اقتدارگرایی علیه علوم سیاسی

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

اقتدارگرایی در جدیدترین اقدام مخرب خود، “علوم سیاسی” را هدف گرفته است. ۳۵ سال پس از تغییر نظام سیاسی، و سه دهه پس از آنچه “انقلاب فرهنگی” توصیف شد، مخدوش ساختن علوم اجتماعی در ایران همچنان در دستور کار اقتدارگرایان است.

“کار گروه”ی به‌نام “بازنگری در علوم سیاسی” فهرستی از عناوین جدید واحدهای درسی در مقطع کارشناسی رشته علوم سیاسی را منتشر کرده که قرار است از اول مهرماه آتی و سال تحصیلی جدید، اجرایی شود.

“اندیشه سیاسی امام خمینی و امام خامنه‌ای”، “ولایت فقیه و نظریه مردم‌سالاری دینی”، “اسلام و سکولاریسم”، “سیره سیاست پیامبر اعظم”، “سیره سیاسی ائمه معصومین”، “بازتاب جهانی انقلاب اسلامی”، “مدیریت بحران‌ها در جمهوری اسلامی ایران”، “سیاست در حکمت متعالیه”، و “جنگ و صلح در اسلام”، برخی از دروس جدید هستند.

این جمله، در شورای تحول علوم انسانی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری نیز به تصویب رسیده و برای اجرا در سال تحصیلی آتی (۹۴ – ۹۳) به دانشگاه‌ها ابلاغ شده است. شورای تحول علوم انسانی زیرمجموعه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی عمل می‌کند. این شورا در سال ۸۸ و پس از انتقاد رهبر جمهوری اسلامی از محتوای علوم انسانی و با هدف اسلامی کردن آن تشکیل شد. غلامعلی حدادعادل، پدر عروس رهبر جمهوری اسلامی، ریاست شورای تحول علوم انسانی را برعهده دارد.

مبنای کار برای بازنگری در علوم سیاسی، چنان‌که رییس این کارگروه گفته، تلاش برای تغییر “نگاه ماتریالیستی و سکولاریستی” حاکم بر این رشته است، چرا که “انقلاب اسلامی و پیروزی آن در ایران نشان داد تحلیل‌های مادی‌گرایانه پاسخگو نیست.”

از زاویه‌ی جدید قرار است، علوم سیاسی، اسلامی شود؛ آن‌هم “اسلام”ی با قرائت ایدئولوژیک و رسمی حاکم بر جمهوری اسلامی. رییس کمیته بازنگری در علوم سیاسی می‌گوید: “غربی‌ها هنوز دریچه نگاهشان مادی است. ما که اسلام را قبول و باور داریم؛ قبول هم داریم که مثلا خرمشهر را خدا آزاد کرد و یا اینکه شن‌ها هم مأمور خدا بودند برای ما قابل فهم است ولی برای یک غربی قابل فهم نیست.”

این دیدگاه، بازخوانی اظهارنظر رأس هرم سیاسی در جمهوری اسلامی، و پیگیری اوامر اوست. آیت‌الله خامنه‌ای در شهریور ۸۸ گفته بود: “طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیم دانشجوئی کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوی دولتی و آزاد و پیام نور و بقیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند! این به یک صورت، انسان را نگران می‌کند. ما در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های علوم انسانی مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی اسلامی باشد و بخواهد جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی یا روانشناسی یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو برای این رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌گیریم؟ این نگران کننده است.”

رهبر جمهوری اسلامی همچنین افزوده بود: “بسیاری از مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هائی هستند که مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را که غربی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزشهای خودمان را در قالب‌های درسی به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلی مطلوبی نیست. این از جمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی چیزهائی است که بایستی مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دولتی مثل وزارت علوم، هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، هم در هر مرکز تصمیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری که در اینجا وجود دارد.”

 و چنین بود که بازنگری در علوم انسانی در جمهوری اسلامی، و دوران علوم اجتماعی در ایران وارد مدار جدید و جدی شد. روزگاری که قرار است “دانش” قربانی “ایدئولوژی حکومت” شود و ابزار بازتولید و تداوم اقتدارگرایی. و آنچه قرار است در علوم سیاسی رخ دهد، نقطه‌ی آغاز روند تلخ و تأسف‌بار برای این حوزه از دانش است.

 

بانیان بازنگری

در وجه اجرایی و تحققی پروژه، یکی از طنز‌های تأسف‌برانگیز این است که درحالی سرفصل‌ها و واحدهای جدید اعلام شده که “منبع” و کتابی برای آن موجود نیست! فهرستی از مدرسان عمدتا وابسته به اردوگاه اقتدارگرایان و اصول‌گرایی و راست، قرار است کار تألیف و آماده‌سازی کتاب‌های مصوب را ـ گاه تا شش جلد! ـ عهده‌دار شوند. در این فهرست نام کسانی چون مرتضی نبوی، مدیرمسئول روزنامه رسالت جلوه‌گری می‌کند. کسی که دانش‌آموخته‌ی مهندسی است و در این سال‌ها و به برکت امکان و امتیازی که حکومت نصیب همراهان ساخته، دکترایی نیز در علوم سیاسی کسب کرده؛ همچون اسدالله بادامچیان و حسین الله کرم و بسیاری دیگر از همراهان دیروز و امروز حکومت که یا دکترایی در مدیریت دارند یا در علوم سیاسی یا حقوق.

وقتی ریاست کارگروه با منوچهر محمدی باشد که دیدگاه‌های جهت‌دار و ایدئولوژیک وی در ارزیابی انقلاب اسلامی، و نیز مواضع سیاسی وی برای دانشجویان علوم سیاسی شناخته شده و مشهور است، نیازی به توصیف “استادان” همراه با پروژه نخواهد بود.

منوچهر محمدی، مولف کتاب “انقلاب اسلامی در بوته آزمون: جنگ نرم بیست ساله و فتنه ۸۸” است. او در این کتاب “جنبش سبز” را نتیجه‌ی برنامه‌ریزی بیست ساله‌ی دشمنان جمهوری اسلامی ارزیابی کرده که در پی ناکامی دشمنان از تقابل سخت‌افزارانه با رویکردی نرم و صرف هزینه‌های هنگفت، متحقق شده است.

اینک او در مقام ریاست کارگروه بازنگری، در مورد ضرورت بازنگری در دروس و واحدهای علوم سیاسی می‌گوید: “رشته علوم سیاسی تماماً از غرب آمده است… با توجه به اینکه در ایران یک انقلابی به آن عظمت آن هم با محتوای اسلامی صورت گرفته بود، باید نظریه‌های مربوط به آن با مبانی انقلاب تطبیق پیدا می‌کرد.”

وی اضافه می‌کند: “خیلی از دروس چون در آمریکا تدوین شده بود و به عنوان علم جهانی مطرح بود، در سرفصل‌های رشته علوم سیاسی وجود داشت که اصلاً‌ مورد نیاز نبود. حال ما باید از زاویه ایرانی اسلامی به این موضوع نگاه می‌کردیم و تغییرات را در این راستا انجام می‌دادیم” مولفان و استادان محافظه‌کار و همسو با اقتدارگرایی حاکم، قرار است بر هر نظریه‌ و دیدگاهی در علوم سیاسی، “نقد”ی ضمیمه کنند: “تا دانشجویی که در سن ابتدایی است تحت تاثیر قرار نگیرد. به‌عنوان مثال اگر نظر جان لاک را می‌آوریم نقد اسلامی آن را هم قید کنیم.”

یکی از این تغییرات و “مفهوم‌سازی”های “نوین” صورت گرفته را محمدی چنین توضیح می‌دهد: “مقام معظم رهبری در بازتعریف واژه‌ی خاورمیانه، از «جنوب غربی آسیا» نام بردند و ما آن را به جهان اسلام بسط دادیم. تعریفی که ما از مناطق جهان ارایه دادیم بر اساس محوریت جهان اسلام است.”

وی نگاهش را به بازنگری در علوم سیاسی، “نگاه جهادی” توصیف کرده و افزوده است: “ما به‌عنوان اولین رشته کار خود را با موفقیت انجام دادیم و توانستیم الگو برای دیگر رشته‌ها شویم.”

 

مسیر نگران کننده برای علوم سیاسی

معلوم نیست فرجام روند مخرب و آسیب‌رسان شکل گرفته در رابطه با علوم انسانی به کجا منتهی خواهد شد. این‌که از یک‌سو استادان فرهیخته و باتجربه، به حاشیه روند یا سرخورده شده، و خانه‌نشین یا مهاجر شوند، دور از ذهن نیست. از سویی دانش‌جویان علاقمند و پیگیران علوم سیاسی در مراکز آموزش عالی نیز یا باید با سرخوردگی دست به گریبان شوند یا عطای دانشگاه در جمهوری اسلامی را به لقایش ببخشند و خود (شخصی یا گروهی) به مطالعه و پژوهش بنشینند و یا روانه‌ی آن سوی مرزها شوند. هم‌زمان، سیل فارغ‌التحصیلان فله‌ای بی‌سود برای دانش و مدیریت سیاسی و نیز دارندگان مدارک ارشد و دکترا که همسو با حکومت‌اند یا خطری برای اقتدارگرایی ندارند، به جریان خواهد افتاد؛ روندی که سوگمندانه، دیری است جریان داشته و اینک با کیفیتی بدتر ادامه خواهد یافت. فارغ‌التحصیلان ارشد همسو با اقتدارگرایان نیز ـ به گونه‌ای قابل پیش‌بینی ـ کرسی‌های تدریس را اشغال خواهند کرد و ترکیب هیأت‌های علمی را بیش از گذشته، متأثر خواهند کرد.

این، البته مستقل از گرایش قالب در دانشجویان است که به‌مثابه‌ی تببین‌گر بخشی از فضای غالب در جامعه، اکثریت آنان با دروس تحمیلی و اقتدارگرایی، همدلی ندارند، و راه و علاقه‌ی خود را متمایز از قرائت رسمی پی خواهند گرفت.

آوار مخربی که متوجه علوم سیاسی شده، چنان ناگوار ارزیابی شده که در اقدامی قابل توجه، ۱۶۰ استاد و مدرس علوم سیاسی در نامه‌ی مهم به رییس جمهور ـ که ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی را نیز برعهده دارد ـ خواستار تأمل و بازنگری در ماجرا شده‌اند. البته پرچمدار و رییس کارگروه (منوچهر محمدی) اعتراض را “بی‌جا” و منتفی توصیف کرده است.

در نامه‌ی استادان علوم سیاسی به حسن روحانی، آمده که “آنچه به‌ نام اصلاح عناوین و سرفصل‌های رشته‌ی علوم سیاسی تاکنون انجام شده از آسیب‌ها، تنگناها، نواقص و خلاء‌های جدی برخوردار است؛ به نحوی که چشم‌انداز اجرای آن وارد کردن آسیب‌های جبران‌ناپذیر بر رشته‌ی علوم سیاسی خواهد بود.”

اگر روند ناگوار و مخرب شکل گرفته، با مقاومت مستقیم و غیرمستقیم استادان و دانشجویان، و نیز با مساعدت دولت بنفش، متوقف نشود، سیر نزولی و فاجعه‌بار وضع علوم سیاسی در دانشگاه‌های ایران ادامه خواهد یافت.