوند و از آزادی دفاع کنند، معلوم می شود هر کسی در هر جایی اصلاح پذیر است.
رسول ملاقلی پور درگذشت
رسول ملاقلی پور هم رفت. بادش به خیر. آدم پر انرژی و پر طاقتی بود. فیلمسازی را بلد بود و خوب می دانست که چگونه می تواند دل آدم را بلرزاند، چگونه اشک را به چشم بیاورد، چگونه عشق و نفرت را نشان بدهد و چگونه فضا را چنان تصویر کند که انگار وسط حادثه ای. ده سالی بود که مثل خیلی ها گیر کرده بود در بحران ساختن فیلم و بودن چنان که واقعا بود. سر مراسم جشنواره فیلم فجر بود، یادم نیست کدام سال که می گفت برادران اطلاعاتی بدجوری گیر داده اند به او و او هم که اصلا کسی نبود که بترسد، وسط سالن دنبال یارو کرده بود و برادر گمنام در رفته بود. پارسال نامه خداحافظی اش از سینما را خواندم. او هم که در فیلمسازی مایه مفصلی داشت، بریده بود. حالا مثل همه کسانی که دق می کنند و بعد از مدتها منزوی شدن، به محض اینکه از میان ما می روند، فورا برادران جهاد سازندگی آرم شان را می کوبند روی پبشانی طرف، این یکی را هم می خواهند مصادره به نامطلوب کنند. ضرغامی گفت: « ملاقلی پور حسی آسمانی داشت.» لابد بخاطر همین حس آسمانی اش بود که روی زمین نمی گذاشتند فیلمش را بسازد؟ رسول یکی از همان بچه های نسل ما بود که خاطراتش نمی گذاشت که آرام بماند، و همین خاطرات نمی گذاشت که خودش را به لجن بکشد. گفته است که « هیوا» را برای ساختن تصویری از رابطه عاشقانه شهید باکری و همسرش ساخته است. نسل سوخته همین است، یکی دق می کند و گوشه ای می نشیند، یکی تا آخر عمر معترض می ماند و جلوی دهانش را می گیرند، یکی می رود و در زیر هیچ آسمانی دیگر اثری از او پیدا نمی کنی، یکی دیگر می شود حاتمی کیا که باید در طوفان شترهایش را بپاید، یکی می شود کمال تبریزی که چون حس آسمانی نداشته فیلمش را صدا و سیما توقیف می کند، یکی می شود مخملباف که انفجار پرتش می کند به هزار کیلومتر دورتر. سرنوشت تلخی دارد این نسل. از همه تلخ تر این که همه آنهایی که درهای شان را برویت می بستند، وقتی ضربان قلبت می ایستد، پنجره را باز می کنند و آهی می کشند و می گویند آن مرحوم از ارادتمندان ما بود. دیروز خواندم که یکی از مسوولان سوره جوابیه داده بود برای مهاجرانی، دلم سوخت، نه برای مهاجرانی، پوستش کلفت تر از این شده که متلک های هر بچه محضردار نورسیده ای را تحمل نکند، دلم برای مرتضی آوینی سوخت که بعد از اینکه دق کرد و رفت، هنوز دست از جسدش هم برنمی دارند.