گپ ♦ کتاب

محمد صفریان
محمد صفریان

sefrian.jpg

دنیا او را به نام رضا می شناسد. مردی که 54 سال قبل در تبریز چشم به جهان گشود و مبارزه برای اشاعه آزادی بیان ‏و پیشبرد جامعه مدنی را از دبیرستان آغاز کرد. تجربه دستگیری و گذراندن سه سال در زندان با شناختن عکاسی ‏همزمان شد و از آن روز چشم و دوربینش را در خدمت بازگو کردن جنگ ها، انقلاب ها و مصائب انسان ها قرار داد تا ‏قدمی در راه پیشبرد اهداف انسان دوستانه و مبارزات خود برعلیه استبداد بردارد. با رضا دقتی که برای رونمایی کتاب ‏عکس تازه اش در لندن حضور یافته بود، گفت و گو کرده ایم…‏

deghati1.jpg


گفت و گو با رضا دقتی عکاس‏

‎ ‎آری آری زندگی زیباست…‏‎ ‎

برای رونمایی و امضای کتاب تازه اش به لندن آمده بود. رضا دقتی را می گویم، همانی که سالیان زیادی را در سفر ‏گذرانده و انسان های زیادی را دیده. دردها و شادی ها، شوربختی ها و نیک بختی های بسیاری را با نگاه دوربینش ثبت ‏کرده است. ‏

تجربه برخورد با آدمیان تجربه ای است دلنشین که مگر جز بنی آدم چیز دیگری هم در این دنیا هست؟ اگر معماری ‏است و گر فرهنگ، اگر سینما است و گر ادبیات، اگر فلسفه هست و سیاست نیز، اگر فقیر و گر غنی هم، اگر تاریخ، ‏اگر رویا، یکی واله یکی شیدا، یکی وامق یکی عذرا… همه و همه یا انسان اند یا زاده او، انسانی رها شده در طبیعت که ‏دائم با محیطش در جنگ و صلح ناپایدار است… از تجربه برخورد با آدمیان گفتیم و سفرهای بی شمارش، از جوهر ‏یکسان آدمیزاد و حوصله بحر گونه تاریخ… حاصل گپ و گفتمان با رضا دقتی پیش روی شماست…‏


آقای دقتی برای شروع خوب است به تعریف هماهنگی از عکاسی برسیم تا کار در ادامه برایمان ساده تر ‏شود، به نظر شما عکاسی را می توان تعریف کرد؟

عکاسی را باید نگاه کرد… اما اگر بخواهم این نگاه را با کلمه بیان کنم باید بگویم عکاسی بیان تصویری واقعیت است… ‏عکاسی نگاه کردن به واقعیتی است که از ذهن و چشم عکاس گذشته است.‏

عکاسی به هر حال در درازای تاریخ، هنری نوپا به حساب می آید، فکر می کنید عکاسی به کدامیک از ‏هنرهای باستان شباهت بیشتری دارد؟

به نظر من عکاسی ادامه همان نقاشی هایی است که انسان در چهل و چند هزار سال پیش بر دیواره غارها خلق کرد…‏

پس عکاسی بیش از همه به نقاشی رئالیستی شباهت دارد؟

عکاسی ادامه ارتباط انسان با تصویر است… این ارتباط همواره وجود داشته است تنها ابزار آن عوض شده است. شما ‏به نقش های گوناگون نگاه کنید، حتی الفبای سمبولیک مصر باستان … همگی جوری بیان تصویری هستند… حالا صد و ‏پنجاه سال پیش فردی آمده است و ابزاری اختراع کرده است که همه کارها را سهل و آسان کرده… این دوربین و اینها ‏تنها ابزار ثبت تصویر است… اما این ارتباط تصویری از همان آغاز بوده، وجود داشته… شاید از زمانی که اولین انسان ‏توانست تصویر خود را بر روی سطح آب مشاهده کند.‏

deghati2.jpg


چه جالب،شاید نارسیس هم از عکاسی به خود شیفتگی رسیده باشد، بگذریم، آقای دقتی اگر به کارنامه ‏عکاسی شما نگاهی بیاندازیم می بینیم که شما کارتان را با عکاسی معماری آغاز کردید و بعد به عکس خبری و ‏اجتماعی روی آوردید، فکر می کنید چه خط و اصلی میان معماری و جامعه شناسی وجود دارد؟

چه خوب که شما مساله معماری را مطرح کردی، ببینید معماری کامل ترین و جامع ترین مبحث درسی است که بشر ‏توانسته است تا کنون اختراع کند… معماری تنها ساختن یک خانه و یا راه و آبادی نیست که معماری تاریخ است، فلسفه ‏است و جامعه شناسی است و در کنار اینها مباحث پیچیده زیبایی شناسی و طراحی و گرافیسم را هم دارد، علاوه بر ‏اینکه در معماری یک جور حرکت ذهنی از فضای سه بعدی به حرکتی عملی در فضای دو بعدی وجود دارد که همین ‏فضا و ذهنیت جوری در عکاسی هم نهفته است. یعنی هم در معماری و هم در عکاسی انسان سه بعدی فکر می کند و ‏دو بعدی ترسیم می کند.‏

بیایید کمی از عکاسی فاصله بگیریم و از سفرهایتان بگوییم، شما به سفرهای زیادی رفته اید و مردمان ‏بسیاری را دیده اید پس به تبع این سفرها تئوری های انسان و تاریخ را لمس کرده اید، حالا اگر بخواهید جدا از تئوری ‏های ثبت شده، نظر شخصی تان را ارائه کنید فکر می کنید از میان تاریخ و انسان کدامیک آن دیگری را می ‏نویسد؟

من بدون هیچ شکی می گویم که این انسان است که تاریخ را می سازد… اگر به داستانهای تاریخی نگاه کنیم همگی ‏ریشه در انسان و یا روابط انسانی دارند… ببینید همه آدم ها به گونه ای در این آب غرق اند، حالا یکی می تواند خودش ‏را بیرون بکشد و یکی دیگر نه… البته تاریخ ارزش زمانی دارد چرا که انسان در یک دوره و شرایط تاریخی خاص ‏است که می تواند کاری را پیش ببرد… نمی دانم منظورم را می رسانم یا نه… این دو رابطه پیچیده ای دارند، اما نقش ‏انسان در این میانه بسیار پررنگ تر است.‏

deghati3.jpg


برسیم به “ آزادی ” و تلاش دائمی انسان برای درک بهتر این واژه، سوال من این است که در سفرهایتان ‏چیزی از جنس آزادی هم دیده اید یا هر چه هست تلاشی است برای رسیدن به یک آرمان… آرمانی که شاید هم خیالی ‏باشد…

تا چیزی[مفهومی] وجود نداشته باشد، ذهن انسان به درک آن چیز[مفهوم] نمی رود، آزادی هم همین طور است تا وجود ‏خارجی نداشته باشد فکر انسان به درک آن نمی رود و برای به دست آوردنش تلاشی آغاز نمی شود… آزادی همان ‏پرگشودن پرنده است حالا این پرنده تا چه حد می تواند خود را از شر عقاب های گوناگون حفظ کند، سوالی است که در ‏فرهنگ ها و جغرافیا ها و مذهب ها و تاریخ های گوناگون پاسخی متفاوت می گیرد.‏

شما سالهاست که از ایران دور هستید، در این زمان دوری، عکاسی از کدام طبیعت و فرهنگ بیشتر از همه ‏خاطرات ایران را برایتان زنده کرده است؟

باور کن که من بین فرهنگ ها و داستان های گوناگون هیچ مرزی نمی گذارم. در هر کجا که بودم، چه در قبایل دور ‏افتاده آفریقا یا در نزدیکترین مکانهای فرهنگی و جغرافیایی به ایران مثل تاجیکستان و یا افغانستان… همیشه حس کردم ‏آن جوهر انسانی در بین همگان یکسان است… مردم ایران هم قسمتی از کل یکسان، همان فلسفه ای که سعدی ارائه می ‏دهد که بنی آدم اعضای یکدیگرند… و من هرچه بیشتر سفر می کنم، هر چه بیشتر در ادیان و مذاهب گوناگون دقت می ‏کنم هر چه بیشتر از افسانه ها و باورهای مردم زمین سر در می آورم، بیشتر و بیشتر به این فلسفه نزدیک می شوم.‏

این نوع جهان بینی خیلی جالب است، فکر می کنید این نگاه علت آن شده است که یک هنرمند تبعیدی ایرانی ‏باقی نمانید یا برعکس عکاسی جهانی شدن دلیل شکل گیری این نوع نگاه در شما شده است؟

جوری هر دو با هم، من فکر می کنم اولین جرقه های این فکر زمانی زده شد که برای عکاسی به افغانستان رفته بودم و ‏همه منتقدین دلیل این کار را از من جویا می شدند…خوب یادم است که آنجا می گفتم برای من بین ایران و افغانستان و ‏هند و افریقا و امریکا فرقی وجود ندارد… همه انسانیم و از یک جوهر… این تفاوتهای فرهنگی نمی تواند باعث شود که ‏ابناء بشر یکدیگر را درک نکنند.‏

ای بسا هندو و ترک همزبان… این ماجرا را حتماً در سفرهایتان در یافته اید…

دقیقاً. من مادران زیادی دیده ام. دیده ام مادر کردی که فرزندش را از دست داده است. ناراحتی آن مادر فرقی با ناراحتی ‏و افسوس مادر ترک و فارس و یا مثلاً رواندایی ندارد… باید بگویم یکی از پرچم هایی که من به دست گرفته ام همین ‏است که باید این اختلافات قومی و مذهبی و زبانی را کنار بگذاریم… من تا زمانی که زنده ام و به این کار ادامه می دهم ‏از ترویج این فکر دست نخواهم کشید.‏

deghati4.jpg


اما این اختلافات قومی و فکری، هیچ وقت انسان را رها نکرده اند. اگر اسمش را بگذاریم : “بربریت”، می ‏بینیم حتی انسان مدرن امروز هم نتوانسته است از شر این بربریت آسوده شود…

‏…( با خنده) حالا زود است. به تاریخ نگاه کن. انسان تازه ده هزار سال است که از جنگل بیرون آمده است، قبل از آن ‏صد و پنجاه هزار سال در جنگل زندگی کرده است…‏

و این انسان لابد جوری به آن قانون جنگل خو گرفته است…

ببین انسان امروزی نسبت به درازای تاریخ هنوز یک طفل نوپاست. کودکی نهایتاً چند ساله، طبیعی است اگر خودش را ‏خراب کند و یا برای به دست آوردن حقش به زور متوسل شود، چون راه دیگری را نمی شناسد. هر چند که در نهانش ‏توانایی بسیاری برای پیشرفت دارد.‏

غیر از عکاسی با کدام هنر و یا هنرها ارتباط برقرار می کنید و دوستشان دارید؟

موسیقی. موسیقی برای من خیلی مهم است. بعدش نقاشی و سینما… اما ارتباط من با مردم تنها همان ارتباط تصویری ‏است…زبان تصویری زبانی کامل است و فرهنگ های امروز هم همه در هم آمیخته اند…‏

deghati5.jpg


این آمیختگی فرهنگی و جهان پسا پست مدرن که امروزه به وجود آمده است و شما هم بارها به آن اشاره ‏کردید … احساس نمی کنید که در این آمیختگی فرهنگی خطر مرگ فرهنگ های کوچکتر بسیار است؟ مثل زبانهای ‏کوچکتر که توسط زبانهای بزرگتر بلعیده شدند، نمونه اش کاری که زبان اسپانیولی با زبان های آمریکای لاتین ‏کرد…

از وقتی که ما شروع کردیم زبانهای رایج در دنیا را فهرست بندی بکنیم، شاید بیشتر از دویست سال نگذرد… تا به ‏امروز بیشتر از نیمی از زبانهای دنیا از بین رفته است و از این به بعد هم ماجرا همین است، سالیانه زبانها و قبایل ‏زیادی می میرند. من فکر می کنم ما باید با چشم باز این قضیه را دنبال کنیم اما جلوی سیر تاریخ راهم بهتر است ‏نگیریم… ببینید همین اروپایی که احتمالاً تا چند سال دیگر به یک کشور واحد تبدیل می شود تا دویست سال پیش، بیش ‏از دویست کشور بود. این سیر تاریخ است… ما تنها باید نیکی های این فرهنگ ها را برای انسانیت و آیندگان ثبت ‏کنیم…‏

و عکاسی هم در این ثبت فرهنگی نقش بسیار مهمی ایفا می کند، این طور نیست؟

به نظر من نقشی که عکاسی بازی کرده است و بازی خواهد کرد، در آینده تبدیل خواهد شد به مهمترین ابزار ارتباط ‏انسانها… چرا که با سرعت زیاد دنیا هر روز آدمها وقت کمتری برای مطالعه و تفکر پیدا می کنند… همین است که ‏عکاسی در آینده تبدیل خواهد شد به ابزاری برای آموزش تصویری.‏

و سوال آخر… اگر امکانش وجود داشت که تمام عکسهایی که تا به اکنون گرفته اید را در یک کتاب واحد ‏چاپ کنید، چه عنوانی برای آن کتاب در نظر می گرفتید؟

‏( با یک مکث طولانی) … آری آری، زندگی زیباست.‏