فریتز لنهام
بعد از یازدهم سپتامبر، شاهد سیل کتاب های “چرا آنها از ما متنفر هستند” و این اواخرعناوینی مانند “خدا بزرگ نیست” بوده ایم. آنتونی پاگدن، کتاب فوق العاده خواندنی “دنیاها در جنگ” را با مفهومی توام از هر دوی این ها به چاپ رسانده است.
او می گوید ریشه اختلاف دیرینه شرق و غرب، حداقل پس ازبه پا خواستن مسیحیت و اسلام، بر اختلاف نظر راجع به نقش دین، در سیاست استوار است. طی قرن ها، مسیحیت قدرت سیاسی را به حکومت های سکولارواگذار کرده و این چیز خوبی است. اما اسلام این کار را نکرد. و این بدست. پاگدن می گوید این اختلاف باعث “برخورد تمدن ها” می شود، که با راه حل های ساده قابل درمان نیست و به نظر نمی رسد به این زودی ها رفع شود.
پاگدن، یک پروفسور متولد انگلستان و استاد علوم سیاسی و تاریخ در دانشگاه یو سی ال ای( UCLA)، ازدوره های مجزا صحبت می کند، از پیروزی اسکندر مقدونی گرفته تا ظهور و بسط اسلام و سرنگونی امپراطوری عثمانی، و سپس آنها را در قالب یک الگوی بزرگتر مطرح می کند. منظور او از “غرب”، اروپا وهمان باصطلاح دنیای جدید است. “شرق” هم از نظر او از مدیترانه شرقی تا رود هندو، به طور خلاصه خاورمیانه را در بر می گیرد. هند به سختی در داستان می گنجد و آسیای شرقی اصلاً در بازی نیست.
نقد این کتاب 600 صفحه ای و دربرگیرنده تاریخی به طول بیش از دو هزاره، در مجالی کوتاه مشکل است.
پاگدن با گرد و غبار به پا خواسته در حماسه تروای در یونان آغاز می کند، اولین جنگ شرق و غرب، و مسیر خود را تا “جنگ ترور” در عصرحاضر ادامه می دهد. جنگ های یونان و ایران، اولین گسترش امپراطوری روم به شرق و سپس بسط اسلام به غرب و جنگ های صلیبی، فاجعه تجاوز ناپلئون به مصر، بریتانیا و فرانسه و نیز چند تکه شدن خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول، همگی دراین کتاب جایی برای خود باز کرده اند.
پاگدن نقطه نظر خود را تحمیل نمی کند. او یک “جامعه روشنفکر، لیبرال و سکولار” را به هر چیز دیگر ترجیح می دهد و اینگونه فکر می کند که “افسانه سازی های منتج از ادیان توحیدی- یعنی در واقع همه ادیان- نسبت به عقاید دیگر، توانسته اند آسیب های ماندگارتری را بر نسل بشر وارد سازند.“
اگر اینطور به نظر می رسد که او راجع به اسلام نظر سخت تری در مقایسه با مسیحیت دارد، به این خاطر است که اسلام در آمیختن سیاست با دین موفق تر عمل کرده است.
پاگدن می گوید بر اساس تعالیم اسلام، آموخته های خداوند و قوانین دولتی یکی هستند یا این که باید یکی باشند.
از طرف دیگر، مسیح پیروان خود را سفارش کرده که “امور مربوط به سزار- قیصر روم- را برای سزار انجام دهند و چیزهای مربوط به خدا را برای خدا انجام دهند.”
به عبارت دیگر مسیحیت همواره تناقض با حکومت دینی را در خود داشته است. پادشاهان قرون وسطی، از این تناقض برای خارج نمودن قدرت از دست پاپ ها سود جستند. روشنفکران و دانشمندان هم از آن برای به وجود آوردن قلمرویی از دانش که هیچ ارتباطی به کتاب مقدس ندارد سود بردند. سیاسیون هم از آن برای تثبیت این اصل که حقانیت از خدا منشاء نمی گیرد بلکه از قرارداد میان حاکم و محکوم استخراج می شود، استفاده کردند.
در عین حال که روند کتاب “دنیاها در جنگ” خسته کننده نیست، پاگدن از پیش کشیدن هرگونه استدلالی برای خوش بین بودن به آینده خودداری می کند. او هیچ نسخه سیاسی را درباره اینکه احتمالاً چطور می توانیم تنش میان شرق و غرب را تسکین بخشیم، تجویز نمی کند.
او بدون ارایه شواهد خاصی به این مجادله می پردازد که “هنوز مسلمانان میانه رو ممکن است بر اکثریت آنها غلبه کنند، اما بنیاد گرایان همه جا در حال رشد هستند.“
نظر من این است که او در این مورد، مساله را بزرگ کرده است.
این تمایل در آمریکایی ها هست که خاورمیانه را به عنوان سرزمین بیگانگان و مکانی دوردست تجسم کنند. از بعضی جهات همین گونه است، اما قدرت کتاب جذاب پاگدن در این است که نشان دهد که چگونه “غرب” همیشه با این گوشه از دنیا در هم تنیده است.
منبع: سانفرانسیسکو کرونیکل - 4 آوریل