کلا دوبار سیب از درخت پائین افتاد که موجب کشفیات بزرگ شد، یکی وقتی افتاد که نیوتن زیر درخت نشسته بود، یکی زمانی افتاد که خمینی در پاریس زیر درخت نشسته بود، سیبی که افتاد توی سر نیوتن، باعث شد نیوتن “جاذبه” را کشف کند، اما سیبی که خورد توی سر امام خمینی باعث شد او “دافعه” را کشف کند. یعنی کلا برای ایجاد دافعه توانایی فراوانی داریم. حتی وقتی قرار است سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی هم اجرا شود، حاصلش می شود فیروزآبادی که هی جذب می کند و دفع نمی کند تا منفجر شود.
گفتم انفجار و یاد صنایع دفاعی ایران افتادم و اینکه روحانی هفته گذشته از صنایع دفاعی کشور بازدید کرده و گفته است که ما تصمیم داریم “بخشی از صنایع دفاعی ایران را به بخش خصوصی منتقل کنیم.” البته فکر خوبی است، منتهی فکر خوب تر این است که بخشی از انتخابات را که در انحصار شورای نگهبان و سپاه است، به بخش خصوصی منتقل کنند، شاید در بخشی از مجلس هم به جای بخش دولتی، بخش خصوصی و ملت حضور پیدا کنند. من می گویم کلا صنایع دفاعی دست سپاه باشد، ولی نمایندگان مجلس را بگذارند خود بخش خصوصی و ملت انتخاب کنند، این طوری که خیلی راحت تر است.
اقنصاد تورمی و سیاست توهمی
گوشش صدا کند ابوالحسن بنی صدر از آن آدمهایی بود که هر ده پانزده سالی یک جمله قشنگ می گفت، بعد پانزده سال فقط همان جمله را می گفت، یکی از جملات درستش این بود که “اقتصاد سیاست نیست که بتوان با آن بازی کرد.” در ایران چون سیاست توهمی داریم، اقتصادمان هم تورمی می شود. یک هفته که رهبران کشور دعوا می کنند و بزن و ببند راه می اندازند، تورم می رود بالای سی درصد، یک هفته بعد که رئیس جمهور و وزیر خارجه می خندند و رهبری تن صدایش را بالا نمی برد، تورم می آید پایین بیست درصد. یکی از عواقب این اقتصاد همین است که باعث می شود آقای نقدی همین دیروز بگوید: “ایران اقتصاد برتر دنیا می شود.” البته در این شرایط باید قبل از خوراندن شربت بیمار را بشدت تکان دهید، برندارید شربت را تکان دهید، مشکل در شربت نیست، باید بیمار را تکان دهید، وقتی بیمار قشنگ تکان خورد، حالش جا می آید و دیگر از این حرفها نمی زند. دفعه قبل احمدی نژاد همین جمله را گفته بود که ایران “به زودی اقتصاد اول جهان می شود”. نتیجه اش همین شد که در عرض دو سال تورم سه برابر و ارزش پول یک سوم شد. حالا خدا رحم کند، عقل که ندارند، یک جمله که می گویند کل اقتصاد مملکت می ریزد به هم. حالا بیایید ببینیم اصلا چطوری است که ایران در عرض اوچ ثانیه رشد اقتصادی اش می رسد به منفی شش و در عرض جیک ثانیه تورمش بیست در صد می شود و چه دلیلی دارد که ما اصولا از وقتی به دنیا آمدیم اقتصاد اول جهان بودیم و هستیم و خواهیم بود.
دلیل اولش این است که اقتصاد ایران تنها اقتصادی در جهان است که به منحنی قیمت گفته است “زکی”، یعنی این منحنی قیمت در همه جای دنیا “توی دهن دولت می زند و اقتصاد تعیین می کند” ولی در ایران دولت است که توی دهن منحنی قیمت می زند. یعنی کلا هر وقت عرضه برود بالا تقاضا کم می شود و قیمت می آید پایین، این هم یعنی منحنی قیمت، خیلی هم ساده است. البته در خارج، در ایران اصلا ساده نیست، مثلا همین حاج آقا ترکان دیروز گفته که “هشتاد هزار خودرو در انبار خودروسازان داخلی وجود دارد که مردم آن را نمی خرند.” چرا نمی خرند؟ چون وقتی این همه خودرو در انبار است، باید قیمتش پایین بیاید تا مردم آن را بخرند، ولی خودروسازان حال نمی کنند قیمت پایین بیاید، یعنی به منحنی قیمت هم زور می گویند.
دلیل دومش این است که سپاه پاسداران الآن یک سر دارد هزار تا سودا، از یک طرف دارد به یمن و لبنان و جاهای دیگر انقلاب صادر می کند با تخفیف بالا، از طرف دیگر مخابرات را کنترل می کند، از طرف سوم انتخابات بعدی را هم برگزار می کند. بعد چه اتفاقی می افتد؟ همین چند ماه قبل در جریان طرح همکد سازی، واحد محاسبه از پالس به دقیقه تبدیل شده و در نتیجه سپاه که مالک کل مخابرات کشور است، ایکی ثانیه ۲۷۰ میلیارد تومان ضرر کرده، نتیجه همین می شود که انتخابات بعدی و وضع یمن و تعادل موشکی کشور به هم می خورد. بیخودی نیست که علی مطهری به سپاه گفته این دست خرتان را از انتخابات بکشید بیرون، آنها هم نه تنها نمی کشند بیرون، بلکه هی ادامه می دهند. بابا! پدرت خوب! مادرت خوب! یکی را انتخاب کنید، یا انقلاب، یا اقتصاد، یا پورشه و مازاراتی، یا پابرهنه و مستضعف، همه که با هم نمی شود.
دلیل سومش هم همین است که دوباره هفته قبل اعلام شد که “انتقال پایتخت منتفی شد” چنان درباره انتقال پایتخت حرف می زنند، انگار فصل چهارم پایتخت تمام شده و قرار است به جای نقی معمولی و پنجعلی، تعدادی ارسطو و افلاطون از یونان بیاورند، یا شیرگاه برود به آتن. لامروت! انتقال پایتخت یعنی تهران از اینجا که هست به دو متر آن طرف تر سه برابر فروش نفت ایران هزینه دارد، مگر شوخی است؟ ممکن است با سریالی پایتخت را از شیرگاه بیاوری تهران، ولی تهران را که نمی شود تکان داد.
دلیل چهارمش هم این است که هر سی سال یک مشت مشنگ پیدا می شوند، با پوپولیزم و داد و فریاد و عربده، نصف سرمایه کشور را می ریزند توی سطل آشغال، بعد ۲۵ سال طول می کشد تا صد تا عاقل مملکت را از زباله دانی کشور دربیاورند و اصلاح کنند. سال ۶۸ جهاد سازندگی شد، در کل روستاهای کشور مدرسه و مسجد ساختن، موقعی ساخت این مدارس و مساجد تمام شد که همه از روستا بیرون رفته بودند و دیگر کسی پایش را توی مسجد نمی گذاشت، حالا هم با این طرح مسکن مهر، یک مشت سوراخ درست کردند به روش استالینی و سوسیالیستی در بیابان که نود درصد اقتصاد کشور را تبدیل به آجر و سیمان کرده واگر کسی بخواهد توی آن زندگی کند، باید هفت برابر همین بودجه، یعنی بودجه شصت سال آینده را صرف قابل استفاده کردن همین مسکن مهر کنند. نتیجه همین که عقل یعنی توانایی محاسبه کافی نیست، شعور هم می خواهد، که الحمدالله کسی از جمله مدیران کشور و بالاخص اصولگرایان و دولت شاخص شان یعنی احمدی نژاد بکلی از آن بی بهره بودند.
دلیل آخرش هم همین حرف آقای شمخانی که گفته است: “نمی شود مرگ بر آمریکا گفت و رانت خواری کرد.” اتفاقا می شود، شما در همه این سالها اگر دقت کنید می بینید که تقریبا همه کسانی که رانت خواری کردند، مرگ بر آمریکا می گفتند، از بابک زنجانی بگیر تا بقایی و رحیمی و احمدی نژاد و اره و عوره و شمسی کوره دارودسته پابرهنگان پورشه سوار.
آمریکا احمق نیست
البته که آمریکا احمق نیست، اتفاقا کشوری است عاقل که روزبه روز پیشرفت می کند، فقط سیستمش به شکلی است که حتی اگر پنجاه درصد سنای آمریکا آی کیو دمپایی داشته باشند و عقل نداشته باشند، باز هم سیستم غیرعاقلانه رفتار نمی کند، درست برعکس، یا تقریبا برعکس، در ایران اگر هفتاد درصد وزرا و وکلا و رهبران کشور نابغه هم باشند، خروجی سیستم احمقانه خواهد بود. البته اینها که اغراق است، حداقل در چند ماه گذشته بخش مهمی از سیاست های کشور، بخصوص سیاست خارجی عاقلانه و منطقی بوده است. به همین دلیل هم هست که جوادلاریجانی الآن دو هفته است تب نوبه کرده و دم به دقیقه غرغر می زند که “از پذیرش توافقنامه وین از سوی ایران شگفت زده ام.” البته حق با این جواد است، و غیرعادی است که ایران که مدتهای طولانی بود کار عاقلانه نمی کرد، فعلا دارد عاقلانه رفتار می کند و جای شگفتی هم دارد. ولی شگفتی مهم تر ناشی از حرف جواد لاریجانی است که گفته است: “آمریکا احمق نیست، گفته اگر ایران زر بزند، برخورد می کند.” خب! این چه بدی دارد. مگر آدم مجبور است “زر” بزند، شما مثل آدم حرف بزن تا کسی باهات برخورد نکند. همه که جمهوری اسلامی نمی شوند که اگر کسی درست حرف بزند، باهاش برخورد کنند، ولی اگر کسی مثل احمدی نژاد هشت سال زر بزند، از او دفاع هم بکنند. زر زدن خوب نیست، جواد جان. از آن یکی جواد یاد بگیر که حرف درست می زند، کسی هم با او برخورد نمی کند. جز زرزروهای مجلس.
مک دونالد و هولسام چویس
ذهن عقب مانده مصیبتی است. چه لیبرال عقب مانده، چه انقلابی عقب مانده، په اپوزیسیون عقب مانده، چه آمریکایی عقب مانده و چه ضدآمریکایی عقب مانده. مشکل ما با چپ و راست نیست، مشکل ما با عقب مانده و خنگ و خل است. سالها این چپ های وطنی، از جمله مسلمانان انقلابی، بزرگترین مشکل شان با امپریالیسم این بود که فکر می کردند تمام امپریالیسم، یعنی همان آقای ریش بزی که کلاه سیلندری و کت فراگ با پرچم آمریکا داشت، به اسم عموسام، کلا هدفش از نفوذ در جهان استعمارزده این بود که همه زمین های کشاورزی را بگیرد و تبدیل کند به مزرعه مارچوبه و کارخانه مونتاژ و فکر می کردند، مونتاژ کردن اتومبیل یکی از جنایات بزرگ دنیای غرب است.
حالا همین امت همیشه عقب صحنه فکر می کنند کلا هدف کریستف کلمب از کشف آمریکا این بود که همبرگر آلمانی را ببرد آمریکا و با آن مک دونالد درست کند و هدف آمریکا از ورود به جنگ دوم جهانی، این بود که مک دونالد وارد اروپا شود، علم الهدی هم تصورش یک همچه چیزی است که فکر می کند کلا هدف آمریکا از توافق با ایران این است که کارخانه مک دونالد می خواهد بغل حرم امام رضا هفت تا شعبه مک دونالد ایجاد کند و از این طریق فرهنگ شیعه را از بین ببرد. تصورش هم از مک دونالد همچه چیزی است که گفته “نباید سفره مک دونالد در کشور ما پهن شود.” حتی توزیع مک دونالد را هم شبیه سفر نذری می بیند، که فروشگاه مک دونالد یک فرش پهن می کند وسط شعبه اش و مشتری ها می نشینند دور سفره سفید و گارسون جلوی هر کسی یک بیگ مک پرت می کند و توی سینی برای هر کسی لیوان کوکا می آورد و سیب زمینی را یکی یکی می گذارند در سفره پهلوی طرف. شب، همه شب هم خواب می بیند که یک موجود سرخ و زرد با نقاب بر صورتش و شمشیری در دست سوار اسب نزدیک می شود به مشهد تا مک دونالد را وارد این شهر کند.
برای همین است که آقای محمدی گلپایگانی هم گفته است: “آمریکا با مک دونالد دنبال ترویج سبک زندگی آمریکایی در ایران است.” من نمی فهمم که این چه نوع تفکری است. یعنی فرض کنید که یک شعبه مک دونالد در ایران افتتاح شود، بعد سبک زندگی مردم بشود آمریکایی. اگر به همین راحتی بود که مردم ایران که ده سال است تمام بازارشان کالاهای چینی است، باید همه شان چشم تنگ می شدند و مثل چینی ها راه می رفتند و همانطوری زندگی می کردند. یک میلیون ایرانی در آمریکا زندگی می کنند، نصف کالیفرنیا چلوکبابی است و آمریکایی ها سماق و دوغ و کوبیده می خورند و فروشگاه هولسام چویس ارواین که مثل دریانی های تهران است از سیرمازندران تا دوغ آبعلی و سماق و زعفران و رشته پلو و شیرین پلو می فروشد. مسئله غذا که حکومت نیست آدم بتواند تحمل کند، قورمه سبزی و آبگوشت و سوسیس بندری و آلبالوپلو مگر مورد مذاکره است؟ حق مسلم ماست، دوغ، نعناع و ترخون جزو قضیه است. اصلا یادشان می رود که پیتزا فروشی های تهران از رم بیشتر است و استیک فروشی های تهران از تگزاس مورد استقبال بیشتری است.
حالا از همه این چیزها گذشته، تمام مقامات کشور علیه آمریکا حرف زدند، آقای موحدی کرمانی هم گفته که: “توافق هسته ای به معنی آشتی ایران با آمریکا نیست.” و البته سفارت ایران در لندن یکشنبه بازگشایی می شود، حالا هرچقدر دوست داری بگو مرگ برآمریکا. تا اون یکی هم افتتاح شود. بعد همه تان یواشکی بروید سراغ ویزا و گرین کارت. میگی نه صبر کن تا بهت بگم.