دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی مترجم، محقق، منتقد، نمایشنامه نویس و استاد ادبیات و هنرهای نمایشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. چهرهای که با تحریر آثار بیشمار، جدیت در تدریس، ژرفای کمنظیر مطالب ارایه شده، کشف چهرههای با استعداد و تلاش خصوصی برای رشد و تعالی آنها در نشستهای خصوصی، خواهندگان “هنر” را “باهنر” کرد و از هنرجویان “پرشور”، هنرمندانی “عادل” ساخت. افرادی که هر کدام بسته به توان خود هم اکنون در جایگاه علمی، هنری و مدیریت تئاتر کشور هستند…
گفت و گو با دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی
تئاتر، هنر والای انسانی
دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی متولد 1326 تهران است. پس از اخذ لیسانس در رشته های ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای دراماتیک تهران و علوم اجتماعی از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به فرانسه و سپس آمریکا رفت و در رشته هترهای ارتباطی-نمایشی درجه دکترا گرفت. پس از مدتی تدریس در دانشگاه های آمریکا به ایران بازگشت و در سال 1363 به عضویت هیئت علمی گروه هنرهای نمایشی دانشکده های هنرهای زیبا دانشگاه تهران در آمد. در فاصله سالهای 1363 تا 1369 مدیر گروه هنرهای نمایشی دانشگاه تهران بود و مسوولیت راه اندازی تعدادی از رشتههای تئاتر را در دانشگاههای کشور، از جمله دورههای کارشناسی ارشد تئاتر در دانشگاه آزاد اسلامی و دانشگاه تربیت مدرس، به عهده داشته است.
وی تاکنون بیش از 30 نمایشنامه نوشته و بیش از 50 نمایشنامه ترجمه کرده است. بیش از 10 کتاب از جمله پیش درآمدی بر شناخت هنرهای نمایشی در مصر، تئاتر پیشتاز- تجربه گر- عبث نما، تی.اس. الیوت و نمایشنامه منظوم و مذهبی، سبک های اجرایی در تئاتر معاصر جهان، نمادگرایی در ادبیات نمایشی، گزاره گرایی در ادبیات نمایشی، ادبیات نمایشی در روم، پیدایش ادبیات نمایشی نو در ایرلند، درآمدی به نمایشنامهشناسی [4 جلد] به چاپ رسانده و متجاوز از 50 مقاله در کنفرانسهای علمی داخلی و بینالملی ارائه کرده، که برخی از آنها در مجلات معتبر علمی به چاپ رسیده است.
به همین دلیل تاکنون به شکلهای مختلف از دکتر ناظرزاده قدردانی و تجلیل شده است. وی در سال 1371 به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران شناخته شد. در سال 1375 جایزه بهترین پژوهشگر هنر و بهترین نمایشنامه با مضمون وضعیت زنان را دریافت کرد و به خاطر تلاشهای عالمانه، صادقانه و پیگیر خویش در عرصة هنرهای نمایشی جزو چهرههای ماندگار معرفی شد. فرهاد ناظرزادة کرمانی چهرهای است که با تحریر آثار بیشمار، جدیت در تدریس، ژرفای کمنظیر مطالب ارایه شده، کشف چهرههای با استعداد و تلاش خصوصی برای رشد و تعالی آنها در نشستهای خصوصی، خواهندگان “هنر” را “باهنر” کرد و از هنرجویان “پرشور”، هنرمندانی “عادل” ساخت. افرادی که هر کدام بسته به توان خود هم اکنون در جایگاه علمی، هنری و مدیریت تئاتر کشور هستند.ماندگارتر از هر دوی اینها چهرة بیبدیل وی در آفرینش کلمه است. کلمة تئاتر، کلمة نمایشنامه، کلمة پژوهشهای تئاتر، کلمة خلاقیت و باز هم کلمة تئاتر. تئاتر سه دو دهه قبل به ویژة تئاتر دانشگاهی و تجربی مدیون زحمات وی در این سامان است. در روزهای غربت و بیکسی تئاتر، روزهایی که تئاتر در تخته بند مناسبتها بود، آن هم با آدمهای کوچک و بزرگترهایی که به کارهای دیگر مشغول بودند، وی با همان فراست ذاتی و به قول خودش به عنوان یک خادم، به حراست از تئاتر پرداخت. گفتنی است تعدادی از بهترین نمایشنامههای وی که میتوانند نهضت جدیدی در ادب نمایشی به وجود آورند، مانند “خواجگان شیر ـ اژدها”، ”کنار شیر آتشنشانی”، “سرودی کنار گودال” و… ترجمة بینظیر وی از “داوری ایندرا” نوشتة “دان کوپال موکرچی”، چاپ نشدهاند.
جناب دکتر، چرا تئاتر را هنر برتر میشمارید؟ دلیل این برتری چیست؟
گفتم که در هنر نمایش هر هنری میتواند سهم و نقشی داشته باشد و به همین دلیل این هنر به اصطلاح همسازگان با ادغامات لازم می تواند مادر همه هنرها باشد.
این ادغام که میفرمایید توسط چه عناصری و در جهت تشکیل چه هدف و آرمانی شکل میگیرد؟
از هنرهای تجسمی یا هنرهای پلاستیک در طراحی صحنه و یا پدیدآوری آگهینامه و برگههای شناسه استفاده میشود. از هنر حرکتهای موزون نیز به همچنین. در بنای تماشاخانه از هنر معماری بهره برده میشود. همه این هنرها، هنر کامل و مستقلی هستند، همسازگان کلان یا مکروسیستم هستند. اما هنگامی که در هنر نمایش به کار روند، به ساختمایه یا سیستم فرعی هنر نمایش مبدل میشوند. پس در هنر نمایش همه هنرها میتوانند سهم و نقش داشته باشند. حتی هنرهای رادیویی، تلویزیونی، سینمایی، عکاسی و… حتی تماشاگران!
شما همواره به والایی هنر نمایش و جایگاه و ارزشمندی آن اشاره داشتید و آن را منوط به حضور دریافتگر یا تماشاگر خوانده اید. آیا این اعتبار و والایی پیشرونده است؟
من اهمیت و شأن و اعتبار هنرهای نمایشی را تا طرح تعریف دیگری از انسان بالا میبرم. ارسطو، انسان را به ”حیوان ناطق” تعریف کرد و من به “ناطق نمایش ـ آفرین”. به گمان من ناطق بودن انسان بخشی به خاطر نمایش آفرین بودن اوست. اگر این “تعریف ـ گونه” از انسان را بپذیریم، اهمیت هنر نمایش، هستی ـ ساز میشود. هر چه بیشتر برای والایی و رواج هنر نمایش بکوشیم، بیشتر برای انسان شدن او کوشیدهایم و هر چه انسان انسانتر شود، بیشتر برای والایی و رواج هنر نمایش خواهد کوشید. هنر نمایش به معنای راستین و والای آن، “اَبَر ـ چراغ ـ آینهای” است که به فرد و جامعه، به هستی نور میتاباند. اَبَر “Super” است و چراغ، وهم، آینه.
تعریف نمایشنامه از نظر شما چیست؟ ضمنا اگر استعارهای به خیال تان آمد که نمایشنامه را گویاتر تصویر کند، مایلیم آن را از زبان شما بشنویم
تعریف درست نمایشنامه، یا هر هنر پویای دیگر، دست کم برای من ناممکن است. چون نمایشنامه پدیدهای است بیقرار و در حال شدن، و بالیده گستردگی پیوسته. از این روی تعریف آن بسیار دشوار است، به همان گونه که تعریف انسان. به باور من، از انسان یا هنر، فقط میتوان “تعریف ـ گونههایی” ابراز کرد که بیشتر به توصیف و استعاره شباهت دارند، مانند “ناطق نمایش ـ آفرین” در وصف انسان. به نظر من در گستره هنر، به ویژه هنر نمایش، هر تعریفی، تنها طرح وارهای از تعریف است.
وضعیت ادبیات نمایشی یا نمایشنامهنویسی را در جهان معاصر، چگونه شناسایی میکنید؟ به نظر شما نمایشنامهنویسی و نمایشنامهشناسی در پایان هزاره دوم و آغاز هزاره سوم دارای چه خصوصیاتی است؟
درباره این پرسش میتوان مدتهای بسیار طولانی و طولانیتر گفتگو کرد و موضوع نمایشنامهنویسی را از دیدگاههای گوناگون نقد و بررسی کرد. فراموش نکنیم که در پنجاه سال اخیر چند پدیده بزرگ تاریخی ـ اجتماعی روی داده است که وضع و حال مردم جهان را از ژرفنا و پهنا دگرگون ساخته است و این دگرگونی، در هنر نمایش، که آینهای برابر هستی است نیز، نمودار شده است. شماری از این پدیدههای جهانی عبارتند از: 1ـ انقلاب ژنتیکی، 2ـ انقلاب اطلاعاتی، 3ـ پیشرفتهای حیرتانگیز علمی و فن سالاری، 4ـ فروریزی اتحاد جماهیر شوروی مارکسیستی ـ لنینیستی ـ استالینیستی ـ برژنفیستی، 5ـ سربرآوردن دو ابرقدرت جدید، هند و چین، 6ـ پیدایش اتحادیه اروپا، 7ـ بازگشت به دین و پدید آمدن نهضتها و جنبشهای انقلابی ـ اسلامی و تحرکات گوناگون آنها، 7ـ دگرگونیهای زیستمحیطی هشدار دهنده، 8ـ اکتشافات فضایی، 9ـ پیدایش نظریههای فیزیکی کوآنتومی و نظریه آشوب، 10ـ پیدایش دیدگاههای پساساختارگرایی و پست مدرنیستی، 11ـ کشمکشها و کشتارهای نژادی و قومی، 12ـ تهاجم نیروهای ائتلاف به هدایت آمریکا ضد نیروهای بعثی عراقی، یک بار به منظور خارجسازی آنها از کویت و بار دیگر به منظور براندازی حکومت بعثی ـ صدامی ـ عراقی. همه این پدیدههای تکاندهنده در مدت کوتاهی روی دادهاند. سرعت و تراکم این رویدادها به اندازهای شدید بوده که دانشمندان گوناگون در تحلیل و تفسیر آنها با مشکلات عمیق و جدی روبرو شدهاند، نه تنها در تحلیل و تفسیر آنها بلکه در شناخت مقدماتی آنها. به گمان من همین فروماندگی، گیجشدگی و آشفتگی و دغدغهها و پریشانیها و گمچارگیها در ادبیات نمایشی نیز، کم و بیش نمودار شده است. چنین به نظر میرسد که در دنیای معاصر، هر مفهومی، هر پدیدهای، هر رویدادی، به”نو ـ تعریفی” نیاز پیدا کرده است و از جمله تئاتر: نمایشنامه چیست؟! نمایش چیست؟! و اصلا تئاتر چیست.
برای سهولت در کار شناخت نمایشنامهنویسی معاصرچه باید کرد؟
من پیشنهاد میکنم که همه نمایشنامهها در نگاهی کلی به دو دسته تقسیم شوند:
1ـ پدیده نخست، تئاتر سخن ـ بنیاد “Theatre of Diction”.
2ـ پدیده دوم، تئاتر نمایش ـ بنیاد “Theatre of Performance”.
همه نمایشنامهنویسانی که به نمایشنامه، به نام متن ادبی، باور دارند و همه نمایشسازانی که سخن در نمایشهای آنان، جایگاهی ارزشمند و کانونی دارد، به پویش و پیمایش، پروسه و فاز، تئاتر سخن ـ بنیاد وابستهاند. خواه این نمایشنامهنویس آرتور میلر و تنسی ویلیامزیا برتولت برشت باشد ـ و خواه رابرت پینتر و یا اوژن یونسکو. تفاوت اینها بیشتر در ساختار نقشه داستانی”Plot Structure” نمایشنامههای آنان برجسته شده است. ساختار نقشه داستانی نمایشنامههای آنها را، سه گونه قلمداد کردهاند:
1ـ اوجگاهی.
2ـ بخش ـ رویدادی
3ـ معماگونه یا به برابرنهاد من، چیستانی و یا بیقاعده.
ساختار نقشة داستانی نمایشنامههای آوانگارد، بیشتر چیستانی است.
گفتید پدیده دوم، تئاتر نمایش ـ بنیاد است. لطفا درباره اصطلاح پرفورمنس هم توضیح بیشتری بدهید.
در برابر پویش و پیمایش تئاتر سخن ـ بنیاد، تئاتر نمایش ـ بنیاد ایستاده و به جنبش درآمده است. این گونه تئاتری دارای گونههای شاخهای بسیار است که گفتگو از آن فراخ میدانی بسیار میطلبد. به راستی بیشتر آفرینشهای تجربه باورانه دوران معاصر، در همین صورت بندی از هنر نمایش پدیدار شده است.تئاتر نمایش ـ بنیاد یا “تئاتر پرفورمنس”، همان گونه که نامش نشان میدهد، بیشتر به اجرا و صحنه و نمایش گرایش دارد تا به نمایشنامه و متن ادبی. در این نوع از تئاتر، به نمایشنامه نویس ادیب و شخصیت پردازی، نمونه وار مانند یوجین اونیل نیازی نیست. زیرا متنهای نمایشی این پویش و پیمایش تئاتری، جز طرح وارهای اجرایی و صحنهای بیشتر نیستند. بسیاری از این نمایش ـ نگارهها، در خلال تجربه و تمرین پدید آمدهاند و بسیاری از نمایشنامه وارهها، کار یک نویسنده هم نیستند. بلکه در اثر همکاری گروهی یک دستگاه نمایشی ویژه شکل گرفتهاند.
درباره نمایشنامهنویسی در ایران پس از انقلاب اسلامی 1357، چه نظری دارید؟ این جریان را چگونه تفسیر میکنید؟
موفقیت بسیاری از نمایشنامهنویسان این دوره محدودیت دارد. با این همه نمیتوان کوششهای رنجآمیز بسیاری از نمایشنامهنویسان دوران اخیر را نادیده گرفت و نباید هم نادیده گرفت. ولی باید گفت نیاز به آموزش و آشنایی بیشتر و بهتر با هر موضوعی که به نمایشنامهنویسی مربوط میشود، میتواند چنداچون نمایشنامهنویسی نسلی را که در 25 ساله اخیر، قلم نمایشنامهنویسی به دست گرفته، ارتقا داد. من به آینده نمایشنامهنویسی در ایران امیدوار و خوشبین هستم. قریحه تابناک ادبی ـ نمایشی مردم ایران، پیشینه غنی فرهنگی ـ ادبی، رویدادهای تاریخی تکاندهنده و عبرتآموز و حضور گسترده زنان در دانشگاهها و صحنه نمایشنامهنویسی، روی آوری دانشآموزان و نیز نوجوانان و جوانان به هنر نمایش، و تجربهآموزی و گسترش آموزش آزاد و دانشگاهی هنر نمایش، و افزایش کمی کارکنشهای تئاتری، دسترسی به رسانههای ارتباطی مدرن و کاربرد گسترده آنها و بنای فرهنگسراهایی که در آنها امکان فعالیتهای تئاتری وجود دارد، همه اینها دلیلهایی چشمگیر برای امیدواری و خوشبینی به آینده نمایشنامهنویسی در ایران به شمار میروند. هر چند که ممکن است این آینده در دوران زندگی من روی ندهد. مایل هستم این نکته را برجسته کنم که بهترین و بیشترین توانشها و گنجایشهای هنر نمایش نزد هنرمندان شهرستانی ما نهفته است. اگر این گزاره را شما هم بپذیرید، پس جای دارد بودجه و امکانات تئاتر، به صورت سرانه توزیع شود و از مرکزیت و اولویت دادن به پایتخت، و سیاست پایتختگرایی پرهیز شود. به گمان من، بخش کلانی از آینده شکوفای تئاتر ایران، در شهرستانها رقم زده میشود. چنانچه از سویی بودجه و امکانات لازم برای تئاتر تعدیل گردد و به سطح بالاتری برسد و این بودجه و امکانات لازم، منصفانهتر توزیع و از پایتختگرایی پرهیز شود و چنانچه این بودجه و امکانات لازم سنجیده و بخردانه و با برنامه صرف شود، پیشبینی من، که تاکید بر آینده ارزنده و شایسته هنر نمایش در ایران، به ویژه نمایشنامهنویسی است زودتر و بیشتر نمایان میگردد.