صحنه

نویسنده
میترا سلطانی

نگاهی به نمایش “مرغ مینا”

پیرنگ های دوتکه

توانمندی بارز یک نمایشنامه نویس موقعی آشکارمی شود که بتواند مفاهیم سوبژه را به شکل ابژه ودراماتیک درآورد وهم زمان سنخیت و انسجام وباورپذیری آن را هم عملا به اثبات برساند. تحقق این امربه دلیل آنکه نویسنده ممکن است گاهی،حتی وارد افسانه ها و اسطوره ها شود، بسیار دشوار است ومعمولا توانمندی های نامتعارف وبالاتری را طلب می کند والزاما موفقیت نویسنده دراین کار به میزان شناخت او از نشانه های بصری ومفهومی هنرنمایش بستگی دارد.

درچنین مواردی نویسنده حتی باید فراتر هم برود وخود نشانه های بصری ومفهومی نوینی بیافریند. معمولا نوع نشانه ها، تمثیل ها، نمادها و نیز جای دهی آن ها در یک بافت ساختاری مناسب و درخور می تواند معیاری برای درک توانایی های نویسنده باشد. درنمایش “مرغ مینا”به کارگردانی تاجبخش فنائیان دربطن رویکرد روایی اثر، برخی مفاهیم سوبژه به شکل خاصی به صورت ابژه درآمده اند که درکل شاخصه های معینی برای بیان دراماتیک درنمایش ارائه می دهند.

 

 

محمد ابراهیمیان به عنوان نویسنده “مرغ مینا” مرکزیتی را برای شخصیت بکتاش درنمایش  فراهم می کند وبه دنبال آن با استفاده از اجزا و عناصر مضمونی وساختاری نمایش روایتی،امکانات آن را درچرخه داستانی متن دراماتیک خودبررسی وتعریف می کند.متن نمایشنامه به لحاظ پی رنگ داستان وزمان وقوع با پی رنگ های داستانی معمول درنمایش های روایی قرابت دارد وبنابراین تنظیم و پیشبرد وحل و فصل آن نیز چندان دشوار نیست.جهان داستانی نمایش متکی و مبتنی بر الگویی تاریخی است ووابستگی اش را به روایت تخیلی از واقعیت تاریخی یکی از مقاطع خاص سیاسی فرهنگی سده معاصراعلام می دارد.نویسنده بر همین اساس تمام مناسبات احتوای داستان را براساس ضرورت های سیاسی،اجتماعی و فرهنگی آن مقطع موردپرداخت قرارمی دهد.درکناراین موضوعات،نمایش به لحاظ تابعیت ازژانرتقلید،ازکارکردتمثیلی برخورداربوده واز این حیث می تواند نمونه ای مثالی باشد وبرجامعه و یا دوایرخاصی از نهادهای سیاسی،اجتماعی تطابق گیرد.نمایشنامه نویس درورایت داستانی اثر،که دارای شکل ساده ای ازقصه درقصه است ودرواقع درروایت تویی ومیان لایه ای اثر،جامعه ای را با نظام وسیاستی دیکتاتورمابانه وقلدرمنشانه به تعریف می گذارد که باج گیری و رشوه خواری وفرهنگ غارت وچاپیدن مردم به نام ها و عناوین وسیاست های مختلف،به رسم بدیهی آن دایره تبدیل شده است واین همه نیز درسایه ساختار پادشاهی ساخته وپرداخته وبه تصویر در می آید.

 

 

یکی دیگرازمواد ساختاری نمایشنامه برقراری پیوند عاشقانه سه ضلعی مثلث گون   است که خودیکی از عناصر ساختاری نمایش های تقلید بوده  ودرحوزه محتوای داستانی صورت خود را بازمی یابد.دراینجا نیز به سان به نمایش های این تبار،عشق واقعی میان دوشخصیت محوری نمایش است ودرنهایت دلداده به دلدار می رسد.دراین میان وبازهم به تبع و تطابق با کارمایه های نمایش   های روایت گونه،عنصرسدراه وصال دلداده ودلدار،مطامع وآزورزی و سیاستمداری نیرنگ بازانه پدران اینان است.لازم به ذکر است که صحنه های مبتدا و منتها ی نمایش شامل پوسته اثروحضور”بکتاش”درپاسگاه وچهره سیاه هسته  اثربه شمارمی رود.ازاین رونمایش به لحاظ پی رنگ داستانی دارای پی رنگی دو تکه است.تنها مسئله موجود این است که حلقه ارتباطی میان این دوپی رنگ آن چنان ضعیف است که نسبت به هم ناهمگون ونامانوس نشان می دهند.این موضوع بیانگرآن است که پی رنگ اصلی وپی رنگ درونی به شکل ارگانیک ودرهم تنیده تلفیق نشده  است.

اما کارگردانی نمایشی همچون “مرغ مینا”که با همه کاستی ها و نقاط قوت خود در متن دارای حجمه بسیار سنگینی هم نیز است دارای پیچیدگی های مشخصی است که  نادیده گرفتن هریک از انها برای کارگردان دردسر ساز است. به واقع تاجبخش فنائیان  به عنوان کارگردان ازساده ترین طرفندها برای تولید اجرایی جذاب نمی گذرد و درانتخاب بازیگران خود بیشترین دقت را دارد.او با کنار هم گذاشتن ترکیبی از بازیگران پرتجربه و بعضا سینمایی و تلویزیونی دربرابر دانشجویانی که به خوبی مجری حرکات فرم هستند شکلی زیبا اما سطحی را به اجرای خود بخشیده است. این سادگی وسطحی نگری کارگردان در اجرا به آشفتگی  میزانسن های خطی بازمی گرددو برای فرار از این اتفاق تماشاگران دائما درانتظار ورود بازیگرانی هستند که با صدای موسیقی حرکات موزون ونمایشی را به شکلی منظم اجرا می کنند.درعوض شکل دهی وطراحی رفتارهای فیزیکی بازیگران طبق الگوی نمایشی معینی انجام شده است.جوهروخمیرمایه موضوعی اثر،واقعی و تاریخی است،اما این واقعیت ها به زبان نمایش به مخاطب ارائه می شود،یعنی برای همه موقعیت ها،حرکات و حوادث،معیارها و الگوهای شکل دهی های نمایشی وجوددارد که کلیت عناصر واجزاءصحنه را تمثیل ونمادی از واقعیت های اصلی تبدیل کرده است.

مهم ترین حسن اجرای “مرغ  مینا”طراحی صحنه ترکیبی و متحرک خسروخورشیدی است که با شناخت فضاو اتمسفر موجود در متن با طراحی ساختمان های  متفاوت وحجیم بر کیفیت نمایش افزوده است.