عزای عمومی در ایران

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

این عزای عمومی هم کلا داستان مهمی است. آقای ثامنی آمده، با لباس مشکی، ته ریش هم گذاشته، سرش را هم کج کرده و می گوید: حالا ما چیکار کنیم؟

می گویم: در چه مورد؟

می گوید: در مورد همین قضیه حادثه منا که اتفاق افتاده، الآن دولت ایران اعلام عزای عمومی کرده، من هم خیلی ناراحتم، رفتم پیرهن مشکی خریدم، ولی بقیه اش را بلد نیستم. حالا ما چطوری عزای عمومی برگزار کنیم؟

می گویم: آقای ثامنی! عزای عمومی مربوط به ایران است…

براق می شود و می گوید: خب ما هم ایرانی هستیم، ما همیشه ایرانی بودیم و همیشه هم خواهیم ماند…

می گویم: اوی اوی اوی! شما باز دور برداشتی؟ من که چیزی نگفتم، می گویم عزای عمومی مربوط به یک دولت است، وقتی دولت اعلام عزای عمومی می کند، یعنی مثلا یک کارهایی را می کند و یک کارهایی را نمی کند، مثل شما که اگر خدای ناکرده فامیل تان بمیرد، لباس مشکی می پوشید، ته ریش می گذارید، در کنسرت کامران و هومن شرکت نمی کنید….

می گوید: ولی در کنسرت ابی که می شود شرکت کنیم، چون ابی….

می گویم: این بستگی به خودتان دارد، البته در ایران قضیه فرق می کند.

می گوید: یعنی الآن که در مورد این حادثه منا عزای عمومی اعلام شده، یعنی چی کار می کنند؟

می گویم: یعنی در مدت عزای عمومی کنسرت موسیقی برگزار نمی شود…

می گوید: دیگه چی؟

می گویم: پخش برنامه های شاد و کمدی از تلویزیون ممنوع می شود…

می گوید: دیگه چی؟

می گویم: در ادارات و موسسات آموزشی و این جور جاها، حالت عزا وجود دارد، مثلا این پارچه های سیاه را می کوبند به دیوار، یا مدیران عالیرتبه دولت لباس مشکی می پوشند.

می گوید: دیگه چی؟

می گویم: مثلا ممکن است در مساجد یا تکایا پرچم سیاه بزنند و زنها سیاه بپوشند، لباس های رنگی نپوشند. خلاصه از همین چیزها…

می گوید: خب، اینها که همیشه هست. کنسرت موسیقی که مدتهاست نه مجوزش را می دهند، نه می گذارند برگزار شود، برنامه های تلویزیون هم که همیشه عزاداری است، جز همین یکی خندوانه که آدم را می خنداند، در ادارات هم که همیشه یا کارمندها لباس مشکی دارند یا سورمه ای یا خاکستری، خانمها هم که همیشه چادر مشکی دارند، یعنی کلا ایران همیشه در حال عزای عمومی است؟

می گویم: البته این حرفی که شما می زنید درست است…

با همان حالت محافظه کارانه همیشگی اش می گوید: حالا فکر نکنید که من سیاسی هستم، من اصلا سیاسی نیستم ها، از همه این ضدانقلاب هم فقط از دکتر هلاکویی خوشم می آید، آن هم بخاطر اینکه وقتی مردم تلفنی حرف می زنند، هی می گوید صبر کن صبر کن، و من از این کارش خیلی خوشم می آید.

می گویم: از دکتر هلاکویی که همه خوششان می آید، ایشان آدم دانشمند و روانشناس خیلی خوبی هست.

می گوید: بله، دیگه شرایط عزای عمومی فقط همین هاست؟

می گویم: تقریبا، چیزهای دیگری هم هست که خیلی حالت تشریفاتی دارد، مثلا اینکه پرچم ها را نیمه افراشته نگه می دارند. البته امسال این یکی کار را یادشان رفت بکنند.

می گوید: حالا اگر ما هم بخواهیم در لس آنجلس پرچم هامان را نیمه افراشته نگه دارید باید چی کار کنیم؟

می گویم: منظورت کدام پرچم است؟ پرچم آمریکا؟

عصبانی می شود و می گوید: من به پرچم آمریکا چکار دارم؟ فکر کردی من از آن بی وطن ها هستم که هنوز یک هفته نیست آمدند آمریکا، دم در خانه و سر میز ناهار خوری و توی اتاق خواب و روی آنتن ماشین شان پرچم آمریکا می گذارند؟ یعنی تو درباره من این طوری فکر می کنی؟ یعنی من اینقدر بدبختم؟

کم کم داشت عصبانیتش اوج می گرفت و مرحله به مرحله داشت بیشتر شبیه سعید سکویی می شد که گفتم: حالا بیخودی جوش نزن، برای فشار خونت خوب نیست، من می دانم شما خیلی آدم وطنپرستی هستی، اگر دوست داری عزای عمومی اعلام کنی، برو توی خانه پرچم ایران را بگذار وسط مهمانخانه، بعد نیمه افراشته اش کن….

می گوید: به این سادگی ها هم نیست….

می گویم: اتفاقا خیلی ساده است، پرچم را به اندازه یک سوم بیاور پائین و بندش را ببند، این می شود نیمه افراشته، خیلی هم راحت است.

می گوید: بله، برای شما راحت است، ولی برای من خیلی ساخت است. من آن اوایل که از ایران آمده بودم، خیلی به اعلیحضرت ارادت داشتم، خدا بیامرزدش، پدرش خیلی مرد خوبی بود، من همان موقع چند تا پرچم با شیروخورشید خریدم، دو سه بار هم همین سه سال پیش احساساتی شدم، دو تا پرچم از شهرام همایون خریدم، بعدش که در دوره خاتمی رفتم ایران، اینقدر به خاتمی علاقمند شدم که همان پرچم خرچنگ قورباغه را ده تا خریدم و آوردم اینجا. بعدش هم وقتی ندا را کشتند، دیدم اینجوری خیلی سخت است، رفتم یک پرچم ایتالیا خریدم که همان را سروته که بکنیم می شود پرچم ایران. البته ده سال قبل هم خیلی عصبانی بودم، مدتی زرتشتی شدم، نه خیلی جدی، در حد همین مهرگان و از این جور چیزها، که یک پرچم دوران ساسانی را خریدم. یعنی الآن من خودم شخصا ده دوازده تا پرچم مختلف از ایران دارم، الآن باید کدامش را نیمه افراشته بکنم؟

گفتم: ثامنی جان! شما این نیمه افراشته را بی خیال شو، این کار دولت است، شما که دولت نمی خواهی تشکیل بدهی. این حرف برای شما نیست.

می گوید: چشم و می رود. هی خبرها را مرور می کنم و می بینم، مثل اینکه برای برگزاری عزای عمومی همه آن کارهایی که قبلا می کردند، کردند، این پرچم را همینطوری گذاشتند افراشته بماند.

 

علم الهدی و روانشناس

براساس آخرین اطلاعات و آمار تا همین الآن خبر داده شده که ۴۱۷۳ نفر از حاجیان در حادثه منا کشته شدند. الآن دعوای اصلی در میان نیروهای سیاسی کشور برسر این است که آیا این حادثه عمدی بوده یا نه. دعوا هم سر کشته شدن حاجی ها نیست، هر کسی دارد برای خودش از این نمد کلاهی درست می کند، حالا یکی کلاه را می گذارد سر خودش، یکی هم می گذارد سر دیگران. من هر چه دنبال دلیل می گردم که عربستان چه فایده ای از این موضوع می تواند ببرد، به جایی نرسیدم.

یعنی مسئله کشته شدن حاجی ها نه اولین بار است و نه غیرطبیعی است. تنها تفاوت امسال با سالهای گذشته این است که قربانیان امسال تعدادشان بیشتر است. در سال ۱۹۸۷( به دلیل تیراندازی ۴۰۲ نفر کشته شدند)، سال ۱۹۹۰( بخاطر ازدحام ۱۴۲۶ نفر)، در سال ۱۹۹۴( ۲۷۰ کشته در محل رمی جمرات)، در سال ۱۹۹۷( آتش سوزی در چادرهای حاجیان، ۳۴۳ کشته)، در سال ۱۹۹۸( به دلیل ازدحام ۱۱۸ کشته)، در سال ۲۰۰۴( به دلیل ازدجام ۲۵۱ کشته)، در سال ۲۰۰۶( به دلیل ازدحام ۳۴۵ کشته.)

اصلا فقط لازم است که آدم به این فکر کند که هر سال حدود دو میلیون نفر از دهها کشور که هشتاد درصدشان به زبانی حرف می زنند که بقیه نمی فهمند، جمع شوند در یک منطقه و مراسمی را برگزار کنند که دائما در حال اتفاق فیزیکی است، یعنی یا دارند راه می روند، یا می دوند، یا می چرخند، یا سنگ پرت می کنند، اغلب شان هم پیرمرد و پیرزن هستند. تصورش را بکنید که دو میلیون نفر آدم، در یک فاصله سه روزه) به یک دیوار ۲۶ متری سنگ پرت می کنند، یعنی در هر ساعت ۵۰۰ هزار سنگ توسط ۵۰ هزار حاجی پرتاب می شود، طبیعی است که هر سال یک اتفاقی رخ می دهد. یعنی کوچکترین مشکلی به سرعت می تواند به کشته شدن صدها نفر بیانجامد، اگر یک نفر به زمین بیافتد، جمعیت نمی تواند متوقف شود تا او را نجات دهد.

البته آقای علم الهدی گفته که “هر کس بگوید فاجعه منا عمدی نبوده، باید خود را به روانشناس نشان دهد.” البته به نظر من این شرط مهمی نیست، به نظرم افرادی مثل آقای علم الهدی و ائمه جمعه دیگر کشور، اگر بطور عادی هم خودشان را به روانشناس نشان بدهند، شاید خیلی از مشکلات کشور حل شود، لازم نیست، حتما کاری کرده باشند. مثلا وقتی آقای احمدی نژاد در حالتی که به نظر صحیح و سالم می آمد، رفته پیش یک آدم نسبتا سالم که فیلسوف هم هست، یعنی همان آقای جوادی آملی و نشسته بغل دستش و گفته “من در سازمان ملل که حرف می زد، یک هاله نوری دور من را گرفته بود.” شما بگوئید، این آدم نباید به روانشناس مراجعه کند؟ نباید بستری شود؟ حتی آن کسی که این حرف ها را شنیده و از خنده منفجر نشده یا از عصبانیت طرف را از اتاق پرت نکرده بیرون، نباید حداقل برای بازبینی سیستم عصبی اش نباید به روانشناس مراجعه کند؟ آن وقت همین آقای جوادی آملی همین دو روز قبل گفته: “این حرامی ها را از مکه دور کنید.” یک طوری هم با اعتماد به نفس دستور داده انگار خودش بخشدار غیاث آباد قم است و عربستان یکی از روستاهای قم که ایشان می تواند دستور بدهد که خانواده آل سعود را از مکه دور کنند. بعد، کی به کی می گوید حرامی؟ یک روحانی شیعه که از نظر روحانیون اهل سنت از کفار هم بدترند. دولت عربستان ۲۹ درصد تولید نفت جهان را در اختیار دارد، یک میلیونیم پول عربستان ثروت اسامه بن لادن بود که با آن القاعده تشکیل شد. البته این که دولت عربستان دولتی فاسد و دارای هزار مشکل است، تردیدی ندارد. ولی کسی باید این حرفها را بزند که خودش معایب عربستان را نداشته باشد.

حالا تمام دعوا برسر چیست؟ بر سر اینکه عربستان توانایی اداره مکه و مدینه را ندارد. انگار دولت ایران همین دو تا زیارتگاه قم و مشهد را خیلی خوب اداره می کند. هفته ای ده تا آمامزاده بعد از ۱۳۰۰ سال به دنیا می آیند و برایشان زیارتگاه تشکیل می شود. فکر کنید اگر ایران می خواست حج را اداره کند، چه مشکلی اتفاق می افتاد. خود ایرانی ها می خواهند به کشور خودشان سفر کنند، می ترسند. آن وقت فرض کنید سالی دو میلیون نفر می خواستند به ایران وارد و خارج شوند. البته آقای یزدی گفته: “با نبود امنیت می توان در وجوب حج تشکیک کرد.» این البته راه خوبی است. یعنی دیگر کسی حج نرود. فرض کنیم چنین اتفاقی رخ بدهد، چه خواهد شد؟ حدود یک میلیون نفر از حجاج از افغانستان، پاکستان، بنگلادش، مصر، ترکیه و عراق هستند. مگر در خود این کشورها امنیت وجود دارد؟ حج هم نروند یا با بمب منفجر می شوند، یا در دعواهای محلی، یا در جنگ های مذهبی، یا عملیات داعش. الآن آدمی که در سوریه یا عراق زندگی می کند، در کشور خودش بیشتر امنیت دارد یا عربستان سعودی؟

آقای شمخانی گفته: “عربستان سعودی بعد از داعش بیشترین ضربه را به اسلام زده است.” نمی دانم چطور می توان چنین نظری داد؟ انگار داعش و عربستان سعودی با هم فرق می کنند، بالاخره داعش هم یا با پول عربستان اداره می شود یا با رهبری مفتی های سعودی یا عضویت مردم عربستان. فعلا اوضاع خرتوخر است. سخنگوی دولت روحانی یعنی آقای نوبخت اعلام کرده که: “عربستان کشوری متخاصم است.” نمی دانم چنین حرفی چطور ممکن است از دهان آدم عاقل و معقولی بیرون بیاید، اینکه از عربستان بدمان بیاید، یک حرفی است و اینکه شرایط را خصمانه اعلام کنیم حرفی دیگر. به نظرم برای این وضعیت راههای برون رفت بهتری می شود پیدا کرد. بعید می دانم فکر کردن به خصومت و دامن زدن به آن خیلی مفید باشد.  

 

دست دادن اوباما و ظریف

بالاخره یک حرکت تصادفی و ظریف رخ داد و جواد ظریف در حین خروج از سالن عمومی سازمان ملل با جان کری و اوباما برخورد کردند و ظریف هم مثل آدم حسابی، با اوباما خوش و بش کرد و دست داد. هفت ثانیه بعد از یک دست دادن، یک نماینده مجلس اعلام کرد: “دست دادن ظریف با اوباما اگر تائید شود، مجلس سکوت نخواهد کرد.” عکس طرف منتشر شده، همه رسانه های جهانی هم خبرش را دادند، تازه طرف می گوید اگر خبرش تائید بشود. انگار تکذیب دو هزار باره ملاقات سوروس با خاتمی که دلایل اش اظهر من الشمس الواعظین است، اثری داشته. طرف می گوید من اصلا ملاقات نکردم، کیهان نوشته ملاقات کردی. اصلا حالا تکذیب هم بشود، مگر خبرش ده هزار جا اعلام نشده؟ چطوری قرار است تکذیب شود. البته بعد از این حادثه “از دست ندادنی” دست دادن، کلیه بوق های تندروهای مجلس به صدا درآمدند، عده ای گفتند “خطوط قرمز نظام نادیده شده است.” ترقی گفته “این حرکت دیپلماسی ذلت بود.” یعنی ظریف باید وقتی اوباما را می دید نانچکو را از جیبش بیرون می کشید و چپ و راست یکی به گونه چپ و یکی به گونه راست اوباما می زد و آخرش هم یک صدای بروس لی وار در می آورد و سه تا خط شیک روی صورت حسین جان می انداخت که بفهمد غیرت اسلامی و دیپلماسی غیرت یعنی چی. از این گذشته حسن روحانی هم که باید در مجمع عمومی سخنرانی می کرد، سخنرانی اش را کرد و بعدش هم برای رسیدگی به مسائل حجاج به تهران برگشت. و صد البته که صدا و سیمای جبهه پایداری نطق روحانی را در سازمان ملل سانسور کرد. البته شیوه سانسور نسبت به پانزده سال قبل دوران خاتمی تغییر اساسی پیدا کرده است. تا قبل از این اگر طرف حرفی می زد که در تعارض با منافع حکومت یا تندروی های حکومت بود، صدا وسیما نظرش را سانسور می کرد، ولی حالا اگر روحانی حرفی در جهت طرفداری از خامنه ای یا تعهدش به حکومت بزنند خبر را سانسور می کنند. یعنی انگار طرف مرض دارد که تعداد دشمنان خودش را زیاد کند.

 

اوباما و مرگ بر آمریکا

سخنرانی باراک اوباما یا بقول سلطنت طلبان حسین اوباما، در سازمان ملل انجام گرفت و برای اولین بار اوباما یک حرف بی حساب و کتاب زد و ما را از عقل و هوشمندی خودش ناامید کرد. اوباما گفت: “گفتن مرگ بر آمریکا در ایران شغل ایجاد نمی کند، و امنیت را ارتقا نمی دهد.” به نظر من اوباما اطلاعات خیلی محدودی دارد و واقعیات ایران را نمی داند، اگر چه قسمت دوم جمله اش که گفتن مرگ بر آمریکا امنیت ایران را افزایش نمی دهد حرف درستی است، منتهی ایشان باید توجه کند که اصلا ایجاد امنیت یک هدف مهم برای حکومت ایران نیست، ولی خود این جمله که مرگ بر آمریکا امنیت ایجاد می کند، ممکن است درست باشد. منتهی قسمت اول حرفش که مرگ بر آمریکا شغل ایجاد نمی کند، حرف بسیار غلطی است. اصلا علت اینکه مرگ بر آمریکا متوقف نمی شود همین است. یعنی همین عبارت “مرگ بر آمریکا” خودش یک اقتصاد عظیم را ایجاد کرده است. مشاغلی که اصولا در حوزه گفتن مرگ بر آمریکا وجود دارد، به این شرح است:

یک، شعار بده و معرکه گردان: کل سیستم سازمان تبلیغات اسلامی و ستاد برگزاری مراسم، محور اصلی اش همین شعار “مرگ بر آمریکاست.” حداقل در هر استان ده پانزده نفر فقط شغل شان همین است و با همین شغل و بلند شعار دادن توانسته اند خانه بخرند، عروس و داماد پیدا کنند، زن بگیرند، مبل بخرند و خیلی چیزهای دیگر.

دو، پرچم دوز: یکی از مشاغل مهم کشور دوختن پرچم آمریکاست. پرچم آمریکا یکی از پر مصرف ترین پرچم هایی است که در ایران دوخته می شود، چون برخلاف پرچم های ایران و سوئد و پاکستان یک بار دوخته نمی شود. پرچم ایران وقتی دوخته می شود، تا پانزده سال بعد که یا پرچم عوض شود و یا کهنه و مندس شود، باقی می ماند. ولی پرچمی مثل پرچم آمریکا و اسرائیل و انگلیس هر بار که دوخته می شود سه روز بعد سوخته می شود و دوباره دوخته می شود، و مجددا سوخته می شود و همین خط را بگیرید و ۳۷ سال بروید جلو. اتفاقا پرچم اسرائیل و انگلیس و خیلی کشورهای دیگر هم فقط بخاطر مرگ بر آمریکا آتش می گیرد. چون اصولا فقط یک دلیل برای سوزاندن آنها وجود دارد که آن هم وابستگی شان به ایالات متحده است.

سه، پرچم سوز: ممکن است افرادی فکر کنند پرچم سوزاندن خیلی کار راحتی است و از هر کسی ساخته است، در حالی که اصلا اینطور نیست، اینکه فردی بتواند با دقت وسط جمعیت و جلوی دوربین طوری پرچم را آتش بزند که قشنگ بسوزد که فیلمبرداری اش خوب در بیاید، خودش یک حرفه مشخص است و عده ای ۳۶ سال است اصلا تخصص شان همین است.

چهار، فیلمبردار و صدا بردار و اسپشیال افکت: شما اگر شعار مرگ برآمریکا را حذف کنید حداقل باید تعداد بیست تا سی درصد فیلمبرداران، گزارشگران و صدابرداران و صدا گذاران و مسئولان اسپشیال افکت را کم کنید.

بقیه، اینها فقط مشتی نمونه خروار بود، اصولا ستاد برگزاری مراسم، کل کارگزاران روز سیزده آبان، کل افرادی که درگیر کودتای ۲۸ مرداد هستند که فقط به این دلیل اهمیت دارد که در آن می توان دشمنی آمریکا را اثبات کرد، محققان ضدامپریالیست، شاعران ضداستکبار، مستندسازان، خیابان تمیز کن بعد از مراسم، طراح لباس برای افرادی که قرار است در مراسم سیزده آبان به نظر بیاید که از اقشار مرفه هستند و با این حال با آمریکا مخالف اند، حداقل پنجاه درسد بسیج، کل جبهه پایداری، یعنی به نظر من صمیمانه و دقیق اگر ارزیابی کنیم حداقل ده تا پانزده درصد اقتصاد ایران درگیر همین سه کلمه “مرگ بر آمریکا” است.