جنبش دانشجویی؛ دشواری وظیفه

امیر معماریان
امیر معماریان

[به تمام دانشجویان زندانی؛ ستارگان دربند]

جبنبش دانشجویی ایران از آغازین روزهای تاسیس دانشگاه و فعالیت های دانشجویی- سیاسی تا هم اکنون، نه یک پرتو یک رنگ و ممتد، که منشوری از حضور ایدئولوژی ها و جریانات مختلف سیاسی و منقطع بوده است. با این حال در تمام این تاریخ دست کم هفتاد ساله، بسیاری از مطالبات صنفی و سیاسی و اجتماعی این جنبش برآورده نگشته و به اعتبار خود باقی مانده است.

 پر شورترین و آرمانخواهانه ترین دوران زندگی آدمی در محیط دانشگاه، همواره تبلور توامان احساسات و عقلانیت های دانشجو در راستای دست یازیدن به ارزش ها و آمال ناب بشری است. در چنین سنینی است که آدمی می تواند برای اهداف بسیار بزرگ و بسیار اصیل، هزینه های گزاف و گران بپردازد؛ هزینه هایی که از نظر بسیاری که در چرخه داد و ستد و حساب سود و زیان گرفتار آمده اند، تعریف نشده و دور از عقل است.

جنبش های دانشجویی در بسیاری از کشورهای دموکراتیک، معمولا به صورت مقطعی و بنا بر نیاز روز جامعه و دانشگاه شکل می گیرد و با مرتفع شدن معضل، افول می کند. از این منظر است که می توان گفت در چنین کشورهایی جنبش دانشجویی وجود ندارد و یا حداکثر کارکرد آن عمدتا مقطعی و کمپینی است. برای نمونه می توان به جنبش دانشجویان آلمان موسوم به رز سفید ( و معروفترین فعالش زوفی شل) در زمان نازیسم و زمامداری هیتلر در بحبوحه جنگ جهانی دوم و سپس جنبش های دانشجویی ضد جنگ امریکا و ویتنام در سالهای میانی دهه شصت در امریکا اشاره کرد. اما هیچکدام این جنبش ها، کارکردی مشابه آنچه در ایران دارد، نداشته اند. جنبش دانشجویی در ایران عملا حضوری همواره و دائمی ـ ولی همانطور که گفته شد نه یکسان و یک رنگ و ممتد- داشته و در بسیاری از برهه های تاریخی پرچمدار و پیش قراول آرمان ها و مطالبات روز جامعه که عمدتا آزادی، دموکراسی و عدالت هستند، بوده است.

آزادی، دموکراسی و عدالت، سه گوهر و سه خورشید فروزانی است که جنبش دانشجویی همواره به سمت قطب نمای آرمانی آنها رفته و آنها را برای گرما بخشیدن و کامروایی زندگی بشر ایرانی خواسته است. بدیهی است دم زدن و مطالبه این سه ویژگی جامعه مدنی نوین هیچگاه به مزاج حکام دیکتاتور هفتاد سال گذشته ایران خوش نیامده و همیشه فعالین دانشجویی تحت تعقیب و فشار و شکنجه دستگاه های امنیتی پهلوی و اسلامی بوده اند. دامنه این فشارها که دایما با از دست دادن تعدادی از عزیزترین دارایی های انسانی دانشگاه همراه بوده، طیفی به گستردگی احضار و اخراج از دانشگاه و زندان و شکنجه و تا از دست دادن زندگی بوده است.

جنبش دانشجویی دست کم بعد از ظهور جمهوری اسلامی و شروع دوران تثبیت اش در اوایل دهه هفتاد، وظیفه ای را به دوش کشیده که جامعه به ناچار و به اشتباه به دوش اش گذاشته است.

در دهه های سی و چهل و پنجاه البته عملا سازمان ها و احزاب سیاسی مخالف با حکومت وجود دارند و دانشگاه مجبور نیست وظیفه ساختاری آنها را انجام دهد. در این سالها دانشگاه محل شناسایی و ارتقا سطح آگاهی های ایدئولوژیک دانشجویان و سپس پیوستن آنها به یکی از احزاب یا سازمانهای عمدتا انقلابی و چریکی بوده است. در این دوران جنبش دانشجویی در واقع وظیفه تربیت فعالین برای عضویت در سازمان های انقلابی و همینطور زنده نگاه داشتن روح اعتراض و جلوگیری از بی حسی ناگزیر جامعه در برابر ستم حاکم و ناملایمت های تحمیلی از جانب آنان را داشت. جنبش دانشجویی و فضای دانشگاه محل گذر آزادی خواهان و عدالت جویان و کسب تجربه در لایه فعالیت دانشجویی به سمت هواداری یا عضویت در یک سازمان انقلابی بود که برای خود رسالت تغییرات بنیادین و کلی قائل بودند.

به زبان دیگر وظیفه اصلی اصلاح و انقلاب، بر دوش احزاب و سازمانهایی است که صرفا برای این منظور تشکیل شده اند و امکانات و قدرت عمل لازم را در اختیار دارند و جنبش دانشجویی آموزشگاه و غربالگر فعالین سیاسی، قبل یا همزمان با حضور در آن سازمانهاست. جنبش دانشجویی محل اتصال سازمانهای زیر زمینی با بطن جامعه است و به درستی وظیفه غیر قابل حملی به دوش نمی کشد. جنبش دانشجویی نه کارپرداز که در بسیاری از مواقع منتقل کننده مطالبات واقعی مردم به احزاب و سازمان های رادیکال انقلابی است. بدیهی است که در آن سالها به جز حزب توده و بخشی از جبهه ملی ـ که راه تغییر را در بازگشت به قدرت و انجام اصلاحات می دانستند ـ مابقی سازمان های عمدتا مارکسیستی به اصلاحات اعتقادی نداشته ( یا امیدی نداشته) و انقلاب را تنها راه خلاصی از دیکتاتوری شاهنشاهی می دانستند.

نقطه ی اوج فعالیت و قدرت جنبش دانشجویی، تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور است. کنفدراسیون که متشکل از انواع نگرش های سیاسی و دانشجویان هوادار سازمانهای انقلابی و ایدیولوژیک بود، در عمل و تجربه، موفق ترین تشکل دانشجویی یک کشور، خارج از محدوده های جغرافیایی آن کشور در سطح جهان بود. [سخن در باب کنفدراسیون دانشجویان نه در حوصله ی این مقال و نه در سواد اندک نگارنده می گنجد].

اما پس از ظهور پدیده جمهوری اسلامی و خفقان حاکم در دهه شصت، جنبش دانشجویی نیز به مدت ده سال، عملا یا حضور خارجی نداشت و یا در مقاطعی بازوی اجرایی حاکمیت بود. در اوایل دهه هفتاد و تغییر استراتژی های دفتر تحکیم وحدت، اولین جرقه های اعتراضی و انتقادی در سطح دانشگاهها دیده می شود. تفاوت بنیادین این دوران با دهه های چهل و پنجاه سرکوب شدن تمام احزاب و جریانات مخالف جمهوری اسلامی است. در فضای خلاء این نیروهاست که عملا تمام انتظارات جامعه از این احزاب و سازمانها ـ به اشتباه- به سمت جنبش دانشجویی تغییر می کند و نهاد دانشگاه مبدل به رادیکالترین و جدی ترین مانع در برابر یکه تازی حکومت اسلامی در سطح کشورمی شود.در این سالها جنبش دانشجویی عملا شروع به تلفظ اولین واژه های فریاد ساز نسل بعد از کشتار ۶۷ کرده است. فعالین این جنبش در اکثر صحنه های اجتماعی و مدنی حاضرند. ذکر این مطلب خالی از فایده نیست که مخالفان و دشمنان جنبش دانشجویی محدود به دایره طیف اصولگرای حاکمیت نبود، بلکه بسیاری از نیروهای اصلاح طلب نیز همواره از رادیکال بودن- و شاید ازکلیت حضور- جنبش دانشجویی ناراضی بودند و در بزنگاههایی همچون ۱۸ تیر در مقابل آن صف آرایی کردند.

شاه بیت غزل اعتراضات و فعالیت های جنبش دانشجویی در دهه هفتاد ( گذشته از انتخابات ۷۶) فاجعه ۱۸ تیرو اعتراضات پس از آن بود. جنبش دانشجویی و حاکمیت ( هر دو طیف اصلاح طلب و اصولگرا) رو در روی یکدیگر ایستادند. جنبش دانشجویی با تقدیم یک شهید و تعدادزیادی مجروح و یک مفقودالاثر عزم خود را در رهبری اعتراضات نوین مدنی نشان داد و از طرفی حاکمیت نیز جدیت خود را در اصلاح ناپذیری و جبهه گیری در برابر خواسته های حداقلی فرزندان به رخ کشید و نشان داد همچنان جمهوری اسلامی کشتار ۶۷ است. از همین سال است که باری روی دوش نحیف دانشجو گذاشته می شود که می بایست سایر احزاب و سازمان ( که وجود هم نداشتند) به دوش می کشیدند. دانشجو و نهاد دانشگاه مأمن تمامی اعتراضات و انتقادهای رفتاری و ساختاری علیه جمهوری اسلامی است. انتصاب بسیاری از فرماندهان نظامی (اکثرا سپاه) و امنیتی به سمت ریاست دانشگاه ها و سایر پست های کلیدی دانشگاه و وزارت علوم، خود بیانگر نگاه حاکمیت به پادگانی و امنیتی کردن فضای دانشگاه در این سالهاست. غرض زیاده گویی نیست؛ تمام سخن این است که اگر دانشجویی محکوم به حکم سنگین ۱۰ سال زندان از سوی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی می شود، این حکم زاییده پروسه ای است که در آن نیروهای اصلاح طلب نه تنها اصلاح جدی را انجام ندادند، که در تحکیم و تثبیت نفوذ و قدرت گیری قشر متحجر و اصولگرا، - در بسیاری مواقع ناخواسته، - نقش ایفا کردند. حال آنکه وظیفه کلی اصلاح جامعه به عهده نیروهایی است که خود را اصلاح طلب معرفی می کنند. دانشجو حس گر بیدار و جدی درد و دور شدن از آزادی و عدالت درجامعه است. سخن از عقلانیت نه فقط از سوی فعالین جنبش دانشجویی، که سایر متفکرین نیز هست. انتقال تمام وظایف سیاسی و اجتماعی به کسانی که در دوران جوانی و پرشور عمر خود می برند، نه به سود جنبش های آزادی خواهی است، و نه طول عمر و پهنای فعالیت فعال دانشجویی را افزایش می دهد. آنچه مسلم است، رادیکال شدن جنبش دانشجویی، عامل رادیکال شدن سرکوب حاکمیت علیه این جنبش می شود و نهایتا نهادها و گروههای این جنبش برای مدتی، هر چند کوتاه مدت به کما می رود. اما قصور به هیچ عنوان متوجه جوانانی نیست که بنا به آرمان خواهی منزه خود باید سالهای متمادی بند را تحمل نمایند، دیکتاتور هم قرار نیست مهربان شود، بزنگاه کلیدی ماجرا درک درست و صحیح سایر نیروهای سیاسی از خواست جامعه ای است که دهانش جنبش دانشجویی است. دهان قرار نیست به تنهایی آماج تمام سرکوب ها باشد، ضمن اینکه توان تحمل چنین روزگاری را نیز ندارد. این ادعا را به راحتی با آمار می توان ثابت کرد که جنبش دانشجویی طی بیست سال گذشته از تمام جریانات سیاسی و اجتماعی دیگر حاضر در اجتماع، بیشتر هزینه پرداخته است؛ جنبشی که علی رغم تمام مصائب به سمت خشونت کور و ویرانگر نرفت و سکوت هم نکرد.

فعال جنبش دانشجویی، می بایست به هنگام فراگیری و آموزش چگونگی بسط و تثبیت بنیان های جامعه مدنی، همچون دانش پژوهی علاقه مند و خیر اندیش، به هنگام پردازش استراتژی و تاکتیک های مبارزات صنفی و ارتباط گیری با بطن جامعه دردمند، همچون ژنرالی کارکشته و مجرب، و به هنگام عمل در عرصه اجتماع و دانشگاه، همچون سربازی حاضر به یراق باشد. اما همه آنچه بر شمرده شد به مفهوم این نیست که جنبش دانشجویی رسالت تغییر حکومت مستبد و هدیه کردن آزادی و عدالت را بر عهده دارد. اتفاقا نهاد دانشگاه این روزها رنجورتر از همیشه چشم کمک به سایر جریانات سیاسی برای انجام وظایف حداقلی شان دارد تا بتواند در آرامش و فضایی بی التهاب، به بازسازی و نقد و سازماندهی تجربیات خود بپردازد.