مخلوط دیپلماسی نرم با ناوهای جنگی

نویسنده

‏ کلود سلهانی

در واشنگتن شایع شده است که دولت بوش ممکن است در روزهای آینده خبر باز شدن دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران ‏را اعلام کند و به اخبار ضد و نقیض دامن بزند. طرفداران گفتگو با ایران، از این راه حل استقبال کردند و این در حالی ‏است که تندرو هایی که سیاست چماق و هویج را ترجیح می دهند، این اتفاق را شکست در مقابل ملا ها تلقی می کنند.‏

آنهایی که طرفدار نزدیک شدن به ایران و مخالف با برخورد با این کشور هستند، معتقدند که دولت بوش عاقبت در ‏مسیر درست حرکتش را آغاز کرده است و به ایران این شانس را خواهد داد که شاید بتواند درمورد اصرارش بر توسعه ‏توانایی های اتمی، گریزراهی پیدا کند.‏

ممکن است ایران- اگر نخواهد این بحران را بدل به یک رویارویی خطرناک بکند- این آغاز پیشنهادی را که از حد ‏سمبولیک بیشتر است، بپذیرد و گفتگویی جدی را با غرب آغاز کند؛ اقدامی که می تواند از تولید بیش از نیم دوجین ‏سلاح اتمی که ممکن است موفق به تولید آن بشود یا نشود، به سود کشور باشد.‏

از سوی دیگر، صداهای دیگری هم بگوش می رسد که بیشتر از مهاجران ایرانی است که در آمریکا و اروپا زندگی می ‏کنند و همانطور که امیر طاهری در نیویورک پست نوشته است از اقدامی که “ ممکن است اشتباه بزرگی باشد”، بشدت ‏نسبت به دولت بوش ابراز نا امیدی می کنند.‏

کسانی که نسبت به از سرگیری روابط یا ترجیحا بهبود روابط آمریکا و جمهوری اسلامی معترضند، بیم دارند که این ‏اقدام وزارت امورخارجه آمریکا از سوی رئیس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد، به نشانه ضعف آمریکا تلقی شود و ‏سیاست های تندروانه او را توجیه کرده و در نهایت به انتخاب مجدد او در انتخابات ریاست جمهوری بعدی کمک کند.‏

آنها معتقدند که درحال حاضر دفتر حافظ منافع آمریکا در سفارت سوئیس در تهران وجود دارد. این درست است، اما ‏این اقدام باعث می شود که اولین دیپلمات های آمریکایی از بعد از اینکه آخرین 52 دیپلمات آمریکایی در نوامبر سال ‏‏1979، بعد از پیروزی انقلاب و سقوط شاه، به مدت 444 روز گروگان گرفته شدند، به ایران باز گردند.‏

به کسانی هم که معتقدند حضور دو دیپلمات آمریکایی در جمهوری اسلامی باعث بهره برداری آقای احمدی نژاد و ‏انتخاب مجدد وی بعنوان رئیس جمهور ایران می شود، باید گفت که آقای احمدی نژاد در انتخابات گذشته بدون حضور ‏دیپلمات های آمریکایی هم توانست انتخاب بشود. این نکته هم قابل ذکر است که نبود ارتباط میان ایران و آمریکا، علاوه ‏بر رد و بدل شدن اظهارات متخاصمانه بین دو کشور، باعث تشدید بحران و بی اعتمادی و دشمنی می شود که بین ‏رهبران ایران و دولت هایی که بعد از انقلاب 1979 ایران در آمریکا بر سر کار آمده اند، وجود داشته است.‏

طاهری، از بین رفتن ترس از تغییر حکومت در ایران را مورد سووال قرار می دهد:« به محض اینکه ملاها متوجه ‏بشوند که رژیم با هیچ خطری روبرو نیست، احساس می کنند که در هیچ موردی قائل به دادن امتیاز نیستند که کوچک ‏ترین آن بلندپروازی های اتمی شان است.»‏

اما نباید چنین باشد که ملاهای ایران گمان کنند که در جنگ با غرب که می رفت که آعاز بشود، دست بالا را گرفته اند ‏و اگر چنین است، بهتر است که به افق دور دست نگاهی بیاندازند. آن موقع است که متوجه می شوند که درست است که ‏آمریکا به حل مشکلات از طریق دیپلماسی امیدوار است، اما دولت جورج بوش هنوز از دیپلماسی قدیمی “ناو جنگی”، ‏دست بر نداشته است.‏

ممکن است که ملاها به مانور دریایی مشترک آمریکا و انگلستان و فرانسه که به شکلی غیر محتاطانه هفته گذشته در ‏اقیانوس اطلس و با هدف نفوذ در محاصره دریایی در ایران و محاصره های دریایی مشابه آن در رویارویی های ‏دریایی برگزار شد نگاهی بیاندازند. ‏

این عملیات که عنوانش “بریمستون” است، به رهبری ناو هواپیمابر “تئودور روزولت” و ناو اعزامی نیروی دریایی ‏آمریکا و ناوی که نیروهای زمینی آموزش دیده را حمل می کرد، و ناوهای ارتش سلطنتی انگلستان و زیردریایی ‏فرانسه و چند ناو تندرو ارتش آمریکا و قایق های بادبانی و ناوشکن ها در نقش “نیروی دشمن” در این مانور حضور ‏داشتند، انجام گرفت.‏

ناو جنگی تئودور روزولت که در این عملیات حضور داشت، با “رافال”، جت جنگی فرانسه، عازم خلیج فارس شده ‏اند. این ناو را گروه ضربتی ناوشکن دو و ناو رونالد ریگان و ناوشکن های ضربتی گروه هفت، همراهی می کنند.‏

اعزام این ناو ها، تعداد ناوهای آمریکا در خلیج فارس را در کنار ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن و ناو پللیو، به چهار ناو ‏می رساند.‏

طبق گزارش ها، ارتش آمریکا ناو یو اس اس اوجیما، انگلستان ناوهواپیمابر اچ. ام. اس و فرانسه زیردریایی “آمتیست” ‏فرانسه را به خلیج فارس اعزام خواهند کرد.‏

این بزرگترین اعزام نیروی دریایی بعد از دو جنگ خلیج فارس است. ماموریت ناوها، ایجاد محاصره دریایی ایران ‏است تا مانع ورود نفت تصفیه شده به این کشور بشود. با وجود اینکه ایران جزو تولید کنندگان بزرگ نفت در جهان ‏است، نمی تواند نفت تولید شده خود را تصفیه کند و آن را برای تصفیه به کشورهای دیگر، بخصوص هندوستان، می ‏فرستد و آن را دوباره وارد می کند. ایجاد محاصره دریایی و جلوگیری از ورود نفت به ایران عواقب وخیم اقتصادی را ‏برای اقتصاد ایران بدنبال دارد و ممکن است منجر به تغییر رژیم در ایران بشود. آیا امکان دارد که این همان چیزی ‏باشد که دولت بوش به آن امید بسته است؟

منبع: میدل ایست آنلاین، 12 اوت‏

‎ ‎

‎ ‎

 

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏