فعالان جنبش دانشجویی در ایران پس از پیروزی جمهوری اسلامی به ویژه از اوائل دهه هفتاد شمسی همواره یکی از بازیگران مهم عرصه سیاسی در داخل ایران بوده است.
علل و عوامل متعدد و گوناگونی در جامعه ایران جنبش دانشجویی را دچار فراز و نشیب ها و در مقطع کنونی مجبور به رکود نسبی فعالیتهای دانشجویی نموده که هدف این نوشتار بررسی علل رکود و ارائه راهکار برون رفت از این شرائط است.
پس از استقرار آیت الله خامنه ای به عنوان دومین رهبر جمهوری اسلامی و با توجه به نوع نگاه ، گرایش و خواستگاه سیاسی ایشان به عنوان رأس قدرت سیاسی که فاقد وجهه کاریزمای رهبر اول و در عین حال خواستار بسط و توسعه قدرت رهبری در نظام جمهوری اسلامی بود، جنبش دانشجویی در بستر متفاوتی قرار گرفت.
دانشگاه به عنوان خانه دانشجو و بستر اصلی فعالیت جنبش دانشجویی چه در دوره سازندگی، چه در دوره اصلاحات و چه در دوره دولتهای نهم و دهم از یک سو در اختیار بسیج و نهادهای متصل به ارگانهای نظامی و امنیتی خارج از دانشگاه بود و از سوی دیگر نهاد نمایندگی رهبری همراه با تشکلهای به اصطلاح دانشجویی اما در واقع حکومت ساخته حلقه ای را تشکیل می دادند - و همچنان می دهند - که فضای فعالیت و تنفس آزاد را برای جنبش دانشجویی تنگ و تنگتر می کنند.
به حلقه فوق باید حراست ها و کمیته های انضباطی را هم افزود که عملا بازوی سرکوب و اختناق و ارعاب در دانشگاهها هستند و در راستهای سیاستهای حلقه فوق الذکر عمل می کنند.
مدیریت دانشگاهها در هر سه دولت (سازندگی، اصلاحات، اصولگرا) در عین تفاوتهایی که داشتند اما عملا مقهور این حلقه تشکیل یافته از نهادهای امنیتی بودند و نقشی نهایتا چهل درصدی در بازتر کردن فضا را بر عهده می گرفتند. هر چند مدیریت دانشگاهها در دولت نهم و دهم که از میان تندرو ترین دانشگاهیان اصولگرا برگزیده شده اند در مواردی تندتر و شدیدتر از حلقه فشار و سرکوب عمل می کنند که غیر از این نیز انتظاری نبوده و نیست.
حاکمیت سیاسی (دستگاههای امنیتی و قضایی)، مدیریت وزارت علوم و دانشگاهها و حلقه فشار (بسیج دانشجویی، نهاد نمایندگی، جامعه اسلامی، حراست، کمیته اضباطی و…) سه ضلع اصلی سوق دادن جنبش دانشجویی به رکود و انسداد هستند.
این شرائط بویژه پس از کودتای انتخاباتی خرداد 88 تشدید شد و پس از بازداشت مجید توکلی و سایر رهبران جنبش دانشجویی به اوج خودش رسید و عملا حاکمیت خود را در پروژه انسداد و رکود فعالیتهای آزاد جنبش دانشجویی موفق و پیروز بحساب می اورد.
از سوی دیگر گفتمان حاکم بر اندیشه و رفتار جامعه جوان تحصیلکرده ایرانی نیز دستخوش تغییر شده است. این تغییر شاید محصول اراده و برنامه ریزی حاکمان نبوده باشد اما عملا در خدمت منافع حاکمیت قرار گرفته است.
به نظر می رسد جوان ایرانی در سالهای اخیر از دانش و اطلاعات بیشتری حتی نسبت به جوانان بین بیست تا سی ساله دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد شمسی برخوردار است اما در عین حال لذت جویی و رفاه طلبی و تلاش برای زندگی آرام و بدور از دغدغه بیش از پیش در متن هدف و برنامه این نسل قرار گرفته است.
حاکمیت سیاسی بویژه در این سه سال و نیم اخیر به جوانان و دانشجویان عملا فهمانده است که در راستای دستیابی به یک زندگی آرام و بدون دردسر و استرس باید سر در خود فرو برند و کاری به کار سیاست و حکومت و بویژه انتقاد از رهبری نداشته باشند.
هرچند عملا حتی بخشی از جوانان و دانشجویانی که در این سالهای اخیر کاری به کار سیاست و انتقاد از نظام حاکم نداشته اند هم به زندگی آرام و بدون دردسر و استرس دست نیافتند اما این اصل پذیرفته شده است که برای حفظ خود و حفظ منافع خود و خانواده و تأمین معیشت و آینده شغلی نباید با نظام در افتاد و الا نه استخدامی در کار است و نه نان و آبی و آرامش و امنیتی تازه زندان و داغ و درفش نیز در انتظار است که مجموعه اینها مساوی زندگی تباه و سیاه و محرومیت از لذائذ زندگی است.
شاید هنوز دانشجویان شجاع و دلیر زیادی باشند که علیرغم تمام مخاطرات دل در گرو آزادی و دموکراسی داشته باشند و به فعالیت منتقدانه بپردازند اما جو غالب در دانشگاهها با این عده نیست و عملا ماشین سرکوب و ارعاب نظام موفق عمل کرده است.
از سوی دیگر عملا امکان فعالیت آشکار و آزاد و امن سیاسی در دانشگاهها پس از خرداد 88 و حتی پیش از آن فراهم نیست و تشکلهای مستقل و غیر وابسته رسما در محاق توقیف و تعطیلی قرار دارند و فعالان دانشجویان و رهبران ایشان یا بازداشت و در زندان هستند و یا با احکام تعلیق از تحصیل امکان فعالیت را از دست داده اند.
با این اوصاف چه باید کرد؟ راه برون رفت از انسداد فعالیتهای دانشجویی با توجه به شدت میزان سرکوب و خشونت حاکم در دانشگاهها چیست؟
شاید راهکارهای زیادی پیشنهاد شود اما شخصا فکر می کنم در شرائط موجود فعالان دانشجویی می توانند اینگونه عمل کنند؛
اول – اگر تشکل دانشجویی اعم از انجمنهای اسلامی و یا سایر تشکلهای واقعا مستقل هنوز امکان داشتن دفتر و مکان فعالیت آزاد را دارند باید به سمت فعالیتهای بیشتر صنفی و فرهنگی و هنری روی بیاورند و از فعالیت آشکار سیاسی که موجب دادن هزینه گزاف بازداشت و زندان و تعلیق و اخراج اعضایشان می شود بپرهیزند.
دوم؛ اگر گروههای دانشجویی و تشکلهای توقیف شده عملا امکان فعالیت تابلو دار ندارند در سطح هماهنگی و سازماندهی از شبکه های مجازی بویژه اینترنت استفاده کنند و در سطح اقدام و اکسیون به انتقال آگاهی ها به دانشجویان بپردازند و همچنان با تمرکز بر معضلات صنفی قشر دانشجو و دانشگاهی حاکمیت را به چالش بکشند. فعالان دانشجویی نباید فراموش کنند که آگاهی چشم اسفندیار تمامی نظامهای تمامیت خواه است و مبارزه ای مهمتر از انتقال آگاهی به توده های مردم و دانشجویان و نخبگان نیست.
با تشکیل گروههای مجازی اینترنتی در شبکه های اجتماعی می توانند فعالان دانشجویی را خارج از دانشگاه سازماندهی کنند و از این طریق فراخوانهای اعتراضی را به گوش دانشجویان برسانند.
سوم؛ علاوه بر موارد فوق الذکر فعالان دانشجویی باید تلاش کنند که با سایر فعالان جامعه مدنی پیوند بخورند و از ایشان کمک بگیرند و متقابلا یار و مدد رسان ایشان باشند. جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش های اقوام، فعالان صنفی شامل معلمان و کارمندان و سایر حرفه ها باید تلاش کنند همدیگر را بیابند و به تشریک مساعی بپردازند و هر یک فریادگر نیاز دیگری هم باشند.
چهارم؛ پیوند با سایر جنبش های دانشجویی در سطح خاورمیانه و بویژه جنبشهای دانشجویی در اروپای غربی می تواند فریاد آزادی خواهی جنبش دانشجویی ایران را به گوش افکار عمومی جهانیان برساند. جنبش دانشجویی ایران همواره از این ضعف ارتباط رنج می برده است و غیر از دوره فعالیت کنفدراسیون نتوانسته بدرستی با جنبشهای دانشجویی در دنیا ارتباط برقرار کند و تعامل و همکاری با ایشان برقرار کند.
در مقطع کنونی خیل عظیم فعالان دانشجویی مجبور به مهاجرت در اروپای غربی بخوبی می توانند نقش پل میان جنبش دانشجویی ایران و اتحادیه ها و تشکلهای دانشجویی در اروپای غربی و آمریکای شمالی را بازی کنند که از این طریق هر دستگیری وبازداشت و حتی حکم تعلیق و اخراج فعالان دانشجویی در ایران بلافاصله انعکاس جهانی پیدا کند و نمایندگی های جمهوری اسلامی در سراسر اروپای غربی و آمریکای شمالی آماج اعتراض جامعه دانشجویی و دانشگاهی کشورهای مذکور شوند.
پنجم؛ پرهیزی از هنجار شکنی ها و حرکات افراطی و دین ستیزی بویژه هتاکی و اهانت به مقدسات که البته همواره جنبش دانشجویی در این زمینه بسیار درست و دقیق عمل کرده است و حاکمیت با برنامه ریزی و توطئه همواره تلاش کرده است که دانشجوی منتقد نظام را دشمن دین و هتاک به مقدسات معرفی کند تا سرکوب و خفقان را از این طریق توجیه نمایند.
در همین راستا ارتباط و مراوده با روحانیت معترض نظام و دیدار با مراجع مستقل از حکومت و بیان معضلات و مشکلات دانشگاه و جامعه با ایشان می تواند نقشه حاکمیت را خنثی کند.
ششم؛ ارتباط مستمر با رسانه های فارسی مستقر در خارج از ایران و تشکیل شبکه فراگیر مجازی اطلاع رسانی که هر بازداشت و نقض حقوق بشر در حوزه دانشگاه و دانشجویی به اطلاع کاربران برسد. باید جنبش دانشجویی به حاکمیت بفهماند که حتی یک احضار به کمیته انضباطی در حوزه مسائل سیاسی هم از افکار عمومی نمی تواند مخفی بماند و بلافاصله مستند و دقیق افکار عمومی ایرانیان و بویژه فعالان حقوق بشر مرتبط با نهادهای بین المللی از آن مطلع می شوند و باید نظام هزینه برخوردها و سرکوبها را در عرصه بین المللی بپردازد.
روزنامه نگار و عضو اسبق دفتر تحکیم وحدت 1375 تا 1377