بالاخره پس از سه سال، صفِ سینماگران مستقلِ شکل گرفت. هرچند دیدن شمشیری که نظامیان فرهنگی از رو بسته بودند نباید این همه طول می کشید، اما به هر حال اتفاق فرخنده ایست.
بالا گرفتن جنگ در جبهه سینما
بالاخره پس از سه سال، صفِ سینماگران مستقلِ شکل گرفت. هرچند دیدن شمشیری که نظامیان فرهنگی از رو بسته بودند نباید این همه طول می کشید، اما به هر حال اتفاق فرخنده ایست. حالا که در عمل کارد به استخوان رسیده و فیلمسازان مستقل دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، راحتتر از گذشته می شود آدم ها را شناخت. دیگر نمی شود موضع نداشت. سکوت و انفعال و تن دادن به شرایط فاجعه آمیز سینمایی که از مرز نابودی گذشته، کم کم دارد معنای شرافت حرفه ای برخی را زیر سئوال می برد. مگر می شود این همه توهین و کار شکنی و انهدام را دید و باز هم در جشنواره ای که صحنه تمسخر و حقارت سینماگر است حاضر شد؟
انگار برخی هنوز بر این باورند که می شود بازهم با این اوضاع به کار ادامه داد. دست نظامیان گلوی سینما را هر لحظه بیشتر می فشارد به قصد مرگ، اما این ها هنوز فکر می کنند می شود با دست و پا نزدن از خفگی جان به در برد. وقتی هم برخی شان سکوت را می شکنند و نامه اعتراض آمیز می نویسند، جان کلامشان این است که لطفا کمتر فشار دهید، داریم خفه می شویم و این اصلا برای شما و نظام و مملکت خوب نیست! جالب آن که از بین امضا کنندگان نامه، تعدادی در مراسم همین جشنواره اخیر حضور داشتند.
نفس نوشتن این نامه، به رغم خنثی بودن و عقیم ماندنش، به عنوان یک سر آغاز، اتفاق مهمی بود. در پی برآشفتگی جمال شورجه و پاسخ بی ادبانه او به معترضین، اظهار نظرهای فردی بالا گرفت و بیرون کشیدن فیلم ها از جشنواره دامنه اعتراض ها را به سمت مخالفت های عملی سوق داد. واکنش تند و صریح محمد رسول اف با بیان حرف هایی همراه بود که پیش از این هیچ کس حاضر به طرح آ نها نشده بود؛ در عین حال هنوز رگه هایی از احتیاط و احترام در گفتارش دیده می شد.
اما به فاصله کوتاهی، اصغر فرهادی با نامه سرگشاده اش کار را از حد گذراند و نشان داد اگر بنا به حرف زدن و اعتراض باشد، می توان تند تر و بی پرواتر هم صحبت کرد. گفته های او حاکی از خشم فروخورده ای بود که پس از سه سال صبر به فریاد بدل شد. این نخستین بار بود که یک سینماگر ایرانی ساکن ایران با چنین صراحت لهجه ای به انتقاد تند و تیز از سیاست های نابخردانه ی وزارت ارشاد می پرداخت.
به نظر می رسد، سربازان جبهه ی رو بروهم بی کار ننشسته اند و قصد دارند پا را از دایره تهدید های شفاهی و برخورد های ظاهرا قانونی فراتر بگذارند. نخستین گام جدی آنها برای نشان دادن ضرب شصت، انتشار غیر قانونی کپی فیلم سنتوری است. گرچه هیچ گاه نمی شود منبع انتشار های غیر قانونی را شناسایی کرد اما بروز این اتفاق تنها چند روز پس از درج نامه اعتراض آمیز سینماگران در مطبوعات- که داریوش مهرجویی هم یکی از امضا کنندگان آن بود- تا حدود زیادی معنا دار جلوه می کند. علاوه بر این در حالی که از چندی پیش نیروی انتظامی در برخوردی فراگیر قاچاق فیلمهای ایرانی را ریشه کن کرده و اوضاع را در کنترل گرفته، چنین اتفاقی نمی تواند بدون اطلاع و هماهنگی این نیرو رخ داده باشد.
نسخه ای از “سنتوری” نخستین بار به طور رایگان روی یک سایت اینترنتی منتسب به برخی مقامات جمهوری اسلامی قرار گرفت که معمولا سریال های تلویزیون ایران و محصولات فرهنگی داخل کشور را عرضه می کند، اما به فاصله کمی از آن زمان، نسخه های تکثیر شده فیلم به بازار قاچاق برخی خیابان های تهران راه یافت.
آقای مهرجویی نمونه ای از طیف فیلمسازان آشتی جو و مدارا گری و حالا، او نخستین کسی است که دارد بهای ایستادگی را می پردازد. می شود انتظار داشت نوبت به رسول اف و فرهادی و دیگران هم برسد. اما گریزی نیست و باکی هم نه، که این روند تنها راه زنده ماندن سینماست.