مهرداد بیان
سازمان دانش آموختگان [ادوار تحکیم وحدت] با صدور بیانیه ای موضع خود را در مورد انتخابات مجلس هشتم اعلام کرد.به همین مناسبت با عبدالله مومنی، عضو شورای مرکزی و سخنگوی سازمان دانش آموختگان در مورد دیدگاههای این سازمان گفت و گو کرده ایم. مومنی در این مصاحبه ضمن تشریح مواضع ادوار تحکیم، از گروههای اصلاح طلب به خاطر آنچه که “نداشتن خط قرمز” می نامد انتقاد کرده است. مومنی همچنین بر این باور است که: “انتخاباتی که از مفهوم واقعی انتخابات تهی شده و کارکردی برخلاف ذات انتخابات پیدا می کند، یک انتخابات بی معناست.“
آقای مومنی در بیانیه ی سازمان دانش آموختگان آنچه بیش از هر چیز دیگری جلب نظر می کند عبارتی است بدین مضمون “مجلسی که ترکیب آن پیشاپیش به نحوی تعیین شده باشد، از آن میزان از اهمیت برخوردار نخواهد بود که نیاز به موضع گیری نیروهای سیاسی در مورد شرکت یا عدم شرکت مردم در آن باشد”. این موضع در عین تازگی، مبهم هم هست. بالاخره سازمان شما در انتخابات شرکت می کند یا نه؟
برای پاسخ به این سئوال پیش از هر چیز باید به ماهیت این انتخابات توجه کرد؛ ببینید ما با انتخاباتی مواجه هستیم که واقعا به سختی می توان نام انتخابات بر آن گذاشت. همانطور که ستاد ائتلاف اصلاح طلبان هم اعلام کرده تکلیف اکثر حوزه های انتخابی از قبل مشخص شده و در واقع حاکمیت با استفاده از ابزار رد صلاحیت، انتخابات را به طرزی مهندسی کرده که عملا شرکت یا عدم شرکت در آن تاثیر چندانی ندارد و مهره های مورد نظر محافظه کاران از بیشتر حوزه ها وارد مجلس خواهند شد. بالاخره انتخابات یک معنا و یکسری معیارها دارد. وقتی در دو سوم حوزه ها اصلا رقابتی در کار نباشد و کلیه ی کاندیداهای مخالف دولت و منتقد حاکمیت رد صلاحیت شوند وترکیب مجلس و اکثریت کرسی ها از قبل مشخص است وحضور مردم وجریانات سیاسی نیز نمی تواند تغییری در ترکیب از پیش تعیین شده داشته باشد، دیگر ما از کدام انتخابات صحبت می کنیم که قرار باشد راجع به شرکت یا عدم شرکت در آن اظهار نظر کنیم؟ لذا من بر خلاف نظر شما ابهامی در این مورد نمی بینم و فکر می کنم بیانیه ی سازمان در این مورد به اندازه ی کافی گویا و شفاف است.
ولی به نظر می رسد بیانیه ی سازمان و همین اظهارات شما به نوعی حاکی از عقب نشینی از موضع تحریم است.
ببینید بحث تحریم و مشارکت، در فضای خاصی که امکان وزمینه عملی داشته باشد معنا دار می شودوبه نوعی کارکرد خودش را دارد. مثلا در انتخابات ریاست جمهوری نهم این بحث معنا دار بود چرا که علیرغم اینکه رد صلاحیت هایی که در آن انتخابات صورت گرفت ویا شرایط برای کسانی که دنبال اصلاحات دموکراتیک بودند فراهم نشد، با این حال حداقلی از رقابت وجود داشت؛ درمقابل عدم شرکت در انتخابات نیز معنا دار بود.بالاخره در آن انتخابات لااقل احزابی مثل مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب، ولو به مدد حکم حکومتی، فرصت شرکت یافته بودندوبخشی از نیروهای دانشجویی و روشنفکری و منتقدان سیاسی نیز حوزه عملی برای نقد ساختار قدرت و اعلام بی تاثیر بودن کنش های صرف انتخاباتی معطوف به قدرت در اختیار داشتند. خب در چنین فضایی، بحث تحریم و شرکت، به واسطه زمینه های حداقلی برای اثر گذاری کنش سیاسی، معنا دار می شود، اما فضای انتخابات مجلس هشتم خیلی فرق میکند. در این فضابدلیل نبود زمینه تاثیر گذاری و بی معنا شدن روند مشارکت سیاسی اصلا تحریم و شرکت بی معناست. در واقع انتخاباتی که از مفهوم واقعی انتخابات تهی شده و کارکردی برخلاف ذات انتخابات پیدا می کند، یک انتخابات بی معناست وبرای نیروهایی که دغدغه تحول دموکراتیک در کشور را دارند ونسبت به حاکمیت موجود نگاه تکلیف گونه و یا تقدیس گونه ندارند، بحث در مورد تحریم آن یا شرکت در آن هم بی معنا میشود، . غیر از این من معتقدم وضعیت کشوردر شرایط فعلی و سمت گیری نهادهای تاثیرگذار درون ساخت قدرت به گونه ایست که نه تحریم موثر است و نه شرکت، مخصوصا درشرایط ویژه ای که کشور ما به خاطر مخاطراتی که در عرصه جهانی وناکارآمدی مدیریت کشور در عرصه داخلی و بی توجهی به مشکلات ودشواری های زندگی جاری مردم، برگزاری انتخابات بی اثر در آینده هم در مناسبات داخلی وهم در عرصه بین الملل منجر به ایجاد چالش برای کشور می شود. با این حال متاسفانه در هسته ی اصلی قدرت هیچ اراده ای برای تمکین به رای مردم و اثر پذیری از خواستهای مردم وجود ندارد. در این سو هم توانی برای وادار کردن هسته ی اصلی قدرت در برابر خواستهای دموکراتیک مردم وجود ندارد.
منظور شما از اینکه انتخابات بی معناست چیست؟ بالاخره ستاد ائتلاف اصلاح طبان در برخی از شهرها از جمله تهران توانسته لیست ارائه کند. پس شما چگونه می گویید انتخابات بی معناست؟
انتخابات آزاد مفهوم و شرایط و الزامات خودش را دارد. به صرف اینکه یک روز جمعه یک سری صندوق را در مساجد و مدارس قرا دهند و مردم را از طریق تبلیغات رسمی دعوت به شرکت و مراجعه به حوزه های رای گیری کنند که نمی شود گفت انتخابات برگزار شده و معنا هم می دهد. انتخابات وقتی معنا پیدا می کند که اولا آزاد باشد و ثانیا منصفانه. آزاد و منصفانه بودن انتخابات هم معنای خودش را دارد. در این مورد اتحادیه ی بین المجالس اعلامیه ای دارد که شما وقتی آن را مطالعه می کنید می بینید حتی یکی از معیارهای انتخابات آزاد و منصفانه در انتخابات مجلس هشتم رعایت نشده. انتخابات وقتی آزاد است که صاحبان همه ی عقاید و سلایق بتوانند نامزد انتخابات شوند، به غیر از این آزادی احزاب، مطبوعات و اجتماعات لازمه ی برگزاری یک انتخابات آزاد است. هیچکدام از این شرایط در این انتخابات فراهم نیست. در واقع این شرایط در کمتر انتخاباتی که از مشروطه بدین سو برگزار شده فراهم نبوده. البته آزادی انتخابات هم امری نسبی است مثلا در دهه ی سی انتخابات مجالس چهاردهم و شانزدهم و بعد از انقلاب اسلامی هم انتخابات مجالس اول و ششم از برخی معیارهای حداقلی انتخابات آزاد بهره مند بوده ولی مشکل اینجاست که بسیاری از گروهها، همین که نامزدهای مورد نظر خودشان تایید شود می گویند انتخابات آزاد است و شرکت می کنند ولو خیل عظیمی از کاندیداهایی که احزاب و سلایق دیگر را نمایندگی می کنند حذف شوند. یعنی صرفا ودر بهترین حالت به اظهار نظری در اعتراض به رد صلاحیت ها بسنده می کنند.
یعنی شما نسبت به این انتخابات کاملا بی اعتنا خواهید بود؟
از منظراعلام موضع ورفتن به سمت عمل سیاسی مبنی بر شرکت و عدم شرکت بله؛ و البته که این بی تفاوتی و بی اعتنایی به مفهوم بی موضع بودن در قبال انتخابات تزیینی نیست بلکه شرایط و روند طی شده برای برگزاری انتخابات به گونه ایست که فاقد ارزش واعتنا برای نیروهای سیاسی دموکراسی خواه است، ولی از منظر حقوق شهروندی خیر. انتخابات آزاد سنگ بنای دموکراسی است. ما نسبت به آزاد نبودن انتخابات و این رد صلاحیتهای گسترده معترضیم هر چند شخصا معتقدم با توجه به موانع ساختاری موجود این اعتراضات راه به جایی نمی برد. از طرف دیگر در همین انتخابات غیر آزاد، با توجه به اینکه تعداد بسیار کمی از نامزدهای جناح اصلاح طلب تایید صلاحیت شده اند و با توجه به همسویی کامل هیاتهای اجرایی و نظارت و بیم از دخالت سازمان یافته ی نظامیان در انتخابات در واقع باید نسبت به سلامت این انتخابات هم مشکوک بود. آنگونه که از شواهد و قرائن بر می آید کسانی که امید به این انتخابات دارند باید نسبت به سالم نبودن این انتخابات هم از هم اکنون نگران باشند. با این حال حتی اگر همه ی کاندیداهای تایید صلاحیت شده ی اصلاح طلب هم به مجلس وارد شوند، من معتقدم اتفاق خاصی نخواهد افتاد حتی اگر اصلاح طلبان در انتخاباتی مشابه مجلس ششم اکثریت کرسیهای مجلس را هم از آن خود کنند باز هم شاهد تکرار بازیهای از قبل شکست خورده و به بن بست رسیده خواهیم بود، چنانکه در دوران ده ساله ی اصلاحات و تمام دوران مجلس ششم هم به دلیل موانع حقوقی فرا راه نهادهای انتخابی اتفاق خاصی نیفتاد. البته این به معنای بی ارج کردن تلاشهای برخی از نمایندگان شجاع و کارآمد مجلس ششم نیست. مجلس ششم اقدامات ارزنده ای در مورد دفاع از حقوق شهروندان انجام داد و حتی قوانین خوبی تصویب کرد که متاسفانه هیچکدام به فرجام نرسیدند و همه با مانع شورای نگهبان مواجه شدند. در واقع آن موانع ساختاری که مجلس ششم را ناکام کرد هنوز باقی است و با صرف شرکت در انتخابات هم این موانع بر طرف نمی شود. البته من در اینجا باید به یک نکته هم اشاره کنم و آن ابراز تاسف از شیوه ی عمل آن دسته از کسانی است که خود را اصلاح طلب می دانند ولی به خاطر دلربایی از نهادهای قدرت و گرفتن تایید صلاحیت زبان به انتقاد از مجلس ششم گشودند و خصوصا تحصن نمایندگان مجلس ششم را مورد حمله قرار دادند. تحصنی که به نظر من درست و قابل دفاع بود اگر هم انتقادی بود نه در برگزاری تحصن، که در دیرهنگام بودن و کمرنگی آن بود.
من از حرفهای شما اینجور استنباط می کنم که شما با شیوه ی اصلاح طلبی وداع کرده اید. پس شیوه ی شما برای فعالیت سیاسی چیست؟
به هیچ وجه اینطور نیست. مشکل اینجاست که برخی می خواهند اصلاح طلبی و رفرمیسم که یک الگوی پذیرفته شده ی فعالیت سیاسی است را با شرکت در انتخابات و راهی که اصلاح طلبان دوم خردادی رفته اند یکی کنند. در واقع برخی می کوشند بین “اصلاح طلبی” و “اصلاح طلبان قائل به شرکت در انتخابات” این همانی بر قرار کنند. حال آنکه اصلاح طلبی یک شیوه است و اصلاح طلبان مجموعه ای از افراد و گروهها که یک “تجربه” از خود باقی گذاشتند. مبنای این تجربه ورود به قدرت برای انجام اصلاحات بود ولی این تجربه شکست خورد یعنی اصلاح طلبان به قدرت وارد شدند و هر دو قوه ی انتخابی را در اختیار گرفتند اما در همه ی طرحهایشان برای انجام اصلاحات سیاسی ناکام شدند. خب وقتی یک تجربه شکست می خورد مبنایش هم زیر سئوال می رود. یعنی الان ورود به قدرت بر اساس تجربه سپری شده برای انجام اصلاحات، به نظر من بی نتیجه است. در واقع پیروزی احمدی نژاد شکست تز حاکمیت دوگانه بود. حاکمیت دوگانه نه تنها کارکردی و منجر به اصلاحات نشد بلکه عملا سبب ساز بازگشت خشن تر اقتدار گرایی شد. اشکال کار اصلاح طلبان این است که حاضر به نقد این تجربه نیستند.
ما هنوز هم خودمان را رفرمیست می دانیم منتها هیچ ملازمه ای بین رفرمیست بودن و تلاش برای ورود به قدرت نیست، اتفاقا خیلی وقتها مشارکت در انتخابات منجر به تقویت نیروهای ضد اصلاحات می شود. آنچه وجه تمایز رفرمیسم با انقلابی گری است تاکید بر شیوه های مسالمت آمیز و مدنی است. این برای ما خط قرمز است. یعنی ما هیچ وقت به اقدامات خشونت بار و غیر مدنی دست نمی زنیم، پس می بینید که اگر کسانی در شرایطی، به دلیل اینکه احساس می کنند شرکت در انتخابات بی فایده است در آن شرکت نمی کنند معنایش این نیست که دیگر اصلاح طلب نیستند. اصلاح طلبی به معنای قدرت طلبی نیست. شرکت نکردن در انتخابات حتی به معنای قهر با سیاست هم نیست. نباید سیاست را به انتخابات تقلیل داد. مشکل ما موانع ساختاریست. مشکل اینجاست که نهادهای اصطلاحی- انتخابی عملا قدرت و اثر بخشی قابل ملاحظه ای ندارند و به قول آقای خاتمی که تجربه ی 8 سال ریاست قوه ی مجریه در جمهوری اسلامی را دارد در بهترین حالت تدارکاتچی سایر نهاد ها هستند.
شما در لابه لای صحبتهایتان از اصلاح طلبان انتقاد می کنید، چرا این انتقاد را هیچ گاه در شکلی صورتبندی شده ارائه نمی دهید.
ما البته انتقاداتمان را به گروههای اصلاح طلب که 8 سال در قدرت بودند، به شکلهای مختلف بیان کرده ایم. ببینید به نظر من آن چیزی که اصلاحات را به شکست کشاند در درجه ی اول همان موانع ساختاری بود. من شخصا اصلاح طلبان را گناهکار اصلی در این مورد نمی دانم، پس نباید در بازخوانی و تحلیل، مانع اصلی را اشتباه گرفت. در برابر اصلاحات دموکراتیک مقاومت شدید وجود داشت. همانها که آن روز مقاومت کردند و نگذاشتند امروز به پشتوانه ی نفت 100 دلاری با قدرت و قوت بیشتر مقاومت می کنند و نمی گذارند. اما اصلاح طلبان هم اراده ی لازم برای ایجاد تغییر را نداشتند؛ به عنوان مثال نحوه ی برخورد آقای خاتمی با لوایح معروف دوقلویش را ببینید؛ هم دیر ارائه شد و هم هیچ تلاش جدی و عملی برای تصویب آن صورت نگرفت. یا به عنوان یک مثال دیگر عملکرد دولت اصلاحات در زمینه ی برگزاری انتخابات مجلس هفتم را ببینید. خب اینها به هیچ وجه قابل دفاع نیست و در واقع خشت کج انتخابات مجلس هفتم از همانجا گذاشته شد.از این دست مثالها فراوان می توان آورد. مشکل اساسی اصلاح طلبان این بود که آنها هیچ خط قرمزی نداشتند و همین باعث بی اعتمادی مردم و روشنفکران نسبت به آنها شد. یعنی هیچ جا دیده نشد که اصلاح طلبان بگویند فلان موضع یا فلان اصل برای ما خط قرمز است و از آن عقب نمی نشینیم و به آن عمل کنند. به نظر من این مسئله لطمه ای جدی به سرمایه ی اعتماد مردم به اصلاح طلبان زدو متاسفانه اصلاح طلبان این سرمایه را به راحتی از دست دادند. آنها در این مورد مقصر بودند و حالا هم کار خاصی برای احیای این سرمایه و جبران اشتباه نمی کنند.
با توجه به حرفهایی که زدید برنامه ی سازمان شما چیست؟
سازمان دانش آموختگان یک سازمان نوپاست که بیشتر از هر چیز احتیاج به کادر سازی و تقویت تشکیلات دارد. به همین منظور ترمیم کمیته ها و ارکان و محور قرار دادن بحث آموزش، رئوس برنامه ی سازمان در دوره ی پیش رو خواهد بود. سازمان دو سال پر بحران را پشت سر گذاشته و حالا وقت آن است که ضمن بازبینی مسیر گذشته، خودمان را برای آینده آماده کنیم و این محتاج آرامش و زمان است. البته حقوق بشر نیز برای ما همچنان از اولویت جدی برخوردار خواهد بود. در واقع بر اساس سند استراتژی سازمان ادوار که مصوب شورای سیاستگزاری سازمان است تحقق دموکراسی و حقوق بشر هدف نهایی ماست. البته هیچ گروهی به تنهایی نمی تواند این کار را انجام دهد. ما تنها یک سازمان با میزان توان خاص خودمان هستیم که خیلی هم زیاد نیست. به اندازه ی توانمان در این راه تلاش می کنیم و خواستار همگرایی همه ی نیروهایی هستیم که در چارچوب فعالیتهای مسالمت آمیز و مدنی تحقق حقوق بشر و دموکراسی را هدف خود قرار داده اند.
به ورود به قدرت که اعتقاد ندارید پس از چه طریقی می خواهید دموکراسی و حقوق بشر را محقق کنید؟
در شرایط فعلی شخصا به ورود به قدرت اعتقاد ندارم چون آن را بنا به دلایلی که برخی از آنها را عرض کردم و تجاربی که اشاره کردم بی فایده می دانم. اینکه چگونه به این اهداف می رسیم محتاج یک گفتگوی جمعی است. به نظر من بی فایده ترین کار این است که افراد و گروهها به طور منفرد نسخه پیچی کنند. تنها آن نسخه ای می تواند درمان کننده باشد که از دل یک گفتگوی جمعی بیرون بیاید؛ و الا اینکه من یا دیگری نسخه پیچی کنیم و بعد هم در چارچوب رابطه ی مریدی مرادی یا رییس و مرئوسی از موضع بالا بخواهیم دیگران از ما تبعیت کنند نتیجه نمی دهد. گروههای هوادار دموکراسی و حقوق بشر برای دست یابی به یک استراتژی جمعی و رهایی از این بحران فقدان استراتژی وخروج از بن بست واقعا به گفتگو نیاز دارند. گفتگوی واقعی، نه اینکه ژست گفتگو بگیرند. ولی متاسفانه این گفتگوی جمعی به خاطر برخی ذهنیتهای بدبینانه و به دلیل اینکه عده ای هنوز به عنایات “قدرت فرموده” امید دارند شکل نمی گیرد. آن چیزی که در این مرحله به نظر من مهم است در درجه ی اول اصلاح این ذهنیتها و حرکت به سمت همگرایی است. باید کمی آرامش داشته باشیم و کم کم گذشته را بررسی مجدد کنیم. در این صورت می توانیم در مورد چگونگی رسیدن به اهدافمان به نتیجه برسیم. اما اگر عجله کنیم و هر گروهی از معروف به تندرو گرفته تامعروف به کندرو فکر کند که سرنوشت مملکت در گرو اقدام عاجل خودش است طبعا در چرخه ی معیوب افراط و تفریط گرفتار می شویم.