«دفاع مقدس» و ادبیات نامقدس جنگ
روز از نو، روزی از نو! بار دیگر با نزدیک شدن به سالگرد آغاز جنگ هشتساله ایران و عراق، مانند هر سالگرد دیگر در تاریخ سی و یک ساله جمهوری اسلامی، مسئولان و غیرمسئولان و خلاصه هر کس که دستی بر آتش دارد و اندک شهرتی شروع کردهاند به برشمردن دستاوردهای خرد و کلان نظام «به برکت دفاع مقدس».
از جمله احمد دهقان که نویسنده است و حوزه فعالیتش «حوزه رمان دفاع مقدس» هفته گذشته به خبرگزاری ایسنا گفت که «داستاننویسی جنگ هرچند با تعداد کم در حال خودنمایی است».
آقای دهقان به مصادیق این «خودنمایی» و این که این «تعداد کم» دقیقا چه قدر است اشارهای نکرده است. اما آمارهایی که اینجا و آنجا شنیده میشود حاکی از آن است که از سالهای پایانی جنگ ایران و عراق تاکنون حدود سه هزار اثر مکتوب با موضوع این جنگ در قالبهای خاطره، زندگینامه، داستان و رمان منتشر شده است.
عدد سه هزار که در ادبیات اصلا رقم کمی نیست یعنی دستکم صد اثر برای هر سال از سال ۱۳۵۹ که جنگ با حمله عراق به خاک ایران آغاز شد تا امروز که در سال ۱۳۸۹ هستیم. به نظر میرسد علاقه عجیب و غریب مقامات دولتهای نهم و دهم به اعداد و ارقام و آمار، هرچند ساختگی، به عرصه ادبیات ایران نیز نفوذ کرده است.
اما این آثار کجاست؟ نامشان چیست؟ نویسندهشان کیست؟ ناشرشان کدام است؟ و تیراژشان چند؟
اروپاییها معمولا وقتی میگویند «جنگ» مرادشان «جنگ جهانی دوم» است، جنگی که پنج سال طول کشید، چندین کشور را در برابر هم قرار داد، میلیونها کشته و زخمی بر جای گذاشت، بهانه دو انفجار اتمی شد، هنوز آثار آن را بر درودیوار شهرهای اروپا میتوان دید، و آلمانیها هنوز که هنوز است به خاطر به راه انداختنش چپ و راست از دیگر ملتها عذرخواهی میکنند.
اما این جنگ جهانی با این عظمت و گستره هم بعید میدانم به آفرینش سه هزار اثر مکتوب انجامیده باشد، گرچه در عرصه ادبیات بیشتر کشورهای درگیر خود زمینه به دنیا آمدن ژانری به نام «ژانر جنگ» را فراهم کرد و صدها رمان و مجموعه داستان که فارغ از موضوع و درونمایه خود از آثار ماندگار ادبیات جهان به شمار میروند.
از «طبل حلبی» اثر گونتر گراس تا «در جبهه غرب خبری نیست» اثر اریش ماریا رمارک، و از «سلاخخانه شماره پنج» اثر کرت ونهگات تا «عقاید یک دلقک» اثر هاینریش بل. و از این آثار ارزشمند در ادبیات اروپا و آمریکا کم نیست، هرچند هر یک از آنها بهتنهایی برای ادبیات یک ملت کافی است.
تمام این آثار و آثار مشابه آنها در گوشه و کنار دنیا در محیط و فضایی دموکراتیک خلق شدند و به بازار آمدند. نویسندههای آنها که عمدتا خود در جنگ شرکت کرده بودند یا اگر نکرده بودند باز مستقیما طعم جنگ را چشیده و زشتیهای آن را با چشم خود دیده بودند آزاد بودند هر چه را دیده و شنیده بودند بر کاغذ بیاورند، نه آن چه را که روایت رسمی و حکومتی به آنها میگفت. آنها جنگ را زشت یافته و دیده بودند، پس آن را زشت تصویر کردند تا هم صداقت، این ارزشمندترین سرمایه هر نویسنده، داشته باشند و آن را حفظ کنند و هم شاید از بروز جنگهای خانمانسوز دیگر در آینده جلوگیری کنند.
در مقابل در جمهوری اسلامی جنگ هشتساله ایران با عراق هرگز زشت تصویر نشد که هیچ، بلکه به آن دامن زده میشد و رفتن به آن و ادامه آن فضیلت شمرده میشد، آن چنان که میبینیم هنوز بر سر ادامه نیافتن این جنگ میان مقامات حکومت کشمکش و دعوا برپاست.
در ایران، جنگ با عراق حتی «جنگ» تنها هم نبود، یا «جنگ تحمیلی» بود یا بیشتر «دفاع مقدس». و مشکل از همین جا آغاز میشود که اگر مجبور باشی نه درباره جنگی سرراست و معلوم، بلکه درباره دفاعی مقدس بنویسی، لاجرم ادبیات عرصه این کار نخواهد بود، که ادبیات اصلا مقدس و نامقدس نمیشناسد، هیچ چیز در ادبیات مقدس نیست، هر چیزی را در ادبیات میتوان کاوید و به عرش اعلا برد یا بر زمین کوفت. و این کار جز بهواسطه منطق درونی اثر شدنی نیست، دیگر جایی برای حاکمان و مقامات باقی نمیماند.
در این میان بودند و هستند نویسندگانی در ایران که جنگ برایشان زشت بود و صداقتشان سرمایهای که حاضر به از دست دادنش نبودند، و همینها آثاری با موضوع جنگ هشتساله ایران و عراق خلق کردند که یا اصلا مجوز نگرفت و فرصت انتشار نیافت یا اگر مجوز گرفت، پس از مدتی از آنها پس گرفته شد.
از جمله این آثار به عنوان دو نقطه آغاز و پایان ادبیات راستین جنگ در ایران میتوان به دو رمان اشاره کرد: «زمین سوخته» احمد محمود که به عنوان آغازگر این راه بسیار ارزشمند است و خواندنی، گرچه نه به اندازه دو رمان دیگر او یعنی «همسایهها» و «داستان یک شهر»، که متاسفانه چند سالی است چاپ جدیدی از آن به بازار نیامده است. و داستان بلند «عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک» اثر زیبا و تاثیرگذار حسین مرتضاییان آبکنار به عنوان نقطه پایان که البته موقتی است، چرا که بیشک باز نویسندگانی پیدا خواهند شد که جنگ را دستمایه کار خود قرار دهند.
آبکنار در داستان خود جنگ را آن طور که خود دیده بود، نه آن طور که عدهای دیده بودند، توصیف کرد و شاید به همین دلیل است که مجوز این کتاب را پس از دو چاپ در چاپ سوم از دست داد. جالب این که «عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک» که در سال ۱۳۸۵ منتشر شد نامزد نهایی جایزه ادبیات دفاع مقدس نیز بود، اما حتی این نیز نتوانست مانع ابطال مجوز آن به دست وزارت ارشاد محمود احمدینژاد شود.
چرا؟ چون در «دفاع مقدس» هیچ سربازی بهاجبار به جنگ نمیرود، همه تشنه شربت شهادتاند، هیچ سرباز جوانی شب عملیات از ترس شلوارش را خیس نمیکند، هیچ سربازی در سنگر از استرس و دلهره مرگی قریبالوقوع به مواد مخدر روی نمیآورد، بلکه زیارت عاشورا میخواند، هیچ سربازی در آتش بازگشت به شهر خود و دیدن دوستدخترش نمیسوزد، بلکه معشوق او در همان جبهه جنگ آماده است تا جانش را بستاند، هیچ سربازی از خط مقدم جبهه فرار نمیکند، بلکه سینه سپر میکند تا تیرهای دشمن جسمش را بر خاک بیندازد و روحش را به دیار باقی بفرستد، و هیچ سربازی…
احتمالا عکس نمونههای فراوانی از این دست را در آن سه هزار اثر مکتوب میتوان یافت، آثاری ایدئولوژیک و سفارشی که با بودجه هنگفت دولت در این سالها تولید شده و به احتمال قریب به یقین باز هم تولید خواهد شد. آثاری که هیچ چیز در آنها نمیتوان یافت جز همان روایت رسمی مورد تایید حاکمان جمهوری اسلامی بر زبان شخصیتهایی تخت و مقوایی و غیرواقعی در جبهه که گویی نه از کوچهها و خیابانهای ایران و خانه من و تو، که از کره مریخ به «جبهه نبرد حق علیه باطل» اعزام شدهاند.
منبع: رادیو فردا