فیلم روز♦ سینمای ایران

نویسنده
کامبیز رحیمی

نگاهی داریم به فیلم رویای خیس آخرین ساخته پوران درخشنده که د رتهران ود رپایان فصل سینما ئی به نمایش عمومی در آمده است.

royayekhis1.jpg

نگاهی به فیلم رویای خیس

دل سپرده به رویا

نویسنده، تهیه کننده و کارگردان: پوران درخشنده- مدیر فیلمبرداری: فرخ مجیدی- تدوین: بهرام دهقانی- بازیگران:فرامرز قزیبیان، شراره دولت آبادی، مجید مشیری و…

خلاصه داستان: پدر و مادر آرش از هم جدا شده اند و آرش با مادرش زندگی می کند. اما به این دلیل که مادر آرش قصد ازدواج مجدد دارد، آرش که 16 ساله است دست به طغیان زده و نزد پدرش باز می گردد. در منزل پدری دل به دختر همسایه می بازد و در این راه با مخالفت های خانواده دختر روبه رو می شود. یک شب دختر از منزل فرار می کند و به آرش پناه می آورد. آرش هم با او به سمت شمال می گریزد. اما در راه داخل دره پرتاب می شوند. دختر توسط مامورین نجات پیدا می کند، اما آرش جان می سپارد.

پوران درخشنده سال گذشته و امسال دو فیلم سینمایی را جلوی دوربین برد که به مسائل نوجوانان می پردازد. البته دو سل پیش با فیلم شمعی در باد نشان داده بود که دوست دارد مسائل مبتلابه جوانان در اجتماع کنونی را دستمایه قرار دهد، اما در دوفیلم رویای خیس و بچه های ابدی به طور مشخص سراغ نوجوانان رفته است.

فیلم رویای خیس در نگاه نخست معضل آثار اجتماعی این چند دهه را با خود به همراه دارد. زیاده گویی، پرهیز از جلوه های هنری، تعجیل در نگارش و پس از آن عدم تامل در تولید هیچ جایی را برای تاویل فیلم باقی نمی گذارد. سینماگران برای اینکه پروانه ساختی را که دریافت کرده اند از دست ندهند، فیلمنامه هایی سرهم بندی شده را جلوی دوربین می برند که بعد ها به دلیل اشتباهات فاحش تماشاگر را در سالن به خنده وا می دارند.

royayekhis2.jpg

ضعف اولیه فیلم رویای خیس از تیتراژ آغاز می شود. موسیقی که کامبیز روشن روان برای فیلم ساخته به سرعت ما را یاد ملو درام های دهه شصت می اندازد. این موسیقی آنقدر سر هم بندی شده است که گویا ازمیانه آغاز و بدون هیچ اوج وفرودی به یکباره قطع می شود.

فیلم با نمایش مشکلات بین آرش و مادرش شروع می شود. مشکلاتی که هیچ عمقی بین آتنها نیست و کارگردان برای اینکه بتواند فاصله میان این بخش و عاشق شدن آرش را پر کند کار را به فضای مدرسه می کشاند و در این میان گریزی به مسائل نوجوانان در مدرسه مس زند. این فصل هم آنقدر نمایشی است که جز شعار هیچ نکته دیگری را در اختیار بیننده قرار نمی دهد. درخشنده سعی داشته با ریتمی تند گزینه وار این سکانس ها را به تماشاگرش نشان داده و خود را به بخش جذاب تر داستانش برساند. به همین دلیل مقدمه بسیار دم دستی طراحی شده و تضاد ریتم آن با بخش های میانی و پایانی لطمه بسیاری به فیلم زده است. فارغ از نگاه داستانی میزانسن ها هم در این بخش طراحی ساده انگارانه دارند. به فصلی دقت کنید که آرش با مادرش سر مهمانی رفتن دعوا می کنند. میزانسن شبیه به کارهای تلوزیونی است. دو نفر رو به دوربین ایستاده اند و فقط با هم حرف می زنند. پس از این دعواست که کارگردان تصمیم می گیرد خود را به بخش اصلی داستان برساند. پاساژ این دوبخش نیز فصل پارتی دوست آرش است. این فصل هم بسیار غیر خلاقانه تصویر می شود و درخشنده با پر کردن آن با دیالوگ های بی منطق و تصاویر به شدت مبتذل آرش را به منزل پدر می رساند.

از اینجا داستان قبلی بدون هیچ منطق روایی یکباره فراموش می شود و فیلمساز فصلی تازه در فیلمش می گشاید. بد سلیقگی و ضعف یک طراحی منسجم در میزانسن ها از همان فصل های اولیه خود را نمایان می سازد. آرش در منزل پدر خوابیده و ما باید به طور موازی نگرانی ها و شب بیداری های مادر را هم ببینیم. پلان ها منزل پدر به طور موازی به منزل مادر قطع می شوند. اما کارگردان فراموش کرده که در چنین فصولی آنچه مهم است علاوه بر تداوم زمانی شکل گرافیکی پلان هاست تا در تدوین با پرش روبه رو نشویم. کارگردان وسط هر پلانی هرکجا دوست داشته به پلان دیگری قطع کرده و حال توجه داشته باشید در ابعاد پرده سینما چهخ اتفاقی برای ذهنیت و چشم های تماشاگر می افتد. مادر در این قسمت تقریبا فراموش شده و داستان عشق آرش شروع می شود. جالب اینکه پیش زمینه های قبلی هیچ کمکی به این قسمت از داستان نمی کند. یعنی درخشنده می توانست داستان را از همین نقطه شروع کند و لطمه کمتری به پیکره اثرش وارد سازد. کشمکش های آرش و نازنین دختر مورد علاقه اش در ابتدا خوب طراحی شده است، اما پس از مدتی ریتم فیلم را دستخوش ملال می کند. در این قسمت هم کارگردان هیچ اطلاعاتی از خانواده دختر ارائه نمی دهد تا جایی که ما مدتی فکر می کنیم دختر تنها درآن منزل زندگی می کند و ناگهان فیلمساز برای تعلیق بیشتر پای خانواده نازنین را به داستان می گشاید. فیلمساز چون در می یابد دااستانش مجددا ریتم خود را از دست داده ما را به دوران جوانی پدر آرش می برد و ما می فهمیم که پدرآرش هم از پس همین پنجره عاشق دختری بوده که رابطه نافرجام آنها سبب شده پدر برای همیشه قفلی به در آن اطاق بزند.

پدر آرش اولین فردی است که با آرش دعوا می کند که چرا با دختر همسایه رابطه برقرار کرده است. حال این پدر یک آرشیتکت تحصیل کرده است و با توجه به جایگاه اجتماعی به هیچ وجه چونان بر خوردی از او منطقی به نظر نمی رسد. اما پس از چندی کش و قوس پدر راضی می شود که آرش گناهی ندارد و با خانواده دختر وارد مذاکره می شود. پدر دختر فرش فروش است که به دلیل انتخاب بد بازیگر این نقش یعنی همایون ارشادی نقشه درخشنده مبنی بر مقابله سنت و مدرنیسم کاملا نقشه بر آب می شود. باور ارشادی که عمری نقش سوپر روشنفکر ها را بازی کرده در این نقش کمی دشوار است.

به هر حال پایان فیلم هم به شیوه فیلم های دهه شصت یک نتیجه گیری اخلاقی را به همراه دارد و آن هم اینکه اگر پدر و مادر ها فرزندانشان را درک نکنند فاجعه های بسیاری در راه است. ظاهرا پوران دخشنده سال هاست فراموش کرده دوره دادن پیام در سینما منسوخ شده.