خانواده های 4 روزنامه نگار زندانی در مصاحبه با “روز” از آخرین وضعیت روزنامه نگارانی سخن گفته اند که بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد بازداشت شدند و اکنون در حال سپری کردن دوران محکومیت هستند.خانواده های عیسی سحرخیز، بهمن احمدی امویی، مسعود باستانی و هنگامه شهیدی به “روز” گفته اند که جرم این روزنامه نگاران تنها اطلاع رسانی و انتقاد از سیاست های نادرست دولت بوده است.
بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد، دهها روزنامه نگار ایرانی بازداشت شدند و گزارشگران بدون مرز هشدار داد که “ایران در آستانه تبدیل شدن به کره شمالی دیگری است”. اکنون با گذشت 19 ماه از این انتخابات، تمام روزنامه های مستقل و نیمه مستقل ایران تعطیل شده، چندین روزنامه نگار در زندانند و دهها روزنامه نگار دیگر با وثیقه های کلان آزاد شده و در انتظار صدور حکم هستند و ایران شانه به شانه چین، بزرگترین زندان روزنامه نگاران جهان است.
بند 2 الف سپاه و بند 209 زندان اوین بیش از یک سال و 7 ماه است که پذیرای روزنامه نگاران ایرانی است؛ تعدادی با قرار وثیقه های کلان آزاد می شوند و تعدادی دیگر جای آنها را در سلول های کوچک و سرد این بند ها می گیرند. اما در این میان روزنامه نگارانی که حکم محکومیت قطعی دریافت کرده و در حال سپری کردن ایام محکومیت خود هستند در چه شرایطی به سر می برند؟ روزنامه نگارانی که در بند350 زندان اوین و زندان رجایی شهر از همه حقوق یک زندانی محروم بوده وحتی برای درمان بیماری به آنها مرخصی داده نمی شود.
مسعود عفو نمی خواهد؛ روزنامه نگار می ماند
مسعود باستانی، روزنامه نگار و سردبیر وب سایت جمهوریت از 14 تیر ماه 88 در بازداشت به سر می برد و تاکنون به مرخصی نیامده است.
او به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی برای ایجاد اغتشاش به 6 سال حبس تعزیری محکوم شده است. مهسا امرآبادی، همسر روزنامه نگار آقای باستانی هم که باقرار وثیقه آزادست، به یکسال حبس تعزیری محکوم شده و در انتظار پاسخ دادگاه تجدید نظر است.
مهسا امرآبادی در مصاحبه با روز با اشاره به اینکه “یک سال و نیم است مسعود بدون حتی یک روز مرخصی در زندان است” می گوید: شاید یک سال و نیم در حرف ساده باشد اما واقعا تک تک لحظه های بدون مسعود برای من مثل یک عمر گذشته است. در حق ما خیلی بی انصافی کردند. نه فقط من و مسعود که در حق خیلی های دیگر هم بی انصافی کردند اما ما فقط روزنامه نگار بودیم و چیزی هم غیر از رسانه آزاد و روزنامه ای که بتوانیم در آن کار کنیم، نمی خواستیم. ما در چارچوب قانون فعالیت کردیم اما متاسفانه دیدیم که پاسخ فعالیت های قانونی ما را چگونه دادند. ما به وظیفه و رسالت حرفهای خود عمل کرده و هیچ کار غیر قانونی هم انجام ندادهایم اما سطح برخوردها اینقدر شدید بود که هر روز از خودم می پرسم چرا باید با ما که در همین نظام رشد کردهایم اینگونه رفتار شود.
خانم امرآبادی می افزاید: در این یک سال و نیم هم با وجود همه ظلم هایی که به ما شد همواره سعی کردیم داد خود را نزد افراد و بزرگان نظام ببریم تا بگوییم ما واقعا به چیزی جز اصلاحات اعتقاد نداشته و نداریم. آیا واقعا هزینه شرکت در انتخابات و هواداری از کاندیدایی که شورای نگهبان تایید کرده، باید این باشد؟ هرچه فکر می کنم نمی توانم بفهمم چرا این گونه با ما رفتار می شود! مگر ما چه کردهایم یا چه خواستهایم که باید اینقدربه ما ظلم کنند. اصلا مگر نظام چه چیزی به ما داده که الان طلبکارش است؟ از ابتدای زندگی هیچ چیزی از دولت نخواستیم و مستقل زندگی خودمان را ساختیم حالا نمیدانم از ما واقعا چه طلبی دارند؟
این روزنامه نگار، حرفه اش را در ایران مثل راه رفتن روی لبه تیغ میداند و میگوید: یک سال و نیم است که مسعود و بسیاری از روزنامه نگاران زندانی هستند و بسیاری هم دچار مشکلات عدیده ای شده اند. تعداد زیادی بازداشت شدهاند، تعدادی دیگر به تبعید خود خواسته تن داده و عدهای دیگر این کار را رها کرده اند. متاسفانه شغل روزنامه نگاری در ایران ماننند راه رفتن روی لبه تیغ است که تا کنون این تیغ پای بسیاری را زخمی کرده و این زخم برای ما کم کم تبدیل به عفونت میشود. چند بار از او خواستهاند که عفو بنویسد اما مسعود موافقت نمیکند و عفو نمینویسد.
خانم امرآبادی نگران وضعیت جسمی همسر روزنامه نگارش است اما روحیه او را خوب توصیف میکند: مسعود در زندان رجایی شهر با دوستان دیگر است و روحیه بسیار خوبی دارد. اما از نظر جسمانی ضعیف شده. یک سال و نیم در زندان و بدون مواد غذایی مناسب انسان را ضعیف می کند اما روحیه خوبی دارد. مطالعه میکند و به من هم توصیه می کند که زندگی معمولی خود را ادامه بدهم. معتقد است که باید از این دوران کمال استفاده را ببریم و در راستای پیشرفت خودمان حرکت کنیم. زیاد مطالعه میکند و بسیار نسبت به شرایط امیدوار است. دو هفته یک بار ملاقات داریم زیرا در زندان رجایی شهر یک هفته زنان میتوانند به ملاقات بروند و یک هفته مردان. هر دو هفته یک بار مجبوریم برای یک ملاقات 20 دقیقهای راهی طولانی را طی کنیم.
همسر مسعود باستانی با همه این شرایط می گوید که وظیفه روزنامه نگاران اطلاع رسانی است و در زندان نیز روزنامه نگار باقی می مانند. او تاکید میکند: واقعا در حق ما بی انصافی کرده اند اما با وجود همه این مسایل معتقدم که ما باید کار خود را ادامه دهیم. وظیفه ما اطلاع رسانی است و حتی در زندان هم باید روزنامه نگار و منتقد باقی بمانیم. قصد کسانی که این رفتارها و برخوردها را میکنند این است که این کار را رها کنیم و کلا در جامعه باب انتقاد بسته باشد تا نتایج کارهای اشتباهشان بر مردم پوشیده بماند اما خودشان هم می دانند که جامعه بدون نقد و بدون روزنامهنگار منتقد، راکد است و هیچ پیشرفتی نخواهد داشت.
7 ماه قطعی تلفن و بدون ملاقات حضوری
بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار و تحلیل گر اقتصادی که به اتفاق ژیلا بنی یعقوب نیمه شب 30 خرداد سال گذشته بازداشت شد، به اتهام “تبانی به قصد اخلال در امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام و اخلال در نظم عمومی و توهین به رئیس جمهور” به 5 سال زندان محکوم شده و در بند 350 زندان اوین زندانی به سر می برد.
ژیلا بنی یعقوب، اتهام همسرش و سایر روزنامه نگاران زندانی را مقالات و گزارشاتی میداند که به عنوان یک روزنامه نگار و در راستای وظایف حرفه ای شان نوشته اند.
او به “روز” می گوید: وقتی یکی از مسئولان اجرایی کشور گفت که ما روزنامه نگار زندانی نداریم و اینها اغتشاش گر هستند و اتوبوس آتش زده اند و… من و خیلی از دوستان گفتیم و حتی در نامه های سرگشاده به مسئولین قوه قضائیه و دادستان نوشتیم که ما به خاطر فعالیت های حرفه ای مان بازداشت شده ایم.تمام مدارکی که در پرونده من و بهمن علیه ما وجود دارد فقط مقالات و فعالیت های حرفه ای ما است؛ سایر روزنامه نگاران هم فقط به علت فعالیت حرفه ای شان در زندان هستند و هیچ چیزدیگری در پرونده های ما وجود ندارد.
این روزنامه نگار می افزاید: واقعا نمیدانم چرا باید با روزنامه نگاران چنین برخوردهایی شود. بارها این سئوال را از خیلی ها پرسیده و جوابی نگرفته ام. روزنامه نگاری مثل بهمن که بسیاری درباره او شهادت میدهند که یک روزنامه نگار مستقل و منتقد است، به تمام دولت ها انتقاد کرده و براساس وظیفه حرفه ای اش عمل کرده است، چرا باید در زندان باشد. یکی از دفاعیات بهمن در دادگاه هم همین بوده که هم به دولت خاتمی، هم به دولت هاشمی و هم به دولت احمدی نژاد نقد کرده و وظیفه حرفه ای اش را انجام داده؛حتی کتابی در نقد دولت موسوی نوشته اما در برابر این استدلال قاضی نوشته بود که: “پس همین که به همه دولت ها انتقاد میکند یعنی مغرض است”!
ژیلا بنی یعقوب، بیش از 6 ماه است که باهمسرش ملاقات حضوری نداشته و بیش از 7 ماه هم است که تماس تلفنی همسرش قطع شده است. تنها ارتباط او با همسر زندانی اش، ملاقات های کابینی است.
خانم بنی یعقوب به “روز” می گوید: بهمن یکی از زندانیان بند 350 اوین است و یکی از مهم ترین مسائل زندانیان این بند، قطع بودن تلفن هایشان است. خانواده های تعدادی از این زندانیان در شهرستان هستند و تنها راه ارتباطی با عزیزانشان تلفن است به طور مثال بهمن، یک مادر 83 ساله دارد که تنها دلخوشی اش تلفن های بهمن بود اما 7 ماه است حتی برای یک دقیقه هم نتوانسته با بهمن صحبت کند و صدای بهمن را نشنیده. این واقعا ظلم است و باعث بی تابی مادر شده و از نظر روحی برای بهمن هم بسیار سخت است.
به گفته این روزنامه نگار، بیانیه ها، اعتراض ها و نامه های خانواده های زندانیان به دادستان در این زمینه فایده نداشته و هیچ تغییری در روند فعلی حاصل نشده است.
خانم بنی یعقوب توضیح میدهد: طبق قوانین داخلی جمهوری اسلامی و براساس آئین نامه سازمان زندان ها، زندانی حق دارد در دوران محکومیت، تلفن شخصی و کامپیوتر شخصی خود را داشته باشد. ولی ما این را هم نمیخواهیم حداقل انتظار داریم بگذارند زندانی ها از کیوسک تلفن با کارتی که میخرند با خانواده هایشان صحبت کنند.
او می افزاید: نمیدانم واقعا به چه کسی بر میخورد که من 20 دقیقه در هفته بدون آن حائل شیشه ای مقابل همسرم بنشینم و او را ببینم و دستش را در دستانم بگیرم؟
براساس آئین نامه سازمان زندان ها، هر زندانی حق دارد ماهی یکبار با خانواده خود به صورت حضوری ملاقات کند. با اشاره به این نکته از خانم بنی یعقوب می پرسم علت این همه فشار و ایجاد محدودیت تا جایی که مسئولین قضایی قوانین خود را نیز نقض میکنند و اجازه ملاقات حضوری نمی دهند چیست؟
او می گوید: شنیده ایم نگران این هستند که در ملاقات های حضوری، زندانیان نامه یا بیانیه ای به خانواده هایشان بدهند. در حالیکه قبل از ملاقات هم خانواده و هم زندانی را تفتیش بدنی می کنند و سالن های ملاقات نیز مجهز به دوربین های فیلمبرداری است.
خانم بنی یعقوب با اشاره به صحنه های تلخی که در ملاقات های کابینی شاهد بوده توضیح میدهد: از لحاظ عاطفی این مسئله برای زندانیان و خانواده هایشان، بخصوص زندانیانی که بچه های کوچک دارند خیلی سخت است. واقعا برای این بچه ها خیلی وحشتناک است که پدر یا مادرشان را پشت شیشه می بینند؛ من بچه هایی را دیده ام که به پدرانشان پرخاش میکردند که چرا از پشت شیشه نمی آیید و یا بچه هایی که دنبال راهی می گشتند، مدام می چرخیدند و دور می زدند که خود به آن سمت شیشه بروند. این واقعا نه انصاف است و نه قانون؛ وقتی از ملاقات حضوری محروم میکنند هم زندانی و هم خانواده ها را رنج میدهند.
می خواهند سحرخیز را حذف کنند
عیسی سحرخیز از بنیانگذاران انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است و سابقه مدیر کلی مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات را دارد. او از 22 تیر ماه بدون یک روز مرخصی در زندان به سر می برد و به اتهام “توهین به رهبری، تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب از طریق مصاحبه با رسانه های خارجی” به سه سال زندان و پنج سال ممنوعیت و محرومیت از فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی محکوم شده است.
آقای سحرخیز اکنون در زندان رجایی شهر زندانی است و فرزندش به “روز” می گوید: ملاقات های خانواده با پدرم به صورت کابینی است. در زندان گفته اند که به دلیل شدت آلودگی و مریضی در زندان وبرای اینکه این مریضی به بیرون از زندان منتقل نشود ملاقات ها فقط کابینی است و اجازه ملاقات حضوری نمی دهند.
مسئولان قضایی برای مداوا و جراحی نیز اجازه مرخصی به آقای سحرخیز ندادند و این روزنامه نگار در بهداری زندان رجایی شهر تحت عمل جراحی قرار گرفت. مهدی سحرخیز، فرزند او می گوید: بعد از جراحی، خیلی شرایط و وضعیت پدرم بد است. پزشکان گفته اند باید از کمرش “ام آر آی” بکنند اما هنوز او را برای “ام آر آی” نبرده اند، دکتر قلبش گفته باید تست تالیا انجام بگیرد اما انجام نداده اند؛اکنون بیش از یک سال و نیم است که پدرم در زندان است، ابتدا دنده هایش را شکستند و نگذاشتند برای درمان بیرون بیاید، بعد هم که مریض شد، برای جراحی و درمان نیز اجازه حتی یک روز مرخصی را ندادند.
آقای سحرخیز با همه این اوصاف وضعیت روحی پدرش را خوب توصیف میکند: از نظر روحی مشکلی ندارد. پدرم انسان بسیار مقاومی است؛مسئله فقط مواردی است که پیگیری نمی شود؛ حتی در خود زندان رجایی شهر، مسئولان این زندان هم نامه هایی نوشته و تاکید کرده اند که پدرم باید تحت مداوا قرار بگیرد اما هیچ جوابی داده نشد. پدرم به شدت ضعیف شده و وزن کم کرده، امکانات زندان هم از نظر مواد مغذی اصلا کافی نیست و اکنون هم زندان به شدت شلوغ شده و چند نفر به بخشی که پدرم هستند اضافه شده اند.
او سپس وضعیت فعلی را به نوعی مجازات خانواده آقای سحرخیز می داند و می گوید: خانواده ام باید از تهران تا زندان رجایی شهر بروند. هوا به شدت سرد و برف و یخبندان است و در این شرایط میروند اما تنها 20 دقیقه، ان هم کابینی پدرم را می بینند.
فرزند آقای سحرخیز دلیل این همه محدودیت و فشار بر پدرش را در مستقل بودن او م یداند و می گوید: پدر من یک روزنامه نگار مستقل است و از طرفی بسیار صریح و شفاف مواضعش را بیان می کند برای همین محدودترش میکنند و فشارها بر او بیشتر است. میخواهند او را تحت کنترل داشته باشند و حتی برای مداوا هم اجازه نمی دهند به مرخصی بیاید در حالیکه این حق هر زندانی است مخصوصا زندانیان سیاسی که اندیشه و تفکر برایشان این مشکلات را به وجود آورده نه جرم و جنایت.
مهدی سحرخیز می افزاید: میخواهند با این محدودیت ها و فشارها، پدرم را از جامعه حذف کنند، میخواهند او و سایر روزنامه نگاران زندانی که در حال سپری کردن محکومیت شان هستند فراموش شوند اما هر چه بیشتر فشار می آورند و اعمال محدودیت می کنند نشان میدهد که در هدفشان کمتر موفق شده اند. پدر من و سایر روزنامه نگاران در زندان نیز روزنامه نگار باقی می مانند. آنها روزنامه نگارند و نمی توان آنها را با فشار و تهدید و سرکوب از جامعه حذف کرد.
هنگامه همچنان ممنوع التلفن
هنگامه شهیدی دیگر روزنامه نگاری است که در زندان اوین و در حال سپری کردن محکومیت 6 سال حبس تعزیری است. او در بند نسوان زندان اوین و در بند عمومی به سر می برد.
خانم شهیدی 9 تیر ماه سال گذشته بازداشت شد؛ اقدام علیه امنیت کشور از طریق اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت کشور از طریق حضور در اغتشاشات، فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به ریاست جمهوری از جمله اتهاماتی بود که به این روزنامه نگار نسبت داده شد و در نهایت به صدور حکم 6 سال حبس تعزیری برای او انجامید.
خانواده هنگامه نیز از ملاقات حضوری محرومند، هفته ای یکبار ملاقات کوتاه کابینی، تنها ارتباط آنها با این روزنامه نگار است که تلفن هایش نیز به گفته خانواده اش قطع شده است.
ناهید کرمانشاهی، مادر هنگامه شهیدی به “روز” می گوید: هنگامه به اتفاق زهرا بهرامی و فاطمه خرم جو در بند عمومی به سر می برد اما با اینکه در بند عمومی است بیش از 5 ماه است که تماس های تلفنی او با خارج از زندان قطع است و تنها راه ارتباط او با خارج از زندان 20 دقیقه ملاقات کابینی است که به ما می دهند.
مادر هنگامه وضعیت روحی دخترش را خوب توصیف میکند اما می گوید هفته گذشته که هنگامه را از بهداری زندان به سالن ملاقات آوردند آنفلوآنزای شدید گرفته و از بهداری آمده بود. ماهم که ناچاریم از پشت شیشه ها او را ببینیم و این واقعا خیلی سخت است. کلا وضعیت جسمی مناسبی ندارد و مابه علت ناراحتی قلبی و افت شدید فشار خونش که شدیدا سلامتی اش را تهدید میکند به شدت نگران هستیم. متاسفانه دفعه پیش که برای چند روز به مرخصی آمد اقدام به درمان کردیم اما با بازگرداندن هنگامه به زندان، معالجات ناتمام ماند و باز پی گیر مرخصی استعلاجی هستیم که حداقل بتوانیم معالجات هنگامه را پی بگیریم.
خانم کرمانشاهی فعالیت های دخترش را کاملا شفاف و در چارچوب قانون ارزیابی می کند و می گوید: هنگامه یک روزنامه نگار است که تمام فعالیت هایش شفاف و در چارچوب قانون بوده و دلیل این برخوردها با او و سایر همکارانش را واقعا نمی فهمم.
پیش از این روزآنلاین در گزارشی از شکایت هنگامه شهیدی از تعدادی از زندانیان سیاسی خبر داده بود. مادر هنگامه در این زمینه می گوید که “شکایت هنگامه از چهار تن از زنان زندانی سیاسی به نامهای زهرا جباری، عاطفه نبوی، بهاره هدایت و مهدیه گلرو به هیچ عنوان ربطی به موضوع بیانیه ای که چندی پیش از سوی زندانیان زن سیاسی علیه هنگامه و در پی مرخصی استعلاجی وی صادر شده بود ندارد. موضوع این شکایت اعاده حیثیت به جهت فحاشی و طرح برخی اتهامات از سوی این افراد در زمان بازگشت وی به متادون بوده است”.
خانم کرمانشاهی در عین حال خبر از انصراف هنگامه شهیدی از پی گیری شکایتش می دهد و می گوید: هنگامه بنا به درخواست برخی از سیاسیون معتبر از ادامه این شکایت صرف نظر کرده و آخرین دادگاه به مصالحه رسیده است.
مادر هنگامه شهیدی سپس با اشاره به حضور هنگامه در بند عمومی زندان اوین می گوید: پیش از این نوشته بودید که هنگامه در بند عمومی است و سایر زندانیان سیاسی زن در قرنطینه به سر می برند. در اصل هنگامه به اتفاق زهرا بهرامی و فاطمه خرم جو در بند عمومی هستند. انتقال هنگامه به بند عمومی نیز به خواست من صورت گرفت. بعد از انتقال هنگامه به بند متادون بعد از مرخصی استعلاجی اش، به علت یک سری از مسائلی که پیش امده بود من درخواست انتقال هنگامه به بند عمومی را کردم.