‏ مرثیه ای برای کشوری رو به انحطاط

نویسنده
سها سیفی

“گردباد” که سنتوری را دیده می نویسد این فیلم از سیاسی ترین ساخته های اخیر سینمای ایران است:‏

جدیدترین فیلم داریوش مهرجویی یکی از سیاسی‌ترین فیلم های سالهای اخیر است. مرثیه‌ای بر کشوری که رو به ‏انحطاط است. بچه‌هایی که با نظریه دکتر طباطبایی آشنایی دارند بهتر می‌توانند درک کنند دارم چه می‌گویم. علی ‏سنتوری به دکتر معالجش می‌گوید: “من نمی‌خوام برگردم توی اون شهر کوفتی.” این دیالوگ شما را یاد کسی ‏نینداخت؟ ‏


‎ ‎سرنوشت مردی که می خواست خوب زندگی کند‏‎ ‎

“سیب” راوی مردان بی نام و نشانی در چند دهه اخیر تاریخ کشورمان است:‏

سال 32 بود و مردی که می خواست خوب زندگی کند کشته شد. سال 45 بود و مردی که خوب زندگی کرده بود ‏اعدام شد. سال 56 بود و مردی که خوبی ها را می خواست شهید شد. سال 65 بود و مردی که ماندن خوبی ها را ‏می خواست در جنگ کشته شد. سال 75 بود و مردی که به خوبی ها می اندیشید به زندان رفت، مرد دیگری که ‏برای خوبی ها می نوشت، به طرز مشکوکی کشته شد. سال 78 بود و آن مرد که تازه داشت خوب بودن را تمرین ‏می کرد، در حالی که فریاد آزادی خواهی سر می داد، کشته شد. سال 86 بود و سکوت بود و سکوت، و مرد های ‏زیادی که به خوبی می اندیشیدند، به زندان می رفتند یا زیر بار زندگی له می شدند، و حل می شدند در این ‏روزگار ِ بدعهد و تیره. ‏

‏ ‏

‏ و در همین روزها بود که تو از من پرسیدی : “ دوست داری شهید بشوی ؟” و من جواب دادم : “ اگر خونم هدر ‏نشود، آری” . ولی آنچه در برابرم بود، تاریخ خونهایی بود که نان و قدرت شده بودند برای کسانی که حتی معنی ‏خوبی را نمی دانستند .‏


‎ ‎اصلاح طلبان نباید شرکت کنند‎ ‎

“آزادنویس” در روز اول از گزارش هفتگی اش، باز هم به خانواده آیت الله خمینی و سرنوشت نوه او در انتخابات ‏اخیر پرداخته است:‏

دیدید حدسم درست بود؟ علی اشراقی، نوه‌ی آیت‌ الله خمینی، از انتخابات مجلس استعفاء داد به دلیل حفظ حریم ‏خانواده و به همان دلیل که سایر اعضای خانواده‌اش هم در زمان پدربزرگش هیچ منصبی را قبول نکرده بودند. ‏اشتباه پسر دایی و پسر عمه برای خانواده‌ی آیت الله گران درآمد و معلوم بود اگر پای علی ‌اشراقی به مجلس برسد، ‏آنوقت سازهای دیگری برای‌شان کوک می‌شود. اما یک نکته‌ی خیلی مهم وجود دارد. چه کسی علی اشراقی را ‏برای ورود به صحنه‌ی انتخابات تشویق کرده بود؟ ‏

به نظر می‌رسد این علاقه‌ و شاید هم اصرار اصلاح طلبان بوده که علی ‌اشراقی را به عنوان یک نشانه‌ از ‏کاریزمای آیت الله خمینی به صحنه‌ی انتخابات بکشانند تا نسبت عاطفی خودشان با آیت الله را به مردم نشان بدهند ‏و ایضأ، خیلی هم دست‌شان خالی‌ نباشد. این کلیدی‌ترین اشتباه اصلاح طلبان و حقیقتش برای من یکی نشانه‌ی افول ‏فکری اصلاح طلبان بود. واقعیت این است که اصلاح طلبان در این انتخابات به هیچ جایی نمی‌رسند و اگر ‏بخواهند رأی مردم را برای انتخابات بعدی نگه دارند، باید اعلام کنند در انتخابات شرکت نمی‌کنند. ‏


‎ ‎لذت فکر کردن به مطلوبیت دوره بعد‎ ‎

‏”یک لیوان چای داغ” بحثی را در مورد انتظارات آدمیان از شکل وکیفیت آینده و رخدادهایش پیش کشیده است:‏

افراد ماشین هایی نیستند که انتظارات ذهنی خود از احتمالات آینده را به طور کاملا واقع بینانه شکل دهند (به ‏عبارت دیگر در چارچوب انتظارات عقلانی به گونه ای شکل دهند که امید آن ها با احتمال واقعی تطبیق کند) و ‏بعد تصمیمات فعلی را بر اساس آن به صورت بهینه انتخاب کنند. در واقع عامل ها دارای دو نوع مطلوبیت هستند ‏که اولی مطلوبیت ناشی از مصرف در دوره آتی (نتیجه تصمیم فعلی) و دومی لذت ناشی از فکر کردن به ‏مطلوبیت دوره بعد است.‏


‎ ‎با همه چیز مشکل پیدا کرده ام‎ ‎

“توپوق” دنبال کار می گردد اما همیشه به در بسته می خورد. از این رو در بیان حالات و روحیات اش چنین ‏نوشته است:‏

یه حس منفعلی دارم. همه انگیزه‌هام و از دست دادم. انگیزه‌های چی؟ نمیدونم! شاید بعد از یه دوره پرمشغله الان ‏خیلی احساس پوچی میکنم. به شدت دنبال کار می گردم و همه‌ش به در بسته می خورم.‏

اینطوری که میشم با همه‌چی مشکل پیدا میکنم. با اعضای خانواده و با منزل!! هردو!‏

میدونی..؟ انگار که احساساتم به سطح اومده. هیچ چیز ِ عمیقی تو خودم نمیبینم و این بده. اینجوری که میشم از ‏خودم حرصم میگیره. از اینکه یه جوری می شم که اگه هر کی دیگه اونجوری باشه به نظرم چیپ میاد!!‏


‎ ‎شاید به نحسی سیزده مربوط باشد‎ ‎

“وارش” از خبر ممنوع الخروج شدن پروین اردلان نوشته است که در فرودگاه از این مسئله مطلع شد:‏

هر چی فکر می کنم و خبر رو تو ذهنم بالا و پایین می کنم، عقلم به جایی نمی رسه. امروز ۱۳ اسفنده. درست ‏یک سال پیش در این روز من و ۳۲ زن دیگر در مقابل دادگاه انقلاب دستگیر شدیم و بعد از گذراندن چند ساعتی ‏در بازداشتگاه وزرا، به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدیم. در ۱۳ اسفند پارسال، پروین هم یکی از ما بود. دختری ‏تو دار، آرام و منطقی که اصولا برای کشفش باید وقت بگذاری. چون پشت این تصویر آرام دختری بسیار جدی و ‏هدفدار نشسته است. امروز باز هم ۱۳ اسفند است. ظاهرا بناست این روز برای زنان فعال ایرانی، روزی ‏فراموش نشدنی در تاریخ معاصر بماند و هر سال از این باغ، خبر تاسف باری برسد!‏

به فهرست گیرندگان جایزه اولاف پالمه نگاه کنین. کدام یک از اونها برای مردمشون و برای فعالیتهایی که انجام ‏دادن، جز نام نیک آوردن؟ آیا ممانعت از خروج پروین اردلان با هیچ منطقی قابل توجیه است؟!‏

‎ ‎واقعیت غیرمنتظره اما دروغ پذیرفتنی است‏‎ ‎

در آخرین پست، “حرفه خبرنگار” جمله ای از “هانا آرنت” را نقل کرده است:‏

دروغ همیشه پذیرفتنی‌تر از واقعیت است و با عقل بیشتر جور در می‌آید. چون دروغگو این مزیت بزرگ را دارد ‏که پیشاپیش می‌داند مخاطبان آرزومند یا منتظر شنیدن چه هستند .حال آنکه واقعیت این خصلت اضطراب‌آور را ‏دارد که ما را با چیزی غیرمنتظره روبه رو می‌کند که آماده‌اش نبوده‌ایم.‏


‎ ‎پرسش های بی فایده در فرم های در خواست ویزا‎ ‎

‏”35درجه” پس از مواجه شدن با پرسش هایی عجیب و بی معنا در فرم های درخواست ویزا در سفارتخانه های ‏اروپایی، چنین نوشته است:‏

یک تذکر هم در تمام فرم‌ها هست که اگر با وجدان بیدار (!) و آگاه به سوالات فوق جواب نداده و یا دروغ گفته ‏باشید، تقاضای ویزای شما رد خواهد شد! صرفنظر از توهین عمیقی که در دل بعضی از سوا‌ل‌ها وجود دارد و ‏وجود آن‌را مدیون موهباتی مانند انرژی هسته‌ای و افراطیون مذهبی هستیم، ‌چند سوال بزرگ برای من پیش آمده ‏که:‏

‏1) از نگاه متقاضی: هیچ احمقی هست که فکر کند اگر یکی از کارهای تروریستی یا جنایتکارانه را کرده باشد و ‏صادقانه بگوید که من “کرده‌ام” ویزا را دودستی به او تقدیم خواهند کرد؟ ‏

‏2) از نگاه سفارت: هیچ تروریست یا جنایتکاری هست که به جرم خود، آن‌هم در زمان گرفتن ویزای مرتبط به ‏هدف احتمالی‌اش، صادقانه ‌ اعتراف کند؟‏

‏3) سوالات تروریستی و جنایتکارانه به کنار، خط اول این نوشته را باز بخوانید، آیا واقعا کسی می‌آید بگوید “من ‏به دلایل ذیل یک انسان مشکل دار به حساب آمده و مشکل شخصیتی و رفتاری دارم”؟! ‏

واقعآ برایم جالب شده که بدانم وجود این سوالات در فرم‌ها، کمترین اثری در افزایش اطلاعات یا قدرت تصمیم ‏گیری صادرکنندگان ویزا دارد؟!‏


‎ ‎اظهار فروتنی یا دچار شدن به فرهنگی رقت انگیز؟!‏‎ ‎

‏”مجیدزهری” به اظهار فروتنی بیش از اندازه ایرانی ها انتقاد دارد:‏

در برنامه‌ای دیدم که جمعی از هنرمندان، برای آقای مشایخی - به هر حال پیش‌کسوتی در هنرپیشه‌گی- ‏بزرگداشتی گرفته‌اند. چه کار پسندیده‌ای! امید که از این کارهای خوب باز هم بکنند. آقای مشایخی سخنان خود را ‏با عباراتی این‌چنین آغاز کردند: “من کم‌ترین، من به خاطر بی‌سوادی، من که کسی نیستم” . مجری برنامه هم ‏مرتب تکرار می‌کرد “این بنده‌ی حقیر سراپا تقصیر” (یعنی خودش). ‏

با خودم فکر کردم اگر همین حرف‌ها را ترجمه کنند، مخاطب غربی با خواندن آن‌ها چه حالی خواهد شد؟ در ‏باره‌ی ما چه فکر خواهد کرد؟! واقعا چه شده که ما مردم - و بدتر از همه فرهنگ‌سازان و کاروان هنر ما- چنین ‏در فرهنگی رقت‌انگیز دست‌وپا می‌زنیم؟ غرور مگر چه عیب دارد که جایش را تواضع حقیرانه گرفته است؟ ما ‏اگر در زندگی کار مثبتی کرده‌ایم یا قابلیتی داریم، چرا نباید به آن اعتراف کنیم؟ چرا حتما باید دیگران این کار را ‏برای ما بکنند؟! خلاصه که حقارت اگر در فرهنگی لانه کرد، هیچ گردنی در پهنه‌ی آن افراشته نخواهد شد.‏